ممنون از پاسخت..قبول دارم اشتباه کردم
خونه جدید رو رفتیم دیروز سند زدیم سه دانگ به نام من و سه دانگ به نام همسرم...دو روزه رفتارش خیلی خوب شده و اون حسه بی مسئولیتو خوابالودگی رو نداره بیشتر با دخترم وقت میزاره من هم بهش محبت میکنم ...تو صحبتاتون اشاره کردید که با مطالعه میشه مثل یه روانکاو با این افراد برخورد کرد..میشه منابع مطالعاتی رو بهم معرفی کنید...اینکه من الان سردرگمم نکیدونم برم پیش مشاور یا روانپزشک خودش که اصلا نمیاد...یه جلسه رفتم پیش مشاور ولی هیچ راهکاری ارائه نداد..
الان از طرف خانواده خودمم تحت فشارم هی میگن چرا اون زنگ نمیزنه چرا نمیاد اشتی کنه اینطوری سردی بیشتر میشه الان تقریبا دوماه از اون دعوا میگذره...یه ماه دیگه عروسی دعوتیم از اقوامه دوره منه مطمینم بهش بگم میگه نمیام میگه من از ریخته فامیلات خوشم نمیاد خودت دوست داری برو...در ضمن اسباب کشی هم در پیش دارم نمیخام با دلخوری برم خونه جدید...خیلی دوست دارم با خانوادم آشتیش بدم ولی نمیدونم چجوری؟؟؟ دو هفته پیش تولد دخترم بود که براش توی یه کارگاه مادر و کودک برگزار کردم یعنی خونه خودمون جشن نگرفتم بهش گفتم اونموقع بیا یه کیک کوچیک بگیریم بریم خونه مامانم اینا هم رفع کدورت هم تولد بجه کلی باهام دعوا کرد که این چه حرفیه برای چی من اینکارو بکنم مگه من چیکار کردم!!!!!!اصلا خودش رو مقصر نمیدونه..تورو خدا راهنماییم کنید چه طوری و از چه دری وارد بشم که اول یه کم این روابط حسنه بشه بعد برم سراغ درمان همسرم که دیکه این جریانات پیش نیاد
همسرم میگه من با تو خوشبختم ولی وقتی آدم دیگه ای میاد این وسط ما رابطمون خراب میشه یعنی فقط دوست خودم باشم و دخترم با خودش هیچ کس دیگه نه رفت و آمد نه هیچیزه دیگه
علاقه مندی ها (Bookmarks)