به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 73
  1. #61
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 خرداد 97 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1397-3-15
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    14
    سطح
    1
    Points: 14, Level: 1
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط razieh181 نمایش پست ها
    بعضی چیزا تو زندگی دست خود آدم نیست ، این حس استیصال و ناتوانی در دفاع از زندگی هفت ساله ی دو نفرتون اشکمو درمیاره ، ولی قهراز خونه؟اعتصاب غذا؟! همچین کاری نکن ! کاری نکن که اگه یه درصدم این ازدواج صورت نگرفت دیگه روت نشه به بابا مامانت نگاه کنی ، هیچی تو دنیا حتی بهترین مرد دنیا ارزش اذیت کرن بابا مامانو نداره حتی اگه بی منطق باشن و حتی اگه به احساساتت توجه نکنن، میدونم تا الان هر چقدر راه حل به ذهنت رسیده ، ممکن و غیر ممکن، ریز و درشت همه رو به اون آقا ارائه دادی ولی لطفا دیگه بسه ،خط نده، راهکار نده، شما تلاش خودتو کردی صداقتت در رابطه باهاش اثبات شده حتی اگه ایشون اینطور فکر نکنه ،بقیه تلاشارو بذار برعهده ایشون، بیاد صحبت کنه به شخصه با پدرتون ، خودش باید راضی کنه ، عذاب وجدان رو بذار کنار این یه رابطه عاشقانه دو طرفه بوده هر دو ازش لذت بردید هر دو حس خوب دوس داشتنو تجربه کردید شما بازیش ندادید بلکه تو موقعیتی گرفتار شدی که به اندازه اون ناراحتی ولی کاری ازت برنمیاد، تحت تاثیر حرفای ایشون (که طبیعیه و از روی ناراحتی و فشاره)تصمیمی نگیر و حرکت اشتباهی نکن ، باید سعی کرد با کمترین تلفات از این دوران گذشت، که اگه شد و ازدواج کردید خوشحال باشی و اگر درست نشد لااقل ناراحتیت فقط اتمام رابطه باشه نه اینکه عذاب وجدان کارایی که برای راضی کردن بابا مامانت انجام دادی و فشاری که بهشون آوردی بهش اضافه شه ، اینم بدون که این هم یه بخش از زندگیه فکر کن این تیکه اش خراب شد بقیه اش هنوز باقیه کلی روزای خوب برای ساختن داری


    البته درستش اینه دختر قبل از هرچیزی نظر پدر مادرش بدونه بعد یکی ر تو زندگیش راه بده باهم خاطره داشته باشن بعد بیاد فکر کنه که اره هیچکس مهمتر از پدر مادر نیست... ضمنا راضی کردن پدر مادر دختر خانوم که همش به عهدع پسر نیست خب اینچه رابطه عاشقانه ایه چه فرقی داره با یه ازدواج سنتی... بهرحال اگر لذت یه رابطه عاشقانه برای جفتشون بوده تلاش و هزینه ها هم برای جفتشون هست اینکه یه دختر خانومی یه پسر رو وارد زندگیش کنه خاطره بسازن علاقمند بشن و بعد تازه بیاد حالا بسنجه و بگه بمن چه خودش بیاد جلو و خودشم بشینه به گزینه های دیگش با خیال راحت فکر کنه که اصلا منصفانه نیست

  2. #62
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    1- من از پستهای شما (اینجا و تاپیکهای دیگران) برداشتم این هست که دختر عاقلی هستید که خوب و با سیاست هم صحبت می کنید.

    اولش برام عجیب بود تو شهر و فضایی که توصیف کردید، چطور تو سن کم وارد رابطه با این آقا شدید
    اما کم کم متوجه شدم دختر زرنگی هستید که از پس این ماجرا تو اون فضا براومدید

    حتی برای پست نوشتن اینجا خیلی موارد مهم را راحت نگفته می ذارید
    و کم کم بازش می کنید
    مث موردی که برای من سوال بود که اگه پدر ایشون می خواد بیاد خواستگاری، چه اشکالی داره که شما گفتید نیا

    ولی بعد گفتید که پدرش قرار نبوده بیاد خواستگاری، گفت که می آد آبروریزی می کنه و شخصیت و غرور پدرم را زیر سوال می بره تا پدرم مجبور بشه
    خب این از زمین تا آسمون با جمله ی اولی که شما گفتید فرق داره

    تو یک پست دیگه نوشتید که به اون آقا هنوز نگفتید که خانواده تون چه مشکلاتی با ایشون دارند
    که آقای امیر گفتند بهتره ایشون بدونن مشکلشون چیه که برای رفع یا توضیح راهی پیدا کنند

    2- با این که واضح نگفتید، به نظر من تفاوت فرهنگی زیادی بین دو خانواده هست.
    همون اولش که گفتید، من فکر کردم پسری که با کامیون تو معدن شن کار می کنه، شاید داماد مورد نظر پدر شما و خانواده ی شما نباشه

    تحصیلات این آقا چی هست؟
    شرایط اجتماعی خانوادگیشون از یک تا ده، چند امتیاز با شما اختلاف داره؟

    3- به نظر خودت شخصیتت بیشتر شبیه پدرت هست یا مادرت؟
    من فکر نمی کنم اعتماد فامیل به پدر شما خیلی هم الکی باشه
    به احتمال زیاد این سیاست و درایت در حل مسائل را از ایشون به ارث بردین
    یا از تربیت پدری مثل ایشون دارید

    فکر می کنم بهتره به پدرتون اعتماد کنید.

  3. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (پنجشنبه 17 خرداد 97), Quality (شنبه 26 خرداد 97), میس بیوتی (چهارشنبه 16 خرداد 97)

  4. #63
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مرداد 97 [ 17:31]
    تاریخ عضویت
    1397-3-12
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    237
    سطح
    4
    Points: 237, Level: 4
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    طاعات و عبادات قبول.

    من خوندم این مطالب رو. یه سری از حرفها واقعا آزار دهنده ست.
    با عرض پوزش ولی پدر شما و هیچکس دیگه حق نداره به یک قومیت توهین کنه. معنی نداره که بگن توی این همه از این قوم آدم درست پیدا نمیشه! این هم شد منطق؟ این هم شد معیار؟ میخوان تا از دوستان خودمون چند نفر رو بهشون معرفی کنیم که خیلی هم آدم حسابی هستن. ای کاش شما هم اسم اون قوم عزیز رو نمیبردید، چون اگه این رو بخونن فک میکنم احساس بدی بهشون دست بده. داریم راجع به میلیونها آدم صحبت میکنیم.

    جدای از این فکر کردید اگر خونواده اون آقا از این حرفها بشنون و فقط یه کم حساس باشن روی این مسائل چه بلوایی به پا میشه؟ حتی بعد از ازدواجتون که امیدوارم اگه به صلاحه انجام بشه، این اتفاق بیافته، خیلی نامناسبه. این نوع صحبتها خیلی جدی هستن. امیدوارم بهانه آورده باشن پدرتون، وگرنه اگه واقعا طرز تفکرشون این هست، جای تاسف داره. حتی برای بهانه هم درست نیست این صحبتها.

    از اون طرف هم اوضاع عجیب غریبه، مخصوصا با این پیشنهاد پدرشون. البته راهنمایی ها رو دوستان عاقلتر از من کردن، ولی به نظرم اومد این نکته هم گفته بشه بد نیست.
    موفق باشید.

  5. 2 کاربر از پست مفید Hamed.F تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (پنجشنبه 17 خرداد 97), زن ایرانی (جمعه 25 خرداد 97)

  6. #64
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون بابت اینکه وقت گذاشتید. من خودم نسبت به هیچ قومیتی همچین تفکری ندارم و میدونم این حرفا به هیچ وجه درست نیست. و اصلا با پدرم هم عقیده نیستم جالبه پدر من این عقیده رو اصلا نداشت و من و برادرمو جوری بزرگ کردن که همیشه به همه اقشار احترام بذاریم. با چیزیایی که از بچگی از خانوادم دیده بودم هیچ وقت توقع این رفتارو نداشتم. از نظر سطح خانوادگی خب تو خانواده و فامیل ما کلا هم پدری هم مادری ۳ یا ۴ بار طلاق اتفاق افتاده ولی تو خانواده ایشون خیلی طلاق بیشتره مثلا برادرش با وجود یه بچه طلاق گرفته و مجددا ازدواج کرده و خواهرش یه بار نامزدیش بهم خورده.این دلایل هم باعث شده خانوادم ناراضی باشن. البته همه اینها تو جلسه مشاوره عنوان شد و مشاور نظرش این بود که ما برای هم مناسبیم ولی در صورت ازدواج زندگی مستقلی از خانواده ها داشته باشیم.
    خواهرشون مهندس برقن تو اداره برق سمت مهمی دارن ازدواج کردن و بچه دارن. برادرشون مهندس عمرانن و شغلشون حسابداریه و ازدواج مجدد کردن که از ازدواج قبلی هم بچه دارن ولی بچه با مادرش زندگی میکنه و بعضی روزا بچه میاد پیش باباش. پدرشونم بازنشسته اداره برق و یه شرکت داشته که کارهای برق کشی و اینارو میکردن که شرکتشون جمع شده.و مادر خانه دار. مادر من بازنشسته آموزش و پرورش پدرم مهندس کشاورزی. تفاوت فرهنگی نداریم چون هر دو خانواده مدت های زیادی ساکن اینجا بودیم فقط سطح مالی خانواده ما بالاتره‌. خانواده ایشون همیشه با من با محبت و احترام رفتار کردن مخصوصا خواهرشون مواقعی که مشکل داشتم تلفن میکردن منو آروم میکردن حتی یه بار حضوری باهاشون صحبت میکردم پابه پای من گریه میکردن و منو آروم میکردن مادرشون هم همین طور. به بهانه های مختلف برام هدیه میخرن و باهام در تماسن و منو به صبر و احترام تشویق میکنن. اما واقعا هنوز از رفتار پدرشون و حرفاشون تو‌ شوکم اگه یکم عاقلانه تر برخورد میکردن میتونستم اجازه بدم با پدرم صحبت کنن اما میدونم با حرفایی که میخواست بگه بدتر بابام عصبانی میشد و اون وقت بین خانواده ها یه کدورت همیشگی به وجود می اومد با اینکه بهشون گفتم لزومی نداره مثلا به پدرم راجع به خرید کردنا و قرارها و جزئیات رابطمون چیزی بگید چون اینا مسائل خصوصی ماست و ایشون میگفت نه بابات باید بدونه شما چه قدر عاشق همین ولی میدونم پدر من خیلی ناراحت میشه از شنیدن این حرفا. کلا با هدف دعوا و اینکه دخترتون همه جوره با ما و طرف ماست میخواست قضیه رو حل کنه که اصلا درست نیست. راجع به شغل این آقا بگم که راننده کامیون نیست و صاحب کامیون بود منتهی به خاطر رکود کار داره مجبور میشه کامیونو بفروشه چون میگه کار واقعا کساده میخواد با پول کامیون کار دیگه ای راه بندازه.حالا یه مشکل دیگه به مشکلاتمون اضافه شد و کلا همه چیز خیلی خیلی پیچیدس.
    یه سری از دوستان نظرشون این بود که کلا این آقا و خانوادش مناسب من نیستن و یه سری هم عقیدشونه باید بیشتر تلاش کنم و یه سری هم میگن تا الان من مقصرم و باید زودتر قضیه تموم شه. از طرفی دوست ندارم ایشونو از دست بدم چون واقعا به من محبت کرده و ما جدا از عشق و عاشقی مثل دوتا رفیق صمیمی باهم بودیمو هستیم یعنی تماما همراه و هم قدم بودیم. از طرفی رفتارهای پدرشون منو آزار میده با اینکه در اوج صمیمیت و محبت این حرفارو به من میزد اما من دیگه مثل قبل روشون حساب نمیکنم. و از طرفی دوست ندارم به هر قیمتی ازدواج کنم من عقیده دارم وقتی حرمت ها شکسته شه دیگه درست نمیشه می دونم اگه پدرم راضی بشه و از این آقا خوشش بیاد کدورت های بینشون از بین میره. مثلا وقتی مشکلات امیر آقا رو میبینم احساس میکنم زندگی آینده من هم امکان داره این طوری بشه. از طرفی زندگی پسر عمومو میبینم که نتونست با کسی که دوست داره ازدواج کنه. من نمیخوام هیچ کدوم از اینا بشه. برای همین گنگم به شدت گیجم نمیدونم باید چه کار کنم.

  7. 2 کاربر از پست مفید a.sadeghiani تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 17 خرداد 97), Ye_Doost (پنجشنبه 17 خرداد 97)

  8. #65
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 02 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1396-5-20
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    5,111
    سطح
    45
    Points: 5,111, Level: 45
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    73

    تشکرشده 41 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز شما هم کم به اون آقا محبت نکردی هم شما به خانواده ایشون و هم اونها به شما محبت کردن
    اما این بی احترامی هایی که قصد دارن به خانواده شما داشته باشن رو نمیگم بابتش عصبانی بشی اما باید از خانوادت حمایت کنی
    عصبانیت پدرت کاملا طبیعی و بدیهیست...
    بعداز چندسال دوستی با این خانواده و اثبات محبتت بگو من خانواده دارم و اونها باید راضی بشن درغیر این صورت من وارد زندگی مشترکی که منو از زندگی خانوادگیم جدا کنه نمیشم و اینجا وظیفه شماست که خواستگاری کنید اگر دوست دارید برید پدرم رو تهدید کنید و اگرهم دوست دارید بااحترام به منزل ما بیاید این به انتخاب خودتونه
    به نظر من هم باید به خانوادتون اعتماد کنید و قاطعیت نشون بدید
    شاید اونها هم الان مثل شما نمیدونن باید چکار کنن ...
    بدون ترس از تمام شدن رابطه و ازدست دادن اون اقا و...
    ویرایش توسط afsa : پنجشنبه 17 خرداد 97 در ساعت 01:54

  9. کاربر روبرو از پست مفید afsa تشکرکرده است .

    Ye_Doost (پنجشنبه 17 خرداد 97)

  10. #66
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    این چه صحبت هائی است که بعضی دوستان بیان می کنند؟
    ست.
    مسئله ای که به کرات مشاهده کردم و سؤال بزرگی برای بنده هم هست!


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  11. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    Quality (شنبه 26 خرداد 97)

  12. #67
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hamed.F نمایش پست ها
    سلام.
    طاعات و عبادات قبول.

    من خوندم این مطالب رو. یه سری از حرفها واقعا آزار دهنده ست.
    با عرض پوزش ولی پدر شما و هیچکس دیگه حق نداره به یک قومیت توهین کنه. معنی نداره که بگن توی این همه از این قوم آدم درست پیدا نمیشه! این هم شد منطق؟ این هم شد معیار؟ میخوان تا از دوستان خودمون چند نفر رو بهشون معرفی کنیم که خیلی هم آدم حسابی هستن. ای کاش شما هم اسم اون قوم عزیز رو نمیبردید، چون اگه این رو بخونن فک میکنم احساس بدی بهشون دست بده. داریم راجع به میلیونها آدم صحبت میکنیم.

    جدای از این فکر کردید اگر خونواده اون آقا از این حرفها بشنون و فقط یه کم حساس باشن روی این مسائل چه بلوایی به پا میشه؟ حتی بعد از ازدواجتون که امیدوارم اگه به صلاحه انجام بشه، این اتفاق بیافته، خیلی نامناسبه. این نوع صحبتها خیلی جدی هستن. امیدوارم بهانه آورده باشن پدرتون، وگرنه اگه واقعا طرز تفکرشون این هست، جای تاسف داره. حتی برای بهانه هم درست نیست این صحبتها.

    از اون طرف هم اوضاع عجیب غریبه، مخصوصا با این پیشنهاد پدرشون. البته راهنمایی ها رو دوستان عاقلتر از من کردن، ولی به نظرم اومد این نکته هم گفته بشه بد نیست.
    موفق باشید.
    منظور من البته به هیچ وجه تایید این حرف پدرشون در توهین به قومیت خاصی نبود. ولی همونطور که خودتون گفتید و این خانم هم تایید کردند، این حرف بیشتر شبیه بهانه است.

    به هر حال راه حلها و پیشنهادهای پدر اون خانواده
    و خود این آقا اصلا عاقلانه و در شان این خانم نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    Quality (شنبه 26 خرداد 97)

  14. #68
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان. من دیروز دوباره با خانوادم صحبت کردم و به مامانم گفتم من خودم برای زندگیم تصمیم میگیرم و دوست ندارم چیزی بهم تحمیل شه چون زندگی خودمه اگه قراره با کسی ازدواج کنم در درجه اول خودم تصمیم میگیرم درسته مشورت شمارم میخوام اما این منم که باید برای زندگیم تصمیم بگیرم. مامانم گفت میخوام با داییت صحبت کنم بره با پسره حرف بزنه بگه دست از سر دختر من بردار. منم گفتم چرا همیشه منو ضایع میکنی پیش همه. این منم که میخوام این رابطه رو ادامه بدم. مامان من اگه حرفی نمیزده و خوب باهام رفتار میکرده دلیلش این بوده که فکر میکرده همه چیز داره تموم میشه. بهش گفتم پارسال وقتی دوست بابا اومد خونمون که یه نفرو معرفی کنه برای ازدواج با من، بهشون گفت که دختره من خودش نظر میده و من حرفی ندارم و دخترمه که باید تصمیم بگیره حالا چرا با من این طوری میکنه. یا مثلا ما الان با عموم اینا قطع رابطه ایم چون عمو و زن عموم نزاشتن پسرشون با کسی که دوست داره ازدواج کنه. خب چرا در حق من این کارو میکنید.
    به من میگه اگه پولدار تر بود بابات حتما راضی میشد الانم سن و ایناتو بهونه کرده چون فک میکنه تموم میشه این رابطه. گفتم مگه نگفت بگو بیان خواستگاری من دیگه حمایتش نمیکنمو و اصلا نیستمو اینا. خب باشه من اصلا حمایتشو نخواستم.پدر و مادری که وضع مالی شون خوبه وظیفشونه به بچه هاشون با عدالت کمک کنن. در صورتی که الان یه خونه دو واحدی دیدن که هر طبقش ۲۰۰ متره و حیاط و پارکینگ و اینا داره میخوان خونمونو عوض کنن که جای برادرم بزرگ شه. حالا به من رسیده میگه کاری برات نمی کنیم. بعد میگه من برات هیچی کم نزاشتم چون کلاس موسیقی و زبان فرستادنم و خرج دانشگاهمو دادن. من با چشم خودم هزارتا دختر دیدم که علاوه بر این خرجا کلی خرج دیگه دارن ولی انقدر پدر و مادرشون نمیکوبونه تو سرشون در صورتی که من همیشه قدر دان بودم . برادر من ماشین مدل بالا و نو بابامو کوبوند به دیوار و ۱۷ میلیون خسارت دید هیچی نگفتن گفتن خدارو شکر که خودش سالمه. عروسی ۸۵۰ نفری تو بهترین تالار گرفتن. سه ساله ازدواج کرده عین این سه سال خرج زنو بچشو میدن و دادن. ولی فقط یه بار به روشون نیوردن تمام زندگی و درآمد بابای من دست برادرمو زنشه میلیونی تو حساب اون میره آخه این چه ظلمیه این چه تبعیضیه.
    میگه خرجت کردیم هیچی نشدی همش تقصیر این پسررس میگم تا الان داشتم درس میخوندم تازه لیسانس گرفتم برای شغل و ادامه تحصیل خیلی وقت دارم.
    منم گفتم از تصمیمم کوتاه نمیام چون هیچ کسی حق نداره برای من تصمیم بگیره این زندگیه منه اگه قرار باشه جدا شم خودمم که تصمیم میگیرم شما نمی تونید مجبورم کنید.
    تا چند روز قبل میگفت مشکل بابات سنته. پیش مشاور گفت ما اصلا چیزیو به دخترمون تحمیل نمی کنیم اگه می خواد ازدواج کنه ازدواج کنه من مخالف نیستم ما فقط خوش بختی بچمونو می خوایم. جلو دیگران و تو حرف جورین که آدم میگه بهتر از اینا نیست اما حالا میگه مشکل ما پول و اینه که مثل ما باغ ندارن اسم و رسم دار نیستن. گفتم من هیچی از حمایتای شما رو نمیخوام می خوام ازدواج کنم میگه بابات یه حرفی زد نمیزاره بیان خواستگاری. الانم بهم محل نمیدن خونه شده جهنم برام پدر و مادری که همه رو درس میدن حرفای قشنگ بلدن تحصیل کرده و پول دارن، دارن میبینن چه طوری عذاب میکشم به جای اینکه پشتم باشن خوش بختیمو بخوان دارن این طوری زجرم میدن.
    من نمیدونم چرا انقدر دارم بدبختی می کشم انقدر دعا کردم انقدر از خدا خواستم کمکم کنه گریه کردم هیچی نشد هیچی حل نمیشه فقط داره بدتر میشه. میخوام مستقل شم خسته شدم دیگه ازشون از ته دلم میگم خدا نبخشتشون.
    خواستم برم سر کار بابام گفت این همه بری تا اونجا از صب تا شب واسه ماهی انقدر؟ بشین خونه خودم بهت همون پولو میدم. حالا یه کلاس موسیقی و یه کلاس زبانو میکوبونن تو سرم میگن باعث سکته و مریضیه مایی. من خودم دارم آب میشم از کجا معلوم من طوریم نشه باید چی کار کنم به خدا دیگه نمیتونم تحمل کنم.

  15. #69
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام.توی یه ازدواج چیزی که خیلی مهمه هم کفو بودنه.متاسفانه دررابطه شماواون آقا من اینو نمیبینم.خودتون بهتر از مامیدونین موضوع یه کوچه دوکوچه بالاتر نیس بلکه عدم تناسب مالی وفرهنگیه .
    درضمن اگه توی این تالار تاپیکهایی رو خونده باشین که دخترازلحاظ مالی بالاتره وخونواده هم کمکش کردن هیچکدوم سرانجام خوبی نداشتند.

  16. #70
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    از خانواده ات انتظار رفتار منطقی نداشته باش. اونا اگر رفتار صحیحی با تو داشتن، مطمئنا موضوع آشنایی و ازدواجت اینجوری پیش نمیرفت. ولی الان مسئله مهمتر آینده و مصلحت تو هست. اینجور بحث ها با خانواده فقط ذهنت رو از هدف و مصلحت زندگیت دور می کنه. به جای اینکه خانواده رو در مقابلت ببینی، تلاش کن کنارت قرار بگیرن. اگر اونا منت میزارن، تو به جای بحث و ناراحتی، به خاطر همون کارهایی که کردن تشکر کن. بزار اونا باهات هم احساس بشن. بهشون این اطمینان رو بده که آشنایی دو تا خانواده به معنی بله دادن نیست. روند خواستگاری که الان معمول هست و خیلی از بچه های سایت همدردی دارن دنبال می کنن رو برای مادرت تعریف کن. شاید موافقت کردن که یه فرصت آشنایی به خواستگارت بدن.

    برای اینکه بتونی این شرایط رو مدیریت کنی دلایل خودت رو برای ازدواج با این خواستگار یاداشت کن. دلایل مخالفت خانواده رو هم بنویس. بررسی کن ببین هرمورد چقدر تو زندگی مشترک تاثیر گذاره. این کار باعث میشه بتونی از تصمیمت بهتر دفاع کنی.

    سعی کن در مورد مخالفت خانواده کمتر با خواستگارت صحبت کنی. چون ممکنه تحت تاثیر حرف هاش قرار بگیری. به هر حال هرکسی منفعت خودش رو در اولویت قرار میده.

    بهت قول میدم پدر و مادرت بیشتر از تو در رنج و عذاب هستن. چون احساس می کنن یه دونه دخترشون از دست رفته و هوایی شده. تلاش کن این سوتقاهم براشون برطرف بشه.

  17. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    a.sadeghiani (پنجشنبه 24 خرداد 97)


 
صفحه 7 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.