به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 33
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم ماساماسا.راستش با این توصیفی که شما کردین ادم بیشتریاد ویشکا اسایش تو فیلم ورود اقایان ممنوع میوفته.نمیدونم چرا اینجوری منو تصور کردین.ولی من واقعا اصلا این مدلی نیستم.اتفاقا تو سفر خیلی سعی میکنم هوای همسفرمو داشته باشم وخودخواهی وتک روی نکنم.اما باقسمت اخر حرفاتون موافقم که گفتید راحت بگیر.ینی من‌ اگه بخوام توسن ۳۰سالگی از دست حرص خوردنام سرطانی چیزی نگیرم،مجبورم که راحت بگیرم.ولی باور کنید تو خیلی مواقع نمیشه.ینی من اگه بگم تو سفر آخرمون چطورخودمونو رسوندیم شایدکمی بهم حق بدید.ینی خداشاهده من فقط تو راهرو میدویدم وسرمیخوردم به مردم طعنه میزدم اصلا یه وضعی تا رسیدم به گیت.اون خانوم مسئول کنترلم همش میگفت زوده که حالا چرا از الان تشریف اوردید،تیکه های همینو کم داشتم.حالا شماتصور کنید همسرم با یه بچه تو بغلش چطوری خودشو رسونده.حالا چرا اینطوری شد؟چون همسرم درلحظهءاخرکه داشتیم اتاق رو تحویل میدادیم گفت من ۱مین برم بیرون کار دارم.۱مینش شد ۴۰دقیقه.بعداکاشف به عمل اومد آقا رفته برای من انگشتری بخره.بعد که نشستیم سر جامون بهش میگم اقا عزیزم قوربونت برم حتما باید نگه داری برای دقیقهءاخر؟ماکه۴روزه اینجاییم.چرااخه چرا؟میگه خوب بابا حالا.انقد سخت نگیر .حالا که رسیدیم!من دیگه به این چی بگم؟یا مثلا میبینی ساعت ۷غروب با یکی قرارگذاشتیم.من خودمو پاستیلمو اماده میکنم یهو میبینم صدای اقا از تو حموم میاد!اونم کی؟۵دقیقه به۷!منم چون گرماییم مانتومو در میارم که حداقل وقتی اقا حاضر شد بپوشم.خلاصه از حموم میاد تا برسه اتاقمون کلی با دخترم مسخره بازی وادا اطوار درمیاره.منم دارم حرص میخورم.بعد ۲ساعت باموهاش ور میره در تمام این مدتم میگه: آنی قوربون دستت ۱دست لباس برام اماده کن.من: همهءلباسات آمادست.اون: نه فدات شم تو سلیقه ت خوبه یه پیرهن با شلوار ست کن بیار.آ قوربونت.خانومه خانوم.من: غر غر غرررررررررررر.....بیا.‌‌..اخ م...غررررر.بعد جالب اینجاست میاد میگه خوب دیدی من زودتر از تو حاضر شدم!یکی نیست بهش بگه آخه کم خردِ نادان من چون گرممه لباسمو در اوردم وگرنه۲ساعته حاضربودم.تازه وقتیم که به طرف قرارمون میرسه میگه ببخشید که دیر شد خانوما رو که میشناسین چقد طولش میدن.من چی بگم به این دیگه؟باور کنید این مکالمهءما در ۸۰_۹۰ درصد بیرون رفتنامونه.
    خانوم‌مهندس عزیز باور کن من اتفاقا خیلی از همسرم تعریف میکنم.ازش خیلی قدر دانی میکنم.خودش خیلی وقتا اصلا بابت این ویژگیم ازم تشکر میکنه.میگه خیلی خوبه که اینجوریی.بعدشم والا من میخوام از نیازام نگذرم ولی وقتی نمیکنه چیکار کنم.میگه نمیتوتم.من به اندازهءکافی سر کارم تحت فشارم.خونه میخوام استراحت کنم.مشکل تیروئیدم نداره.احتمالا یه بیماریه ناشناختهء زن دق بده داره.نمیدونم.در کل دوسش دارم.بیشتر از جونم.ولی خوب این اخلاقای گندشم باید تحمل کنم.
    ویرایش توسط آناهیتا۲۷ : دوشنبه 01 آبان 96 در ساعت 20:01

  2. 2 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 21 آبان 96), بارن (سه شنبه 02 آبان 96)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هیسسسسسسس.یواش بیایید تاپیکمو بخونید .یه وقت کسی چیزی نگه ها.افرین.همه خوابن انگار چند روزه

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام آناهیتای عزیز...

    خیلی باحال مینویسی و توصیف میکنی

    این مساله ای که باهاش مواجه هستی به نوعی مساله من هم هست. مساله بزرگ و عجیبی نیست اما میتونه گاهی واقعا آزاردهنده باشه و حق لذت بردن از زندگی رو از آدم بگیره. معلوم

    نیست کی از راه میرسه ممکنه توی سالگرد ازدواج یا تولد یا هر موقعی همه چیو خراب کنه برای همین باید بیشتر شناختش .

    من برای حل مشکلم یه پروژه 1ماهه برای اصلاح خودم طرح ریختم الان روز 19 هستم. موضوع اصلی پروژه من پیرامون مساله غر نزدن بود که اینجا برات شرحی ازش میارم.

    توی این مدت 1ماه با خودم قرار گذاشتم که تمرین کنم تا غرنزنم برای این منظور اومدم شرح حالم رو به صورت روزانه نوشتم و مکتوب کردم (روز اول ،روز دوم و...).هر بحث و جدل و غرزدنم رو

    توش نوشتم حتی حس بد یا گلایه از دیگران رو و اینکه اون روز چه حس و حالی دارم رو نوشتم . حتی اینکه چه طوری جلوی غرزدنم رو گرفتم و راه حلش رو نوشتم و یا هروقت ایده ای به

    ذهنم می رسه که واقعا علت فلان رفتارم چی بود رو سعی میکنم بنویسم و تحلیل کنم. هرچی شدت مساله بیشتر باشه بیشتر می نویسم و تحلیل میکنم .

    بعد گذشت 19 روز نتایج واقعا جالب بود ،اومدم نتیجه تا اینجای کار رو رو به صورت امار و ارقام درآوردم اینکه مثلا چند روز از این روزها غر زدم؟ علت اصلی غر زدن هام چی بوده و چند روز حالم

    بد بوده و چند روز موفق شدم که جلوی غر زدنم رو بگیرم؟

    نتایج واقعا برام عجیب بود طوری که اصلا فکرش رو نمی کردم . فکر نمی کردم انقدر سرمسائل کوچیک گاهی غر میزنم و یا اینکه گاهی چقدر راحت میتونم غرزدن هامو به درخواست تبدیل

    کنم و جلوشون رو بگیرم. چقدر میتونم با فرایند تبدیل گله به درخواست و مطرح کردن درخواست در وقت مناسب صبر رو در خودم بیشتر کنم. فهمیدم گاهی که به همسرم غر میزنم میتونه

    فرصتی باشه تا به خودم متکی باشم و اینجوری اعتماد به نفسم رو تقویت کنم. گاهی تونستم این حس زیبا رو تجربه کنم که همسرم خودش به دنبال رفع خواسته هام میاد و به من

    پیشنهاد کمک میده و چه لذت بخشه این حس.

    البته هر تغییری به وقت و اراده زیادی نیاز داره . اما مقداری از تحلیل هامو اینجا برات میذارم شاید به دردت بخوره.

    اما چرا غر میزنیم؟
    1- چون بلد نیستیم درست درخواست کنیم.پس درخواست نمیکنیم و در ذهن پروبالش میدیم و به صورت غر زدن خارج میکنیم.

    2-چون چند بار درخواست کردیم و به جواب نرسیدیم و نمیایم شیوه درخواست رو تغییر بدیم تا ما رو به هدف برسونه.یا بلد نیستیم یا میلی به تغییر روش نداریم .همینی که هست .

    3-اصلا درخواست کردیم ،روش درخواست رو هم مناسب کردیم اما باز هم به هدف نرسیدیم و نرسیدیم و نرسیدیم . حالا چی؟ پس دیگه باید غر بزنیم؟ نهههههههه

    اینجاست که باید بریم سراغ درخواستمون و مورد بازنگری قرار بدیم و با اتکا به خودمون ببینیم چطور میتونیم با مساله کنار بیایم؟ و راه حل چیه؟

    مورد سوم مثل همون کاریه که شما انجام دادی و خودت رفتی مطب دکتر. از همسرت درخواست داشتی که شما رو به مطب ببره و وقتی نشد خودت انجامش دادی و بعد دیدی که چقدر

    نتیجه خوبی براتون داشت.



    موفق باشی

  5. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 21 آبان 96), آناهیتا۲۷ (پنجشنبه 11 آبان 96)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلامی دوباره.ممنون ارم عزیز.جالب بود.مرسی که تجربه ءخوبت روبرام گذاشتی.باهمش موافقم.لازمهءموفقیت تواین تز اینه که به خودت مسلط باشی دیگه.خیلی خوب بود بهت تبریک میگم.حتمااجراش میکنم.
    مشکلات زن وشوهری اکثراسر چیزای بی اهمیته.دیگه فک کنم اینو همه فهمیدن.یه وقت میبینی یکی سر یه مسئلهءکوچیک اجداد طرف رو دونه دونه جلوی چشمش میاره یکیم بحران های بزرگ رو خیلی خوب حل میکنه.البته این فقط تو زندگیه زناشویی نیست باید تو برخورد باهرکسی ادم مهارت داشته باشه.مهارت کنترل خشم.مهارت ظنّ خوب.مهارت رعایت ادب وحرمت.
    من بعضی وقتا باخودم فکر میکنم میگم من تو خونه م نشستم تااطلاع ثانوی هم باید خونه داری پیشه کنم،ولی همین که بتونم خوب شوهر داری کنم بتونم بهش کمک کنم که استرسها وغم هاش رو فراموش کنه،بتونم تو مسائل کاری تااونجایی که میتونم بهش کمک کنم راهکار بدم،بتونم تو خونه حالش رو خوب کنم اعصابش رو آروم کنم خوب این وقتی بره تو جامعه خیلی بهتر میتونه وظایفش رو انجام بده.خیلی بهتر میتونه با مردم تا کنه.میتونه از خطاهاشون چشم پوشی کنه.چرا؟چون دلش گرمه.واین وظیفهء زن رو سنگین میکنه.چون بدون اینکه بفهمیم نتیجهءرفتار وبرخوردهامون وارد جامعه میشه.
    خودم به شخصه میبینم که وقتی صبح ها پامیشم برای شوهرم صبحونه درست میکنم باهاش میگم ومیخندم،موقع رفتنش بدرقه ش میکنم کیفشومیدم دستش ،میبوسمش چقدر اون روز حالش خوبه تا روزایی که خواب میمونم واین کارارو انجام نمیدم.حالااین یه نمونهءکوچیک بود.به نظرم برای موفقیت تو زندگی باید فکرامون رو بزرگ کنیم.به نتایج کارمون فکر کنیم این که هر اخم وتخم بی خودمون یه زخم میزنه به روان مرد واین زخم تو اجتماع میتونه سرباز کنه.
    غرهای کوچیک،گیردادنای الکی.واقعا مسخرست.
    خلاصه اینجوری.ایشالا که همه مون به راه راست هدایت شیم.من برم قرمه سبزیم رو بار بذارم وبه خودمو خونه برسمچرا که از دامن زن مردبه معراج میرود
    اگه عزیزی فکر خوبی داشت منتظرش هستم.ممنونم

  7. 2 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 11 آبان 96), Erica (پنجشنبه 11 آبان 96)

  8. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    آناهیتا جان

    خوبه یه زن درکنار وظایف همسری و مادری کارهایی رو برای سرگرم کردن خودش داشته باشه.اینجوری انرژی لازم برای یه مادر یا همسر بهتر بودن هم تامین میشه.مثلا ورزش یا رفتن به کلاس های هنری که با لطافت زنانه سازگاره. اینطوری دیگه تمام فکر و ذکر یه خانم نمیشه همسرش یا فرزندش.البته نه اینکه به فکر بودن بد باشه اما اگر زیاد باشه باعث ایجاد توقع میشه.
    چون خانم ها به واسطه کار منزل و وظایف مادری بیشتر توی خونه می مونن ایجاد تنوع باعث میشه شاد تر باشن.

    امیدوارم موفق و پیروز باشی

  9. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 21 آبان 96), آناهیتا۲۷ (یکشنبه 14 آبان 96)

  10. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    813
    امتیاز
    25,800
    سطح
    96
    Points: 25,800, Level: 96
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 550
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,581

    تشکرشده 2,289 در 742 پست

    Rep Power
    202
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آناهیتا۲۷ نمایش پست ها
    اگه عزیزی فکر خوبی داشت منتظرش هستم.ممنونم
    سلام خانوم اناهیتای عزیز

    ی کانالی هست اگه برید می بینید پر از ایده های خوبه

    @masieeeee1364

    فک کنم کامل ننوشتم چون عضو ک نیستم اخه مجردم به کار من ک نمیاد...... ولی سرچ کنید راحت پیدا میشه

    خیلی خوبه ک اینجوری فکر زندگیتون هستید....همسرمحترمتون خیلی باید خوشحال باشه تو انتخاب شما

    ان شا الله همیشه زندگیتون عاشقانه باشه

    پ.ن.
    شما هم برای مجردها دعا کنید ......حالا من به خاطر خودم نمیگم ها.....برای اون اقای خوشبختی ک تو قسمت منه ولی فعلا دستش کوتاهه میگم

  11. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    آناهیتا۲۷ (یکشنبه 14 آبان 96)

  12. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.خوبیددوستان؟
    راستش برام یه اتفاقی افتاد که دوست داشتم بیام اینجا وشمارم در جریان بذارم.من چون در شهری دوراز خانوادم زندگی میکنم چند وقتی بود که بدجور دلم براشون تنگیده بودکه پدرشوهر ومادرشوهرم زحمت کشیدن ومن روبردن پیش خانوادم ولی چون همسرم شیفت بود نتونست بیاد.خلاصه ما رفتیم وتقریبا۴روزاونجا بودیم ودر تمام این مدت همسرم فقط یک بار بامن تماس گرفت اونم به زور خودم ،بهش پیام دادم بهزاد معرفتم چیز خوبیه.پاشویه زنگ به من بزن مامان وباباهامون همش دارن مسخرت میکنن میگن ببین پسره یه زنگ به خانومش نزد.که اقا قبول زحمت کردن وباهام تماس گرفتن.جالبه کلیم قوربون صدقم رفت وگفت که چقددلم برات تنگ شده.تو دلم گفتم خوب میمردی خودت مثل بچهءادم زنگ بزنیالبته من همش الکی به مامان باباهامون میگفتم که نه بابا بهزاد چند بار زنگ زده واز این دست مزخرفات تحویلشون میدادم.خلاصه دیروزما برگشتیم.بازم بهم زنگ نزد.منم خیلی دلخور شدم.خیلی زیاد.واقعا نمیتونم بی توجهی وبی محبتی رو تحمل کنم.اومدم دیدم اقا جلوی تلویزیون خوابه اونم خونهءباباش اینا.ینی نکرده بود حداقل به خودش برسه برای استقبال از من اماده باشه.منم از حرصم بیدارش نکردم.اومدم خونهءخودمون.داشتم خودم رو مثل هزاران دفعهءقبل برای یه دعوای پدر مادر دار اماده میکردم.یه جوری که اون سانس استخر وتفریح پرهزینه ای که کرده بود باپسرعموهاش رو از دماغش در بیارم.اخه روز قبلش ۳۰۰تومن داده بودن رفته بودن استخر البته من قیمتش رو نمیدونستم بعدابهم گفت ولی میدونستم خیلی پول خرج کرده.خلاصه بعد چند مین دیدم اقا بشکن زنون اومد بالا.ولی نمیدونم اون همه انرژی منفیم چی شد یهو.به خودم گفتم هزار بار اونجوری رفتار کردی حالا باید امروز یه رفتار متمدنانه داشته باشی.باید خودت رو کنترل کنی.باید خشمت رو به دور از پرخاش وبچه بازی وقهر ابراز کنی.همهءاینا در صدم ثانیه توذهنم اومد.اومد وهمدیگه رو بوسیدیم ولی من بغلش نکردم.گفتم خستم بهزاد.اونم هی گیر داد ینی چی که خستم من انقد دلم برات تنگ شده واز این حرفا.ولی واقعا نمیتونستم بغلش کنم چون دلم ازش پر بود.گفتم بذا برم یه چایی دم کنم سرحال بیام.اگه میخواستم طبق سنوات گذشته عمل کنم همین که میدیدمش بهش اخم میکردم.اون میومد منو میبوسید ولی من به شدت از بوسیدنش امتناع میکردم وخودم رو از تو بغلش باتقلا نجات میدادم.اخرشم میگفتم آهههههههههههه.بعد اون میگفت چی شده آنی.من میگفتم از خود بی معرفتت بپرس.خجالت نکشیدی یه زنگ به من نزدی.میمردی یه نمره تلفن بگیری؟خیلی خوشحال بودی که من نیستم اره؟معلومه که اره.چرا ؟چون ادم نیستی.دل نداری.اصلا عشق نمیفهمی چیه( همهءاینارو یه نفس میگم) تا حالا دلت برای کسی تنگ شده؟والی اخر که اونم میگفت بسه انی معلومه که دلم برات تنگ شده.انقد لوس بازی در نیار.منم همچنان به غرهام ادامه میدادم واخرش باهم قهر میکردیم.
    ولی خوب من اینکارارو نکردم.چون خودم نخواستم.خودم اراده کردم درست رفتار کنم.بله خلاصه با لبخند ولی خیلی سرد وبی روح جواب سوالاشو میدادم.اونم هی میپرسید چی شده چرا انقد سردی منم گفتم هیچی عزیزم خستم فقط همین.ولی حالتم قشنگ معلوم بود یه مرگیم هست.اونم هی ازم لابه لای حرفاش میپرسید چته؟منم با ارامش جوابش رو میدادم.اخرش که دیدم زیاد داره پیله میکنه گفتم ببین بهزاد من میتونم خیلی چیزای سخت رو تو زندگیم تحمل کنم.میتونم بخاطر تو تو خونه ای که دوس ندارم زندگی کنم( واقعا اینجارو دوست ندارم دوست دارم مستقل شیم) میتونم بخاطر تو دور از خونوادم باشم.میتونم بخاطر تو قید کارم رو بزنم وبشینم تو خونه.میتونم بی پولی رو تحمل کنم( موقع دانشجوییش بی پولی زیاد کشیدیم) میتونم بخاطر تو شب هارو تنهابخوابم هرچند خودت میدونی که چقد از شب وتنهایی میترسم ولی بی محبتی رو نه.نمیتونم عشق بریزم به پای کسی که نبودنم براش هیچ فرقی نکنه.
    اونم گفت ببین انی تو از وقتی رفتی من اصلا خونمون نیومدم چون این خونه رو بدون تو نمیخوام.توهمهءزندگیه منیخودت که میدونی من این چند روز همش شیفت بودم فقط ۱شب پسرعموهام پیله کردن گفتن بیا بریم استخر که منم از تنهایی قبول کردم.وگرنه من تا حالا بدون تو کجا تفریح رفتم؟خودم میدونم باید بهت زنگ میزدم میدونم تو هرچیو بتونی تحمل کنی بی محبتی رو نمیتونی.ببخشم.حق با تو.ولی بدون دلم برات یه ذره شده بود.
    خلاصه این که الان اشتی کردیمالبته قهر نبودیم ولی من حرف دلمو مثل ادم بهش زدم بدون قهر ودعوا.خیلی حس خوبیه.واقعا راهنمایی های بچه ها خیلی روم تاثیر گذاشته.ممنونم ازتون.
    این مسئله شاید خیلی کوچیک وبی اهمیت باشه ولی ما تاهمین چند وقته پیش سر اینجور مسائل دعوامون میشد.ومن به شدت بعد قهر ودعوا احساس بدبختی میکردم.احساس کردم باید تغییرات مثبتی رو که کردم براتون بگم شاید برای بعضیا قابل استفاده باشه واینکه دوستان بدونن مشاوره ها باید عملی بشه تا نتایج خوبش دیده بشن.
    ممنون ازتون
    ویرایش توسط آناهیتا۲۷ : یکشنبه 21 آبان 96 در ساعت 16:48

  13. 7 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 22 آبان 96), khaleghezey (یکشنبه 21 آبان 96), tavalode arezoo (یکشنبه 21 آبان 96), آنیتا123 (دوشنبه 22 آبان 96), بی نهایت (یکشنبه 21 آبان 96), بارن (دوشنبه 22 آبان 96), صبا_2009 (یکشنبه 21 آبان 96)

  14. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array

    لذت بردم از روشی که همسرتون را ترغیب کردید که بهتون زنگ بزنه این نشون می ده مهارت ها تون خوبه فقط بعضی اوقات زیادی گاز رو فشار می دید.

    اما مکالمه اولتون که همون غر زدن بود به نظر من اتفاقا شیرین تر از حالت دوم بود به شرط اینکه تا مرحله لوس بازی ادامه اش می دادید همون طور که همسرتون هم برداشت کرده و دیگه کشش نمی دادین. تا اینکه دلخوریتون را وارد یک فضای جدی ببرید بگین.


    البته خدا رو شکر که نتیجه گرفتید وخوب شاید آدم با آدم فرق داره ، شاید جدیت برای شما در نظر همسرتون جذاب به نظر برسه.
    ویرایش توسط بی نهایت : یکشنبه 21 آبان 96 در ساعت 18:03

  15. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 09 دی 96 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1396-8-21
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    242
    سطح
    4
    Points: 242, Level: 4
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    12

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بچه ها ببخشید مجبور شدم اینجا بنئیسم
    میخوام خودم تاپیک بذارم بلد نبودم راهنماییم کنید
    دارم جدا میشم:((((
    مرسی

  16. #30
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    خدایی باحال مینویسی خخخخخخ

    غر زدن بجز خراب کردن اصولا نتیجه ای نداره یکمش خوبه ها مثل نمک و چاشنیه توی غذا میمونه حدش رو بدان. نوشتی اختلاف من اسمش را میگذارم تفاوت زیباتره بنظرم خیلی هم خوبه مثل همین تفاوت بین زن و مرد این اخلاق دیر کردن شوهر شما یا لحظه آخری انگشتر خریده که عالیه محبت و علاقه و عشقش به شما را نشان داده و اینکه خلاقه خواسته خ.شحالت بکنه غافلگیر بشید این یعنی خیلی بهش فکر کرده و برای این کار زمان زیادی گذاشته این نشان از علاقه وافر ایشون نسبت به شماست.یا این مسئله آخر تماس نگرفتن خوب توی اکثر مردها این رفتارها هست عادیه از نظر خود من که متاهل هم هستم معمولیه رفتار آقاتون منم همسرم میره مسافرت روزی یکبار ی دوبار نهایت یکدقیقه نه بیشتر این هم برمیگرده به اینکه ما مردها کلا مهارت کلامی ارتباطی خوبی نداریم خیلی کوتاه هست اینطور مکالماتمان.وگرنه دلیل دیگه ای نداره. بزرگترین حسن همدردی اینه که بانوان محترم متوجه میشن خیلی از مشکللات زندگیشان با بقیه خانوم ها مشترکه و توی اکثر زندگی ها کم و بیش هست که نشات گرفته از تفاوت فکری و فیزیکی زن و مرد هست.

    روش بانو eram گرامی را بشخصه میپسندم سعی کن به یک خودشناسی نسبت بخودت برسی ازدواج باعث میشه زن و مرد با از خودگذشتگی به تکامل برسند.با سعی کردن در کامل کردن همدیگه با لذت بردن کنار هم با وجود تفاوت ها و این بسیار زیباست.برای همینه خود شما شوهرتان من یا بقیه دوستان محترم و فرهیخته سایت وزین همدردی بعد از ازدواج پخته تر کاملتر صبورتر بافکرتر و بصورت کلی تبدیل به یک انشان بالقتر میشویم.
    بقول یه عزیزی این تفاوت هاست که باعث رشد و نمو انسان میشه باعث بالندگی فرد میشه.وگرنه اصلا چه کاری میشه که مردها بادوست خودشون که بیشتر با هم اشتراک دارن و خانوم ها هم همینطور با دوستشان ازدواج کنند نه با یک جنس مخالف با توجه به تفاوت های شخصیتی که دارند.

    بصورت کلی تفاوت تا وقتی همراه با آگاهی و درک متقابل و همکاری دوطرف که باعث بلوغ زوجین بشه خیلی هم خوبه و باعث رشد طرفین میشه.

    پ.ن: این صحبتم شخصیه آفرین دختر خوب همینطوری ادامه بده لطفا کمتر غر بزن بعدش ببین شوهرت هم تحت تاثیر این رفتارت قرار میگیره و بهتر میشه.البته انتظار نداشته باش ازش و اینکه مردها دیرگیر هستند یکم بهش زمان بده
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  17. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 21 آبان 96), آناهیتا۲۷ (دوشنبه 22 آبان 96)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.