به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mehdi55 نمایش پست ها
    سلام، ممنون از راهنمایی هاتون. من 24 سالمه، تنها زندگی میکنم. از بچگی که خجالتی بودم ولی کم حرف نبودم، همیشه تو دوست پیدا کردن و ارتباطات ضعیف بودم و دوستام کسانی بودند که خودشون اومده بودن طرفم و باهام دوست شده بودن وگرنه خودم تاحالا نشده برم طرف کسی که باهاش دوست بشم. همیشه هم تو خونه بودم، بجز مدرسه دوستی نداشتم که باهاش بیرون برم. ولی فکر میکنم از اواسط دوران دبیرستان بود که دیگه دیدم تو حرف زدن و ارتباطاتم و دوستیابی خیلی ضعیفم و یه جدایی بین من و هم سن هام افتاده و دیگه کم کم خیلی کم حرف تر شدم، تو خونه هم از همون موقعا کم حرف تر شدم، نمیدونم چرا، و بخاطر این مشکلم از پدرمادرم هم خیلی ناراحت بودم که مارو اینجوری بار آوردن و کم کم دیگه از اونا هم فاصله گرفتم. (مثلا اجتماع گریز، بدبین به عالم و ادم، وسواسی... بودن و مارو هم اینطوری کردند)
    بله معلم هستم. بخاطر کارم اومدم یه شهر کوچیکی که همه ترک زبان هستن و من اصلا ترکی بلد نیستم، اینم بخاطر این گفتم که شاید حالا که میخوام تو حرف زدن بهتر بشم بیشتر مشکل ساز بشه.
    اینکه میگید مثلا برم باشگاه، یمدت میرفتم، باشگاه یا کلاس های مختلف، ولی اصلا نمیدونستم چطوری با بقیه ارتباط برقرار کنم و اصلا نمیتونستم، همه اکثرا همو میشناختن رفیق بودن ولی من همش تنها کار خودمو میکردم، این بیشتر ادمو اذیت میکنه.
    فامیل زیادی هم نداریم، از همون چنتا هم فقط با چنتاشون رابطه کمی داریم
    شما دو تا ویژگی دارید که نتیجه شون تنهایی الانتونه. یکی درون گرا بودنتونه و یکی اعتمادبه نفس پایین. منم درون گرا هستم و مثل شما همیشه دوستام پیشقدم میشدن و باهام ارتباط برقرار میکردن اما چون شاگرد اول بودم همیشه دورم شلوغ بود، تا وقتی که رفتم دانشگاه. اونجا دیگه همه از نظر هوشی در یه سطح بودیم و هر کس روابط اجتماعی قوی تری داشت دوستای بیشتری داشت، واسه همین کم کم احساس تنهایی کردم و یه جایی دیدم هیچ دوست صمیمی ای ندارم و روابطم با بقیه سطحیه و عمیق نمیشه. از اون روز همش دنبال چرایی این قضیه بودم که فهمیدم باید روی اعتماد به نفسم و توانایی ارتباط برقرار کردنم بیشتر کار کنم.
    به نظرم بهتره مثل یک بچه ای که داره خوندن و نوشتن یاد میگیره، تلاش کنید و تمرین کنید که روابط اجتماعیتونو قوی کنید. چطوری؟ این طور که اول شما میرید و از منابع مختلف (رمان، فیلم، آدمای واقعی دور و بر) راه ها و نحوه ارتباط برقرار کردن، عکس العمل ها و جملات و حالات بدن و چهره و... رو پیدا میکنید. بعد میبرید این ها رو توی محیط هایی که هستید مثلا مدرسه، باشگاه و... اجرا می کنید. اگر روی نظم و برنامه خاصی پیش برید خیلی بهتره که نتونید از زیرش دربرید. مثلا یه تقویم بگیر و با خودت عهد کن هر روز یه مدل ارتباط برقرار کردن یاد بگیری و فرداش اون رو 5 بار با 5 تا آدم مختلف امتحان کنی. بعد هر شب بیا به عملکرد اون روز خودت نمره بده. مثلا اگر کامل اجراش کردی به خودت 5 از 5 بده. آخر هر هفته نمره هاتو بشمار و در صورتی که در حد قابل قبولی بود، به خودت جایزه بده. مثلا خودت رو به یه رستوران درجه یک و لوکس دعوت کن.خلاصه شما خودت معلمی و بهتر میدونی چیکار کنی، به خودت آموزش بده دیگه.
    بله گفتم برید باشگاه، اما باشگاه رفتن به خودی خود نمیتونه مشکل شما رو حل کنه. فقط محیطی رو براتون فراهم میکنه که بتونید توش ارتباط برقرار کردن رو تمرین کنید.
    دیگه اینکه روحیه طنز خودتونو تقویت کنید. به بهبود روابطتون خیلی کمک میکنه. گفتید توی یه شهر ترک زبان هستید، احتمالا توی جمع هایی که حضور دارید همه ترکی صحبت میکنن و متوجه نمیشید. میتونید با شوخی و خنده ازشون بخواید یا اونا فارسی صحبت کنن یا به شما ترکی یاد بدن. بگید اینجوری حوصله تون سر میره. :)
    در مورد خونوادتون هم، کار اشتباهی میکنید ازشون فاصله میگیرید. شاید اون ویژگی های منفی که گفتید رو داشته باشن و به شما منتقل کرده باشن، اما هر کسی خودش مسئول خودشه و نمیشه تقصیر ها رو گردن کسای دیگه انداخت. شما میگید مقصر پدر و مادرتون بودن، اونام حتما زیر دست پدر و مادرشون این ویژگی ها رو یاد گرفتن، پدر و مادرشون هم از پدربزرگ و مادربزرگ و.... دیدید؟ نمیشه آدم کسی رو برای زندگی شخصیش مقصر بدونه. همه ما حق انتخاب داریم. درسته تا یه سنی تحت تاثیر پدر و مادرمون هستیم اما از یه جایی به بعد خودمونیم که تصمیم میگیریم. حتی ممکنه رو والدینمون هم تاثیر داشته باشیم! به قول مامانم از یه جایی به بعد این بچه ها هستن که پدر و مادرشونو تربیت میکنن!(اتفاقی که توی خونه ما افتاده و پدر و مادرم که زمینه رو برای رشد بچه ها فراهم کردن، خودشونم تحت تاثیر رشد فکری بچه هاشون رشد کردن و الان سطح فکریشون از خواهر و برادراشون خیلی بالاتره.)
    یه مورد دیگه هم که هست، به طور کلی آدما با هم ارتباط برقرار میکنن که نیازهاشون رو برطرف کنن. خود نیازها معمولا در مسیر رسیدن به هدف خاصی به وجود میان. پس هر چقدر آدم توی زندگیش اهداف بیشتری داشته باشه ناچاره با آدمای بیشتری ارتباط برقرار کنه. من حس میکنم شما یه مقدار بی هدف هم شدید. سعی کنید برای خودتون اهداف بلند مدت تعریف کنید و برای رسیدن بهشون برنامه بریزید. مثلا یه برنامه سرمایه گذاری یا اقتصادی برای بهبود آینده مالیتون به نظرم خیلی میتونه کمک کننده باشه. دنبال کردن همین باعث میشه مجبور شید با خیلی ها ارتباط برقرار کنید.
    خلاصه اینکه آدما همیشه توی چالش هاست که چیزهای جدید یاد میگیرن. سعی کنید یه کمی برای خودتون چالش ایجاد کنید!
    موفق باشید.

  2. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    Mehdi55 (پنجشنبه 13 مهر 96)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 98 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1396-6-29
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,560
    سطح
    22
    Points: 1,560, Level: 22
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم مهندس نمایش پست ها
    شما دو تا ویژگی دارید که نتیجه شون تنهایی الانتونه. یکی درون گرا بودنتونه و یکی اعتمادبه نفس پایین. منم درون گرا هستم و مثل شما همیشه دوستام پیشقدم میشدن و باهام ارتباط برقرار میکردن اما چون شاگرد اول بودم همیشه دورم شلوغ بود، تا وقتی که رفتم دانشگاه. اونجا دیگه همه از نظر هوشی در یه سطح بودیم و هر کس روابط اجتماعی قوی تری داشت دوستای بیشتری داشت، واسه همین کم کم احساس تنهایی کردم و یه جایی دیدم هیچ دوست صمیمی ای ندارم و روابطم با بقیه سطحیه و عمیق نمیشه. از اون روز همش دنبال چرایی این قضیه بودم که فهمیدم باید روی اعتماد به نفسم و توانایی ارتباط برقرار کردنم بیشتر کار کنم.
    به نظرم بهتره مثل یک بچه ای که داره خوندن و نوشتن یاد میگیره، تلاش کنید و تمرین کنید که روابط اجتماعیتونو قوی کنید. چطوری؟ این طور که اول شما میرید و از منابع مختلف (رمان، فیلم، آدمای واقعی دور و بر) راه ها و نحوه ارتباط برقرار کردن، عکس العمل ها و جملات و حالات بدن و چهره و... رو پیدا میکنید. بعد میبرید این ها رو توی محیط هایی که هستید مثلا مدرسه، باشگاه و... اجرا می کنید. اگر روی نظم و برنامه خاصی پیش برید خیلی بهتره که نتونید از زیرش دربرید. مثلا یه تقویم بگیر و با خودت عهد کن هر روز یه مدل ارتباط برقرار کردن یاد بگیری و فرداش اون رو 5 بار با 5 تا آدم مختلف امتحان کنی. بعد هر شب بیا به عملکرد اون روز خودت نمره بده. مثلا اگر کامل اجراش کردی به خودت 5 از 5 بده. آخر هر هفته نمره هاتو بشمار و در صورتی که در حد قابل قبولی بود، به خودت جایزه بده. مثلا خودت رو به یه رستوران درجه یک و لوکس دعوت کن.خلاصه شما خودت معلمی و بهتر میدونی چیکار کنی، به خودت آموزش بده دیگه.
    بله گفتم برید باشگاه، اما باشگاه رفتن به خودی خود نمیتونه مشکل شما رو حل کنه. فقط محیطی رو براتون فراهم میکنه که بتونید توش ارتباط برقرار کردن رو تمرین کنید.
    دیگه اینکه روحیه طنز خودتونو تقویت کنید. به بهبود روابطتون خیلی کمک میکنه. گفتید توی یه شهر ترک زبان هستید، احتمالا توی جمع هایی که حضور دارید همه ترکی صحبت میکنن و متوجه نمیشید. میتونید با شوخی و خنده ازشون بخواید یا اونا فارسی صحبت کنن یا به شما ترکی یاد بدن. بگید اینجوری حوصله تون سر میره. :)
    در مورد خونوادتون هم، کار اشتباهی میکنید ازشون فاصله میگیرید. شاید اون ویژگی های منفی که گفتید رو داشته باشن و به شما منتقل کرده باشن، اما هر کسی خودش مسئول خودشه و نمیشه تقصیر ها رو گردن کسای دیگه انداخت. شما میگید مقصر پدر و مادرتون بودن، اونام حتما زیر دست پدر و مادرشون این ویژگی ها رو یاد گرفتن، پدر و مادرشون هم از پدربزرگ و مادربزرگ و.... دیدید؟ نمیشه آدم کسی رو برای زندگی شخصیش مقصر بدونه. همه ما حق انتخاب داریم. درسته تا یه سنی تحت تاثیر پدر و مادرمون هستیم اما از یه جایی به بعد خودمونیم که تصمیم میگیریم. حتی ممکنه رو والدینمون هم تاثیر داشته باشیم! به قول مامانم از یه جایی به بعد این بچه ها هستن که پدر و مادرشونو تربیت میکنن!(اتفاقی که توی خونه ما افتاده و پدر و مادرم که زمینه رو برای رشد بچه ها فراهم کردن، خودشونم تحت تاثیر رشد فکری بچه هاشون رشد کردن و الان سطح فکریشون از خواهر و برادراشون خیلی بالاتره.)
    یه مورد دیگه هم که هست، به طور کلی آدما با هم ارتباط برقرار میکنن که نیازهاشون رو برطرف کنن. خود نیازها معمولا در مسیر رسیدن به هدف خاصی به وجود میان. پس هر چقدر آدم توی زندگیش اهداف بیشتری داشته باشه ناچاره با آدمای بیشتری ارتباط برقرار کنه. من حس میکنم شما یه مقدار بی هدف هم شدید. سعی کنید برای خودتون اهداف بلند مدت تعریف کنید و برای رسیدن بهشون برنامه بریزید. مثلا یه برنامه سرمایه گذاری یا اقتصادی برای بهبود آینده مالیتون به نظرم خیلی میتونه کمک کننده باشه. دنبال کردن همین باعث میشه مجبور شید با خیلی ها ارتباط برقرار کنید.
    خلاصه اینکه آدما همیشه توی چالش هاست که چیزهای جدید یاد میگیرن. سعی کنید یه کمی برای خودتون چالش ایجاد کنید!
    موفق باشید.
    خیلی ممنونم از توضیحات خوبی که دادید، شاید یکی از کمک کننده ترین جواب هایی بود که تابحال شنیدم. سعی میکنم اجراشون کنم و هرروز تمرین کنم.
    ولی خیلی وقتا ممکنه شکست بخورم و کاملا از درست شدنم و موثر بودن این تمرین ها دلسرد و ناامید میشم.
    نمیدونم چند ماه یا چند سال طول بکشه مثل دیگران عادی بشم تو روابطم یا چند سال دیگه بازم اینطوری باشم :-\

  4. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام دوست عزیز

    تو ضفحه قبل مخاطب قرارم دادی به همین خاطر جوابت رو میدم

    اما اصلا نمیدونم چطوری با همکارام ارتباط برقرار کم، اصلا چی بگم
    من تو این قضیه بر عکس بقیه نمیگم که فکر کن بعد عمل کن، بلکه میگم عمل کن بعدش تا دلت میخاد فکر کن
    من آشپزیم خیلی خوب، هیچی بلد نبودم می رفتم تو طبیعت، تنها هم زندگی می کردم، احساس نیاز باعث شد یاد بگیرم


    تغییر به وسیله عمل خیلی راحت تر چون افکار به احساسات و گذشته ما گره خوردن و خیلی سخت تر که بخای اول فکرت رو عوض کنی تا تغییر کنی، رفتارت رو عوض کن افکارتم عوض میشه و شخصیتت هم متحول میشه


    سعی میکنم اجراشون کنم و هرروز تمرین کنم.
    ولی خیلی وقتا ممکنه شکست بخورم و کاملا از درست شدنم و موثر بودن این تمرین ها دلسرد و ناامید میشم.
    واقعیت فراتر از ذهنیات ماست، ترس هات رو یادداشت کن، بدترین اتفاقاتی که فکر می کنی می افته رو بنویس و بعدش برو و واقعا انجام بده، خودت خنده میگیره به به تفاوت تفکرات استراتژیکت و واقعیت!


    کنجکاو باش، هر چیزی رو که برات جالب یا سوال برانگیز گوگل کن، با آدم های قوی تر از خودت بگرد و در آخر همیشه دنبال چیزهای نو برو و ماجراجو باش، چیزهای جدید رو امتحان کن، بخون، انجام بده، برو و....


    التماس عمل


  5. کاربر روبرو از پست مفید باران13 تشکرکرده است .

    Quality (شنبه 15 مهر 96)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mehdi55 نمایش پست ها
    خیلی ممنونم از توضیحات خوبی که دادید، شاید یکی از کمک کننده ترین جواب هایی بود که تابحال شنیدم. سعی میکنم اجراشون کنم و هرروز تمرین کنم.
    ولی خیلی وقتا ممکنه شکست بخورم و کاملا از درست شدنم و موثر بودن این تمرین ها دلسرد و ناامید میشم.
    نمیدونم چند ماه یا چند سال طول بکشه مثل دیگران عادی بشم تو روابطم یا چند سال دیگه بازم اینطوری باشم :-\
    خواهش میکنم.
    واقعا از این حجم افکار منفی یکه خوردم! شما هنوز شروع نکرده دارید به شکست خوردن فکر میکنید! اولا اینکه دلیلی نداره شکست بخورید چون شما فقط قراره تمرین کنید. دوما اینکه اصلا شکستی وجود نداره چون در بدترین حالت هم شما یه چیز جدید یاد میگیرید. سوما اینکه چرا سالها؟ من مطمئنم نهایتا ظرف یک سال شما بسیار زیاد تغییر خواهید کرد اگر مداومت داشته باشید و نا امید نباشید و اینقدر خودتون رو سرزنش نکنید... و اینکه همین که کمی شروع به بهتر شدن کردید کم کم با سرعت بیشتری پیشرفت میکنید و یه جایی میرسه که خودتونم باورتون نمیشه چقدر تغییر کردید! بهش میگن اثر مرکب.
    پس لطفا افکارتون رو اصلاح کنید و اینقدر منفی نباشید چون به هر چیزی بیشتر فکر کنید اون رو توی دنیای واقعیتون خلق میکنید. بگذارید یه مثال براتون بزنم: توی آمریکا یه تحقیقی انجام شده روی کسایی که بلیط های بخت آزمایی میخرن و برنده میشن. متوجه شدن بیشترشون ظرف مدت زمان کوتاهی پولهایی که برنده شدن رو به باد فنا میدن و دوباره میرسن سر خونه اول. فکر میکنید چرا؟ چون که توی ذهن و افکار خودشون، خودشون رو در حد همون آدمی که تا قبل از برنده شدن بودن میبینن نه یه آدم ثروتمند و این باعث میشه پولهاشون رو از دست بدن. شما هم خودت رو یه آدم تنها میدونی، واسه همین طبق گفته خودت حتی وقتی دوستای صميميت میان سمتت حرف کم میاری و ازشون فاصله میگیری. مطمئنا با این طرز فکر حتی اگر یه عده زیادی داوطلبانه بیان سمتتون و بخوان باهاتون ارتباط برقرار کنن شما ناخودآگاه پسشون میزنی و میشی همون آدم تنهایی که فکر میکنی. پس کم کم افکارت رو تغییر بده. اگر اهل مطالعه هستی بد نیست یه نگاهی به این دو تا کتاب بندازی:
    اثر مرکب دارن هاردی
    بخواهید تا به شما داده شود آستر هیکس

  7. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    Mehdi55 (جمعه 05 آبان 96)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 98 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1396-6-29
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,560
    سطح
    22
    Points: 1,560, Level: 22
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امروز بازم یکی از همسایه های جدید منو تو خیابون دید خودشو معرفی کرد گفت منو میشناسه و... ولی من نمیدونستم دقیقا چی بگم اون لحظه زبونم بند اومده بود... یا ابروم رفت یا طرف فکر میکنه مزاحم شده و من کلاس گذاشتم گرم جواب ندادم... هر روز ازین اتفاقا داره میفته، دوستان هی شوخی میکنند هی حرفهایی میزنند که سر صحبت رو باز کنند ولی من زبونم بند میاد و اصلا حاضر جواب نیستم که هیچی حرف زدن عادیمم بلد نیستم.

    - - - Updated - - -

    توی محیط های جدید همه سریع باهم رفیق میشن ولی من بعد یک ماه هنوز یا رسمی برخورد میکنم یا خیلی هارو که اصلا نمیشناسم و اسمشونم نتونستم بپرسم یاد بگیرم

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام آقا مهدی


    یه تکنیک اینه که لبخند بزنی. وقتی همسایه اومد به سمتت و اعلام آشنایی کرد لازم نیست کار خاصی انجام بدی. میتونی با لبخند بگی خوشبختم و به چهره اش نگاه کنی و اجازه بدی طرف مقابل ادامه گفتگو رو در دست بگیره و شما هم هرجمله کوچکی که به ذهنت اومد میتونی در جواب بگی. مکث و لبخند در این جور مواقع خوبه.

    تمرین کن ؛ حتی وقتی نتونستی واکنش مناسبی بدی برای خودت صحنه مکالمه رو تکرار کن و سعی کن دیالوگ ساده و مناسبی برای اون موقعیت انتخاب کنی.
    با خودت مهربون باش و این ویژگیت رو بپذیر.هیچ آدمی کامل نیست.
    به جنگ با خجالتی بودن نرو بلکه با پذیرشش به طور مناسب و قدم به قدم روش کار کن. اگر این ویژگی خودت رو بپذیری دیگه در برابر دیگران احساس شرمساری نداری که چرا واکنش مناسبی ندادم و دیگران هم آنطور که هستی میپذیرندت. علاوه بر اینها اگر فشار رو از خودت برداری و به طور راحتی خجالتی باشی کم کم از محیط و با تمرین همه چی رو یاد میگیری.

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 98 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1396-6-29
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,560
    سطح
    22
    Points: 1,560, Level: 22
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    سلام آقا مهدی


    یه تکنیک اینه که لبخند بزنی. وقتی همسایه اومد به سمتت و اعلام آشنایی کرد لازم نیست کار خاصی انجام بدی. میتونی با لبخند بگی خوشبختم و به چهره اش نگاه کنی و اجازه بدی طرف مقابل ادامه گفتگو رو در دست بگیره و شما هم هرجمله کوچکی که به ذهنت اومد میتونی در جواب بگی. مکث و لبخند در این جور مواقع خوبه.

    تمرین کن ؛ حتی وقتی نتونستی واکنش مناسبی بدی برای خودت صحنه مکالمه رو تکرار کن و سعی کن دیالوگ ساده و مناسبی برای اون موقعیت انتخاب کنی.
    با خودت مهربون باش و این ویژگیت رو بپذیر.هیچ آدمی کامل نیست.
    به جنگ با خجالتی بودن نرو بلکه با پذیرشش به طور مناسب و قدم به قدم روش کار کن. اگر این ویژگی خودت رو بپذیری دیگه در برابر دیگران احساس شرمساری نداری که چرا واکنش مناسبی ندادم و دیگران هم آنطور که هستی میپذیرندت. علاوه بر اینها اگر فشار رو از خودت برداری و به طور راحتی خجالتی باشی کم کم از محیط و با تمرین همه چی رو یاد میگیری.
    ممنون از راهنمایی هاتون. با این کارا امیدوارم بهتر بشم
    ولی یچیزم اینه که بخاطر همین مشکل اصلا با کسی رابطه ای ندارم که حالا بخوام ازش یاد بگیرم. هیچ دوستی هم ندارم
    اگه قرار بود تو محیط یاد بگیرم، این همه سال، مخصوصا تو دوره دانشگاه یاد میگرفتم دیگه

  11. #18
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,820 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array


    با سلام





    اول باید رابطه تون با خودتون خوب باشه ،،،

    این مقالات را مطالعه بفرمایید :


    http://www.hamdardi.net/thread-44711.html

    http://www.hamdardi.net/thread-44733.html




    .............................





    این کتاب را خریداری و مطالعه بفرمایید :

    کتاب آيين دوست يابي و تأثيرگذاري بر افراد - اثر ديل کارنگي





    .............................



    با یه مشاور هم حضوری،،، مشورت کنید .



    موفق باشی.


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 17 آبان 96 در ساعت 19:05

  12. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (چهارشنبه 17 آبان 96)

  13. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 98 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1396-6-29
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,560
    سطح
    22
    Points: 1,560, Level: 22
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها


    با سلام





    اول باید رابطه تون با خودتون خوب باشه ،،،

    این مقالات را مطالعه بفرمایید :


    http://www.hamdardi.net/thread-44711.html

    http://www.hamdardi.net/thread-44733.html




    .............................





    این کتاب را خریداری و مطالعه بفرمایید :

    کتاب آيين دوست يابي و تأثيرگذاري بر افراد - اثر ديل کارنگي





    .............................



    با یه مشاور هم حضوری،،، مشورت کنید .



    موفق باشی.
    ممنون. درمورد اون کتاب میخواستم بپرسم اون مال صد سال پیشه، هنوز کاملا کاربرد داره؟ کتاب بهتر و بروز تری نیست؟


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از خودم راضی نیستم
    توسط zzzz در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 اردیبهشت 94, 13:23
  2. انتقاد پذیر نیستم و از این مسئله رنج میبرم.
    توسط sadat71 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 اردیبهشت 94, 20:29
  3. خبر خوش : خدا را شکر من دیگه افسرده و ناراحت نیستم من خوب شدم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 19 دی 93, 13:06
  4. برای شوهرم،هیچی نیستم.
    توسط انتها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 آذر 93, 22:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.