هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو ، بی زار تر است
بگذاشتیم ،غم تو ، نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو ، بی زار تر است
بگذاشتیم ،غم تو ، نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد
تشکرشده 37,080 در 7,002 پست
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
وز فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
و انگهان درجمع گندم کوش کن
گرنه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا
جمع می ناید در این انبار ما
مولانا
موش = نفس
گندم = جان – روح
انبار = جسم
ammin (چهارشنبه 19 اسفند 94), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 مهر 96), باغبان (پنجشنبه 20 اسفند 94)
تشکرشده 3,495 در 804 پست
در هوایت بیقرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب جان و دل از عاشقان میخواستند جان و دل را میسپارم روز و شب تا نیابم آنچه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گاه تارم روز و شب میزنی تو زخمه و بر میرود تا به گردون زیر و زارم روز و شب ساقیی کردی بشر را چل صبوح زان خمیر اندر خمارم روز و شب ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز و شب میکشم مستانه بارت بیخبر همچو اشتر زیر بارم روز و شب تا بنگشایی به قندت روزهام تا قیامت روزه دارم روز و شب چون ز خوان فضل روزه بشکنم عید باشد روزگارم روز و شب جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم انتظارم روز و شب تا به سالی نیستم موقوف عید با مه تو عیدوارم روز و شب زان شبی که وعده کردی روز وصل روز و شب را میشمارم روز و شب بس که کشت مهر جانم تشنه است ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 26 مهر 96), باغبان (چهارشنبه 27 مرداد 00)
تشکرشده 2,882 در 761 پست
امیر بی گزند
لینک دانلود
http://dl.farsmelody.com/1395/Khordad/17/Mohsen%20Chavoshi/Mohsen%20Chavoshi%20-%20Amir-e-Bi%20Gazand%20[128]/01%20Amire%20Bi%20Gazand%20(Harmless%20Ruler).mp3
************************************************** ******
عجب سروي، عجب ماهي، عجب ياقوت و مرجاني
عجب جسمي، عجب عقلي، عجب عشقي، عجب جاني
عجب لطف بهاري تو، عجب مير شکاري تو
دران غمزه چه داري تو؟ به زير لب چه مي خواني؟
عجب حلواي قندي تو، امير بي گزندي تو
عجب ماه بلندي تو، که گردون را بگرداني
عجبتر از عجايبها، خبير از جمله غايبها
امان اندر نواييها، به تدبير، و دوا داني
ز حد بيرون به شيريني، چو عقل کل بره بيني
ز بي خشمي و بي کيني، به غفران خدا ماني
زهي حسن خدايانه، چراغ و شمع هر خانه
زهي استاد فرزانه، زهي خورشيد رباني
زهي پربخش، اين لنگان، زهي شادي دلتنگان
همه شاهان چو سرهنگان غلامند، و توسلطاني
به هر چيزي که آسيبي کني، آن چيز جان گيرد
چنان گردد که از عشقش بخيزد صد پريشاني
يکي نيم جهان خندان، يکي نيم جهان گريان
ازيرا شهد پيوندي، ازيرا زهر هجراني
دهان عشق مي خندد، دو چشم عشق مي گريد
که حلوا سخت شيرينست و حلواييش پنهاني
مروح کن دل و جان را، دل تنگ پريشان را
گلستان ساز زندان را، برين ارواح زنداني
ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست
ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !
ویرایش توسط گیسو کمند : یکشنبه 15 بهمن 96 در ساعت 16:19
m.reza91 (یکشنبه 06 خرداد 97), mohamad.reza164 (چهارشنبه 25 بهمن 96), باغبان (چهارشنبه 27 مرداد 00)
تشکرشده 3,495 در 804 پست
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی
در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش
لنگری از گنج مادون بستهای بر پای جان
تا فروتر میروی هر روز با قارون خویش
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش
گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی
پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش
زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر
چون ز چونی دم زند آن کس که شد بیچون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
باده گلگونهست بر رخسار بیماران غم
ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان
هر زمانم عشق جانی میدهد ز افسون خویش
در بهشت استبرق سبزست و خلخال و حریر
عشق نقدم میدهد از اطلس و اکسون خویش
دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد
گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش
مه کی باشد با مه ما کز جمال و طالعش
نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش
miss seven (دوشنبه 07 خرداد 97), باغبان (چهارشنبه 27 مرداد 00)
تشکرشده 6,820 در 2,405 پست
کجایید ای شهیدان خدایی ،،، بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق ،،، پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی،،، بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده،،، کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته،،، بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده،،،کجایید ای نوای بینوایی
ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 27 مرداد 00 در ساعت 17:43
Mvaz (چهارشنبه 27 مرداد 00)
تشکرشده 6,820 در 2,405 پست
مولانا می فرماید :
می بـــدانید جهان را که در او نیست وفا
مهــــر او در دل خود از چه نشـانید شما
اگــر از قــــوس قضــا تــیــر اجل پیش آید
بـهـر آن تــیر ، یقین است نشــانید شما
هست در پیش یکی راه عجب دور و دراز
نــیــک کــوشید در آن راه نــمــانید شما
هیچکس نیست که این را نـدارد در پیش
گــور هـــا را نـگـــرید ار بـگمـــــانید شما
می نــویسند همه آنــچه شمـا می بازید
تــا بــمحـشر همه را بـــاز بــخوانید شما
Mvaz (یکشنبه 18 مهر 00)
تشکرشده 6,820 در 2,405 پست
حرام گشت از این پس ، فغانُ غمخواری
بهشت گشت جهان ، زانک تو جهان داری
مثال دِه که نروید ز سینه خار غمی
مثال ده که کند ، ابر غم ،،، گُهرباری
مثال ده که نیاید ز صبح غممازی
مثال ده که نگردد جهان ،به شب تاری
مثال ده که نریزد گلی ز شاخ درخت
مثال ده که کند ،توبه خار ، از خاری
مثال ده که رَهد حرص از گداچشمی
مثال ده که طمع وارَهد ز طراری
مثال گر ندهی ، حسن بیمثال تو بس
که مستی دل و جانستُ خصم هشیاری
چو شب به خلوت معراج تو مُشَرف شد
به آفتاب نظر میکند به صد خواری
ز رَشک نیشکرت نی هزار ناله کند
ز چنگ هجر تو گیرند،،، چنگها زاری
ز تَف عشق تو سوزی است در دل آتش
هم از هوای تو دارد هوا سبکساری
برای خدمت تو آب در سجود رود
ز درد توست بر این خاک رنگ بیماری
ز عشق تابش خورشید تو به وقت طلوع
بلند کرد سر آن کوه ، نی ز جباری
که تا نخست بَرو تابد آن تف خورشید
نخست او کند آن نور را خریداری
تنا ز کوه بیاموز سر به بالا دار
که کان عشق خدایی ،،، نه کم ز کُهساری
مکن به زیر و به بالا به لامکان کن سر
که هست شش جهت آن جا تو را نگوساری
به دل نگر که دل تو برون شش جهت است
که دل تو را برهاند از این جگرخواری
روانه باش به اسرار و می تماشا کن
ز آسمان بپذیر این لطیف رفتاری
چو غوره از ترشی رو به سوی انگوری
چو نی برو ز نیی جانب شکرباری
حلاوت شکر او گلوی من بگرفت
بماندم از رخ خوبش ز خوب گفتاری
بگو به عشق که ای عشق خوش گلوگیری
گَه جفا و وفا خوب و خوب کرداری
گلو چو سخت بگیری سبک برآید جان
درآیدم ز تو جان چون گلوم افشاری
گلوی خود به رسن زان سپرد خوش منصور
دلا چو بوی بری صد گلو تو بسپاری
ز کودکی ، تو به پیری روانهای و دوان
ولیکن آن حرکت نیست ،،، فاش و اظهاری
ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 30 آذر 00 در ساعت 03:37
تشکرشده 6,820 در 2,405 پست
عاقبت خاک شود حُسن جمال من و تو
خوب و بد میگذرد وای به حال من و تو…
قرعه امروز به نام من و فردا دگری است
میخورد تیر اجل بر پروبال من و تو…
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم این کل جهان باشد از آن من و تو
ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 20 دی 00 در ساعت 17:18
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)