به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 38
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهاره جون نمایش پست ها
    تنهایی جان حالا که شوهرت هم طعم زندگی دونفره رو چشیده خیلی خوبه. ولی مراقب باش از خانواده شوهرت پیش شوهرت گله نکنی. اینجوری اون در مقابلت جبهه می گیره.
    یه چیزی رو همیشه در نظر بگیر. این روزایی که داره میگذره عمر تو هست. به جای این که تسلیم مشکلات روزمره ت بشی، تلاش کن یه جوری براشون راه حل پیدا کنی و از زندگیت بیشتر لذت ببری. خوب نیست که تو در هر مرحله از زندگیت فقط حس غصه و ناامیدی داشته باشی.

    اگر مجبوری تو خونه مادرشوهرت کار کنی و هیچ راه دیگه ای نداری. سعی کن همین کار خونه رو جوری انجام بدی که کمتر بهت فشار بیاره. در کنارش یه سری تفریحات برای خودت در نظر بگیر. مثل کتاب خوندن. اگر میتونی مثلا یه غذای ساده تر درست کنی براشون و بعد از ناهار بری سراغ یه کار مربوط به خودت.
    ا
    بهاره جون ممنون ازینکه تو همه تاپیکام همراهمی
    همسرم زندگی خودمونو دوس داره الانم خیلی ناراحته و حتی گاهی میگه ازینکه تو خونمون نیستیم شرمندتم بااینکه اصلا تقصیراون نیس ولی اینا دقیقا تا زمانی دووم داره که دوباره بریم خونمون اونوقت باز میگه من رفت و آمدم به خونه مامانم زیاده توام حق مخالفت نداری.
    من الان دارم یاد میگیرم به کاراشون زیاد بها ندم به من ارتباطی نداره که مادرشوهرم حوصله خونه رو نداره وظیفه من نیس مدام دراختیارشون باشم اما بازم فشار روانیش واسم هست نمیدونم چطوری بابد خواستمو قاطعانه به همسرم بگم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط fariba.89 نمایش پست ها
    سلام تنهایی عزیز
    نوشته هاتو خوندم و برات نگران شدم. به نظر من مشکل فقط از طرف شوهر و مادرشوهرت نیست مشکل بزرگتر خودت هستی. نه تنها شوهرت و مادرشوهرت این برداشتو دارن که شما ملزم به انجام کارهای هردو خونه و الان یک خونه هستین که خودتون هم انگار کمابیش این باور رو پذیرفتین از اونجایی که در جواب به همسرتون برای نرفتن به منزل مادرشوهرتون میگفتین کارهای منزل خودم مونده!! چرا و به چه علتی نمیخواستین دلیل واقعی عدم علاقه تون رو بیان کنید؟ چرا از در انفعال و تسلیم وارد میشین؟
    من نمیگم خدای نکرده با همسرتون دعوا راه بندازین به هیچ عنوان ولی حرف واقعی دلتون رو بهشون بگین. میدونم میگین همسرتون دعوا راه میندازن ولی واقعا دعوا و قهر و ناراحتی تا چقدر امکان پذیره؟ اونم برای یک حرف منطقی! اونم در مواجهه با شما که تازه عروس هستین! اگر الان نتونین خواسته های منطقیتون رو (مثل اینکه دوست دارین بیشتر در منزل خودتون باشین) به همسرتون بگین فکر میکنین پنج سال دیگه اگر بگین همسرتون اهمیتی بدن؟ باور کن اون موقع شرایط برات خیلی سخت تر میشه. تا کجا میخواین این انفعال و ترس از برخورد دیگران رو ادامه بدین؟
    کم طاقت و حساس نباش کمی جدی و مقتدر عمل کن به خواسته های منطقیت بهای بیشتری بده اجازه نده کسی با حرف و متلک و شوخی و قهر و هر بهانه دیگه ای تسلیمت کنه.

    اگر به همین منوال ادامه بدی نه تنها همسرت به همین شیوه عادت میکنه (نه فقط در رفت و امد که در تمام زمینه های زندگی) که خودت هم پر از خشم و چه بسا ناراحتی و کینه نسبت به همسرت و خانواده ش بشی. نذار عشقی که الان به خاطر نو بودن رابطه تون دارین به این سادگی از بین بره.


    عزیزم من هشت ساله ازدواج کردم و الان بچه هم دارم ولی یکبار تابحال نشده که شوهرم خودم یا حتی پسرمو به زور بخواد منزل مادرش ببره چه برسه به اینکه از من بخواد اونجا کار هم بکنم. این چیزایی که نوشتی طبیعی نیست و به خصوص که در اوایل زندگیتون هستین و باید ناز بیشتری از شما خریداری بشه و بیشتر ملاحظه تونو بکنن. اینکه از شما توقع این همه کار رو دارن غیرطبیعی و نادرسته پس لطفا بیچارگی و استیصال رو کنار بذار برای خودت احترام قائل شو و حتی اگر اطرافیان دارن این باور رو بهت القا میکنن که شما چنین وظایفی داری چون عروس هستی به عقل و منطق و خواسته هات رجوع کن آیا واقعا هدف شما از ازدواج انجام کارهای خونه خودتون و مادرشوهرتون بوده؟؟


    راستش من از اینکه دوباره خونه مادرشوهرت رفتی ناراحت نشدم و به نظرم حتی برای استراحت موقت هم خوبه چون داشتی کار دو منزل رو انجام میدادی و البته همینطور که داشتم مطالب تاپیکتو میخوندم منتظر این لحظه هم بودم که بگی کم آوردی و داری منفجر میشی! چیز عجیبی هم نیست هرکس دیگه ای هم طولانی مدت در این شرایط قرار بگیره همینطور میشه. اما حالا باید چی کار بکنی؟


    به نظر من قدم اول باید برای از بین بردن تمام تاثیرات مخربی که اطرافیان روی شما گذاشتن تلاش کنی. اینکه بهت این باور رو القا کردن که وظیفه داری کارهاشونو انجام بدی و اینکه اختیاراتتو تا حدودی ازت گرفتن تا اون حد که بهت میگن کی بچه دار بشی کی بری و بیای و حتی نمیتونی خونه شون رو خالی بذاری و به مسائل شخصی خودت برسی! این یعنی سلب اختیار از شما که اصلا چیز خوبی نیست و به انفعال بیشترتون دامن میزنه.
    شما باید قدم اول به خودت بگی که این حرف ها و باورها درست نیستن حتی اگر هر روز بارها تو گوشت زمزمه بشه.


    قدم دوم باید برای جسم و روحت ارزش قائل باشی شما یک خانم جوون و سالم هستی که با کار در دو منزل اونم به صورت فول تایم و اینکه همسرت هم کمکت نمیکنه به مرور مریض احوال و شکسته میشی. نه خدا نه همسرت نه خودت مسلما هیچ کسی دوست نداره شما زیبایی و طراوت جوونیتو اینطوری حیف کنی. حتی خانمهایی که سال ها هم از ازدواجشون میگذره اونقدر مهارت و توانایی ندارن که کار یک خونه رو کامل و بدون کمک همسرشون انجام بدن دیگه چه برسه به دو خونه! از خودت روحت جسمت بیشتر از توانت کار نکش به این فکر کن که اگر الان که در خدمتشون هستی به فکرت نیستن وقتی مریض و شکسته بشی و نتونی در خدمتشون باشی آیا به فکرت می افتن؟؟؟؟ برای جسمت ارزش قائل باش این تن و بدن به امانت به ما داده شده و ما در برابرش مسئول هستیم.
    میدونی که اسلام حتی زن رو برای کار در منزل خودش هم مجبور نکرده!


    قدم سوم باید بتونی شجاع باشی و خواسته هاتو به همسرت و خانواده شون بگی. بدون ترس از عواقبش. مهارت نه گفتن رو یاد بگیری. رفتار قاطعانه رو یاد بگیری. اگر مریض هستی استراحت کنی و از کسی برای استراحت اجازه نگیری این بدن شماست که اول از همه نسبت بهش مسئولی نه مهمون داری کردن خونه دیگران! اگر شما برای خودتو جسم و روحت ارزش قائل باشی حرف و طعنه دیگران برات به مرور کم ارزش میشن. جایی که سلامت من به خطر می افته چه روحی چه جسمی آیا مهمه که دیگران بهشون بر بخوره و به من بگن چرا کار نمیکنی؟ یا هر حرف دیگه ای؟؟؟
    سلامتی شما مهمتره یا توقعات نامحدود دیگران؟
    عزیزم این ما هستیم که تا حدود زیادی رفتار دیگران با خودمون رو تعیین میکنیم.


    قدم های دیگه
    اگر بتونی کاری یا مشغله ای خارج از منزل برای خودت داشته باشی همونطور که مادرشوهرت روزها به بهانه مغازه، منزل رو ترک میکنه شما هم روزها کاری بیرون داشته باشی و بری هم به عزت نفس و اعتماد به نفست کمک میکنه هم کمتر با کار خونه مشغول میشی. هر شهری هم باشی امکان نداره مصر باشی و بگردی و هیچ کاری برای مشغول شدنت پیدا نکنی. حتی اگر یک کار خیریه و بدون درامد باشه به عوض شدن شرایطتت خیلی میتونه کمک کنه و همینطور تغییر شخصیت خودت از این حالت تسلیم پذیری. شما از خونه بیرون بیای مادرشوهرت مجبور میشه برگرده خونه و کارهای منزلو انجام بده.


    بخواه که از خودت یک زن مستقل و بااراده و شجاع و فعال بسازی که با سلاح منطق صحبت میکنه. اگر تو قوی باشی شوهرت هم مجبور میشه قوی بشه و دیگه نمیتونه از سلاح بچگانه قهر و دعوا برای یک حرف منطقی شما استفاده کنه! اگر شما جرئت مندانه و عاقلانه رفتار کنی صحبت کنی و صد البته برای خودت ارزش قائل باشی دیگران هم مجبور میشن که به شما و حریمت به آزادی و استراحت و تصمیماتت احترام بذارن.


    ازدواج فقط مستقل شدن خونه و زندگی نیست همین الان که خونه مادرشوهرت هستی این مسئله رو تمرین کن. ازدواج یعنی من اونقدر بزرگ و عاقل شدم که بتونم خودم برای خودم تصمیم بگیرم و یک زندگی رو بگردونم. زندگی گردوندن هم فقط آشپزی و خونه داری نیست باور کن. شما باید از زیر سایه تسلیم دربیای و مثل یک مدیر در منزل عمل کنی.


    نکته آخری که میتونم بهت بگم یه داستانه شاید شنیده باشی یک آقایی کنار یک ساختمون گدایی میکرد هر روز شخصی که داخل اون ساختمون کار میکرد بهش مبلغی ثابت پول میداد سه روز مریض شد و نتونست بره سر کار وقتی روز چهارم رفت سر کار اون گدا بهش گفت سه روز نبودی بدهیت میشه انقدر! منظور از گدا میتونه اینجا هرکسی باشه که از محبت ما برداشت وظیفه میکنه!
    کاری نکن که محبتت حکم وظیفه پیدا کنه نه اونقدر سرد و یخ رفتار کن که بگن خودشو میگیره نه اونقدر زیر دست و پا باش که از بالا بهت نگاه کنن و بهت فرمان بدن. شما ازدواج کردی که همسر داشته باشی یعنی همراه و کنار دست کسی باشی نه زیر دست کسی. به خودت یه تکون بده و شرایطتتو عوض کن. غیر از خودت کسی نمیتونه تغییری در زندگیت ایجاد کنه. خودت باید بخوای و شروع کنی.
    فریبای عزیز از راهنماییات ممنونم حرفاتو قبول دارم اما من نمیدونم چطوری باید خواستمو بیان کنم بارها با محبت و آرامش ازهمسرم خواستم بیشتر خونه خودم بمونم اما جوابش شد دادوبیداد و دعوا و قهر که من قبلا هم گفتم زیاد میرم خونه مامانم توحق نداری مخالفت کنی هربار گفتم نمیام دعوا شده من بابد چطوری بیان کنم که بحث پیش نیاد؟
    همسرم اخلاق خاصی که داره اینه که به همین شیوه همه رو تسلیم میکنه حتی اگه چندروزم طول بکشه اینقد کشش میده و بی توجه و سرد و سنگ میشه که من خودم کم میارم.
    اینکه میگین مقتدر باشم و درماندگی رو کنار بذارم یعنی چیکارکنم؟چه رفتاری داشته باشم؟چطوری بگم نمیخوام هرروز یا یه روز درمیون برم خونه مادرشوهرم؟بخدا هرجوری گفتم شوهرم جبهه گرفته و دعوا شده.
    تمام مقاله های رفتار جراتمندانه رو خوندم اما وقتی ازون راه هام میرم جوابی نمیگیرم
    الان پراز عقده و عصبانیتم نسبت به همسرم،کابوسم شده بود رفت و آمد که بدترش اتفاق افتاد من دقیقا نمیدونم جراتمند بودن تواین مورد چه جوریه یا چی باید بگم حتی از راه طرح نیازم رفتم همسرم میگه توخیلی حساسی گیرمیدی و... بخدا ازین خونه متنفر شدم همش توتنهایی گریه میکنم چون میدونم همسرم حرفامو نه میشنوه نه میفهمه
    ویرایش توسط tanhaeii : یکشنبه 05 آذر 96 در ساعت 23:22

  2. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    بهاره جون (دوشنبه 06 آذر 96)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم من این وقت شب فقط برای شما اومدم اینجا. امیدوارم مفید باشه حرفام برات
    همسرت رفتار بالغانه ای نداره که قهر میکنه اونم در برابر همچین چیز به این کوچیکی. قهر یک نوع حرکت تنبیهیه در برابر کسی که کار اشتباهی انجام میده شما که کار اشتباهی انجام نمیدی و حتی اگر خواستت از نظر همسرت بد باشه حرف اشتباه و خطایی نیست و فقط نظر و نیاز شخص شماست که با ایشون متفاوته! اینکه ایشون شمارو برای یه خواست متفاوت مجازات میکنه و شما هم بعد چند روز نهایتا تسلیم این شیوه شون میشین یعنی هربار دارین به ایشون این پیام رو میدین که باشه درسمو یاد گرفتم و ببخشید که اصلا خواسته ای داشتم! یعنی هم رفتار ایشون کاملا غلطه هم عکس العمل شما به این رفتار اشتباه ایشون.


    ولی شما نمیتونی تا ابد این سبک رو ادامه بدی زندگی مشترک یعنی تفاهم و نظر مشترک. نه همیشه یکی مطیع و یکی حاکم. زن و شوهر باید بتونن انعطاف به خرج بدن و از خواسته هاشون یه وقت هایی بگذرن. در رابطه شما اینجوری که میگی اینطور به نظر میاد که شما یک طرفه همیشه از خواسته ها و نیازهات میگذری و در برابر خواسته های همسرت سر خم میکنی این حتی اگر شمارو در ظاهر آروم و مطیع نشون بده درونتون رو بعد از یه مدت از خشم و عصبانیت زیادی پر میکنه و ممکنه این خشم یه روزی به شکل خیلی بدی خودشو نشون بده. بهتره که آدم حد اعتدال رو رعایت کنه همیشه.


    اما رفتار مقتدرانه چیه؟ قرار نیست بری سر همسرت داد بزنی یا دستوری صحبت کنی. قرار هم نیست به ایشون بگی خونه مادرش نره. رفتار مقتدرانه یعنی به عنوان یک انسان بالغ و عاقل من اختیار این رو دارم که برای برنامه روزانه خودم رفت و آمد و انجام کارهام خودم تصمیم گیرنده باشم و اجازه ندم کسی برام تصمیم بگیره. مهم اینه که مقتدر عمل کنید یعنی محکم و جدی صحبت کنید (منظورم بیان چکشی و کوبنده نیست ولی خواستتون رو قاطعانه مطرح کنید) مهم اینه که حرفتون رو همونی که واقعا در دلتون هست بتونین بیان کنید بدون ترس و نگرانی. مهم اینه که به همسرتون نشون بدین که قابل احترام هستین و باید خواسته هاتون محترم شمرده بشن. خواسته تون رو عادی بیان کنید به فرض اگر ایشون قراره برن منزل مادرشون و به شما میگن پاشو بریم شما خیلی دوستانه و در عین حال محکم بگین که عزیزم من برنامه دیگه ای در این ساعت دارم شما برو و سلام من رو هم به خانواده ت برسون. همین و بعد هم مشغول کارتون بشین حتی اگر ایشون داد و بیداد کردن شما تا جای ممکن جواب ندین یا بازم با لحن آروم با منطق و صمیمی ولی قاطع برخورد کنید.
    منظورم از کار هم کار خونه نیست مثلا بهشون بگین قراره دوستی منزلتون بیاد قراره شما جایی برین اگر خارج از منزل سختتونه یا اجازه ندارین بیرون برین بگین دارین یه آموزشی رو دنبال میکنین (هرکاری که دوست دارین علمی هنری آشپزی ورزشی هرچی) یک مسئله ای که به شما ارزش بده شمارو مستقل نشون بده به شما وجهه و ابهت بده. نه اینکه مثلا میخوام کابینت هارو بریزم بیرون تمیز کنم نمیتونم بیام یا میشینم گل های قالی رو نگاه میکنم در انتظار برگشتت!


    میدونم اول ازدواجتونه و این حس وابستگی و تعلق خاطر زیاد هست ولی در جریان زندگی این حالت های افراطی از بین میرن اینکه ایشون به فرض از حرف شما ناراحت بشن و برن تو فاز قهر نهایتا یکی دو سال اول ازدواج برای شما خیلی مسئله جدی ای هست که البته همونم شما مستحق عذاب کشیدن براش نیستین ولی بعد این زمان براتون عادی میشه این حرکت و دیگه بی طاقت نمیشین در قهره دو روز و یه هفته و حتی بیشتر. هرچه زودتر این اتفاق بیفته (یعنی بی تفاوتی شما نسبت به قهر) همسرتون زودتر دست از این کار نادرستشون برمیدارن.


    اگر به فرض شما اینطور هم صحبت کردین و ایشون داد و فریاد هم کردن و بعد هم رفتن در قهر اینبار شما صبور باشید رفتار و کارهاتون باید عادی باشن نه رنگ التماس بگیرن نه رنگ کوتاه اومدن. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده یه روشی هست به نام روش خاموشی که پدر و مادر در برخورد با بچه ای که قهر و لجبازی میکنه اعمال میکنن اونم اینه که هیچ واکنشی در مقابل رفتار نادرست بچه شون نشون نمیدن نه حرفی میزنن نه حتی به اون رفتار بد نگاه میکنن تا اون بچه خودش متوجه میشه که نباید به کارش ادامه بده چون در این صورت دیگه توجهی دریافت نمیکنه. من فکر میکنم این برای مردی هم که هنوز در زندگی دنبال قهر و آشتیه بتونه کاربرد داشته باشه. شما اگر اینبار ایشون رفتن در فاز قهر کوتاه نیاین به روال خودتون ادامه بدین و خیلی عادی و طبیعی باهاشون صحبت کنید. جواب ندادن هم ناراحت نشین و در حقیقت اینطور تصور کنین که دارین با یک بچه لجباز سر و کله میزنین در دعواها و داد و فریادهاشون کمی بی توجهی چاشنی رفتارتون کنید جوری که نشون دهنده این باشه که رفتار ایشون نادرسته و به این خاطر کمی سرسنگین شدین ولی به هیچ عنوان عصبانی نشین و حرف نادرستی نزنین. اگر صحبتی هم شد بهشون بگین که قهر کار کودکانه ای هست و ازشون به عنوان همسرتون انتظار دارین که منطقی بشینین صحبت کنین. اینکارو ادامه بدین تا ایشون تسلیم بشه. من فکر میکنم یکبار که این اتفاق بیفته و شما کوتاه نیاین این مسئله کلا براتون حل بشه. فقط توجه کنین که خونسردی و آرامش عامل خیلی خیلی مهمی در اثبات بی گناهیتونه. شما اگر همراه همسرت داد و فریاد راه بندازی و اگر مرتب بخوای تایید ایشون رو بگیری حتی اگر گریه کنی صد در صد هم حق با شما باشه نه حرفت منطقی به نظر میاد نه همسرت بهش اهمیتی میده. این وکیل های کار درست رو دیدین که توی فیلم ها چطور با زبون قاطع و خیلی خونسرد عمل میکنن و حتی یه مجرم رو تبرئه میکنن؟ زبان منطق و دلیل، بیان قاطع، خونسردی رموز اصلی موفقتیشونه!


    مقتدرانه که گفتم منظورم کل این مسائل هست که شما خواسته و نیازت رو مطرح میکنی ولی دنبال اجازه و تایید همسرت هم نمیمونی چون چیز غیرطبیعی ای نمیخوای و روال کار خودتو پیش میبری ایشون هم میتونه چند روز عصبانی باشه قهر کنه ولی بالاخره که چی؟ بعد یه مدت که متانت و آرامش شمارو ببینه و چندین بار سعی کنه شمارو بهم بریزه و نتونه خودش تسلیم میشه و قهر رو میشکنه.


    مطلب مهم دیگه برای مثمر ثمر بودن همه اینها به نظر من کاری خارج از منزل پیدا کنین منظورم یک دل مشغولی هست. که به خودتون و همسرتون این باور رو بده که انسان مستقلی هستین حریم و امور شخصی ای دارین که نیاز هست بهش در روز برسین برای رشد شخصیتون.
    نمیدونم این تصور که زن اول ازدواج باید بشینه خونه تا شوهرش از سر کار میاد خونه باشه رو از کجا میگین ولی تصور منطقی ای به نظر نمیاد واقعا. اتفاقا من دوستی داشتم که پرستار شب کار بود و از ابتدای ازدواج یک شب در میون میتونست کنار همسرش باشه ولی خود این عامل باعث شده بود که از خیلی از ماها خوشبخت تر هم باشه چون زیاد کنار هم نبودن که فرصت دعوا و کدورت پیدا کنن و رمانتیک بودن رابطه شون سال ها به قوت خودش باقی بود! در دسترس بودن همیشگی زیادم چیز خوشایندی نیست بخصوص در برابر مردها یه جوری پس زننده هست تا جذاب براشون. کمی مشغول و درگیر به امور خاص و شخصی خودتون بشین ارزش بالاتری برای همسرتون پیدا میکنین. همینطور جلوی خانواده همسرتون.


    الان که در منزل مادرشوهرتون ساکن هستین فرصت بسیار مناسبیه که کار پیدا کنین و به این بهانه روزها از خونه بیاین بیرون. اگر به هیچ صورت علاقه ای به کار کردن خارج از منزل ندارین باید برنامه های فشرده ای پیدا کنین مثل جمع های دوستانه، رفتن به کلاس هنری (منظورم هنرهای آشپزی و خونه داری نیست) دوره های روانشناسی کتابخوانی و... که مثلا توی فرهنگسراها زیاد پیدا میشن. ولی اگر بتونین سر کار برین به نظر من پیدا کردن یک شغل اثر خیلی خیلی مفیدتری روی خودتون و تغییر نگرش دیگران بهتون داره.



    عزیزم من این وقت شب فقط برای شما اومدم اینجا
    همسرت رفتار بالغانه ای نداره که قهر میکنه اونم در برابر همچین چیز به این کوچیکی. قهر یک نوع حرکت تنبیهیه در برابر کسی که کار اشتباهی انجام میده شما که کار اشتباهی انجام نمیدی و حتی اگر خواستت از نظر همسرت بد باشه حرف اشتباه و خطایی نیست و فقط نظر و نیاز شخص شماست که با ایشون متفاوته! اینکه ایشون شمارو برای یه خواست متفاوت مجازات میکنه و شما هم بعد چند روز نهایتا تسلیم این شیوه شون میشین یعنی هربار دارین به ایشون این پیام رو میدین که باشه درسمو یاد گرفتم و ببخشید که اصلا خواسته ای داشتم! یعنی هم رفتار ایشون کاملا غلطه هم عکس العمل شما به این رفتار اشتباه ایشون.


    ولی شما نمیتونی تا ابد این سبک رو ادامه بدی زندگی مشترک یعنی تفاهم و نظر مشترک. نه همیشه یکی مطیع و یکی حاکم. زن و شوهر باید بتونن انعطاف به خرج بدن و از خواسته هاشون یه وقت هایی بگذرن. در رابطه شما اینجوری که میگی اینطور به نظر میاد که شما یک طرفه همیشه از خواسته ها و نیازهات میگذری و در برابر خواسته های همسرت سر خم میکنی این حتی اگر شمارو در ظاهر آروم و مطیع نشون بده درونتون رو بعد از یه مدت از خشم و عصبانیت زیادی پر میکنه و ممکنه این خشم یه روزی به شکل خیلی بدی خودشو نشون بده. بهتره که آدم حد اعتدال رو رعایت کنه همیشه.


    اما رفتار مقتدرانه چیه؟ قرار نیست بری سر همسرت داد بزنی یا دستوری صحبت کنی. قرار هم نیست به ایشون بگی خونه مادرش نره. رفتار مقتدرانه یعنی به عنوان یک انسان بالغ و عاقل من اختیار این رو دارم که برای برنامه روزانه خودم رفت و آمد و انجام کارهام خودم تصمیم گیرنده باشم و اجازه ندم کسی برام تصمیم بگیره. مهم اینه که مقتدر عمل کنید یعنی محکم و جدی صحبت کنید (منظورم بیان چکشی و کوبنده نیست ولی خواستتون رو قاطعانه مطرح کنید) مهم اینه که حرفتون رو همونی که واقعا در دلتون هست بتونین بیان کنید بدون ترس و نگرانی. مهم اینه که به همسرتون نشون بدین که قابل احترام هستین و باید خواسته هاتون محترم شمرده بشن. خواسته تون رو عادی بیان کنید به فرض اگر ایشون قراره برن منزل مادرشون و به شما میگن پاشو بریم شما خیلی دوستانه و در عین حال محکم بگین که عزیزم من برنامه دیگه ای در این ساعت دارم شما برو و سلام من رو هم به خانواده ت برسون. همین و بعد هم مشغول کارتون بشین حتی اگر ایشون داد و بیداد کردن شما تا جای ممکن جواب ندین یا بازم با لحن آروم با منطق و صمیمی ولی قاطع برخورد کنید.
    منظورم از کار هم کار خونه نیست مثلا بهشون بگین قراره دوستی منزلتون بیاد قراره شما جایی برین اگر خارج از منزل سختتونه یا اجازه ندارین بیرون برین بگین دارین یه آموزشی رو دنبال میکنین (هرکاری که دوست دارین علمی هنری آشپزی ورزشی هرچی) یک مسئله ای که به شما ارزش بده شمارو مستقل نشون بده به شما وجهه و ابهت بده. نه اینکه مثلا میخوام کابینت هارو بریزم بیرون تمیز کنم نمیتونم بیام یا میشینم گل های قالی رو نگاه میکنم در انتظار برگشتت!
    میدونم اول ازدواجتونه و این حس وابستگی و تعلق خاطر زیاد هست ولی در جریان زندگی این حالت های افراطی از بین میرن اینکه ایشون به فرض از حرف شما ناراحت بشن و برن تو فاز قهر نهایتا یکی دو سال اول ازدواج برای شما خیلی مسئله جدی ای هست که البته همونم شما مستحق عذاب کشیدن براش نیستین ولی بعد این زمان براتون عادی میشه این حرکت و دیگه بی طاقت نمیشین در قهره دو روز و یه هفته و حتی بیشتر. هرچه زودتر این اتفاق بیفته (یعنی بی تفاوتی شما نسبت به قهر) همسرتون زودتر دست از این کار نادرستشون برمیدارن.
    اگر به فرض شما اینطور هم صحبت کردین و ایشون داد و فریاد هم کردن و بعد هم رفتن در قهر شما صبور باشید رفتار و کارهاتون باید عادی باشن نه رنگ التماس بگیرن نه رنگ کوتاه اومدن. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده یه روشی هست به نام روش خاموشی که پدر و مادر در برخورد با بچه ای که قهر و لجبازی میکنه اعمال میکنن اونم اینه که هیچ واکنشی در مقابل رفتار نادرست بچه شون نشون نمیدن نه حرفی میزنن نه حتی به اون رفتار بد نگاه میکنن تا اون بچه خودش متوجه میشه که نباید به کارش ادامه بده چون در این صورت دیگه توجهی دریافت نمیکنه. من فکر میکنم این برای مردی هم که هنوز در زندگی دنبال قهر و آشتیه بتونه کاربرد داشته باشه. شما اگر اینبار ایشون رفتن در فاز قهر کوتاه نیاین به روال خودتون ادامه بدین و خیلی عادی و طبیعی باهاشون صحبت کنید. جواب ندادن هم ناراحت نشین و در حقیقت اینطور تصور کنین که دارین با یک بچه لجباز سر و کله میزنین در دعواها و داد و فریادهاشون کمی بی توجهی چاشنی رفتارتون کنید جوری که نشون دهنده این باشه که رفتار ایشون نادرسته و به این خاطر کمی سرسنگین شدین ولی به هیچ عنوان عصبانی نشین و حرف نادرستی نزنین. اگر صحبتی هم شد بهشون بگین که قهر کار کودکانه ای هست و ازشون به عنوان همسرتون انتظار دارین که منطقی بشینین صحبت کنین. اینکارو ادامه بدین تا ایشون تسلیم بشه. من فکر میکنم یکبار که این اتفاق بیفته و شما کوتاه نیاین این مسئله کلا براتون حل بشه. فقط توجه کنین که خونسردی و آرامش عامل خیلی خیلی مهمی در اثبات بی گناهیتونه. شما اگر همراه همسرت داد و فریاد راه بندازی و اگر مرتب بخوای تایید ایشون رو بگیری حتی اگر گریه کنی صد در صد هم حق با شما باشه نه حرفت منطقی به نظر میاد نه همسرت بهش اهمیتی میده. این وکیل های کار درست رو دیدین که توی فیلم ها چطور با زبون قاطع و خیلی خونسرد عمل میکنن و حتی یه مجرم رو تبرئه میکنن؟ زبان منطق و دلیل، بیان قاطع، خونسردی رموز اصلی موفقتیشونه!
    مقتدرانه که گفتم منظورم کل این مسائل هست که شما خواسته و نیازت رو مطرح میکنی ولی دنبال اجازه و تایید همسرت هم نمیمونی و روال کار خودتو پیش میبری ایشون هم میتونه چند روز عصبانی باشه قهر کنه ولی بالاخره که چی؟ بعد یه مدت که متانت و آرامش شمارو ببینه و چندین بار سعی کنه شمارو بهم بریزه و نتونه خودش تسلیم میشه و قهر رو میشکنه.
    مطلب مهم دیگه برای مثمر ثمر بودن همه اینها به نظر من کاری خارج از منزل پیدا کنین منظورم یک دل مشغولی هست. که به خودتون و همسرتون این باور رو بده که انسان مستقلی هستین حریم و امور شخصی ای دارین که نیاز هست بهش در روز برسین برای رشد شخصیتون.
    نمیدونم این تصور که زن اول ازدواج باید بشینه خونه تا شوهرش از سر کار میاد خونه باشه رو از کجا میگین ولی تصور منطقی ای به نظر نمیاد واقعا. اتفاقا من دوستی داشتم که پرستار شب کار بود و از ابتدای ازدواج یک شب در میون میتونست کنار همسرش باشه ولی خود این عامل باعث شده بود که از خیلی از ماها خوشبخت تر هم باشه چون زیاد کنار هم نبودن که فرصت دعوا و کدورت پیدا کنن و رمانتیک بودن رابطه شون سال ها به قوت خودش باقی بود! در دسترس بودن همیشگی زیادم چیز خوشایندی نیست بخصوص در برابر مردها یه جوری پس زننده هست تا جذاب براشون. کمی مشغول و درگیر به امور خاص و شخصی خودتون بشین ارزش بالاتری برای همسرتون پیدا میکنین. همینطور جلوی خانواده همسرتون.
    الان که در منزل مادرشوهرتون ساکن هستین فرصت بسیار مناسبیه که کار پیدا کنین و به این بهانه روزها از خونه بیاین بیرون. اگر به هیچ صورت علاقه ای به کار کردن خارج از منزل ندارین باید برنامه های فشرده ای پیدا کنین مثل جمع های دوستانه، رفتن به کلاس هنری (منظورم هنرهای آشپزی و خونه داری نیست) دوره های روانشناسی کتابخوانی و... که مثلا توی فرهنگسراها زیاد پیدا میشن. ولی اگر بتونین سر کار برین به نظر من پیدا کردن یک شغل اثر خیلی خیلی مفیدتری روی خودتون و تغییر نگرش دیگران بهتون داره.


  4. 5 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    tanhaeii (چهارشنبه 15 آذر 96), میس بیوتی (سه شنبه 19 دی 96), بهاره جون (دوشنبه 06 آذر 96), بارن (دوشنبه 06 آذر 96), زن ایرانی (چهارشنبه 15 آذر 96)

  5. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستای عزیزم سلام
    فریبا جون ممنونم که همراهمی و با راهنماییت کمکم میکنی.
    این مدت سعی داشتم راهنماییاتون رو به کارببرم تا شوهرم باور کنه منم حق دارم.
    حرفات دقیقا درسته مثل تنبیه شدن بخاطر نظر مخالف، الان همسرم دوباره قهر کرده سر یه موضوع کاملا بی اهمیت فکر میکنه هربار باقهر و سردی باید تنبیهم کنه تکرار نکنم. متاسفانه همسرم به شدت خودخواهه و تقریبا به همه اطرافیانش زورمیگه.
    موضوع قهر اینبارشم اینه که سرکار چندتا کارگر داشت و اومد ازخونه مادرش غذا ببره غذا به اندازه خودمون بود منم گفتم خب براشون ازبیرون بگیر اینو نبر که بهش برخورد که اینجاخونه بابامه و حق دارم.بعدم از سرکار برگشت گوشی منو برداشت منم خیلی آروم گفتم گوشیمو لازم دارم گفت منم کار دارم حالا کارش گشتن تو تلگرامه،منم راستش ازین همه خودخواه بودنش حرصم گرفت گفتم منم الان گوشیمو میخوام،راستش میتونستم بهش بدمش اما دلم نمیخواست فک کنه با داد و بیداد به همه چی میرسه خلاصه بدون هیچ حرفی قهر کرد. کلا اخلاق همسرم اینجوریه که دیگران اصلا براش مهم نیستن.
    بعدم متاسفانه چون الان بازم داریم شریکی زندگی میکنیم تو قهرا خیالش راحته که منم نباشم بقیه هستن که باهاشون سرگرم بشه و کلا به من بی تفاوت میشه.
    راستش از دیشب تاحالا اصلا دلم نمیخواد طرفش برم خیلی بی تفاوت دارم رفتار میکنم و کاملا خونسرد اما نمیدونم تا کی بتونم ادامه بدم و کم نیارم اونم که کلا بی تفاوته یه جورایب انگار بخواد بفهمونه برام مهم نیستی.
    درمورد کار بیرون چندتا کلاس و آموزشگاه مدنظرمه که حتما میرم چون هم مربوط به رشتمه و هم بهش علاقه دارم. اینکه گفتم اول ازدواجمه و بهتره بیشتر خونه باشم رو در مورد شرایط زندگی خودم گفتم چون همسرم تا من نباشم میره خونه مادرش یا باپسرخالش میره بازی و.... راستش اصلا دوس ندارم با پسرخالش رفت و آمد کنه چون فوق العاده بچه و بیخیاله تاحدی که زن باردارشو ول میکنه و تنهامیره مهمونی!!!!!
    الانم دقیقا روشی که گفتین رو پیش گرفتم عادی و خونسرد و بی تفاوتم هرچند واقعا داره ارزش قهراش واسم کم میشه و کمتراذیتم امیدوارم نتیجه بگیرم ممنونم از اینکه کنارم هستین.

  6. 2 کاربر از پست مفید tanhaeii تشکرکرده اند .

    Erica (چهارشنبه 15 آذر 96), زن ایرانی (چهارشنبه 15 آذر 96)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوستان
    داشتم میرفتم خونم که دوباره همه چی خراب شد،این دفعه نمیدونم تا کی ادامه داره من مثل یه مهمون و فقط با یه چمدون لباس دارم اینجا زندگی میکنم متاسفانه حتی جای خواب جدا نداریم یه ماهه حتی هیچ رابطه ای با همسرم نداشتیم هرچی تلاش کرده بودم رابطم باهمسرم بهتر شده بود مستقل شده بودیم همش داره به باد میره همسرم باز نزدیکی خونوادش باعث شده تو هر مشکلی خیلی راحت به بی تفاوتی های قبلش برگرده چون خیالش راحته من نباشم بقیه هستن.
    دوستان چیکارکنم؟امروز داشتم میرفتم خونم همه چی بهم ریخت

  8. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    زن ایرانی (سه شنبه 21 آذر 96)

  9. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    تنهایی عزیز من نظراتم کارشناسی نیست ولی چون کمی تو موقعیت شما بودم دوست دارم همراهیت کنم..
    چه مشکلی میتونه باعث بشه که شما کلا نتونید شب ها هم برید خونتون؟ اگه در یه شهر با خانواده همسر زندگی میکنید حتما شبها برگردید خونه خودتون.. شما تازه عروس و داماد هستید و درست نیست.. یادمه مشاور این رو به همسرم گفت که به عنوان تازه عراس و داماد هرچه سریعتر باید خونتون رو جدا کنید.. حتما با همسرنپت یه قرار بیرون تو کافه یا رستوران بذار و حرفهات رو از ته دل و آروم و در عین حال کمی ناراحت و کاملا منطقی بزن.. ازش بخواه هرچقدر دوست داره به خونواده پدریش سر بزنه ولی شما باید شبها خونه خودتون بخدابید.. خیلی مظلوم نباش و از خواسته هات نگذر.. یادمه میگفتی پدر و مادرت شهر دیگه ای زندگی میکنن از همسرت بخواه باهم برید سری بهشون بزنید و چند روزی پیش پدر و مادرت بمون تا روحیه ت عوض شه و بعد برو خونه خودتون.. در صورت ناراحتی همسرت هم لطفا کلاس و برنامه هات رو بهانه کن و همراه شوهرت همیشه نرو..برنامه بذار هفته ای دو شب خونه ماددشوهرت برید یا حتی اوایل هفته ای سه شب.. من هم جللبه در شرایط شما بودم ولی حداقل اجازه نمیدادم کسی برام برنامه ای بذاره و تمام سعیم ایجاد تعادل بود. کمی لطفا مدیریتت رو در امور زندگیتون بالا ببر.

  10. کاربر روبرو از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده است .

    tanhaeii (چهارشنبه 22 آذر 96)

  11. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    زن ایرانی عزیز سلام ممنونم که تجربیاتتو دراختیارم میذاری.
    متاسفانه شرایط طوریه که شبام نمیشه رفت تو خونه همه وسایلمونو جمع کردیم دیگه بحث رفت و آمدنیس.
    من دارم تلاش میکنم همه خواسته هامو به همسرم بگم و وایسم این مورد رفت و آمدم حتما اگه دوباره بریم خونمون بیان میکنم و امیدوارم بتونم کوتاه نیام.
    اما الان شرایطم زیادخوب نیس الان دیگه مثل زن و شوهر نیستیم مثل بچه های این خونه بدون هیچ حریمی داریم زندگی میکنیم و این برای من عذابه شرایط متاسفانه قابل تغییر نیس و من دیگه واقعا ازینهمه شراکت جونم به لبم رسیده حریم خصوصیمونو میخوام

  12. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستای عزیز به راهنماییتون نیاز دارم من چیکارکنم که این شرایط قابل تحمل بشه برام؟
    از اینجور زندگی کردن اذیت میشم مادر شوهرم مطلقا هیچ کاری تو خونه انجام نمیده راستش هیچ نیازیم به حضورش تو مغازه نیست اما کلا طوری رفتارمیکنه که انگار باید بره و وقتی برمیگرده حتی یه چاییم نمیریزه دقیقا مثل مردای قدیم که ازسرکارمیومدن فقط مینشستن که ازشون پذیرایی بشه!!!!!!!
    بعدم مدام غر میزنه و اخم میکنه که چرا غذا آماده نیست و... یه شب ما بیرون بودیم دیراومدیم مادرشوهرم به خواهرشوهرم زنگ زد چرا نیومدین؟؟؟کی شام بپزه؟حالا مغازشون دقیقا روبروی خونس و خیلی راحت میتونست برگرده!!
    کافیه یه لحظه بریم تواتاق باهمسرم حرف بزنیم صدبار صدا میزنه،جایی بریم مهمونی منو همسرم برگردیم اخم و تخم میکنه،انتظار داره من وظایفشو تو خونه به عهده بگیرم که راستش دیگه منم کاراشونمیکنم درسته بدخلقی میکنه و اذیت میشم و خودخوری میکنم اما بهترازینه که هم کلفتی کنم و هم خودخوری،تکلیفم واسه رفتن به خونمون معلوم نیس و من دارم کم میارم

  13. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    اگر براتون ممکن هست میشه بیشتر توضیح بدید که چرا مجبور هستید خونه مادر شوهرتان باشید؟ شما که به تازگی مستقل شده بودید چه اتفاقی افتاد که برگشتید؟ میخواهم بدونم که آیا دلیل همسرتان برای زندگی اشتراکی با خانواده‌شان موجه هست و یا بیشتر بهانه است تا دلیل.
    خودتون در این مورد چطور فکر میکنید؟
    1.واقعا شوهرتان مجبور به این نوع زندگی هست یا 2.کلا این زندگی رو دوست داره و یا 3.خانواده اش این نوع زندگی رو میخواهند و همسرتان نمیتونه بهشون نه بگه.
    کدوم یک از این سه مورد ، حقیقت زندگی شماست؟
    چون هر کدوم از این موارد راه حل جداگانه ای می طلبه و تا زمانی که دلیل و علت واقعی مشخص نباشه نمی شه درست راهنمایی کرد.

  14. 2 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (جمعه 24 آذر 96), زن ایرانی (جمعه 24 آذر 96)

  15. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maadar نمایش پست ها
    سلام
    اگر براتون ممکن هست میشه بیشتر توضیح بدید که چرا مجبور هستید خونه مادر شوهرتان باشید؟ شما که به تازگی مستقل شده بودید چه اتفاقی افتاد که برگشتید؟ میخواهم بدونم که آیا دلیل همسرتان برای زندگی اشتراکی با خانواده‌شان موجه هست و یا بیشتر بهانه است تا دلیل.
    خودتون در این مورد چطور فکر میکنید؟
    1.واقعا شوهرتان مجبور به این نوع زندگی هست یا 2.کلا این زندگی رو دوست داره و یا 3.خانواده اش این نوع زندگی رو میخواهند و همسرتان نمیتونه بهشون نه بگه.
    کدوم یک از این سه مورد ، حقیقت زندگی شماست؟
    چون هر کدوم از این موارد راه حل جداگانه ای می طلبه و تا زمانی که دلیل و علت واقعی مشخص نباشه نمی شه درست راهنمایی کرد.
    مادر عزیز سلام

    همسرمم نمیخواد اینجوری زندگی کنیم مشکل اینه تا یه مدت نامعلوم باید اینجا مهمون باشیم. میگم مهمون چون هیچ وسیله ای نداریم حتی جای خواب جدام نداریم.
    راستش دلیلم اینه خونمون یه مشکلی پیدا کرد که تایه مدت نمیتونیم بریم واین تقصیرهمسرم نیس.متاسفانه مجبوریم اصلا همسرم این مدل زندگی رو دوس نداره مخصوصا بعداز اون دوره کوتاه مستقل شدنمون،خونوادش درسته این مدل زندگی رو میپسندن و خیلیم خواهانشن اما همسرم راحت نه میگه حتی کلی اصرارداشتن طبقه بالای خونشونو بسازیم که همسرم مخالفت کرد و جدا خونه ساخت.

  16. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام تنهایی عزیز
    حدودا فکر میکنید چقدر زمان لازم هست تا مشکل خونتون حل بشه و بتونید مستقل بشید؟
    اگه زمان کمی مونده سعی کن تحمل کنی و با احترام برخورد کنی و یا اینکه چند روزی بری پیش پدر و مادرت ولی اگه زمان زیادی مجبورید زندگی اشتراکی داشته باشید.. باید فکر جدی تر بکنی. که من سعی کردم راه حل های خودم رو اینجا برات بگم که بنظرم خیلی خوب تونستم چندماه زندگی اشتراکی با خانواده همسر رو مدیریت کنم.


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.