به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 56 , از مجموع 56
  1. #51
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط niloofar_aabi نمایش پست ها
    نسیم جان ازین سرکوفت ها تو خیلی از خانواده ها هست حالا شما اگر مرکل هم میشدی باز پدر جان یک چیزی میگفتن :) . مثلا من خودم سن بالا ازداج کردم ۳۳ سالم بود دکترا داشتم و کار میکردم و بیشتر از حقوق بازنشستگی پدرم به خانوادم در ماه پرداخت میکردم چون وظیفم میدونستم و میدونم... ولی فکر میکنی چطور باهام رفتار میکردند؟ مادرم همیشه خدا سرکوفت دخترهای فامیل رو که تو ۲۲ ۲۳ سالگی ازدواج کرده بودن و بچه داشتن بهم میزد توی صورتم بهم میگفتن کاش هیچی نداشتی ولی شوهر و بچه داشتی :) من اونموقع خیلی ناراحت میشدم گاهی بحثمون میشد و خیلی جدی برخورد میکردم و مادرم مدتی بهتر میشدن ولی باز بعد از چند وقت روز از نو روزی از نو... ولی هیچوقت به خاطر این حرفها خودم رو ننداختم تو چاه و صبر کردم تا مورد مناسب و دلخواهم پیدا شد و ازدواج کردم و اگر مورد دلخواهم پیدا نمیشد شاید هیچوقت ازدواج نمیکردم و هیچ ترسی از تنهایی نداشتم چون به نظر من تنهایی اصلا ترسناک نیست و خیلی خیلی بهتر از ازداج اشتباه و زندگی با آدمی هست که مرتب به آدم استرس وارد کنه تحقیر کنه و روح و روان انسان رو نابود کنه.
    خواهشی که ازت دارم اینه که یک گوشت رو بکن در اون یکی رو دروازه و بدون دخالت دادن مسایل مربوط به خونتون در مورد زندگی با همسرت تصمیم بگیر.
    امیدوارم هر چیزی که خیر هستش برات پیش بیاد نسیم جان
    خیلی خیلی ممنونم عزیزم
    کاش منم انقدر به بلوغ فکری رسیده بودم که از ترس تنهایی انقدر چشم و گوش بسته ازدواج نمی کردم
    ممنونم از دعای خوبت عزیزم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آنه ماری نمایش پست ها
    نسیم جان باور کن مشکلاتی که در باره خونه پدریت میگی در مقابل کارهایی که همسرت انجام داده هیچی نیستن.
    درسته ناراحت کننده هستن ولی خیلی خیلی بهتر از اوضاع قبلیتن. پس اصلا خودت را درگیر این موضوعات نکن و خوشحال باش که ازاون زندگی که همسرت درست کرده بود برات اومدی بیرون.

    نسیم جان از این فرصت استفاده کن و ضعفها و اشتباهاتت را پیدا کن. باور کن خیلی دوست داشتم دیگران هم ضعفهای منو مثل تاپیکهای تو بهم میگفتن.
    مرسی عزیزم که برام نوشتین
    من نمیدونم چرا اینطوری شدم و اصلا بدی هاش دیگه جلوی چشمم نمیاد
    حتی شب ها خوابش رو میبینم
    دارم دیوونه میشم

  2. #52
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    نسیم جان خودتو سرزنش نکن الان...فقط ارامش بده به خودت...خوب یا بد غلط یا درست یه سری کارها انجام شد....تو هم از روی دلخوشی این کارا رو نکردی...تحت فشار بودی...

    حتما بدی های همسرت رو هم در نظر بگیر...بشین بنویسشون...من اون موقع ها یه دفتر داشتم که بدی های همسرمو توش مینوشتم چون تا بحثمون میشد و کار به کتک خورن من میرسید به نیم ساعت نرسیده من با بدن کبود، از ترس طلاق شروع میکردم به منت کشی و ....اما با این کارم (نوشتن بدی هاش) خب خیلی مقاوم تر شدم.در حالت های عادی هم سراغ این دفتر نمیرفتم.هنوزم دارمش...
    باور کن من اگر مقاوم بودم جلو همسر سابقم شاید زندگی سابق منم دوام میاورد.. روز اخری که با لیاس پاره و صورت کبود داشتم از خونه اش میرفتم مادرش بهش گفت جلوشو بگیر نذار بره....یه حرفی زد که تا روزیکه زنده ام موند توی گوشم...گفت ولش کن بذار بره.میره ده کیلو لاغر میشه از دوری من و خودش به غلط کردن میفته و برمیگرده...و اون روز اخرین روزی بود که من اون اقا رو به عنوان همسرم دیدم و با یه چمدون از خونه اش رفتم که رفتم....توی دادگاهها خودش میگفت چی شد انقدر محکم شدی تو ؟!
    الانم نسیم جان جز صبر کار دیگه ای نمیتونی بکنی
    اگر بخوای خودت برگردی شاید بشه جریانت مثل من و همسرت رو جری تر کنی....بخاطر همین صبوری کن

    کار کن نسیم کار کن...تا میتونی...انقدر از جسمت کار بکش که دور از جونت شبا مثل جنازه فقط بیفتی تو رختخواب....من اون زمانها انقدر کار میکردم که هر شب جلوی تی وی خوابم میبرد...درسته ساعتهای بدیه....میفهمم.اما اگر مشغول نکنی خودتو یهویی کم میاری
    دنیا همیشه اینجوری نمیمونه...بالاخره یا طلاق میگیری یا انشالله مشکلت حل میشه...فقط فشار نیار...داغون نکن خودتو...
    اگر تهرانی حتما به کهریزک زنگ بزن...اونجا پیر زنهایی هستن که هیچ کس رو ندارن...برو اونجا خودت با دست خودت میوه بذار دهنشون...باهاشون حرف بزن...دلشون رو شاد کن.ازشون بخواه برات دعا کنن.ادمهای دل شکسته ای هستن که دعاشون گیراست...
    من واقعا خودم نمیدونم بنده خوبی هستم که انقدر بدبختی سرم میاد یا برعکس بنده افتضاحی هستم که بازم انقدر بدبختی سرم میاد..
    در هر حال من برات دعا میکنم
    همه در حق هم دعا کنیم
    شاید گشایشی تو کارهامون شد
    به حق ابروی حضرت زهرا س
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 8 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 22 آذر 96), maadar (پنجشنبه 23 آذر 96), nasimmng (چهارشنبه 22 آذر 96), میس بیوتی (پنجشنبه 07 دی 96), آنیتا123 (پنجشنبه 23 آذر 96), آنه ماری (پنجشنبه 23 آذر 96), بارن (چهارشنبه 22 آذر 96), صبا_2009 (چهارشنبه 22 آذر 96)

  4. #53
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    نسیم جان خودتو سرزنش نکن الان...فقط ارامش بده به خودت...خوب یا بد غلط یا درست یه سری کارها انجام شد....تو هم از روی دلخوشی این کارا رو نکردی...تحت فشار بودی...

    حتما بدی های همسرت رو هم در نظر بگیر...بشین بنویسشون...من اون موقع ها یه دفتر داشتم که بدی های همسرمو توش مینوشتم چون تا بحثمون میشد و کار به کتک خورن من میرسید به نیم ساعت نرسیده من با بدن کبود، از ترس طلاق شروع میکردم به منت کشی و ....اما با این کارم (نوشتن بدی هاش) خب خیلی مقاوم تر شدم.در حالت های عادی هم سراغ این دفتر نمیرفتم.هنوزم دارمش...
    باور کن من اگر مقاوم بودم جلو همسر سابقم شاید زندگی سابق منم دوام میاورد.. روز اخری که با لیاس پاره و صورت کبود داشتم از خونه اش میرفتم مادرش بهش گفت جلوشو بگیر نذار بره....یه حرفی زد که تا روزیکه زنده ام موند توی گوشم...گفت ولش کن بذار بره.میره ده کیلو لاغر میشه از دوری من و خودش به غلط کردن میفته و برمیگرده...و اون روز اخرین روزی بود که من اون اقا رو به عنوان همسرم دیدم و با یه چمدون از خونه اش رفتم که رفتم....توی دادگاهها خودش میگفت چی شد انقدر محکم شدی تو ؟!
    الانم نسیم جان جز صبر کار دیگه ای نمیتونی بکنی
    اگر بخوای خودت برگردی شاید بشه جریانت مثل من و همسرت رو جری تر کنی....بخاطر همین صبوری کن

    کار کن نسیم کار کن...تا میتونی...انقدر از جسمت کار بکش که دور از جونت شبا مثل جنازه فقط بیفتی تو رختخواب....من اون زمانها انقدر کار میکردم که هر شب جلوی تی وی خوابم میبرد...درسته ساعتهای بدیه....میفهمم.اما اگر مشغول نکنی خودتو یهویی کم میاری
    دنیا همیشه اینجوری نمیمونه...بالاخره یا طلاق میگیری یا انشالله مشکلت حل میشه...فقط فشار نیار...داغون نکن خودتو...
    اگر تهرانی حتما به کهریزک زنگ بزن...اونجا پیر زنهایی هستن که هیچ کس رو ندارن...برو اونجا خودت با دست خودت میوه بذار دهنشون...باهاشون حرف بزن...دلشون رو شاد کن.ازشون بخواه برات دعا کنن.ادمهای دل شکسته ای هستن که دعاشون گیراست...
    من واقعا خودم نمیدونم بنده خوبی هستم که انقدر بدبختی سرم میاد یا برعکس بنده افتضاحی هستم که بازم انقدر بدبختی سرم میاد..
    در هر حال من برات دعا میکنم
    همه در حق هم دعا کنیم
    شاید گشایشی تو کارهامون شد
    به حق ابروی حضرت زهرا س
    خيلي ممنونم مريم عزيز
    ايشالا هرچي زودتر سلامتيتون رو بدست ميارين
    مريم عزيز درست ميگين من روزه آخر كه اومدم از خونه بيرون رو يادم رفته بود
    دعواي آخر شوهرم شروع كرد بد و بيراه به خونوادم كه من يك كلام گفتم چرا انقدر آخه راحت فحش ميدي مگه خودت مادر نداري نميفهمي چه حالي آدم ميشه فحش بشنوه كه يك دفه جنون گرفتش. من تو اطاق بودم تا گفتم مادرت بدو بدو اومد اطاق و پامو از رو تخت كشيد و شروع كرد سيلي زدن كه من كه هميشه ميگفتم غلط كردم اينبار نگفتم و رفتم تلفن رو برداشتم و زنگ زد همسايمون
    شوهرم تموم لباسهامو از كمد پرت ميكرد بيرون و هي فحش ميداد و تلفن رو برداشت فحش به بابام كه بيا دخترت رو ببر
    بابام هم شهرستان بود و زنگ زد خواهرم بياد دنبالم. نصفه شب بود. خواهرم ديد همه ي لباس هام پرت شدن و ظرف شكسته و من چه وضعيم عصباني شد و به شوهرم حرف زد و شوهرم بدتر ميخاست به اونم حمله كنه و خواهرم زنگ زد ١١٠ ولي همسايمون نذاشت پليس بياد و من اون شب با يه چمدون و هول هولكي با لباس تو خونه ايي سوار آژانس شدم و با خواهرم اومدم خونه بابام
    چند هفته گذشت كه دادخواست مهريه دادم

    از مدير محترم بسيار ممنونم كه بخاطر اتمام شارژم پاسخم رو برام ارسال كردن

  5. 6 کاربر از پست مفید nasimmng تشکرکرده اند .

    Erica (پنجشنبه 23 آذر 96), maryam123 (چهارشنبه 22 آذر 96), میس بیوتی (پنجشنبه 07 دی 96), آنیتا123 (پنجشنبه 23 آذر 96), آنه ماری (پنجشنبه 23 آذر 96), بارن (پنجشنبه 23 آذر 96)

  6. #54
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 09 اسفند 98 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-5-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    3,016
    سطح
    33
    Points: 3,016, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 134 در 77 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    در چند ماه گذشته به دلیلی که بیشتر کاربران میدونن (سیاست حذفی مدیران و عدم تحمل نظرات متفاوت با خودشون) فعالیت من در حد صفر بود . فقط گه گاه نگاهی به مشکلات دوستان می کنم . . .

    چیزی که در مورد تاپیک شما برای من خاص بود ، شباهت عجیب شما (=اقدامات و روحیات تون) با همسر خودمه. نوع مشکلی که کار ما رو به بدترین جای ممکن هم رساند ، بسیار به کیس شما شباهت داره . تاپیک شما تاپیکی بود که من در اصل فقط به خاطر اون بود که گه گاه در چند ماه اخیر به این وبسایت سر زدم .

    من میتونم تا حد زیادی (به نظر خودم!) به شما کمک کنم یا حداقل به شما بگم که واقعیت زندگی شما به چه صورتی هست و یا اینکه موضوع از نظر شوهرتون به چه صورتی هست . در خصوص نظرات من ، موضوع (یا شاید هم مشکل!) دو چیزه:

    1- زیاد حاشیه نمیرم و در اغلب موارد صراحت من باعث رنجش برخی از دیگر کاربران میشه . البته نظر من اینه که دوستان تحمل شون کمه و فرهنگ شنیدن نظرات متفاوت رو ندارن

    2- در اثر واکنش های کاربران به نظرات من ، مدیران هم حساس میشن و از اونجا که خود این مدیران بیشتر به همون کاربران گرایش دارن ، پست های بنده رو حذف میکنن یا حساب کاربری رو مسدود می کنن

    با همه این توضیحات اگر شما تمایل دارید که بنده در تاپیک شما ، نظر بزارم ، بفرمایید تا نقطه نظر و تجربیات خودم رو (که بسیار به کیس شما شبیه هست) براتون بنویسم . اگر تمایلی ندارید که کسی به عمق مشکل تون بره و با شما رو راست باشه هم : صلاح مملکت خویش ، خسروان دانند .
    ویرایش توسط behzzad : یکشنبه 26 آذر 96 در ساعت 20:35

  7. #55
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    1,325
    سطح
    20
    Points: 1,325, Level: 20
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 56 در 43 پست

    Rep Power
    19
    Array
    مگه میشه دو طرف بدون شناخت کافی از همدیگه تصمیم به ازدواج بگیرن ؟
    پس چرا اینقدر راحت میتونن همدیگه رو ول کنن
    شما چقدر ساده نگاه می کنی به موضوع ....دوست داشتن چیه .عشق کدام هست. عشق آتشین هم نهایتا سه سال عمر میکنه . بعد میمونه بلوغ فکری . انسانیت آدم ها . تربیت خانوادگی . از من بپرسید عامل بدبختی زن ها خود زن ها هستن . وقتی زنی میره با مرد متاهل . زنی که میره صیغه میشه . دختری که براحتی زن مرد مطلقه میشه بدون تحقیق. اگر تمام دخترها برای ازدواج با مرد مطلقه مو رو از ماست بکشند. مرد راحت طلاق نمیده . میترسه از تنهایی . زن های ناجور هم هستن ولی در هر مورد اگر صادقانه تحقیق بشه . اون وقت کسی نمی تونه براحتی جدا بشه.



    اصلا واسشون مهم نیست طرف مقابلشون ادامه زندگیش و با کی میخواد سپری کنه
    چرا اینده طرف مقابلشون براشون مهم نیست
    مگه میشه ادم کسی رو که دوسش داره رو ولش کنه
    این فکر ها همیشه منو از آینده میترسونه
    و هم خداروشکر میکنم که در زمینه ازدواج اصلا عجله نکردم و حتی حاضر شدم این همه مدت صبر کردم

    نوشته های شما رو که میخوندم به این نتیجه رسیدم که طرف مقابلتون اصلا علاقه ای بهتون نداشته
    و دلیل ازدواج شو واقعا نمیدونم
    مگه میشه به کسی علاقه داشت و بعد اینطور باهاش برخورد کرد
    خانم مریم 123 حرف خوبی زدن
    بدی های طرف مقابلتون و بنویسید
    میبینید که ادامه این زندگی واقعا به صلاح شما نیست
    من که اینطور فکر میکنم
    این حرف دختر داییم هیچ موقع از یادم نمیره
    میگفت که دلتنگی و ناراحتی یه ادم برای یکی دیگه خوبه و نشونه اینه که دلش پاکه و از ته دلش دوسش داره
    ولی باید ببینه که طرف مقابلش واقعا ارزش این همه دلتنگی و علاقه رو داره یا نه
    اونم مثل تو هست یا همه چی یه طرفه هستش
    تو که این همه نگران زندگی و اینده اونی اونم نگران زندگی تو هستش و اینده تو هم برای اون مهمه یا نه

    شما هم سعی کنید با عقلتون فکر کنید و تصمیم بگیرید نه با دلتون
    این دل ما خیلی راحت میتونه ما رو وارد مسیرهای انحرافی بکنه
    چون دوست داره در هر صورتی به اون چیزی که دوسش داره برسه
    ولی باید بذاریم عقلمون تصمیم بگیره که این مسیری که میخواهیم بریم به صلاح ما هست یا نه
    امیدوارم تصمیمی رو بگیرید که و به صلاح زندگیتون باشه [/quote]

  8. کاربر روبرو از پست مفید رهاوتنها تشکرکرده است .

    Quality (شنبه 09 تیر 97)

  9. #56
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط behzzad نمایش پست ها
    با سلام



    چیزی که در مورد تاپیک شما برای من خاص بود ، شباهت عجیب شما (=اقدامات و روحیات تون) با همسر خودمه. نوع مشکلی که کار ما رو به بدترین جای ممکن هم رساند ، بسیار به کیس شما شباهت داره . تاپیک شما تاپیکی بود که من در اصل فقط به خاطر اون بود که گه گاه در چند ماه اخیر به این وبسایت سر زدم .

    .




    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    يازدهمين آفت مشاوره : عدم متوجه شدن پديده انتقال متقابل


    اين آفت ، نقطه مقابل آفت انتقال هست كه در پست قبلي شرح داديم. و مشكلي هست در نحوه برخورد مشاور با مراجع كه از زندگي شخصي مشاور منشاء گرفته است.

    يعني در اينجا مشاور ناخودآگاه ، حس و فكر خود را در مورد مهمترين شخصيت زندگيش را به مراجع تعميم مي دهد.
    مثلا مشاوري كه با يكي از اعضاء خانواده و خويشان مشكلي دارد، در اينجا مراجع را در جايگاه او مي نشاند.
    عشق و نفرت و تعاملي كه مشاور در زندگي واقعي خود نسبت به كسي داشته هست فرافكن مي كند به مراجع.



    http://www.hamdardi.net/thread12005-2.html
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  10. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 29 آذر 96), nasimmng (پنجشنبه 30 آذر 96), آنیتا123 (پنجشنبه 30 آذر 96)


 
صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رهايي از وابستگي(انسان رهايي يافت
    توسط fateme71 در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 تیر 92, 17:27
  2. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 اسفند 91, 16:21
  3. تنهايي
    توسط عسل بانو در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 شهریور 91, 22:29
  4. راهنمايي براي شروع تلاش براي فردايي بهتر
    توسط roz_zard در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 دی 89, 12:45
  5. منو راهنمايي كنيد تنهايي وبي كسي دارد مرا از پادرمي اورد
    توسط تابي در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 04 دی 87, 09:18

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.