به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 122
  1. #11
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    نسیم جان اگر بهت میگیم برو دنبال کار و و....برای حفظ روحیه ات هستش.وقتی روحیه ای قوی داشته باشی قطعا بهتر میتونی تصمیم بگیری.اما اگر بشینی تو خونه از لحاظ روحی خیلی بیشتر از اینا بهم میریزی و ممکنه به جایی برسی که کاملا مجبور بشی هرچی همسرت گفت رو بپذیری.کار به تو روحیه و استقلال فکری میده.
    اصلا از الان با فکرای خراب ذهنتو داغون نکن.منم اون موقع ها فکر میکردم اگر بخوام برای صیغه طلاق برم محضر دو نفر باید زیر بغل منو بگیرن و منو ببرن !! انقدر که وحشت داشتم.اما روزگار و اتفاقات طوری برام رقم خورد که خودم برای گرفتن طلاقم کلی هزینه و دوندگی کردم و روزیکه میخواستم برم محضر از عجله زیادی که داشتم تا دم دماشین با دمپایی رفتم !!!
    نمیگم طلاق خوبه...یا خم به ابرو نیار و ...غصه نخور و ...اینا دورانیه که باید بگذره .
    اما برای اینده ات هیچ فکری نکن
    اتفاقی که قراره بیفته میفته.چه تو این فکرا رو بکنی و چه نکنی.
    من الان فکر میکنم کاش در اون دوران که داشتم له میشدم از اون همه فشار کمتر غصه میخوردم.من تو همون دوران ارشدم رو گرفتم و دکترا رو شروع کردم.اما با این حال بازم راضی نیستم و میگم اگر اون روزا و شبا به غصه نگذشته بود من میتونستم الان چند تا مدرک خوب و معتبر دیگه داشته باشم.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  2. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    nasimmng (یکشنبه 09 مهر 96), میس بیوتی (سه شنبه 11 مهر 96)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    همونطور که گفتم من در جریان اصل و ریشه مشکلت نیستم عزیزم که بتونم نظر بدم ولی می تونم قاطع اینو بهت بگم که این رفتارت اشتباه بوده !

    این درست نیست که تو به همسرت بگی چون خانواده ت دارن میان اینجا پس منم میرم خونه خودمون !! درستش اینه که هر کدوم از دو خانواده پیش شما میان شما به همراه هم ازشون پذیرایی کنید ... این کاری که می خواستی انجام بدی باعث میشه هیچکس خانواده دونفره شما رو به رسمیت نشناسه و شوهرتم به تنها مهمونی رفتن و تنهایی مهمان داری کردن عادت کنه و اونوقت دودش توی چشم خودت میره ...

    البته عکس العمل همسرت هم اصلا و ابدا درست نبوده ...

    من فکر می کنم اگر خواستید به زندگی تون برگردید هردوتون باید مهارت های زندگی رو یاد بگیرید ...
    ویرایش توسط ملودی 94 : یکشنبه 09 مهر 96 در ساعت 18:22

  4. 4 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    nasimmng (یکشنبه 09 مهر 96), tavalode arezoo (یکشنبه 09 مهر 96), میس بیوتی (سه شنبه 11 مهر 96), شیدا. (یکشنبه 09 مهر 96)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    عزيزم كاره ما از اين حرفها گذشته بود
    اينو بگم كه ميومدن تهران خونه خودشون
    اون سالهاي اول من هي خودمو ميكشتم كه هرجا بريم باهم باشيم ولي نشد ميرفتيم شهرستان منو دمه خونه بابام پياده ميكرد حتي ساكم رو باهام از پله ها نمياورد بالا ميرفت تا روز برگشتن به تهران نميديدمش. كلي با عز و جز من اگه يه شب ميومد بعد مامانش بهش اجازه نميداد كه شب خونه ما بخوابه منم نميذاشتن برم اونجا برادراش اخم ميكردن كلا نرمال نبودن
    حتي مادرش ميگفت اين هندي بازي ها چيه كه پيش هم بخوابين
    خيلي زندگي مزخرفي داشتم
    سره قضيه دوماه پيش كه تاپيك گذاشتم گفتم مادرش چقدر بهم توهين كرد و من گفتم حتي دايي مادرش فوت كرد تسليت به مادرش گفتم كه چقدر بد جوابم رو داد كه من گذاشتم به حساب بي شعوري خودش
    ولي آخه چطور به خونواده من اون همه توهين و بي محلي كنه بعد من انگار نه انگار
    بنظرم اين رفتارهاي مردسالاري ديگه جايي نداره
    من به احترام متقابل اعتقاد دارم
    ولي اينا تو باغ نيستن از روز اول هي ميگفت من تو رو آدم ميكنم
    ميخام امتحان آيلتس ثبتنام كنم پاسپورتم دسته اونه
    امكان داره نذاره برم سره كار
    فعلا تا دادخواست نره براشون معلوم نيست چي پيش مياد

  6. کاربر روبرو از پست مفید nasimmng تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 10 مهر 96)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام دوستان
    دلم خيلي غم داره
    وكيلم ميگه شايد سالها طول بكشه از اين جدا شدي
    اين چه مردي كه بود سره راه من قرار گرفت
    دلم ميخاد بميرم

  8. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    دوستان خوب سلام
    من دارم كلاس زبان ميرم ولي خيلي از برخورد مردم ميترسيدم جلسه اول نگفتم اصلا مجردم يا متاهل ولي جلسه دوم خودم احساساتي شدم گفتم كه دارم جدا ميشم
    احساس بدتري پيدا كردم حس كردم نگاهشون تغيير كرد
    من ذهنم خيلي درگيره كه اين همه خشم شوهرم براي چي بود
    شايد من بد رفتار كردم ولي پاسخ رفتارهاي اون خيلي شديد بود
    گاهي ميگم مشكل جنسي شايد داشته
    گاهي ميگم شايد هنوز نامزد فبليشو دوست داشته
    يا شايد دوست دخترهاش ولش نمي كردن
    اينو بگم كه پارسال كه پدرش فوت كرد پدرنامزد قبليش اومد فاتحه. اينا هم كلي به خودش مينازيدن كه ببين ما چه خوبيم كه با اين اتفاق بازم اومده. هميشه وقتي اسم دختره ميومد ميگفت اون خيلي خوب بود از عزيزم به من كمتر نگفت ميگفتم خوب چرا جدا شدين ميگفت دختره سنش كم بود و درس نخوندش رو انداختن گردن من!!!
    حالا ميشه نظرتون بگين كه من به دختره تو اينستاگرام دايركت بدم بپرسم چرا جدا شين؟
    بعدش اين مرد كه اصلا منو دوست نداشت و قبول نداشت چرا انقدر با من ادامه داد و منو خورد كرد
    طعنه هاي خونوادم داره ديوونه ام ميكنم
    بشدت با مادرم درگيرم
    متلك ميگه براي بيوه آوردنمون گوسفند سر ببريم
    من از مادرم بدم مياد چون ميبينم بيشتر رفتارهاي من تو زندگيم با شوهرم ناخودآگاه مثل مادرم بود
    الان اوضام خيلي آشفته است
    خواهش ميكنم راهنماييم كنين
    من قبول دارم كه اشتباه هاي زيادي كردم ولي طرفم هم همراه نبود
    اصلا نمي دونم با زندگيم چه كنم
    تا ميبينن يكم حالم خوبه متلك ها شروع ميشه
    ميگم بهشون خوب من الان چه كار كنم؟ گريه زاري؟ يا الكي بيخيال بودن؟ يا برگردم به اون زندگي كه منو نميخاد؟
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  9. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ميشه نظرتون رو بگين حتي اگه سرزنش هست

  10. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام نسیم جان

    روزهای سختی رو میگزرونی . یک مادر نااگاه ده برابر یک طلاق به فرزندش اسیب میزنه. تجربه هایی مشابه تو رو داشتم. نمیدونم تصمیمت برای جدا شدن چه خواهد بود ولی میدونم که در هر ضورت باید تفکر درباره نظر و نگاه دیگران از مادرت گرفته تا رهگزران خیابان رو کنار بزاری و تلاش کنی برای کار و ادامه تحصیل و استقلال . در مورد زندگی شخصی ات هم نیازی نیست به دیگران توضیح بدی شما در حال حاضر متاعل هستید و هر کس پرسید میگید متاهل و اگر هم طلاق گرفتید میگید مجرد هستم و تمام و توضیح بیشتر نمیدید . حساسیت به نگاه مردم ویا طرز فکرشون هم مسیله ای هست که تو خودت دوست داری بوجود بیاری . هیچ جای نگرانی نیست . این فقط یک حساسیت بیخود هست یک بازی هست که خودت انجام میدی . شما نگاهت رو نسبت به خودت عوض کن خواهی دید که اصلا مردم نگاهی ندارن که حالا بخواد عوض بشه. مگر مردم بیکارن که به تو نگاه کنند ؟ اصلا موضوع تاهل یا تجرد شما حتی یک سلول از مغز همکلاسی هات رو هم مشغول نمیکنه . این تو هستی که به این مسیله فکر میکنی و این نگاه تو به خودت هست نه نگاه مردم.

    و اما در مورد مادرت

    متاسفانه انگار اونها بیشتر از شما از جدایی تون ضربه روحی متحمل شدند و دارند شما رو بخاطرش تنبیه میکنند . این بلا سر من هم اومد. من اصلا نفهمیدم سوگ طلاق چی هست چون انقدر مشغول دلداری و اروم کردن خانواده بودم که اصلا خودم فراموش شدم

    چند ماه همین جور درگیر بودم و خودم رو سرزنش میکردم و هدیه های گران قیمت میگرفتم براشون ولی بعد بیخیال شدم و فقط به حال و روز خودم رسیدگی کردم اونها هم هیچ وقت خوب نشدن . الان هم که نازایی دارم باز هم بدبختشون کردم و از داشتن نوه محرومشون کردم. یکی نیست بگه اخه من فرزند ندارم به خدا هم شکایت نمیکنم چه رسد به بنده خدا شما بخاطر نوه داری بچه ات رو عذاب میدی .این جور ادمها درست بشو نیستن. بیچاره شوهرم تا حالا یک بار هم نگفته تو باعث شدی من بچه دار نشم اون وقت پدر و مادرم سرزنش میکنند که ما نوه نداریم . میخوام بگم چاره ای نیست هیچ توقعی از خانواده ات برای حمایت عاطفی نداشته باش یعی کن خودت برای خودت کافی باشی .هر چقدر بیشتر بهشون نزدیک بشی بیشتر بهت اسیب میزنند. اگر امکاناتی دراختیارت میزارن مثل پول و مسکن و غیره استفاده بکن و سعی کن هر چه زودتر مستقل بشی .


    با همسر سابق شوهرت هم کاری نداشته باش. به دردت نمیخوره چه خوب بگه چه بد بگه به هیچ دردی نمیخوره تو خودت بیشتر از اون تجربه زندگی با این اقا رو داری و بهتر از اون همسرت رو میشناسی .

  11. 2 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    nasimmng (پنجشنبه 13 مهر 96), نادیا-7777 (چهارشنبه 19 مهر 96)

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام نسیم خانم...
    نمیدونم چرا از تصمیمت خوشحال شدم.تاپیکتو که دیدم با خودم گفتم چه عجب!!!!
    ببین،این حالات کاملا طبیعیه.تو روزهای سختی رو گذروندی و داری ازشون کنده میشی.مطمئن باش روزهای بعد از این قرار نیست دیگه به سختی اون روزها باشه... یکم روی خودت کار کن.یکم که نه...باید خیلی کار کنی تا بتونی از این مراحل سخت بگذری. همه اونایی که روزی جداشدن این احوال رو داشتن.مهم اینه که بعد از این مدت تو چجوری بشی...آدمی با اعتماد و عژت نفس بالا که اشتباهش رو پذیرفته در زندگیش...بهرحال نظر شخصیمو دارم میگم که به نظرم انتخابت آگاهانه نبوده و بیشتر احساسات توش دخیل بوده.همونطور که تا الان بخاطر احساسات باهاش موندی وگرنه عقل سلیم که این زندگی رو نمیپسنده...

    و یا اینکه آدمی بشی ضعیف تر از قبل که بخاطر عدم اعتماد بنفس همه سرکوفتش میزنن و اونم پشیمونه کاش باهمون آدم میموندم ولی حرف نمیشنیدم.
    تصمیمتو گرفتی پاش وایستا لطفا.با این لرزش های کوچیک روی این بند نازک پاتو عقب نکش و با قدرت از روش رد شو.تاپیک برای اعتماد و عزت نفس اینجا فراوان است.لطفا همشونو بخون و بهشون عمل کن.سعی کن برای تمریناتش وقت بذاری.به خودت بیشتر توجه کن.به ظاهرت..به حالات روحی و معنویت... نذار وقتت با فکر کردن به گذشته هم هدر بشه هم حالتو خراب کنه.
    لطفا این جسارتی رو که پیدا کردی که از اون زندگی بیای بیرون پرورش بده تا بهت در مراحل بعدی زندگی که سختتر از این مرحله ای که توش بودی نیست کمکت کنه تا مشکلاتو کنار بزنی..
    تشویق داری حالا که به فکر خودتی....

  13. 2 کاربر از پست مفید donya. تشکرکرده اند .

    nasimmng (پنجشنبه 13 مهر 96), niloofar_aabi (جمعه 14 مهر 96)

  14. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    خیلی کار خوبی میکنی که داری کلاس زبان میری. اگر بتونی در کنارش یه مشاوره هم بری خیلی خوبه. که در مورد شخصیت خودت شناخت پیدا کنی و برای آینده بهت کمک کنه.

    طلاق اسمش بزرگ هست ولی اول از همه باید خودت باهاش کنار بیای. مثلا تو خوابگاه دانشجویی ممکنه با هم اتاقیت بعد از یه مدت مشکل پیدا کنی و دلت نخواد دیگه باهاش هم اتاقی باشی. ممکنه با یکی از دوستات بری مسافرت و اونجا عمیق تر با شخصیتش آشنا بشی و دیگه نخوای باهاش همسفر بشی. حالا بحث شما ازدواج هست. با یکی ازدواج کردی. حالا به این نتیجه رسیدی که خیلی با روحیات تو فاصله داره. یه عمر نمیتونی تحملش کنی. خب الان جدا بشی بهتره تا بچه دار بشی و ....
    خانوادت هم اگر بهت کنایه میزنن از ضعف خودشون هست. اعتماد به نفسشون پایینه. مشکل از خودشون هست نه شما. سعی کن یه کاری پیدا کنی، حتی غیر مرتبط با رشته تحصیلیت. خودت رو از این فضا نجات بده.

  15. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    nasimmng (پنجشنبه 13 مهر 96)

  16. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ممنون از همه عزيزان كه برام وقت گذاشتين و نوشتين
    متاسفانه تا وقتي طلاق كامل نشه وضعيت ماليم معلوم نيست و نمي تونم مستقل باشم
    حتي انقدر اين آقا لج بازه امكان داره براي طلاق پول هم بخاد
    تصميمم به طلاق جديه من براي ازدواجم انقدر درگير احساسات شدم كه هيچ كدوم از كارهاي ايشون رو نميديدم و الان ديگه نميخام احساسي باشم گرچه سخته
    با خودم ميگم اگه روز اول آشنايي بود و اين آقا رو ميديدي اصلا انقدر ادامه ميدادي با تجربه و عقل الانت
    اون هم هيچ تمايلي به اين رابطه نداره
    اصلا از اول نميخاست و بزور مادرش ادامه ميداد كه هرچي ميگفتيم بابا پسرتون نميخاد مادرش ميگفت مگه ميشه اين دوره زمونه به بچه زور گفت كه اين كاملا به پسرش مسلط بود و كاش من بازيچه نميشدم
    الان بيست روز از درواقع بيرون كردن من گذشته و انقدر طلبكاره اصلا نه تماسي گرفته نه چيزي بخاطر مادي بودنش هم حساب ها رو بسته و خودش براي طلاق اقدام نميكنه
    من طبق تجربه پارسالم چاره ايي جز طلاق نديدم چون اون قصد تغيير نداره من اگه با كوچيك كردن خودم برميگشتم اگه بلايي سرم نمياورد حتما هفته بعدش دعوا بود دوباره
    اين مرد اصلا تكيه گاه من نبود و هيچ وقت منو درك نكرد
    نه احترام بلد بود نه معني ازدواج و تشكيل خانواده رو فهميده بود
    فهميدن و نفهميدن كاملا انتزاعيه و هركي از ديدگاه خودش به طرف مقابل ميگه فهميده يا نفهميده
    منم قطعا خطاهايي داشتم و نتونستم با اين آدم كنار بيام
    فقط دلم ميخاست بفهمم دليل واقعي اين همه خشم و غضب و كينه اونم از روز اول چي بود كه روزبروز بيشتر شد
    من محبت ميخاستم كه اين آقا بويي از انسانيت نبرده بود مثل انسان هاي نخستين با كتك و تحقير ميخاست منو ادب كنه
    واقعا عمر تلف كردم يك بدشانسي آوردم كه متاسفانه از خانوادم گرفته تا جامعه دركش براشون سخته


 
صفحه 2 از 13 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ،،اخلاق و عادات بد روزمره من ،،یه روزمرگی بیخود
    توسط ARAM-ESH در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 مرداد 93, 16:33
  2. مشخص نمودن میزان اضافه وزن یا کمبود وزن(bmi)
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 تیر 91, 14:02
  3. همسرم روزه نمیگیرد چه برخوردی با او داشته باشم
    توسط ghalam63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 09 مهر 90, 14:57
  4. نظر در مورد وزن همسر
    توسط sina.sina11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مرداد 90, 04:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.