RE: مهمترين دلايل ازدواج
نوشته اصلی توسط
گرد آفرید
درود بر همه دوستان
بنده یک چیزی را متوجه نمی شوم؟! . . .چرا بیشتر یاران و البته درصد بالاتری از خانمهای تالار هی مدام از خوبی،آرامش بخشی،سبب کامل شدن و . . . ازدواج سخن می گویند؟من براستی نمی فهمم؟آخر دوستان،عزیزان و جوانان تازه نامزد کرده یا عروس و داماد شده چرا تنها جلوی پای خود را نگاه می کنید؟؟؟؟مگر زندگی مشترک همین چند روز نامزدبازی و ماه عسل است؟؟!!!
یعنی دوستان جوانم شما براستی از سختیها،تلخیها و رنجهایی که در ادامه و پس از سرد شدن از رابطه جنسی و دل و قلوه گرفتن که فوقش یکی دوسال است خبر ندارید؟الابته باید دیدن فیلمها و سربال ها و خواندن رمانهایی عشقی را نیز یادآوری کنم؟خوب است که همه شما یک گیر و گرفتی در ارتباط با خودتان یا شریک زندگیتان دارید که همان اول به این تالار آمده اید!تندی نگویید که همه مشکل دارند و زندگی حل مسئله است و از این حرفهایی که نان برخی زرنگها را می سازد،منظور من باز کردن چشمهای شماست که زندگی مشترک در زمان حاضر بسیار سخت و دارای مشکلات فراوان است.
مگر ازدواج سبب شادی،خرسندی یا راحتی و آرامش است؟!!یعنی شماها واقعاً همچین فکری می کنید؟یعنی چی که هی از این حرفها می زنید؟!!مثل اینکه مشکلات روانی،اجتماعی و رفتاری خودتان و نامزد یا هسرتان را فراموش کرده اید؟کودکی خود را که سرشار از مشاهده و درک ناملایمات ریز و درشت است که در زندگی ما بوده و در ناخودآگاه ما جای گرفته و حتما در زندگی بزرگسالی ما تأثیر می گذارند.آیا مهارتهای رفتاری را بلدید؟؟؟اصلاً چقدر تا همین الان همسر یا نامزدتان را می شناسید؟؟؟مگر نمی دانید که تنها پنج درصد ازدواج ها موجب خوشبختی و احساس رضایت مدام و دیرینه و ژرف زن و مرد می شوند و 95% بقیه فی المعطلند؟نکند دارید به زندگی موفق برخی از نسل های پیش مانند والدین خود می نگرید-که آنها نیز تنها گذران وقت می کنند و طلاق عاطفی دارند بیشترشان-یعنی براستی آگاه نیستید که ما در این مملکت در حال گذار هستیم و همه فرهنگ و باورها و شئون ما دارد مدام دگرگون می شود؟
من با اطمینان قلبی و عقلی این را می گویم که ازدواج در حال حاضر با هر روشی و با هر درجه از یقین به شناخت متابل یک ریسک بزرگ و به رایگان خریدن انبوه مشکلات است.ازدواج می کنید تا اجتماع بپذیردتان؟تا تشخص پیدا کنید؟به عشقتان برسید!!!آرامش داشته باشید؟مثل اینکه از سگ دو زدن و کل کل و مرافعه و اجاره خانه و قهر و آشتی و و و و . . . . خبر ندارید؟؟!کامل شوید؟!!اصلاً بیایید این کامل شدن را تعریف کنید:چی چیه شماها ناقص است و این نقصان را آیا با جنس مخالفتان که همسرتان است می خواهید جبران کنید!!!!حکایت آن والدینی است که برای پسر معتاد یا علافشان زن می گیرندد تا طرف آدم شود؟مگر امکان دارد؟
توجه کنید من دارم درباره ازدواج در یک محیط شهری و نه روستایی که فرهنگ آنها متعلق به فرون پیش است سخن می گویم و نه ازدواجی که زن خود را مال شوهرش و اسیر خودخواسته در کف او می بیند و نه ازدواج های کاملاً سنتی که زن موجوی فروتر از مرد است.
به هر حال دوستان جوانم بچه بازی و حرفهای الکی قشنگ فشنگ زدن را درباره ازدواج که سخت ترین و پر مسئولیت ترین و خطرناکترین و رنچ اورترین امر زندگی تمام کنید.می دانم که دستکم سیل انتقادات نرم به سویم سرازیر شده یا بایکوت شده یا متهم به بدبینی یا داشتن تجربیات تلخ می شوم،اما حاضرم سر هر چی شرط ببندم که همه شما،یکی دو سال بعد احساس خوبی نخواهید داشت یا در سالیان بعد.
از شما می خواهم به اندازه یک سر سوزن واقع بین باشید،تنها یک سر سوزن . . . .
سلام به همه و گردآفرید
وقتی پست شما رو خوندم یاد جملاتی از دکتر گری چاپمن افتادم.
گردآفرید شما درست میگی بعد از یکی دوسال در بیشتر ازدواج ها این اتفاق میفتد ،من هم قبول دارم.
گری چاپمن در این زمینه میگوید که از ابتدای شروع رابطه زوجین تا حدود 2 سال در نظر هم زیبا، بی نقص و خلاصه کامل هستند.ولی بعد از این دوران که دوران عاشقی نام گذاری کرده اند چه بر سر عشق می آید؟
دیگر همه ی آ ن رفتارهایی که درطی این مدت از طرف مقابل برایمان لذت بخش بود دیگر جلوه ای ندارد، حتی در بسیاری از موارد به قول گردآفرید بحث و جدل مداوم پیش میاید و هر دو طرف خسته و آزرده میشوند.(حتی این مشکل در بعضی مواقع برای افرادی که با آگاهی کامل ازدواج کردند و از انتخابشان مطمئنند پیش می آید)
ما باید از دوران عاشقی لذت بریم و اگر بدانیم که دیدن بدی ها و نقص ها بعد از دوران عاشقی طبیعی است دیگه اینقدر مظطرب نمیشویم و ازدواج را امری شوم نمیخوانیم.
خوب حالا باید بعد از اون 2 سال دوران عاشقی چه کار کنیم؟با پدید آمدن مشکلات جدید و اختلا ف نظر ها و دیدن صفات ناخوشایند در طرف مقابل چه کار کنیم؟مام با هم درگیر شویم؟به جدایی عاطفی اکتفا کنیم؟یا رسما جدا شویم؟ یا.... یک راه بهتر!
اگر ما بتوانیم زبان عشق طرف مقابل را پیدا کنیم و به آن زبان سخن بگوییم 99%از مشکلات حل میشود. البته باید در نظر بگیریم که در ابتدا انتخاب درست انجام گرفته باشد(وحدت فکری،عاطفی،اعتقادی،فرهنگی و..)
دوست داشتن و عشق یعنی رفع نیازهای طرف مقابل،پس وقتی که زبان عشق او را دریافتیم و به آن با او سخن گفتیم، این یعنی عشق واقعی.وگرنه اون 2سال عاشقی بدون صرف هیچ انرژی میشه که عاشق همسرمون باشیم ،اون هنر نیست موقعی میتونی بگی عاشقم که بعد از 2 سال دوران بی دردسر و بدون تلاش برای حفظ عشق بتونی بازم طرفتو راضی و خوشحال نگه داری در اون موقع پیوند عشق به وجود میاد که حاضر نیستی با هیچ چیزی عوضش کنی. او موقع دیگه گفته نمیشه که ازدواج خطرناکترین راهه و...
به نظر من یاد گرفتن زبان عشق همسر کار راحتی نیست و باید وقت گذاشت ولی می ارزد. من کتاب 5 زبان عشق همسران (چگونه به او بگویم دوستت دارم )نوشته ی دکتر گری چا پمن،نشر ویدا ،را به شما پیشنهاد میکنم.با راهکارها یی که ارائه داده است میتوان به این مهم دست یافت.
باورکنید که خیلی خیلی کمک میکنه .من به چند نفر که واقعا بعد از 1-2 سال مشکلات جدی پیدا کردند پیشنهاد کردم( حتی یکیشون تصمیم به طلاق گرفته بود) و زوجین خواندند و اجرا کردند.من با چشمام معجزه ی این راهکار ها رو دیدم ...
[align=justify][align=center]
[size=large]عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو سنگ و گوهر را برابر می کشد[/size][/align][/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)