به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 مرداد 00 [ 22:21]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    7,024
    سطح
    55
    Points: 7,024, Level: 55
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 126
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    36

    تشکرشده 169 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    چون میخواید انشالله به زودی مادر بشید به جای مقایسه خودتون با خواهرتون بشینید کتابهای مربوط به تربیت بچه٬ راهنمایی های دوران بارداری٬ زایمان و نگهداری بچه رو بخوونید.
    روی اعتماد بنفس و عزت نفس خودتون هم کار کنید. شما الان خوشبخت هستید. دلیلی نداره شادی الان رو با مقایسه خودتون با خواهرتون کمرنگ کنید‌. در هر مقایسه ای با خودتون بگید خدا رو شکر که خواهرم ازدواج خوبی داشته. حتم دارم که خیلی دوستش دارید.
    جمله نهایی٬ خودتون رو دوست داشته باشید

  2. کاربر روبرو از پست مفید esm تشکرکرده است .

    *مونا* (دوشنبه 15 آبان 96)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 96 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1396-7-18
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    315
    سطح
    6
    Points: 315, Level: 6
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 23 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من پست بقیه دوستانو مطالعه نکردم شاید نظرم تکراری باشه

    روش خواهرتون درسته
    نه تنها مسئله ی بچه دار شدن ، کلا سعی کن مسائل مربوط به شما و همسرتو با خانواده ت مشورت نکنی
    راهو براشون باز کنی ممکن هست براتون مشکل ساز بشه (دخالت)
    الآن هم بهشون بگو پروسه بچه دار شدن طولانی هست سه ماه از قبل باید فولیک اسید مصرف کنید آزمایش های مخصوص رو بدید
    و دیگه در این مورد صحبتی نکنید
    موفق باشی

  4. کاربر روبرو از پست مفید اركیده تشکرکرده است .

    *مونا* (دوشنبه 15 آبان 96)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    خیلی ممنون از نظرات دوستانم

    این روزا در دیدارها یا تماس هایی که داشتم با خانوادم مامانم بهم می گفت که من تا به دیگران میگم دارم مادربزرگ میشم میگن مونا بارداره بعد می گم نه مریم(خواهرم) و بهشون میگم ان شاالله مونا هم تا یکی دوماه دیگه باردار میشه.منم در جوابشون میگم نه حالا بذارین مریم بچش دنیا بیاد ببینیم چی میشه(اما همزمان هم پیگیر باردار شدنم هستم اما به توجه به راهنمایی دوستان نمی خواهرم دیگه حتی مامانم بدونه)چون با اینجور حرفاش ناخواسته منو ناراحت میکنه.

    حتما به توصیه های مفیدتون که با مهربونیه زیاد برام نوشتین عمل می کنم ممنون از همگی

    برای دردودل:ولی دوستان این روزا خیلی حس های بدی میاد سراغم خیلی زودرنج تر از قبل شدم معطلم بهانه گیر بیارم بزنم زیر گریه دلم خیلی گرفته.حس می کنم خیلی از زندگی عقبم.میدونم اشتباهه اما همش توی دلم خودمو با خواهرم مقایسه می کنم وو فک می کنم از همه لحاظ ازش عقبم با اینکه ازش یه سال بزرگترم.البته نا گفته نمونه که همسرم هم وقتی خبر بارداری خواهرم رو شنید ناراحت و دپرس شد و تا دو روز حرف نمیزد و بعدش گفت من همش فک می کنم الان فامیل شما میگن با اینکه من دوماد بزرگم اما با جناقم جلو تر از منه و تونسته خونه بخره بهترین درآمد رو داشته باشه والانم که زودتر بچه دار شدن.خیلی ناراحت بود.البته ناگفته نمونه که من و همسرم مشکلاتی داشتیم و من برای همون دوست داشتم اول اونها حل شن و بعد بچه دار شیم و خیلی هاش هم هنوز حل نشده اما اهمیتش کم تره و ان شاالله حل میشن.الان هم کمی همسرم رو مقصر میدونم اما سعی می کنم بروز ندم و همش دلداریش میدم تا شاد شه.

    دیشب خیلی ناراحت بودم و رفته بودم دندان پزشکی و هزینش زیاد شد همش خودمو سرزنش می کنم برای هر چیزی مثلا اینکه میگم الان رفتم دندون پزشکی هزینم زیاد شد رحمم میاد به همسرم.
    خیلی خودم خودمو اذیت می کنم حس می کنم یه سری وسواس فکری گرفتم.مثلا اگه مقابل قرآن باشم و مثلا پامو دراز کنم عذاب وجدان می گیرم یا اینکه قیچی یا چاقو دستم باشه حس گناه می کنم و همش استغفرالله میگم.

    دوست دارم به خودم کمک کنم دیشب نشستم و روی برگه نوشتم از چیزهایی که باعث ناراحتیم میشه و برای هرکدوم یه راه حل نوشتم .و با خودم قرار گذاشتم برای مادر یکم به روحم برسم و حتما اینجا یه تایپیک باز کنم و راهنمایی بخوام و ان شاالله بتونم خودمو آماده کنم.

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    انشالله نگران نباش .. بچه ات با خودش خیر و برکت داره ببین چقد خوبه چقد تو همین مدت که فقط تصمیم گرفتی بچه دار بشی فکرای خوب کردی. عزیز دلم خوشبختی هم نسبی هست به جز خواهر شما خانمهایی هستن که نه تنها زندگی بهتری دارند حتی امکانات و توانمندی های بیشتری دارند اما حتما خوشبخت نیستند شاید هم باشند شما نمیتونید با همه دنیا خودتونو مقایسه کنید محکم باش شما دارید بخشی از اینده جهان رو میسازید مطمین باشید و اماده باشید که فرزندی عالی تربیت کنید

  7. 2 کاربر از پست مفید نیم پز تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 16 آبان 96), بارن (سه شنبه 16 آبان 96)

  8. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    خیلی ممنونم که بهم روحیه میدین از ته دلم برای عاقبت بخیری تون دعا می کنم

    این یه ماه که چکاب ها و آزمایشات رو میدادم خیلی حالم خوب بود و احساس شادی می کردم اما الان که می بینم خواهرم با اینکه کوچیک تره زودتر باردار شده هم براش خوشحالم هم براا خودم ناراحتم.یه جور حس عجله دارم که زود بجنبم همش استرس دارم .میگم کاش جایی دعوت نشم تا دیگران بهم حرفی بزنن .میدونم نباید به حرف مردم اهمیت داد ولی بی ناراحت شدن هم نیست روم تاثیر میزاره.

    فاصله شهرمون تا مشهد فقط 1 ساعته دیشب از همسرم خواستم منو ببره زیارت اما قبول نکرد و من داشتم اصرار می کردم منو ببره چون واقعا به زیارت نیاز داشتم اما سرم داد زد منم که معطل بهونه زدم زیر گریه و شروع کردم داد زدن به همسرم که تو مقصری من اینهمه از خواهرم عقبم اخه پارسال موقعیت خونه خریدنمون رو خراب کرد الانم انقد سر بچه دار شدن باهام لج کرد که 5 ساله ازدواج کردیم هنوز بچه نداریم.
    جوابش در همه حرفا اینه پوووول ندارم.با اینکه میدونم درآمد خوبی داره

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    نمیدونم منظورتون ازینکه شوهرتون داره و نمیده چیه .. فقط چیزی که واضحه حسودی بیش از حد شما به دیگران مخصوصا خواهرتون که حتی حالتونو خراب میکنه ... شما خونه میخرین نه واسه خوتون بلکه به همه بگین من خونه دارم بچه میارین نه واسه اینکه خودتون میخواین بلکه چون دیگران بچه دارن شما هنوز ندارین حتما موارد دیگه ای هم هست ... هر کسی یه انتخابی کرده و شرایط زندگی خودشو داره .. سعی کن هدف از زندگیتو بیشتر درک کنی
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  10. 5 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 16 آبان 96), Erica (سه شنبه 16 آبان 96), khaleghezey (سه شنبه 16 آبان 96), maryam123 (دوشنبه 22 آبان 96), بارن (سه شنبه 16 آبان 96)

  11. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها
    خیلی ممنونم که بهم روحیه میدین از ته دلم برای عاقبت بخیری تون دعا می کنم

    این یه ماه که چکاب ها و آزمایشات رو میدادم خیلی حالم خوب بود و احساس شادی می کردم اما الان که می بینم خواهرم با اینکه کوچیک تره زودتر باردار شده هم براش خوشحالم هم براا خودم ناراحتم.یه جور حس عجله دارم که زود بجنبم همش استرس دارم .میگم کاش جایی دعوت نشم تا دیگران بهم حرفی بزنن .میدونم نباید به حرف مردم اهمیت داد ولی بی ناراحت شدن هم نیست روم تاثیر میزاره.

    فاصله شهرمون تا مشهد فقط 1 ساعته دیشب از همسرم خواستم منو ببره زیارت اما قبول نکرد و من داشتم اصرار می کردم منو ببره چون واقعا به زیارت نیاز داشتم اما سرم داد زد منم که معطل بهونه زدم زیر گریه و شروع کردم داد زدن به همسرم که تو مقصری من اینهمه از خواهرم عقبم اخه پارسال موقعیت خونه خریدنمون رو خراب کرد الانم انقد سر بچه دار شدن باهام لج کرد که 5 ساله ازدواج کردیم هنوز بچه نداریم.
    جوابش در همه حرفا اینه پوووول ندارم.با اینکه میدونم درآمد خوبی داره

    لازمه یه مدت فرصت داشته باشین روی خودتون کار کنین و عزت نفس رو بالا ببرین. وقتی بچه بیاد این مقایسه ها هم شما رو داغون می کنه و هم بچه تون رو. سپاس گذار خدا باشین و دنیاتون رو بزرگتر ببینین. اومدیم و بچه خواهرتون از بچه شما خوشکل تر شد. اونوقت با این روحیه مقایسه گری شما بچه تون داغون میشه.
    همه دنیا خواهر شما نیستن که. یکم دایره ارتباطتون رو بیشتر کنین. مگه فقط از یه راه میشه زندگی خوبی کرد؟؟ فقط از راه خونه خریدن و بچه دار شدن؟ ته زندگی مگه همینه؟
    سعی کن خوبی های زندگیت رو ببینی و بیانش کنی. هرکس هم صحبتی در مورد بچه دار شدن کرد، بگو ما برنامه ریزی خاص خودمون رو داریم. هیچ کس حق دخالت تو زندگی شما رو نداره.

  12. 4 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    *مونا* (سه شنبه 16 آبان 96), Erica (سه شنبه 16 آبان 96), بارن (سه شنبه 16 آبان 96), صبا_2009 (سه شنبه 16 آبان 96)

  13. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    خیلی ممنونم از همتون

    امروز ناهار همسرم خونه نیومد .دیشب خیلی باهاش بد حرف
    زدم عذاب وجدان گرفتم .خیلی دلم گرفته بود.مثلا می خوام صبوری کنم تحمل می کنم تحمل می کنم یهوو صبرم تموم میشه و هرچی توی دلمه بهش میگم و خوردش می کنم.فک می کنم معنیه صبر یه چیز دیگس من منفعلانه صبر می کنم که نتیجش این میشه.

    نماز خوندم دلم کمی آرووم شد دعا کردم قرآن خوندم از خدا کمک خواستم.میدونم مقصر اصلی طرز فکر منه و حتما یه تحول اساسی باید انجام بدم.

    نا گفته نمونه در چکاب ها تشخیص دادن من ویتامین دی بدنم کمه و من طزریقش رو پشت گوش انداختم . این کمبود ویتامین باعث میشه حس افسردگی کنی و عصبی می کنه.

    امروز عصر رفتم داروخونه و گرفتمش و انجام دادم.

    الانم کلی کار دارم که دیگه وقت حسادت و مقایسه ندم به خودم .دیگه خودمو آزار نمیدم.
    کلی کار دارم باید به خودم برسم مطالعه کنم در زمینه بارداری و بچه داری هیچی بلد نیستم از همه مهمتر به روحم برسم و خودمو قوی کنم.

    اتفاقا یه تایپیک زدم توی بخش روانشناسی لطفا مثله همیشه کمکم کنید
    اینم لینکش:
    موضوع: برای تقویت روحم به کمک شما دوستان عزیز نیاز دارم


    برای همتون بهترین ها رو آرزو دارم

  14. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    بهاره جون (چهارشنبه 17 آبان 96)

  15. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    مونا جان صبری که به دنبال ان ظفر نیاید درست نیست.صبر به معنی انفعال و تو دلت ریختن نیست.این واژه رو خوب متوجه نشدی....در مورد ویتامین دی هم بگم برات اکثر خانمها در کشور ما به دلیل زاویه تابش نور خورشید و ...کمبود این ویتامین رو دارن .نباید کمبود یک ویتامین در بدنت باعث این همه بهم ریختنت بشه...خویشتن داری رو تمرین کن و مطمئن باش هیچ دلیل نباید باشه که تورو عصبی کنه و بهم بریزه...وقتی همسر خوب و زندگی داری این چیزهای کوچک رو برای خودت بزرگ نکن و به خودت اجازه نده بخاطر کمبود یک ویتامین بهم بریزی.
    اگر تو همین تالار یه چرخی بزنی میبینی که مشکلات عدیده ای دارن زن و شوهر ها...

    پیشنهاد من به تو اینه که حتما با یک روانپزشک در مورد وسواس فکریت مشورت کن.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  16. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    *مونا* (یکشنبه 21 آبان 96)

  17. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    خیلی تشکر می کنم از دوستان عزیز که با نظرات مفیدشون بهم کمک کردن

    تشکر از مریم 123 عزیز و بهاره جون عزیز و آنیسا عزیز و نیم پز عزیز و ارکیده عزیز و اسم عزیز و Happy.girl.69 عزیز و ترنم عزیز و صبا عزیز و آقا مهدی گرامی

    به لطف شما دوستان عزیزم تقریبا به جواب سوالم رسیدم :

    1-در دوران مجردی من تمام چیزهایی که برام اتفاق می افتاد رو برای مامانم می گفتم و مامانم بهم می گفت من و تو مثله دو دوست هستیم و هرکاری هم که کردی حتی بدترین کار رو بهم بگو دعوات نمی کنم.منم اکثر چیزها رو براشون می گفتم مزاحمت تلفی مزاحمت خیابونی و یا هر چیزی . به نظرم برای دوران مجردی خوب بود ولی الان که متاهلم و به قول دوستان خانم بالغ و متاهل هستم لازم نیست ریز جزئیات زندگیمو برای مامانم بگم .باید اسرار خانواده دونفرمون رو نگه دارم و لزومی نداره اونها رو حتی برای مامانم بازگو کنم.

    2-دیگه دلم آروم شده و کمی که فکر کردم دیدم هر بچه ای جایگاه خودش رو داره و اینکه نوه اول یا دوم یا چندم مهم نیست.مهم اینه که بچه خواهرهام و بچه من سالم باشن و ان شاالله بتونیم خوب تربیتشون کنیم.و اصلا و اصلا حرف مردم اهمیت نداره.مهم رضایت خداست.

    3-من 5 سال از ازدواجم می گذره و خودم میدونم که دلیلم برای بچه دار نشدن اول شرایط مالیمون بوده که خداروشکر رو به بهبودیه و دوم شرایط تحصیلیم بود که اونم تموم شد و سوم این بود که من و همسرم اختلافاتی با هم داشتیم که اینجا قبلا تایپیک زدم براشون.و خیلی طول کشید که من به این نتیجه برسم که آیا زندگیه مشترکم رو ادامه بدم یا نه و اینکه یاد بگیرم چطوری باید اوضاع رو مدیریت کنم.می خواستم اول به نتیجه برسم مشکلاتمون تقریبا حل بشه و بعد بچه دار بشم.خداروشکر که زندگیم پتانسیل خوب شدن بهتر شدن رو داشت و همچنان هم با یاری خدا برای بهتر شدنش تلاش می کنم .

    4-روی عزت نفس و اعتماد به نفسم کار کنم.


    باز هم سپاس گذارم از لطفتون.
    زندگی هاتون پر از شادی و موفقیت
    زندگیاتون خدایی
    ویرایش توسط *مونا* : یکشنبه 21 آبان 96 در ساعت 01:32

  18. 3 کاربر از پست مفید *مونا* تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 21 آبان 96), بهاره جون (یکشنبه 21 آبان 96), صبا_2009 (یکشنبه 21 آبان 96)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا خواستگارایی در سطح خودم ندارم؟؟؟؟
    توسط مهنا67 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 اسفند 92, 23:16
  2. به نظرتون این کار برای یه ازدواج همراه با عشق درسته؟؟؟؟
    توسط Mr.Anderson در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 بهمن 92, 17:01
  3. پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 دی 92, 17:49
  4. چرا خواستگاری رو به تاخیر می اندازد؟؟؟؟
    توسط ناز در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 آبان 89, 16:26
  5. وابستگي شديد به همسر؟؟؟؟
    توسط yasamin در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 03 مهر 89, 16:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.