دانه جان به نظر شما کسی هم که یک ازدواج نا موفق هم داشته بگم تمام خانواده به صورت رسمی بیان خواستگاری ؟پدر من هم اگه فقط نه بگه شکر داره...من میترسم تمام حرمت و ساخته های منو از بین ببره.این کار درسته؟
تشکرشده 6 در 6 پست
دانه جان به نظر شما کسی هم که یک ازدواج نا موفق هم داشته بگم تمام خانواده به صورت رسمی بیان خواستگاری ؟پدر من هم اگه فقط نه بگه شکر داره...من میترسم تمام حرمت و ساخته های منو از بین ببره.این کار درسته؟
الا بذكر الله تطمئن القلوب
تشکرشده 216 در 84 پست
شما چه توقعی از خانواده و پدرو مادرتون دارید؟ اینکه هر کاری که شما دوست داری انجام بدهید و اونا شما رو حمایت هم بکنند؟ به عواقب کارتون فکر کردید؟ منم جای مادرتون بودم همین کارو میکردم به نظرم داری خودسرانه عمل میکنی. مگه چه عیبی داری که مامانت راضی بشه تو با مامان طرف حرف بزنی و سلام مادرت رو هم برسونی (این یعنی مامانم داره منت میکشه آخه هنوز فامیل نیستید).
تازه میگی زندگی گل و بلبل هم با رضا نداری حالا خوبه این اولشه فردا چی؟ از چیه این مرد خوشت اومده؟ چرا با زن اولش زندگی نکرد؟حداقل به خاطر بچش؟
چه دلیلی داره با مادرش تلفنی حرف بزنی مگه مادر شوهرته؟ پس دلیلی هم نداشت بری دیدنش باید صبر میکردی اون بیاد هر چی باشه تو باید ناز کنی نه اونا تو دختری نه مادر رضا. داری چی کار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پس فردا میگه تو همونی بودی که اومدی دیدنم و. . . . . همینو میزنه تو سرت.
راستی گفتی تصمیم خودت رو گرفتی پس دیگه حرفی نمونده منم با دانه موافقم.
راستی نگفتی چه طور شد که دیگه دختر نیستی؟ خوب خانوادت که اینو نمیدونند نمیخوان دخترشون با یه مردی که قبلا ازدواج کرده ازدواج کنه.
تشکرشده 216 در 84 پست
راه دیگه ای نداری تو تا حالا ازدواج نکردی پدر و مادرت حق دارن که تو به صورت سنتی ازدواج کنی. بالاخره این یه جور عزت و احترام سر دختر. مثلا اگه بیاد خواستگاری چی میشه؟ تا حالا یه بار رفته یه بار دیگم بره!
پدرت حق داره چون باعث شدی ذهنیت بدی داشته باشه
تشکرشده 6 در 6 پست
من هم مثله شما فکر میکردم و با رضا تموم کرده بودم.ولی وقتی با دو سه نفر که از زندگیشون متنفر بودن حرف زدم با چند نفر که عاشق زندگیشون بودن با حتی یک نفری که همسر دوم بود و کسی که با شرایط خودم ازدواج کرده بود و با همسر ثابق رضا و حتی پسر رضا و مشاور به این تصمیم رسیدم.من اون قدرها هم بی فکر این سختی رو به جون نخریدم.وقتی با مشاور حرف زدم و نمونه هایی هم اون جلوی روم گذاشت و همه حرفامو که گوش کرد خواست رضا بیاد و تازه اونجا ما دوباره اشتی کردیم و من با همسر ثابقش صحبت کردم و پسرش البته تلفنی....مثله من عزیز ممنونم از دلسوزیت ولی بهت پیشنهاد می کنم متن اول من رو دوباره با دقت بخونی....این تصمیمی نیست که بی تحقیق و مطالعه گرفته باشم.
الا بذكر الله تطمئن القلوب
تشکرشده 6 در 6 پست
داستان پدر من از اینجا شروع نشده که حالا ذهنیتش به من بد باشه من و پدرم اگه با دقت خونده باشید می بینید اختلاف چندید ساله داریم و تنفر من ماله امروز و دیروز نیست
الا بذكر الله تطمئن القلوب
تشکرشده 6 در 6 پست
من چه طور پدرم را راضی کنم؟من این سختی ها را می خوام به جون بخرم...عاشق هم نیستم....
الا بذكر الله تطمئن القلوب
تشکرشده 1,247 در 437 پست
با پدرتان صحبت کنید . سعی کنید بهتر و بازبان خودشان توضیح دهید .
تشکرشده 6 در 6 پست
digitalman میشه بیشتر توضیح بدی لطفا؟
الا بذكر الله تطمئن القلوب
تشکرشده 1,247 در 437 پست
شما بهتر از هرکسی پدرتان را میشناسید . سعی کنید طوری صحبت کنید که نرم شود . به آن آقا هم بگویید خواستگاری بیاید .
تشکرشده 216 در 84 پست
شاید اگه بیاد خواستگاری بتونه رو پدرت تاثیر مثبت بزاره خودا رو چه دیدی!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)