به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 114
  1. #71
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 بهمن 96 [ 08:52]
    تاریخ عضویت
    1396-6-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    404
    سطح
    8
    Points: 404, Level: 8
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم شما داری دو تا از دلایل بارز برای جدایی رو جلو روی خودت می بینی اول اعتیاد بعد هم خیانت این یعنی وحشتناااک خیلی بد میشه به نظر من اگر برگردی هم زندگی گلستان نخواهد شد برات چون خیلی دیده شده که افراد از اعتیاد دست کشیدن و پاک شدن ولی باز برگشتن و همچنین خیانت اصلا چیزی نیست که قابل چشم پوشی باشههه

  2. #72
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط s.raha نمایش پست ها
    عزیزم شما داری دو تا از دلایل بارز برای جدایی رو جلو روی خودت می بینی اول اعتیاد بعد هم خیانت این یعنی وحشتناااک خیلی بد میشه به نظر من اگر برگردی هم زندگی گلستان نخواهد شد برات چون خیلی دیده شده که افراد از اعتیاد دست کشیدن و پاک شدن ولی باز برگشتن و همچنین خیانت اصلا چیزی نیست که قابل چشم پوشی باشههههههههه
    درست میگید باید محکم باشم و بتونم خودمو روحیم رو هم حفظ کنم
    امشب بهم پی ام داده حروف فرستاده و زنگ میزنه رد دادم بعدشم گفت خواهر زادم فرستاده بخدا من نبودم در صورتیکه دروغ میگه مغروره میخواسته پی ام بده از این راه وارد شده چون میدونه من خواهر زادش رو دوست داشتم....منم جوابش ندادم.حالم از خودش و مدل دوست داشتنش بهم میخوره...
    میخواد کارای منو تلافی کنه با خودم بهم مثلا کم محلی میکنه یا میگم پی ام نده بهم دیگه میگه چشم میگه تو که اونجا خوشی پس دیگه چته گفتم اره دقیقا تازه رنگ ارامش و زندگی رو فهمیدم و دیدم گفت پس همونجا زندگی کن ....میخواد با سردی و بی محلیش مثلا منو تنبیه کنه یجوری رفتار میکنه انگار من خیانت کردم و معتاد شدم اینا آتیشم میزنن دیشب انقدر گریه کردم که چشمام ریز شدن بحاله خودم زار میزدم که چرا اصلا این ادم عوضی رو باور کردم و راهش دادم تو زندگیم که با احساسم بازی کرد....بهش گفتم با جایگزینم بهت خوش بگذره بپا هم پیر بشید چیزی نگفت ....دزش بدم میادودوسش دارم نمیدونم چه حسه مزخرفیه ..کاش نسبت بهش بی احساس و سنگ بشم کاش دیگه از دلم بره و به ارامش فکری برسم...

  3. #73
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام مجدد
    دوستان همسرم بهم زنگ زد و باز شروع به اصرار کرد که برگردم و گفت فردا دعوتت میکنم شام بیرون بیا بریم حرف بزنیم لطفا اینکارو با زندگیمون نکن بخدا من خوب شدم بیا هر نوع ازمایشی میخوای بگیر گفتم نمیتونم بهت اعتپاد کنم باورت ندارم تو حتی حاضر نیستی وکالت طلاق رو بم بدی و قدمی برداری واسه دوباره بدست اوردنم گفت میترسم وکالت رو بت بدم تو باز با هر دعوا ولم کنی بری همینطوریش ترس از دست دادنت رو دارم اونموقع که بهت وکالت بدم دیگه هیچ...بعدشم گفت یسری لباسات موندن اینجا برات بیارمشون؟گفتم من که ازت نمیگیرم کسی رو میفرستم پایین گفت نه میخام ببینمت بزار بیام هم لباساتو بهت بدم هم ببینمت لااقل بی معرفت زنمی نمیتونم قیدت رو بزنم....گفتم دیگه به این خط زنگ نزن(اخه من خطمو که عوض کردم نمیدونم کی شمارمو بهش داده و چجوری )گفت گیر اوردم دیگه نپرس...فقط برگرد و فرصت اخر رو بم بده ولی گفتم نه نمیتونم وکالت نمیدی کجا برگردم مگه زندگی بچه بازیه هی بیام و برگردم تو ترس داری منم ترس دارم بعدشم این زندگی دیگه زندگی نمیشه بهتره قید همو بزنیم گفت تو بزن من نمیتونم و نمیزنم....خلاصه خیلی اصرار کرد و نپذیرفتم و قطع کردم اما اون گفت فردا وسایلاتو میارم بخودتم فقط تحویل میدم نیومدیم برمیگردم عیب نداره....
    بنظرتون کار درستی انجام دادم؟اخه من دیگه بش اعتپاد ندارم درسته دوسش دارم ولی باورش ندارم همه وجودم ترسه ازش و نمیخوام بااین ترس زندگی کنم دلم زندگی طبیعی و نرمال و اروم میخواد ...

  4. #74
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    اعتیاد یه رفتار مهلک برای خود فرد و اطرافیانش هست. همسر شمام به شیشه اعتیاد داره. پدر من معتاد تریاکه زندگی مارو به گند کشیده. ۳۰ ساله اون و ناهنجاری های اجتماعیش یه طرفه مام یه طرف. اینطوری بگم که هرچی ما رشته می کنیم ایشون پنبه می کنه. تصور کنین مثل برداشتن یه میز خیلی خیلی بزرگه. همه یا علی میگیم برش میداریم، اون قسمت پدرم باید بلند کنه هنوز رو زمینه!

    من اینجا داد میزنم که خانم هرچقدر میتونی از این فرد فاصله بگیر. الان بچه نداری. فردا پس فردا که بچه ت یا بچه هاتون به دنیا اومدن تکلیف چیه؟! شما عاشق هستی و تحملش می کنی بچه ها چه گناهی دارن؟! (که حاضرم شرط ببندم حداکثر تا ۵ سال بعد این عشقت تبدیل میشه به نفرت)

    همسر شما معتاد شیشه س. شیشه و سایر مواد مخدر رو سلول های مغزی تاثیر مستقیم میذاره. اینجا نمی خوام بگم شیشه چه عواقبی داره و باعث چه جنایت هایی شده. پدر من معتاد تریاکه، اگه یه چیزی بر وفق مرادش نباشه قسم می خورم حاضره سر هممون رو ببره!!! حالا شما شیشه رو تصور کن. اینجام ایرانه. هیشکی نمیاد دستتو بگیره. هیشکی نمیاد حرف دلتو گوش کنه. هیچ سازمان و ارگانی از شما حمایت نخواهد کرد. هزار بار پدرم مارو به باد کتک گرفته و تا سرحد مرگ کتک زده، فک می کنین کی اومده به دادمون رسیده؟ همسایه؟ دوست؟آشنا؟ دولت؟ پلیس؟ اگه بین این کتک کاریا یکیمون زبونم لال یه بلایی سرش میومد پلیس برا یه کار دیگه تشریف میاورد که میشد نوش داروی بعد از مرگ سهراب! بزرگای فامیلم که میان با پوزخند دم از صبر و شکیبایی میزنن و زندگی دختر و پسرای موفقشون رو به رخ می کشن که صبر و سرلوحه قرار دادن!!!!
    اعتیاد همسرت یه طرف خیانتی هم که کرده یه طرف دیگه!

    از همسرت طلاق بگیر و با توجه به اعتیادش ارتباطتو باهاش کاملا قطع کن. دیگه بعد طلاق با هر تماسی پا نشی سر قرار باهاش بری، دم درم نباید برا دیدنش بری چه برسه به قرار بیرون از روی ترحم، دلسوزی، تنهایی یا یادآوری عشق گذشته! از الانم عادتش بده که دیگه قرار نیس تو رو ببینه. اگرم وسایلاتو آورد یه بزرگتر و مسئول کنارتون باشه (زیادیم حساسش نکن و اعتیادشو هی نزن تو سرش). یه جورایی احترامشو نگه دار.

    اینم بگم تجربه شخصیم اینو ثابت کرده که فرد معتاد تا زمانی که پول داره و حقوق داره ممکنه شخصیتش انسانی باشه (تاحدودی البته). وای به روزی که حقوقشو ندن یا بیکار بشه. وای به روزی که جیبش بی پول باشه.

    فقط می تونم بهت بگم خودتو نجات بده....نمیخوام بترسونمت. اصلا....ترستم دور بریز. آدم از چیزی بترسه همون مورد که سهله صدتا مشکل دیگه هم سرش میاد.

    برو زیر چتر حمایتی خانوادت. طلاق گیر. رو پای خودتم وایسا. افکار منفیرم تا اونجایی که می تونی دور بریز...

  5. 3 کاربر از پست مفید غبار غم تشکرکرده اند .

    Quality (پنجشنبه 30 شهریور 96), میس بیوتی (شنبه 01 مهر 96), Ye_Doost (دوشنبه 27 شهریور 96)

  6. #75
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط غبار غم نمایش پست ها
    اعتیاد یه رفتار مهلک برای خود فرد و اطرافیانش هست. همسر شمام به شیشه اعتیاد داره. پدر من معتاد تریاکه زندگی مارو به گند کشیده. ۳۰ ساله اون و ناهنجاری های اجتماعیش یه طرفه مام یه طرف. اینطوری بگم که هرچی ما رشته می کنیم ایشون پنبه می کنه. تصور کنین مثل برداشتن یه میز خیلی خیلی بزرگه. همه یا علی میگیم برش میداریم، اون قسمت پدرم باید بلند کنه هنوز رو زمینه!

    من اینجا داد میزنم که خانم هرچقدر میتونی از این فرد فاصله بگیر. الان بچه نداری. فردا پس فردا که بچه ت یا بچه هاتون به دنیا اومدن تکلیف چیه؟! شما عاشق هستی و تحملش می کنی بچه ها چه گناهی دارن؟! (که حاضرم شرط ببندم حداکثر تا ۵ سال بعد این عشقت تبدیل میشه به نفرت)

    همسر شما معتاد شیشه س. شیشه و سایر مواد مخدر رو سلول های مغزی تاثیر مستقیم میذاره. اینجا نمی خوام بگم شیشه چه عواقبی داره و باعث چه جنایت هایی شده. پدر من معتاد تریاکه، اگه یه چیزی بر وفق مرادش نباشه قسم می خورم حاضره سر هممون رو ببره!!! حالا شما شیشه رو تصور کن. اینجام ایرانه. هیشکی نمیاد دستتو بگیره. هیشکی نمیاد حرف دلتو گوش کنه. هیچ سازمان و ارگانی از شما حمایت نخواهد کرد. هزار بار پدرم مارو به باد کتک گرفته و تا سرحد مرگ کتک زده، فک می کنین کی اومده به دادمون رسیده؟ همسایه؟ دوست؟آشنا؟ دولت؟ پلیس؟ اگه بین این کتک کاریا یکیمون زبونم لال یه بلایی سرش میومد پلیس برا یه کار دیگه تشریف میاورد که میشد نوش داروی بعد از مرگ سهراب! بزرگای فامیلم که میان با پوزخند دم از صبر و شکیبایی میزنن و زندگی دختر و پسرای موفقشون رو به رخ می کشن که صبر و سرلوحه قرار دادن!!!!
    اعتیاد همسرت یه طرف خیانتی هم که کرده یه طرف دیگه!

    از همسرت طلاق بگیر و با توجه به اعتیادش ارتباطتو باهاش کاملا قطع کن. دیگه بعد طلاق با هر تماسی پا نشی سر قرار باهاش بری، دم درم نباید برا دیدنش بری چه برسه به قرار بیرون از روی ترحم، دلسوزی، تنهایی یا یادآوری عشق گذشته! از الانم عادتش بده که دیگه قرار نیس تو رو ببینه. اگرم وسایلاتو آورد یه بزرگتر و مسئول کنارتون باشه (زیادیم حساسش نکن و اعتیادشو هی نزن تو سرش). یه جورایی احترامشو نگه دار.

    اینم بگم تجربه شخصیم اینو ثابت کرده که فرد معتاد تا زمانی که پول داره و حقوق داره ممکنه شخصیتش انسانی باشه (تاحدودی البته). وای به روزی که حقوقشو ندن یا بیکار بشه. وای به روزی که جیبش بی پول باشه.

    فقط می تونم بهت بگم خودتو نجات بده....نمیخوام بترسونمت. اصلا....ترستم دور بریز. آدم از چیزی بترسه همون مورد که سهله صدتا مشکل دیگه هم سرش میاد.

    برو زیر چتر حمایتی خانوادت. طلاق گیر. رو پای خودتم وایسا. افکار منفیرم تا اونجایی که می تونی دور بریز...
    سلام من واقعا متاسفم برای این شرایط ایجاب شده
    منم پدرم اعتیاد داره به تریاک و تا الانم ترک نکرده و تفننی میکشه ترک میکنه و برمیگرده از وقتی چشم باز کردم پدرم معتاد بود و شلهد عذابای مامانم بودم واسه همین مامانم میگه هر تصمیمی میگیری نزار بشی الانه من و خودت رو نجات بده فردا اینده بچه هاتم تباهه....وقتی مصرف پدرم رو میبینم و حالاتشو بیشتر عذاب میکشم میگم شوهرم معتاد اینم از پدرم اخه کجا پناه ببرم....خیلی عذاب میکشم دست خودم نیست نمیتونم بیخیال باشم....الانم عشق مامانم به نفرت تبدیل شده و دقیقا مو به مو حرفاتونو درک میکنم....من همش از مامانم قایم میکنم مبادا ناراحت بشه غصه بخوره چیزیش بشه ....پدرمم با اخلاقای بدش دیوونش کرده هنوز که هنوزه بش ظلم میکنه و حرفای سنگین بارش میکنه واقعا تحمل چنین اینده ای رو با همسرم ندارم ...از طرفی پدرم رو میبینم اینجور سست میشم و میترسم بابام حتی تا دادگاه بام نمیاد حمایتم نمیکنه فقط مادرم و خواهرام هستن ....چند روز پیش دادگاه داشتم ۴۰دقیقه شهود دیر کردن بش گفتم بابا خو تو که بیداری کاریم نداری پاشو برو گفت کاریه که خودت کردی من کجا برم اخه خودت ازدواج کردی گفتم من خریت کردم ولی تو پدرمی گفتم قاضی بره دادگاه عقب میفته گفت بدرک اصلا شاید قسمت نیست تو جدابشی تو زور میزنی که خداروشکر فقط خدا کمکم کرد و قاضی رو وکیلم نگه داشت....شرایط سختیه نمیگم پدرم ادم بدیه و دیو دوسره نه اما اونطور که باید حمایت نمیکنه و میگه باید میموندی زندگی میکردی طلاق رو عیب میدونه میگه اگه تیکه تیکه هم شدی نباید جدا بشی میگه مگه مادرتون کم با من کشید تو هم تحمل کن زندگی الکی نیست که و.....کلا اخلاقای خاص خودشو داره اصلا یکباااار تو رو شوهرم واینستاد یکبار که شوهرم جلوش سرم داد میزد بش نگفت چرا داد میزنی و ....همیشه فرار کرده و خودشو کشیده کنار حتی حاضر نشد با خانواده همسرم حرف بزنه محکم بجاش مامانم باشون حرف زد و روبروشون وایساد...نمیدونم واقعا دیگه خسته شدم این چیزارو میبینم کاش خدا معجزه کمه و نجاتم بده...

  7. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    غبار غم (پنجشنبه 30 شهریور 96)

  8. #76
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    شما اقدام قانونی کردید . اگر ارتباط خودتون رو با همسرتون قطع نکنید با روحیه ای که دارید گرفتار احساسات میشید و نتیجه اش برای شما افتادن توی تله ارتباط نامشروع با همسر سابق پس از طلاق خواهد بود. نتیجه اش هم که حتما میدونید خسران و تباهی هست برای شما و ارضای غرور برای اقا.



  9. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    Quality (پنجشنبه 30 شهریور 96)

  10. #77
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maadar نمایش پست ها
    سلام

    شما اقدام قانونی کردید . اگر ارتباط خودتون رو با همسرتون قطع نکنید با روحیه ای که دارید گرفتار احساسات میشید و نتیجه اش برای شما افتادن توی تله ارتباط نامشروع با همسر سابق پس از طلاق خواهد بود. نتیجه اش هم که حتما میدونید خسران و تباهی هست برای شما و ارضای غرور برای اقا.


    سلام
    من امروز تمامه راه های ارتباطیم رو با اصرار مادرم قطع کردم برام‌سخته همش میرم سراغ گوشیم یادم میاد دیگه نباید جکش کنم یاد اوری میکنم باید محکم باشی و تمومش کنی...دیگه فکر برگشت نیستم نمیدونم چی پیش میاد و خدا چی واسم رقم میزنه اما اصلا تو این شرایط به برگشت فک نمیکنم چون دارن بدی هاش و ثبات نداشتن اخلاقش برام یاد اوری میشه هر تیکه شهر میرم خاطره بد دارم پس همچین ادمی لایق عشق و علاقه من نیست...برای پوستمم میرم تحت نظر دکتر متخصص ببینم نتیجه چی میشه هر چتد از ظاهر هیچی کم ندارم اون لک ها هم که ذهن منو درگیر کرده رو تنم هست توی دید نیست ولی خب دوست ندارم باشه یجورایی داره کل بدنمو میگیره...سوال داشتم ازتون اینکه ممکنه این اقا بعد از اینکه من جهیزیم رو آوردم بره عدم تمکین بگیره یا اونم اقدام کنه؟بعد اگر اینکارو کنه نتیجش چی میشه واسه من؟ استرسش رو دارم چند روزدیگه دادگاه نفقه مهریمه....بعد ممکنه بگه مهرش رو میدم برگرده؟یا اگر جلو قاضی بگه طلاق نمیدم چی؟اخه الانم همش میگه نه زلاقت میدم نه وکالت طلاق رو بت میدم برم بدو تا طلاقت رو بگیری به وکیل کار بلدت بگو اگر میتونه طلاقتو بگیره یجورایی مسخره میکنه ....میتونه کلا علیهم اقدامی کنه یا اذیت کنه واسه طلاق؟آخه آدم کینه ای و لجباز و مغروریه و جدا از این مسائل من وکیلم از راهه اعتیادش نمیره جلو از طریق نفقه مهریه میخواد طلاقم رو بگیره چون تو بند قرارداد ازدواجون اومده که اگر تا۵ماه نفقه پرداخت نشه زن میتونه طلاق بگیره اون میخواد از این بند استفاده کنه و این ترفند و در اخر اعتبادش رو هم مطرح کنه...ممکنه واسه من بد بشه؟با وکیلم خیلی صحبت کردم اما گفت نترس بسپارش به من و استرس نداشته باش اما باز تهش استرس دارم....

  11. #78
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط روناک محمدی نمایش پست ها
    سلام من واقعا متاسفم برای این شرایط ایجاب شده
    منم پدرم اعتیاد داره به تریاک و تا الانم ترک نکرده و تفننی میکشه ترک میکنه و برمیگرده از وقتی چشم باز کردم پدرم معتاد بود و شلهد عذابای مامانم بودم واسه همین مامانم میگه هر تصمیمی میگیری نزار بشی الانه من و خودت رو نجات بده فردا اینده بچه هاتم تباهه....وقتی مصرف پدرم رو میبینم و حالاتشو بیشتر عذاب میکشم میگم شوهرم معتاد اینم از پدرم اخه کجا پناه ببرم....خیلی عذاب میکشم دست خودم نیست نمیتونم بیخیال باشم....الانم عشق مامانم به نفرت تبدیل شده و دقیقا مو به مو حرفاتونو درک میکنم....من همش از مامانم قایم میکنم مبادا ناراحت بشه غصه بخوره چیزیش بشه ....پدرمم با اخلاقای بدش دیوونش کرده هنوز که هنوزه بش ظلم میکنه و حرفای سنگین بارش میکنه واقعا تحمل چنین اینده ای رو با همسرم ندارم ...از طرفی پدرم رو میبینم اینجور سست میشم و میترسم بابام حتی تا دادگاه بام نمیاد حمایتم نمیکنه فقط مادرم و خواهرام هستن ....چند روز پیش دادگاه داشتم ۴۰دقیقه شهود دیر کردن بش گفتم بابا خو تو که بیداری کاریم نداری پاشو برو گفت کاریه که خودت کردی من کجا برم اخه خودت ازدواج کردی گفتم من خریت کردم ولی تو پدرمی گفتم قاضی بره دادگاه عقب میفته گفت بدرک اصلا شاید قسمت نیست تو جدابشی تو زور میزنی که خداروشکر فقط خدا کمکم کرد و قاضی رو وکیلم نگه داشت....شرایط سختیه نمیگم پدرم ادم بدیه و دیو دوسره نه اما اونطور که باید حمایت نمیکنه و میگه باید میموندی زندگی میکردی طلاق رو عیب میدونه میگه اگه تیکه تیکه هم شدی نباید جدا بشی میگه مگه مادرتون کم با من کشید تو هم تحمل کن زندگی الکی نیست که و.....کلا اخلاقای خاص خودشو داره اصلا یکباااار تو رو شوهرم واینستاد یکبار که شوهرم جلوش سرم داد میزد بش نگفت چرا داد میزنی و ....همیشه فرار کرده و خودشو کشیده کنار حتی حاضر نشد با خانواده همسرم حرف بزنه محکم بجاش مامانم باشون حرف زد و روبروشون وایساد...نمیدونم واقعا دیگه خسته شدم این چیزارو میبینم کاش خدا معجزه کمه و نجاتم بده...
    عزیزم این شرایط برای هرکسی که توش هست واقعا عذاب آوره متاسفانه. متاسفم که خانواده شمام با مشکلات اعتیاد پدر مواجهه. باور کنین انقد تو شرایط بدی بودم که حتی حاضر نیستم دشمنم تو این موقعیت قرار بگیره. شمام که این حرفارو زدین و از مادرتونم گفتین مادر خودمو تصور کردم. چیا که نکشیدن. این همراهی نکردن و حمایت نکردن پدر و که میگین نمی تونم بگم با چه عمقی درک می کنم. جالبه پدر من با این همه مشکلات و ناهنجاری هایی که داره، همه چی رو بی نقص می خواد! میگین پدرتون گفتن ؛خودت ازدواج کردی دیگه؛ این جمله دقیقا از جملات معروف پدر منه! خودت اینطوری کردی دیگه، خودت خواستی دیگه، مشکل خودته دیگه، به من ربطی نداره، می خواستی نکنی و.... این دقیقا چیزیه که از ۹۹ درصد پدرای معتاد سر میزنه. باید همه چی بر وفق مراد باشه و روز و روزگارشون مبادا خدشه ای بهش وارد بشه. مبادا کاری براش بتراشیم مجبور بشه تا سر کوچه بره! یه بار خارج از شهر از دانشگاه که بیرون زدیم ساعت ۷ عصر کولاک برف شد، من و دوستم شب هاج و واج مونده بودیم چیکار کنیم. گفتم صب کن زنگ میزنم پدرم بیاد (چون هم ماشین پدرم نسبت به ماشین اونا خیلی بهتر بود هم اینکه پدرم کاری نداشت و پدر اون یه شهر دیگه کارگری می کرد). فک می کنین پدرم چی گفت؟ گفت من نمی تونم ماشین و بیارم اونجا خودت یه کاریش بکن!!! (تازه اینم درست بگه آدم نمی سوزه، با خشم و غضب یه جوری گفت که انگار من وبال گردنشم و بچه همسایه!) دوستم به پدرش زنگ زد (خدا همچین مردایی رو عمر بده بهشون) گفت نگران نباشین الان را میفتم میام دنبالتون! (کسی که از ۵ صب کارگری می کرده تا ۷ عصر!! (تفاوت جوابای دوتا مرد رو در نظر بگیرین. یکی سالم با حقوق ماهی ۱۰۰ هزار تومن و دیپلمه، یکی معتاد با حقوق چند میلیونی و ماشین عالی و تحصیلات عالی!!!!!). من و دوستم یک ساعت تا شهر راه رفتیم، پدرش مسیر یه ساعته رو نیم ساعته اومد تا مارو همراهی کنه طفلک. بلاخره مارو سوار کرد و رسوند خونه. حالا این یه مثال از عدم حمایت پدر تو زندگی ماهاست. شایدم در قبال خیلی از کارای دیگه مهم نباشه واقعا. من حاضر بودم پدرم تا آخر عمر با من حرف نزنه اما از طرفی دس رو مادرم بلند نکنه، حرفای رکیک نزنه و ....
    این حمایت پدر که ازش حرف میزنین رو من خیلی وقته چال کردم. دیگه اصلا رو پدرم حسابی باز نمی کنم. حتی می ترسم ازدواج کنم. میگم اگه یه همچین موقعیتی (تو برف گیر کردن مثلا) دوباره برام پیش بیاد و همسرم مثلا ماموریت باشه، نمیگه من نیستم پدرت بیاد دنبالت؟! یا اصلا یه اتقاق دیگه افتاد لازم شد پدرم ازم حمایت کنه....تکلیف من چیه اون موقع؟!

    شما به حرف پدرت گوش نده. الان زمونه ای نیس که کسی بسوزه و بسازه. باید از زندگی مادرت درس بگیری. انشالله که خدا گره از مشکلات همه ما باز کنه​
    ویرایش توسط غبار غم : پنجشنبه 30 شهریور 96 در ساعت 20:24

  12. #79
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط غبار غم نمایش پست ها
    عزیزم این شرایط برای هرکسی که توش هست واقعا عذاب آوره متاسفانه. متاسفم که خانواده شمام با مشکلات اعتیاد پدر مواجهه. باور کنین انقد تو شرایط بدی بودم که حتی حاضر نیستم دشمنم تو این موقعیت قرار بگیره. شمام که این حرفارو زدین و از مادرتونم گفتین مادر خودمو تصور کردم. چیا که نکشیدن. این همراهی نکردن و حمایت نکردن پدر و که میگین نمی تونم بگم با چه عمقی درک می کنم. جالبه پدر من با این همه مشکلات و ناهنجاری هایی که داره، همه چی رو بی نقص می خواد! میگین پدرتون گفتن ؛خودت ازدواج کردی دیگه؛ این جمله دقیقا از جملات معروف پدر منه! خودت اینطوری کردی دیگه، خودت خواستی دیگه، مشکل خودته دیگه، به من ربطی نداره، می خواستی نکنی و.... این دقیقا چیزیه که از ۹۹ درصد پدرای معتاد سر میزنه. باید همه چی بر وفق مراد باشه و روز و روزگارشون مبادا خدشه ای بهش وارد بشه. مبادا کاری براش بتراشیم مجبور بشه تا سر کوچه بره! یه بار خارج از شهر از دانشگاه که بیرون زدیم ساعت ۷ عصر کولاک برف شد، من و دوستم شب هاج و واج مونده بودیم چیکار کنیم. گفتم صب کن زنگ میزنم پدرم بیاد (چون هم ماشین پدرم نسبت به ماشین اونا خیلی بهتر بود هم اینکه پدرم کاری نداشت و پدر اون یه شهر دیگه کارگری می کرد). فک می کنین پدرم چی گفت؟ گفت من نمی تونم ماشین و بیارم اونجا خودت یه کاریش بکن!!! (تازه اینم درست بگه آدم نمی سوزه، با خشم و غضب یه جوری گفت که انگار من وبال گردنشم و بچه همسایه!) دوستم به پدرش زنگ زد (خدا همچین مردایی رو عمر بده بهشون) گفت نگران نباشین الان را میفتم میام دنبالتون! (کسی که از ۵ صب کارگری می کرده تا ۷ عصر!! (تفاوت جوابای دوتا مرد رو در نظر بگیرین. یکی سالم با حقوق ماهی ۱۰۰ هزار تومن و دیپلمه، یکی معتاد با حقوق چند میلیونی و ماشین عالی و تحصیلات عالی!!!!!). من و دوستم یک ساعت تا شهر راه رفتیم، پدرش مسیر یه ساعته رو نیم ساعته اومد تا مارو همراهی کنه طفلک. بلاخره مارو سوار کرد و رسوند خونه. حالا این یه مثال از عدم حمایت پدر تو زندگی ماهاست. شایدم در قبال خیلی از کارای دیگه مهم نباشه واقعا. من حاضر بودم پدرم تا آخر عمر با من حرف نزنه اما از طرفی دس رو مادرم بلند نکنه، حرفای رکیک نزنه و ....
    این حمایت پدر که ازش حرف میزنین رو من خیلی وقته چال کردم. دیگه اصلا رو پدرم حسابی باز نمی کنم. حتی می ترسم ازدواج کنم. میگم اگه یه همچین موقعیتی (تو برف گیر کردن مثلا) دوباره برام پیش بیاد و همسرم مثلا ماموریت باشه، نمیگه من نیستم پدرت بیاد دنبالت؟! یا اصلا یه اتقاق دیگه افتاد لازم شد پدرم ازم حمایت کنه....تکلیف من چیه اون موقع؟!

    شما به حرف پدرت گوش نده. الان زمونه ای نیس که کسی بسوزه و بسازه. باید از زندگی مادرت درس بگیری. انشالله که خدا گره از مشکلات همه ما باز کنه​
    درست میگید من این شرایط رو با پدرم گذروندم اینکه هیچوقت تو هیج شرایطی نتونست قدمی برام برداره حتی واسه خواستگاریمم بزور نشسته بود حتی نرفت تحقیقات انجام بده ....و چیزی که منو بیشتر لز همه اذیت میکنه اینه که چرا پدرم معتاد بود و زتدگی مادرم واسه خودم مجددا تکرار شد این خیلی اذیتم میکنه اخه یه ادم مگه چقدر جا داره که از یه نقطه چند بار ضربه بخوره من ادم صبور و ارومی بودم اما الان عصبی و عجول شدم تحمل کوچکتدین حرفی رو از هیجکس ندارم و همش فک میکنم حقمو ازم گرفتن و با جواب دادن میتونم حقمو پس بگیرم و نزارم کسی چیزی بهم بگه حتی بشوخی خانوادمم تعجب میکنن میگن نمیشناسیمت...از طلاق و جدایی هم همیشه میترسیدم ولی نمیخوام سرگذشت مادرم تورار بشه چون تا خدودی شاهد عذابایی که میکشید و هنووووزم داره میکشه هستم بخاطر همین از شوهرم بیزار شدم چون از ناحیه ای که میدونست بهم ضربه زد.با ادم معتاد نمیشه زندگی کرد...
    از راهنمایی ها و همدردیت ممنونم عزیز امیدوارم مشکلات شما هم حل بشه و عاقبتتون بخیر بشه

  13. کاربر روبرو از پست مفید روناک محمدی تشکرکرده است .

    غبار غم (جمعه 31 شهریور 96)

  14. #80
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 03:27]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    4,003
    سطح
    40
    Points: 4,003, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 58 در 44 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام دوستان
    کسی اینجا واسم تاپیک نمیراره من تمامه درد و دل و امیدم این سایته
    روزهای سختی رو میگذرونم دارم لحظه به لحظه شکنجه میشم.تهه همه خوشیحام گریه میکنم حالم بد میشه....حرفای سنگین پدرم اذیتم میکنه نه برادرم نه پدرم کسی واسم قدمی برنمیداره تنها حامی من مادرمه
    داداشم واسه شاهد شدنش تو دادگاه جهیزیه اومده ادرس خونه پدر منو نوشته که مشکل ساز میشه واسه پروندم وکیلم زنگ زد گفت شده۲دقیقه بیاد چون دست خط خودشه حیفه روند پروندتون خراب بشه دوبار ازش خواهش کردم هم خودم هم مادرم اما داداشم گفت وقت نمیکنم منم گاروزندگی دارم و....خیلی دلم گرفته حس تنهایی و بی کسی میکنم...با پدرمم بحثم شد همش میگفت خودت کردی خودت انتخابش کردی و بمنچه و....بهش گفتم باشه یه غلطی کردم تو مثلا پدرمی قدمی برام نداشتی از وقتی اومدم حتی نمیپرسی پول وکیل رو چجور پرداخت کردی عین خیالت نیست تهش هم بهم گفت تو ول هشتی تو خیابونا بااینکه بخدا قسم من حتی تا هیئت نمیرم فقط باشگاه اونم با ماشین خواهرم دم در میبره و میارتم فووووق فوووقش برم شامی چیزی با مامانم و خانوادم بیرون ترددم رو خیلییی کم کردم با دوستام حتی نمیزارم بیان خونمون که چیزی بم نگه. مگه کار منه که انحامش بدم خیلی دلم ازش شکسته بهش گفتم وقتی تو پدرمی به من تهمت میزنی و اینجور میگی وای بحاله بقیه فقط میگم واسه خودم متاسفم که فرزند توام .از طرفی دعواهای پدر و مادرم و عذابایی که به مادرم میده خودخواهی هاش به مادر من که یه زنه محجبه و نماز خون هست تو دعوا حرفای ناسزا میزنه و مادرم فقط اشک میریزه یا حالش بد میشه قلبش درد میگیره یعنی نگرانی مادرمم هست ....وااای خیلی روزای سخت و سنگینین دیگه تحمل ندارم این چیزا قدرتم رو میگیرن.جو خونه واقعا عذاب آوره واسم نگاه ها و حرفا های سنگین پدرم و حمایت نکردنش....چه غلطی کردم ازدواج کردم
    دلم داره میترکه دلم ارامش میخواد دلخوشی میخام هیچ هدفی ندارم...هیچکس برام قدمی برنمیداره برادرام هزاری تو دستم نذاشتن یا از نظر عاطفی حمایتم کنن اصلاااا انگار پدر و برادر ندارم و وجود ندارن خدایااااا اخه چرا تو که میدونستی جو خونه اینجوره چرا دوباره برگشتم اینجااااا فقط دلخوشیم مادرمه اونه که درکم میکنه و همدممه اگه اون نبود تا الان پدرم برم میگردوند اینجا بودنمم فقط بخاطر اینه که به ارامش برسم اما بازم ندارم همش تو اتاقمم بیرون نمیام فقط از نظر اینکه کار به کارم ندارن تو خونه راحتم یعنی اصلا بهم فشار نمیارن کار کنم نکنم بخابم بیدار باشم و.....بابام میگه اگه تیکه تیکتم کردن نباید طلاق بگیری باید تحمل کنی زنرگی همینه و طلاق واسه ما افت داره و ابروریزیه و خوب نیست...هنوز هیچی نشده میگه زنه مطلقه و....دلم خیلی شکسته تورو بحق این شبهای عزیز برام دعا کنید


 
صفحه 8 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اعتیاد برادر
    توسط negin_winter در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 اسفند 96, 02:48
  2. با اعتیاد همسرم به قلیان چگونه برخورد کنم؟
    توسط سینان در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 13:14
  3. اعتیاد شوهر خاله ام
    توسط الف-ح در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 10 آذر 91, 15:52
  4. مشکل با اعتیاد پدر دختر مورد علاقه ام(کمکم کنین)
    توسط pesare_baran در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 آذر 91, 12:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.