به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 45
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    دوست عزیز یه مدت تمرکز زدایی کن
    ذهنت رو وارد یه فضای دیگه کن اگر اهل مطالعه ای یه رمان جذاب بگیر و بخون
    اگر اهل فیلم دیدن هستی یه فیلم یا سریال جذاب بگیر و ببین
    کاری کن تغذیه دخترت اولویت چندمت باشه

    اینکه بچه ها موقع مریضی غذا نمیخورن یه چیز طبیعیه حتی اینکه وزن کم کنن هم چیز غیر عادی نیست پس چرا جزع و فزع راه انداختی

    من بچه دومم خیلی کم غذا بود یه بار که سرما خورده بود و دکتر رفته بودیم همسرم از دکتر پرسید که این بچه چرا هیچی نمیخوره دکتره وزنش کرد و گفت وقتی وزنش نرمال هست چرا دنبال ایجاد اشتها هستید می گفت اون به اون اندازه که نیاز داره میخوره نه به هر اندازه که شما بخواین

    چند تا راهکار هم هست
    مثلا سیب زمینی سرخ کرده کنار غذاش بذار و توی هر لقمه چند تا دونه بذار تا تشویق بشه
    یا مثلا انواع سس رو روی غذاش امتحان کن ببین طعم غذاش رو بهتر می پسنده یا نه

    یک راهکار دیگه اینکه یه فیلمی چیزی توی گوشی نشونش بدی و تا داره اونو می بینه و حواسش نیست یه قاشق بذاری دهنش البته راهکار چندان خوبی نیست ولی من توی مهمونی ها که بچم کلا دهنش بسته است و از زیر غذا خوردن فرار می کنه این کارو می کنم چند تا بازی روی گوشی داره که میدم دستش بازی کنه و میدونه که اگه نخوره گوشی رو ازش پس میگیرم البته با آرامش نه با خشم. البته یادت باشه اگر خواستی این کارو بکنی گوشی رو آفلاین کنی که امواجش به بچه آسیب نزنه

    و اینکه میان وعده و هله هوله بهش هیچی نده تا کاملا گرسنه بشه و دنبال غذا بگرده
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  2. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 مهر 00 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1394-4-16
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    6,681
    سطح
    53
    Points: 6,681, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 156 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شاپرک جان خوبی؟ دختر گلت خوبه ؟
    عزیزم میخوام بهت یه چیزی بگم تو رفتارت دقیقا مثل مامان منه منم بچه بودم از اینکه مامانم به زود بهم غذا میداد بیزار بودم روزهایی یادمه که با گریه میرفتم مدرسه چون بهم با زور و کتک غذا میداد . خیلی بهم توجه میکرد از دوست داشتنه زیادشه میدونم الانم همینجوریه اما من هنوزم که هنوزه این همه ادم از دستپختش تعریف میکنن و به به و چه چه میکنن من اصلا غذاهاشو دوست ندارم یک قاشق که میخورم سیر میشم تو خونه مادرم سر سفره دوران مجردی فقط ماست میخوردم همه بهم میگفتن مگه از نور زنده ای؟ الان با داداشمم همین رفتارو داره داداشم وقتی خونه ما یا دیگران میره یا رستوران یک عالمه غذا میخوره اما غذای مامانمو یک قاشق میخوره چون همیشه با زور بهمون غذا میداد و دلش میخواست ما چاق و تپلی بشیم ما هم نمیتونستیم همیشه یکعالمه گوشت میریزه تو بشقابهامون خب من نمیتونم بخورم بعد ناراحت میشه غر میزنه مریض میشه
    نکن این کارهارو با دخترت نکن حساسیتتو کم کن بخدا بهش اجبار نکنی و توجه نکنی خودش کم کم به حد نیازش غذا میخوره من این روش رو برای پسرم انجام میدم یک بچه شکموییه که بیا ببین بزار هر چی دلش میخواد بخوره شاید به یه غذا خیلی رسیدگی میکنی خوشمزه بشه و اون بخوره نمیخوره ناراحت نشو من مامانم از دستمون گریه میکرد میدونم الان میفهمم سخته ادم این همه رسیدگی کنه بعد غذاشو نخورن اما رفتار بدش باعث این کارا بود بخدا
    الان هر جا که میریم از دستپخت مامانم تعریف میکنن همه عاشق اینن مامانم براشون غذا درست کنه ولی ما عاشق کوکو بدون گوشت زنداییم بودیم یا ابگوشت بدون گوشت و کشککی که درست میکرد باور کن وقتی زیاد توجه کنی نتیجه برعکس میگیری مامانم میگفت چرا شماها من بهتون میرسم اینجوریین بچه های مردم مادرشون ولشون کرده کاری نداره با غذاشون اینقدر خوش اشتها هستن
    تورو خدا با بچت مثل مامان من رفتار نکن ولش کن بیخیال شو غذاهایی که حس میکنی دوست داره درست کن ولی اصرار نکن بخوره دعواش نکن گناه داره بخودتم سخت نگیر ولش کن مادر جان تورو خدا ولش کن

  3. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها
    سلام
    من فقط به خاطر شما عضو سایت شدم. چون دیدم از اینکه کسی درکتون نمی کنه ناراحتین و من این احساس را خوب متوجه هستم. با اینکه خودم مادر نیستم و مطمئنا این احساس شما به طور خاص را فعلا درک نمی کنم اما متوجه احساس شما از جنس متوجه مشکلتون نشدن(به خاطر اینکه بعضی مسائل به ظاهر ساده وقتی هنوز تجربه نشدن درک شدنی نیست) و عصبانی شدن از خود این مساله هستم.


    یه تجربه دارم امیدوارم به دردتون بخوره:
    من هم برادر زاده ای دارم که خیلی بد غذاست و خیلی لاغر و دو ساله هست... همه از دستش عاصی بودن تا اینکه یه فکری به سرم زد. رفتم براش اسباب بازی آشپزی خریدم.اسباب بازی فنجان ها و بشقاب های کوچک خیلی خوشگلی داشت.

    مرحله اول فقط باهاش خاله بازی کردم. یه عروسک گذاشتم و کردمش بچمون و الکی آشپزی کردیم با هم و الکی غذا می خوردیم.مثلا الکی دستم را تکون می دادم و الکی مثلا من دارم روی غذا نمک می پاشم و...
    بعد که با این مساله یه کم آشتی شد و غذا خوردن را یه نوع بازی و نمایش دید وارد مرحله بعد شدم...

    در مرحله دوم اومدم با غذاهای واقعی بازی کردم. برنج را ریختم توی قابلمه اسباب بازی و مثلا روی گازش پختم... و همون کارای خاله بازی را انجام دادم.ومثلا به عروسکه هم غذا می دادم.
    بعد مثلا به خودش هم اون وسطا یه قاشق می دادم. اما بدون هیچ اجباری... و فقط مثل بازی...

    تو خاله بازیمون کلی خلاقیت جالب ایجاد کردم و برای بچه خاله بازی خیلی هیجان انگیز شد. و تو بازی غذا خورد... تازگی خانم برادرم احساس رضایت بیشتری می کنه از غذا خوردنش...

    به نظرم با صبر و حوصله این مساله را امتحان کنید.
    منتها بذارید یه چند روزی از این ماجرای فعلی بگذره و بچه فراموشش بشه که شما زوری می خواین بهش غذا بدین. مثلا یه دو سه روزی برید سفر تا لااقل حافظه خودآگاهش پاک بشه.و بعد بدن هیچ اجباری همین بازی را اجرا کنید.

    امیدوارم به نتیجه برسید.

    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    یه نکته بگم اینکه من خود برادرم تو بچگی خیلی بد غذا بود. وقتی چند سال بزرگتر شد لوزه سومش را که عمل کردن به نحو عجیبی غذا خور شد به طوری که مادرم کلی متعجب شده بود.الان مامانم می گن شاید بچه اش هم به خودش رفته. شاید فرزند شما هم مثل برادرم باشن
    واقعا ممنونم دوست عزیزم که بخاطر من عضو شدید وبرام پست گذاشتید
    پیشنهادخیلی خوبی دادین حتما جمعه میرم براش ظرفای اسباب بازی میخرم
    تابه حال که دکتربردمش ومعاینه شده حرفی ازلوزه نزدن دکترا ولی هفته آینده ازیه دکترخیلی خوب ومعروف براش وقت گرفتم حتما میگم یه معاینه بکنن
    بازم ممنونم🌹🌹🌹

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    اگه شما هم آرامش داشته باشی و بچه کنارتون احساس خوبی داشته باشه غذاش را می خوره.

    برای این کار لازم نیست حرص بخوری یا از دست بچه عصبانی باشی، بهتره روی آرامش خودت کار کنی. ذره ذره و قدم به قدم. کوچیکترین موفقیتهات را یادداشت کن و به خودت یادآوریشون کن. هر شب مرور کن اون روز چطور بودی و چقد پیشرفت کردی.

    این تاپیک آقای باغبان را بخونید.

    باغبان : چگونه بر ذهن خود تسلط پیدا کنیم

    و این تاپیک ( مخصوصا پست 9#)

    رهایی از وابستگی ها و تقویت دلبستگی ها
    بازم ممنونم شیدای مهربون
    2روزه خیلی آروم شدم ودارم عرقیجات گیاهی میخورم نسبت به غذا خوردن دخترمم خیلی خونسردترشدم خداروشکر دخترم که حتی شیرم نمیخورد داره هم شیرمیخوره هم تاحدی غذا

    حتما تاپیک هایی که برام گذاشتی رو میخونم ممنون🌹🌹🌹

    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    دوست عزیز یه مدت تمرکز زدایی کن
    ذهنت رو وارد یه فضای دیگه کن اگر اهل مطالعه ای یه رمان جذاب بگیر و بخون
    اگر اهل فیلم دیدن هستی یه فیلم یا سریال جذاب بگیر و ببین
    کاری کن تغذیه دخترت اولویت چندمت باشه

    اینکه بچه ها موقع مریضی غذا نمیخورن یه چیز طبیعیه حتی اینکه وزن کم کنن هم چیز غیر عادی نیست پس چرا جزع و فزع راه انداختی

    من بچه دومم خیلی کم غذا بود یه بار که سرما خورده بود و دکتر رفته بودیم همسرم از دکتر پرسید که این بچه چرا هیچی نمیخوره دکتره وزنش کرد و گفت وقتی وزنش نرمال هست چرا دنبال ایجاد اشتها هستید می گفت اون به اون اندازه که نیاز داره میخوره نه به هر اندازه که شما بخواین

    چند تا راهکار هم هست
    مثلا سیب زمینی سرخ کرده کنار غذاش بذار و توی هر لقمه چند تا دونه بذار تا تشویق بشه
    یا مثلا انواع سس رو روی غذاش امتحان کن ببین طعم غذاش رو بهتر می پسنده یا نه

    یک راهکار دیگه اینکه یه فیلمی چیزی توی گوشی نشونش بدی و تا داره اونو می بینه و حواسش نیست یه قاشق بذاری دهنش البته راهکار چندان خوبی نیست ولی من توی مهمونی ها که بچم کلا دهنش بسته است و از زیر غذا خوردن فرار می کنه این کارو می کنم چند تا بازی روی گوشی داره که میدم دستش بازی کنه و میدونه که اگه نخوره گوشی رو ازش پس میگیرم البته با آرامش نه با خشم. البته یادت باشه اگر خواستی این کارو بکنی گوشی رو آفلاین کنی که امواجش به بچه آسیب نزنه

    و اینکه میان وعده و هله هوله بهش هیچی نده تا کاملا گرسنه بشه و دنبال غذا بگرده
    عزیزم الان دوهفته بیشتره که کاملا خوب شده وخداروشکراثری ازسرماخوردگی نیست تازه همش 3روزمریض بود بعدحدود5-6روزغذا نخوردوشیرفقط روزی یه بارمیخورد خوب شد به روال سابقش برگشت ولی نمیدونم چش شدکه دوباره مثل روزای مریضیش شد حتی شیرم نمیخورد نیم کیلو هم کم کرد این مدت ومن خیلی ناراحت شدم
    دارم تلاشمو میکنم که تمرکزمو ازروی غذاخوردن دخترم بردارم دنبال کلاس شنا هستم وازمشاوربالینی هم وقت گرفتم که انشاالله بتونم مشکلاتمو ازریشه حل کنم دیگه نیازی نباشه دلرو بخورم
    قبلا اهل کتاب وفیلم بودم ولی ازوقتی دخترم بدنیااومده یه فیلم سینمایی رو هم ندیدم کتابم نخوندم کلا انگار خودم وعلایقمو فراموش کردم

    عزیزم من الانش هم تا کارتون وکلیپ های توگوشیم میتونم بهش غذا بدم بدون سرگرم کردنش امکان نداره دهنشو همینطوری بازکنه وغذا بخوره تازه بااین وجود بیشتراز10بار دهنشو میبنده بین غذا دادن خیلی سرسخته
    اصلا اهل میانوعده وهله هوله نیست که بگم بااونها سیر میشه

    نقل قول نوشته اصلی توسط nilo95 نمایش پست ها
    سلام شاپرک جان خوبی؟ دختر گلت خوبه ؟
    عزیزم میخوام بهت یه چیزی بگم تو رفتارت دقیقا مثل مامان منه منم بچه بودم از اینکه مامانم به زود بهم غذا میداد بیزار بودم روزهایی یادمه که با گریه میرفتم مدرسه چون بهم با زور و کتک غذا میداد . خیلی بهم توجه میکرد از دوست داشتنه زیادشه میدونم الانم همینجوریه اما من هنوزم که هنوزه این همه ادم از دستپختش تعریف میکنن و به به و چه چه میکنن من اصلا غذاهاشو دوست ندارم یک قاشق که میخورم سیر میشم تو خونه مادرم سر سفره دوران مجردی فقط ماست میخوردم همه بهم میگفتن مگه از نور زنده ای؟ الان با داداشمم همین رفتارو داره داداشم وقتی خونه ما یا دیگران میره یا رستوران یک عالمه غذا میخوره اما غذای مامانمو یک قاشق میخوره چون همیشه با زور بهمون غذا میداد و دلش میخواست ما چاق و تپلی بشیم ما هم نمیتونستیم همیشه یکعالمه گوشت میریزه تو بشقابهامون خب من نمیتونم بخورم بعد ناراحت میشه غر میزنه مریض میشه
    نکن این کارهارو با دخترت نکن حساسیتتو کم کن بخدا بهش اجبار نکنی و توجه نکنی خودش کم کم به حد نیازش غذا میخوره من این روش رو برای پسرم انجام میدم یک بچه شکموییه که بیا ببین بزار هر چی دلش میخواد بخوره شاید به یه غذا خیلی رسیدگی میکنی خوشمزه بشه و اون بخوره نمیخوره ناراحت نشو من مامانم از دستمون گریه میکرد میدونم الان میفهمم سخته ادم این همه رسیدگی کنه بعد غذاشو نخورن اما رفتار بدش باعث این کارا بود بخدا
    الان هر جا که میریم از دستپخت مامانم تعریف میکنن همه عاشق اینن مامانم براشون غذا درست کنه ولی ما عاشق کوکو بدون گوشت زنداییم بودیم یا ابگوشت بدون گوشت و کشککی که درست میکرد باور کن وقتی زیاد توجه کنی نتیجه برعکس میگیری مامانم میگفت چرا شماها من بهتون میرسم اینجوریین بچه های مردم مادرشون ولشون کرده کاری نداره با غذاشون اینقدر خوش اشتها هستن
    تورو خدا با بچت مثل مامان من رفتار نکن ولش کن بیخیال شو غذاهایی که حس میکنی دوست داره درست کن ولی اصرار نکن بخوره دعواش نکن گناه داره بخودتم سخت نگیر ولش کن مادر جان تورو خدا ولش کن
    دخترم خیلی سرتق وسرسخته یعنی تابه حال جز همون دفعه ای که بخاطرش تاپیک زدم وعذاب وجدان گرفتم نتونستم بهش به زورغذا بدم وقتی نخوادبخوره به هیچ عنوان باهیچ چیزی نمیشه دهنشو باز کرد اون یه بارم من خوابوندمش کف اتاق ودستاشو گرفتم تاتونستم چندتاقاشق زورکی بهش غذا بدم
    اما برای غذادادن بهش سماجت زیاد به خرج دادم ازاول مثلا وقتی نمیخوره جمع نمیکنم غذارو هی قاشقو میبرم طرف دهنش تابالاخره دهنشو بازکنه بخوره مثلا یه بارشمردم 93بارقاشق بردم طرف دهنش تایک سوم غذاشو خورد یعنی هی دستمو پس میزنه

    راستش منم بیشتر ازروی حس مادرانه ونگرانی که دارم دوست دارم غذاشو بخوره ولی واقعیت اینه که خیلی کم غذاس
    یه اشتباه منم اینه که توقع دارم اونطور که من میخوام بخوره مثلا همه ی اون مقداری که براش فذا میریزمو بخوره نصفشو بخوره ازنظر من کمه من ناراضی هستم
    یا مثلا دوست دارم موز بخوره ولی خیار دوست داره وخیار میخوره من فکرمیکنم چیزای مفیدی نمیخوره

    البته این طرزفکرم به بچگیم هم برمیگرده من خودم عاشق خیارم خیلی خیلی خیلی خیاردوست دارم اصلا وقتی خیارمیخورم حالم خوب میشه ولی همیشه مامانم وبابام گفتن خیارکه خاصیت نداره تو میخوری
    یانون خالی ازبچگی خیلی دوست داشتم ودارم همیشه بهم گفتن بی خاصیته چرانون خالی میخوری
    پریشب دخترم کلی نون سنگک خورد ولی من همش داشتم فکرمیکردم چیزی نخورده نون خالی که فایده نداره
    بعد گفتم داره نون سنگک میخوره ازهمه نون ها مفیدتره من توغذاهاش بلغورگندم میریزم خب الان داره آرد گندم میخوره
    من خودم بچه بودم خیلی چیزا رو نمیخوردم ولی یادم نمیاد تاحالا مادرم منوتحت فشار گذاشته باشه برای خوردن فقط بهم میگفتن توبا بادهوا زنده ای توپس فردا نمیتونی زایمان کنی وازاین حرفا که اتفاقا برعکس پیش بینی هاشون من یه زایمان فوق العاده داشتم وخیلی قوی بودم وتونستم ازپس زایمان طبیعی بربیام

    حرفات خیلی خیلی تاثیرگذاربودن ممنون که برام نوشتی همه تلاشمو میکنم این استرس ونگرانی رو ازخودم دورکنم ودخترمو توغذاخوردن راحت بذارم🌹🌹🌹

  4. #34
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شاپرک 114 نمایش پست ها

    بازم ممنونم شیدای مهربون
    2روزه خیلی آروم شدم ودارم عرقیجات گیاهی میخورم نسبت به غذا خوردن دخترمم خیلی خونسردترشدم خداروشکر دخترم که حتی شیرم نمیخورد داره هم شیرمیخوره هم تاحدی غذا

    حتما تاپیک هایی که برام گذاشتی رو میخونم ممنون������������� ����

    خیلی خوشحال شدم از این که هم خودت و هم دخترت حالتون بهتره

    باور کن بیشترش مربوط به شرایط روحی شماست.
    بچه ها خیلی خیلی در این مورد هوشیارند و می فهمند. حال شما خوب باشه، اونم خوبه. احساس آرامش می کنه و بهتر غذا می خوره.

    تمرین کن خوب باشی، آروم باشی، مثبت باشی، شاپرک را دوست داشته باشی ... دخترت یه مامان آروم و مهربون و شاد می خواد.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    گیسو کمند (چهارشنبه 12 مهر 96)

  6. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام
    بازرفتارم بادخترم خیلی بد شده خیلی درطول روز باهاش بدرفتارمیکنم حرف میزنم حتی فحشش میدم دیروز که حس میکردم دوسش ندارم وازش بدم میاد
    چون علاوه برغذانخوردن دیگه شیرم نمیخوره بردمش دکتر گفت الان بایدروزی 700سی سی شیربخوره ولی دخترمن همش 200-300سی سی میخوره میترسم قدکوتاه بمونه
    اوضاع غذاخوردنش فکرنکنم هیچوقت درست بشه دلم خوش بودکه لااقل شیرمیخوره که اونم یک ماهه خیلی کم میخوره
    خیلی ازدستش عصبی ام نمیتونم خودمو کنترل کنم فقط موقع غذادادن باهاش مهربونم تابلکه غذاشو بخوره بعدش خیلی عصبی وبداخلاق باهاش رفتارمیکنم
    حس بدی هم به خودم دارم ازاین شرایط واقعا خسته شدم

  7. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام خانم شاپرک

    چقدر موضوع تاپیکت مهم هستش ، خیلی باید دقت کنی و هوشتو به کار بگیری و البته تمرین.

    دوستان خوب گفتن که مشکلت غذا نخوردن نیست مشکلتون آرامش نداشتن و شاد نبودنه ، منم میخوام یه موردی در تکمیل همین بگم :

    مشکلت آستانه ی تحملت هست
    وقتی آستانه تحمل آدما پایین میاد صدای کم تلویزیون هم نمیتونن تحمل کنن و نق نق بچه که جای خود دارد ولی وقتی ظرفیت تحملمون بالا باشه همه چیز تغییر میکنه
    به دقت به این نق نق گوش میدیم بدون اینکه عصبی بشیم پرخاش کنیم، و بررسی میکنیم تا به بچه آرامش بدیم .

    چرا آستانه تحملت اومده پایین ؟
    چون تمرکزت یه جای دیگه است !

    یه آزمایشی بلدم از خودم کشف کردم در پست بعدی برات مینویسم با دقت بخون و جواب بده .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  8. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    شیدا. (چهارشنبه 12 مهر 96), شمیم الزهرا (چهارشنبه 12 مهر 96)

  9. #37
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    آزمایش مادر و کودک :

    2تا مادر ، هر دو شرایط یکسان دارند ، خونه ، همسر ، فرزند ، مشکلات و دغدغه ها، خانواده .
    هردو مادر در آشپزخانه میخوان قیمه درست کنن و کلی کار دارن : نظافت گاز و هود بعد از آشپزی ، تمیز کردن سرامیکها و شستن ظروف داخل سینک ، و غذا دادن به بچه !

    مادر 1 : روی گاز برنج گذاشته و منتظره آبکش کنه ، روی یه شعله دیگه داره سیب زمینی سرخ میشه و یه شعله دیگه خورشت رو بار گذاشته ،
    برنج داره شفته میشه و باید سریع آبکش بشه ، حواسش باید به سیب زمینی ها باشه

    بچه 2ساله مدام میاد وسط آشپزخونه و به دست و پای مادرش میپیچه نق میزنه ، مادر مدام تکرار میکنه عزیزم برو تلویزیون نگاه کن الان میام پیشت

    بچه نمیره و ادامه میده مادر داره برنج رو آبکش میکنه ، بچه پای مامانو گرفته داره زار زار گریه میکنه ، مادر بلند تر میگه مگه نمیگم برو میخوای آب جوش بریزه روت ،
    با صدای بلند تر بهت میگم برو کارتونتو ببین دیگه ، چی میخوای اینجا ....

    مادر برنج رو میزاره روی گاز و سیب زمینی ها که تقریبا زیادی سرخ شده و قهوه ای شده رو هول هول جمع میکنه که آب دستش میچکه توی روغن و یه روغن داغ درشت میوافته روی دستش ...
    دادش بلند میشه که سوختم سوختم ، ماهیتابه رو میندازه جلوی سینک ظرفشویی و بچه رو هول میده میگه راحت شدی بمیری از دستت خلاص شم تازه شایدم بچه رو بزنه.


    مادر 2: میدونه میخواد آشپزی کنه و بچه هم میخواد بچسبه بهش و اگه بهش توجه نکنه و خیلی درگیر آشپزی باشه بچه اش شروع میکنه به نق زدن ، در نتیجه :

    قبل از شروع کارهاش یه ترانه شاد میزاره و با ریتم آهنگش حرکات موزون هم داره ** چیزی که به شدت هواس بچه ها رو پرت میکنه و حتی موجب شادیشون میشه ،
    نگاهش به بچه اش هم هست و همزمان داره قربون صدقه اش میره .

    برنج داره شفته میشه ولی خیلی بامزه داد میزنه برنجمون خمیر شد شعر میسازه و بامزه میخوندش حواسش به بچه هم هست ،
    بچه گاهی نق میزنه و میخواد گریه کنه یکباره یه روغن درشت میپره روی دستش ، شعله زیر سیب زمینی رو خاموش میکنه و به حالت بامزه ای میگه سوختم دستشو به بچه نشون میده میگه بوسش کن بزار خوب شه انقد حالتای مادر بامزه است که بچه میخنده ،جلوی بچه مظلوم نمایی میکنه و وانمود میکنه به محبت بچه نیاز داره

    و دوباره شاده مدام تکرار نمیکنه برو دور شو تلویزیون نگاه کن ، داد نمیزنه .حواسش متمرکز آشپزی و بچه است و انقد در حال شعر خوندنه که نمیتونه چیزای دیگه ای رو توی ذهنش مرور کنه
    بعد ازینکه برنج و سیب زمینی ها آماده شد قبل از نظافت بچه اش رو بغل میکنه و میبره جلوی تلویزیون و چند دقیقه ای توی آغوشش با فرزندش کارتون گیسوکمندو نگاه میکنن همونجا که گیسو کمند داره شعر میخونه و نقاشی میکشه برای بچه ها مهیجه . بعد از چند دقیقه با هوشیاری از بچه دور میشه و خواهش میکنه بره ظرفهاشو بشوره و برگرده پیشش .



    چرا این دوتا مادر واکنشهاشون و رفتارشون فرق داره ؟ (جواب این سوال رو از نظر خودت بنویس کلا این آزمایش رو تفسیر کن )
    تمرکز مادر اول
    روی آشپزی و بچه اش هست یا پیش همسرش و کارهای همسر و مشکلاتش هست که باعث میشه تحمل نداشته باشه ، پر از خشم باشه ؟
    چرا مادر اول وقتی سوخت دادش رفت هوا و صبرش لبریز شد از کوره در رفت ؟ چرا مادر دوم با اینکه سوخت ولی عصبی نشد؟

    ** مادر میتونه مدیریت کنه و اینهمه کارو باهم انجام نده . به ترتیب انجام بده
    ** میتونه همونجا جلوی تلویزیون مقداری سیب زمینی بریزه توی بشقاب بچه و بزاره جلوش
    ** میتونه بنشوندش جلوی تلویزیون و همزمان با قسمتهای مهیج کارتون به بچه غذا یا شیر بده
    **مادر میدونه نباید مدام به بچه تکرار کنه دور شو برو اینجا نیا ، بچه که نمیدونه آشپزخونه خطرناکه اون مادرش و توجهش رو میخواد مادری که توی آشپزخونه خطرناک هستش.
    **مادر میتونه بچه رو بنشونه روی صندلی بلند مخصوص بچه ها و همزمان که کارهاشو انجام میده و با حرکات موزون و آوازی که میخونه بچه رو جذب کنه و چند دقیقه یکبار یک قاشق غذا بزاره دهان بچه .
    و..

    دیگه ببخشید بدخط شد :)، الکی مثلا من دارم شکسته نفسی میکنم
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  10. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 17 مهر 96)

  11. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام خانم شاپرک

    چقدر موضوع تاپیکت مهم هستش ، خیلی باید دقت کنی و هوشتو به کار بگیری و البته تمرین.

    دوستان خوب گفتن که مشکلت غذا نخوردن نیست مشکلتون آرامش نداشتن و شاد نبودنه ، منم میخوام یه موردی در تکمیل همین بگم :

    مشکلت آستانه ی تحملت هست
    وقتی آستانه تحمل آدما پایین میاد صدای کم تلویزیون هم نمیتونن تحمل کنن و نق نق بچه که جای خود دارد ولی وقتی ظرفیت تحملمون بالا باشه همه چیز تغییر میکنه
    به دقت به این نق نق گوش میدیم بدون اینکه عصبی بشیم پرخاش کنیم، و بررسی میکنیم تا به بچه آرامش بدیم .

    چرا آستانه تحملت اومده پایین ؟
    چون تمرکزت یه جای دیگه است !

    یه آزمایشی بلدم از خودم کشف کردم در پست بعدی برات مینویسم با دقت بخون و جواب بده .
    سلام عزیزم ممنونم که برام وقت گذاشتی
    درپایین بودن آستانه تحمل من که هیچ شکی نیست هیچ وقت توی هیچ مرحله اززندگیم آدم صبوری نبودم همیشه زودعصبانی شدم زودواکنش نشون دادم الانم نسبت به بچه ام اینطورهستم
    چه آرزوهایی داشتم برای تربیت دخترم واینکه چه رابطه مادرودختری خوبی باهم خواهیم داشت ولی الان دقیقا برعکس شده دارم مثل مادرخودم رفتارمیکنم فحش میدم توهین میکنم کتک میزنم ودخترمو روزبه روزازخودم دورترمیکنم
    وقتی دخترمو دعوا میکنم گریه میکنه وباباشوصدا میزنه شبا پیش باباش میخوابه قشنگ حس میکنم که اونو بیشترازمن دوست داره همونطور که خودم پدرمو همیشه بیشترازمادرم دوست داشتم چون پدرم کتکم نمیزد بهم محبت میکردهمیشه ازم تعریف میکرد
    ازخودم خیلی بدم میاد دارم به دخترم ظلم میکنم فقط چون غذا نمیخوره

    متوجه منظورت نشدم گفتی آستانه تحملم اومده پایین چون تمرکزم جای دیگه اس یعنی چی؟تمرکزم کجاس؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    آزمایش مادر و کودک :

    2تا مادر ، هر دو شرایط یکسان دارند ، خونه ، همسر ، فرزند ، مشکلات و دغدغه ها، خانواده .
    هردو مادر در آشپزخانه میخوان قیمه درست کنن و کلی کار دارن : نظافت گاز و هود بعد از آشپزی ، تمیز کردن سرامیکها و شستن ظروف داخل سینک ، و غذا دادن به بچه !

    مادر 1 : روی گاز برنج گذاشته و منتظره آبکش کنه ، روی یه شعله دیگه داره سیب زمینی سرخ میشه و یه شعله دیگه خورشت رو بار گذاشته ،
    برنج داره شفته میشه و باید سریع آبکش بشه ، حواسش باید به سیب زمینی ها باشه

    بچه 2ساله مدام میاد وسط آشپزخونه و به دست و پای مادرش میپیچه نق میزنه ، مادر مدام تکرار میکنه عزیزم برو تلویزیون نگاه کن الان میام پیشت

    بچه نمیره و ادامه میده مادر داره برنج رو آبکش میکنه ، بچه پای مامانو گرفته داره زار زار گریه میکنه ، مادر بلند تر میگه مگه نمیگم برو میخوای آب جوش بریزه روت ،
    با صدای بلند تر بهت میگم برو کارتونتو ببین دیگه ، چی میخوای اینجا ....

    مادر برنج رو میزاره روی گاز و سیب زمینی ها که تقریبا زیادی سرخ شده و قهوه ای شده رو هول هول جمع میکنه که آب دستش میچکه توی روغن و یه روغن داغ درشت میوافته روی دستش ...
    دادش بلند میشه که سوختم سوختم ، ماهیتابه رو میندازه جلوی سینک ظرفشویی و بچه رو هول میده میگه راحت شدی بمیری از دستت خلاص شم تازه شایدم بچه رو بزنه.


    مادر 2: میدونه میخواد آشپزی کنه و بچه هم میخواد بچسبه بهش و اگه بهش توجه نکنه و خیلی درگیر آشپزی باشه بچه اش شروع میکنه به نق زدن ، در نتیجه :

    قبل از شروع کارهاش یه ترانه شاد میزاره و با ریتم آهنگش حرکات موزون هم داره ** چیزی که به شدت هواس بچه ها رو پرت میکنه و حتی موجب شادیشون میشه ،
    نگاهش به بچه اش هم هست و همزمان داره قربون صدقه اش میره .

    برنج داره شفته میشه ولی خیلی بامزه داد میزنه برنجمون خمیر شد شعر میسازه و بامزه میخوندش حواسش به بچه هم هست ،
    بچه گاهی نق میزنه و میخواد گریه کنه یکباره یه روغن درشت میپره روی دستش ، شعله زیر سیب زمینی رو خاموش میکنه و به حالت بامزه ای میگه سوختم دستشو به بچه نشون میده میگه بوسش کن بزار خوب شه انقد حالتای مادر بامزه است که بچه میخنده ،جلوی بچه مظلوم نمایی میکنه و وانمود میکنه به محبت بچه نیاز داره

    و دوباره شاده مدام تکرار نمیکنه برو دور شو تلویزیون نگاه کن ، داد نمیزنه .حواسش متمرکز آشپزی و بچه است و انقد در حال شعر خوندنه که نمیتونه چیزای دیگه ای رو توی ذهنش مرور کنه
    بعد ازینکه برنج و سیب زمینی ها آماده شد قبل از نظافت بچه اش رو بغل میکنه و میبره جلوی تلویزیون و چند دقیقه ای توی آغوشش با فرزندش کارتون گیسوکمندو نگاه میکنن همونجا که گیسو کمند داره شعر میخونه و نقاشی میکشه برای بچه ها مهیجه . بعد از چند دقیقه با هوشیاری از بچه دور میشه و خواهش میکنه بره ظرفهاشو بشوره و برگرده پیشش .



    چرا این دوتا مادر واکنشهاشون و رفتارشون فرق داره ؟ (جواب این سوال رو از نظر خودت بنویس کلا این آزمایش رو تفسیر کن )
    تمرکز مادر اول
    روی آشپزی و بچه اش هست یا پیش همسرش و کارهای همسر و مشکلاتش هست که باعث میشه تحمل نداشته باشه ، پر از خشم باشه ؟
    چرا مادر اول وقتی سوخت دادش رفت هوا و صبرش لبریز شد از کوره در رفت ؟ چرا مادر دوم با اینکه سوخت ولی عصبی نشد؟

    ** مادر میتونه مدیریت کنه و اینهمه کارو باهم انجام نده . به ترتیب انجام بده
    ** میتونه همونجا جلوی تلویزیون مقداری سیب زمینی بریزه توی بشقاب بچه و بزاره جلوش
    ** میتونه بنشوندش جلوی تلویزیون و همزمان با قسمتهای مهیج کارتون به بچه غذا یا شیر بده
    **مادر میدونه نباید مدام به بچه تکرار کنه دور شو برو اینجا نیا ، بچه که نمیدونه آشپزخونه خطرناکه اون مادرش و توجهش رو میخواد مادری که توی آشپزخونه خطرناک هستش.
    **مادر میتونه بچه رو بنشونه روی صندلی بلند مخصوص بچه ها و همزمان که کارهاشو انجام میده و با حرکات موزون و آوازی که میخونه بچه رو جذب کنه و چند دقیقه یکبار یک قاشق غذا بزاره دهان بچه .
    و..

    دیگه ببخشید بدخط شد :)، الکی مثلا من دارم شکسته نفسی میکنم
    خب من مثل مادراول هستم
    مادردوم مادرخلاقی هست که تونسته اون موقعیتی که خودش وبچش توش قراردارن رو به بهترین شکل مدیریت کنه

    من مثل مادراول باکوچکترین فشاری ازکوره درمیرم ازپریشب بازدخترم مریض شده وغذا نمیخوره منم یه دم دارم ازبخت واقبالم مینالم که چرابچم مریض شد چراغذانمیخوره این چه شانسیه که من دارم وفقط آرزوی مرگ میکنم
    خیلی آدم ضعیفی هستم بایه سرماخوردگی بچم طلب مرگ میکنم خیلی کم طاقتم
    ازخودم متنفرم که اینقدر بدوبه دردنخورم حالم خیلی خرابه هیچی نمیتونه بهم کمک کنه هفته قبل پیش مشاورهم رفتم بی فایده بود برای آدم ضعیفی مثل من بهترین راه شایدهمون دارو خوردنه چون عرضه واراده اشو ندارم که بااصلاح رفتارم خودم وزندگیمو سروسامان ببخشم

  12. #39
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    در نظر داشته باش بعضی بچه ها کلا کم اشتها هستن

    بخت و اقبالی بدی در کار نیست
    اگر بچه معلول ذهنی داشتی چی می گفتی
    اگر بچت فلج بود چی؟
    اگر موقع زایمان بچه دچار قطع اکسیژن شده بود و به اون دلیل یک رگ توی مغزش پاره شده بود چی؟
    و هزار تا اگر دیگه

    کم اشتها بودن بچه مشکل حادی نیست
    بزرگ که بشه هم حل میشه

    راه حل ها
    اگر میتونی ببرش بیرون مثلا پارک تا کمی بدوه و انرژی مصرف کنه و هیچ تنقلاتی این بین بهش نده یه خرده هم دیرتر براش غذا بیار مثلا اگر الان ساعت 12 غذا میاری بذار ساعت 2 غذاشو بیار به نحوی که هرچقدرم اشتهاش کم باشه دیگه نتونه مقاومت کنه زود به زود بهش غذا تعارف نکن که غذا از چشمش بیفته و دائم اونو در دسترس ببینه
    از دو سه ساعت قبل تایم غذا اصلا بهش شیر نده تا اشتهاش از بین نره

    ببین چه غذایی رو یه خرده بیشتر از بقیه دوست داره اونو بیشتر درست کن بیشتر بچه ها غذاهای کبابی رو با اشتهای بیشتری میخورن مخصوصا کوبیده

    سس رو روی غذا امتحان کن شاید با اون علاقش بیشتر بشه

    اگر همه اینها جواب نداد بازم خونسرد باش
    و خدا رو شکر کن که خودت و بچت سالم هستید
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  13. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    گیسو کمند (شنبه 29 مهر 96)

  14. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    در نظر داشته باش بعضی بچه ها کلا کم اشتها هستن

    بخت و اقبالی بدی در کار نیست
    اگر بچه معلول ذهنی داشتی چی می گفتی
    اگر بچت فلج بود چی؟
    اگر موقع زایمان بچه دچار قطع اکسیژن شده بود و به اون دلیل یک رگ توی مغزش پاره شده بود چی؟
    و هزار تا اگر دیگه

    کم اشتها بودن بچه مشکل حادی نیست
    بزرگ که بشه هم حل میشه

    راه حل ها
    اگر میتونی ببرش بیرون مثلا پارک تا کمی بدوه و انرژی مصرف کنه و هیچ تنقلاتی این بین بهش نده یه خرده هم دیرتر براش غذا بیار مثلا اگر الان ساعت 12 غذا میاری بذار ساعت 2 غذاشو بیار به نحوی که هرچقدرم اشتهاش کم باشه دیگه نتونه مقاومت کنه زود به زود بهش غذا تعارف نکن که غذا از چشمش بیفته و دائم اونو در دسترس ببینه
    از دو سه ساعت قبل تایم غذا اصلا بهش شیر نده تا اشتهاش از بین نره

    ببین چه غذایی رو یه خرده بیشتر از بقیه دوست داره اونو بیشتر درست کن بیشتر بچه ها غذاهای کبابی رو با اشتهای بیشتری میخورن مخصوصا کوبیده

    سس رو روی غذا امتحان کن شاید با اون علاقش بیشتر بشه

    اگر همه اینها جواب نداد بازم خونسرد باش
    و خدا رو شکر کن که خودت و بچت سالم هستید
    سلام عزیزم
    فکرمیکنم بچه منم جز اون دسته بچه های کم اشتهاس چون حتی وقتی نوزاد بودخیلی کم شیرمیخورد اصلا به سینه وابسته نبود دکترمیگفت بایدارهرسینه 20دقیقه شیربخوره ولی دخترمن 5دقیقه هم نمیخورد
    یادمه یه روز ازصبح تاساعت 3بعدازظهراصلا شیرنخورد درصورتیکه نوزادباید2ساعت یک بارشیربخوره زنگ زدم شوهرم اومد سوارماشین شدیم بلکه توماشین شیربخوره گرفت خوابید اون موقع هم من خیلی گریه وبی تابی میکردم چون بایدماهی 500گرم تایک کیلو وزن میگرفت بچه من 250گرم وزن میگرفت
    یاداون موقع ها میفتم ازش به شدت خشمگین میشم ازاول منو بانخوردنش اذیت کرد

    خیلیا بهم گفتن اگه خدایی نکرده معلول بود چکارمیکردی حتی شوهرمم ازم پرسید یه بارکه خوب فکرکردم دیدم اگه مشکلی داشت نمیتونستم نگهش دارم وشاید میذاشتمش آسایشگاه معلولین
    این جواب به سوال یه مشاورتلفنی هم دادم واون مشاور به من گفت شمااصلا احساسات مادرانه نداری

    خیلی راه حل هارو امتحان کردم پارسال هرروز میبردمش پارک بلکه اونجا غذا بخوره ولی نمیخورد امسالم چندبارامتحان کردم دیدم بی فایده اس وکسانی که اومدن پارک هی میان اظهارنظر میکنن منم دیگه براش غذا نبردم
    دخترم اصلا اهل تنقلات نیست تاحالا بستنی نخورده امشب مهمونی بودیم دخترعمه اش بهش پفک داد گرفت دستش بعدانداختش یعنی به چیزایی که برای بقیه بچه ها جذاب هست اصلا
    اعتنا نمیکنه
    صبحونه که نمیخوره ساعت 9.5-10صبح شیر میخوره هیچی نمیخوره تاساعت 1.5-2که براش ناهارمیارم سعی میکنم گرسنه بشه بعدبراش غذا بیارم که معمولا نمیخوره یاکم میخوره وباید باکلنجاررفتن بهش غذا بدم

    ماکارانی رو بیشترازبقیه غذا ها دوست داره ولی تومریضی نمیخوره دیروز درست کردم نخوردسیب زمینی سرخ کردم نخورد
    باسس موافق نیستم چون میترسم ضرر داشته باشه براش اونم تواین سن کم

  15. کاربر روبرو از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده است .

    گیسو کمند (شنبه 29 مهر 96)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.