به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    تورو خدا کمکم کنین خیلی مستاصل شدم..دیشب ساعت دو ونیم اومد خونه بوی سیگار میداد کلی سین جین ش کردم تا فهمیدم قلیون کشیده رفته بود موتوروشو عوض کنه...واای ولی چشماش خمار همشم عرق میکرد صورتش و دستاش سرد بود کلی قسمش دادم چیزی خورده چیزی کشیده گفت نه ...کلی هم گفت بهم برخورد که بهم کیگی معتاد شدم...ولی اخه این علایم!! صبح تا ظهر خواب .....همشم میگه ناراحتی مهریه رو ببخش برو خونه بابات
    همش میگه من از ماجرای اونروز دلم شکسته غرورم شکسته..اخه واقعا اینطوریه؟؟؟؟من کله ماجرا رو براتون تعریف کردم شما نظر بدید

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    وقتی نوشته هاتون رو میخونم انگار دفتر خاطرات خودم رو مرور میکنم. سیزده سال پیش تو شرایط شما بودم. البته بدون بچه. با توجه به تجربیات خودم میتونم بگم شوهرتون به احتمال زیاد اعتیاد دارند . توی تاپیک قبلی تون هم این رو گفتم . تو این تاپیک هم نمیخواستم پیامی بدم ولی واقعا از سردرگمی شما ناراحت شدم چون کاملا می فهمم چه حالی دارید . دنبال کسی هستید که شما رو مطمین کنه که معتاد هست یا نه. با تجربه خودم میگم بدنبال اثبات چیزی نباشید. به فکر تامین پشتوانه مالی برای خودتون و دخترتون باشید تا با کمترین ضرر این مرحله رو بگزرونید مواظب پولتون باشید و برای روزهای سختی که در پیش دارید پشتوانه جمع کنید. امیدوارم اون خونه ای رو که پدرتون براتون خریده بود رو تقدیم شوهرتون نکرده باشید.دیر یا زود از نظر روحی اماده میشید برای جدایی . چون متاسفانه شوهرتون معتاد پرخاشگر هست و با این نوع معتاد نمیشه زندگی کرد حتی اگر پول داشته باشه. تنها نوع معتادی که میشه باهاش زندگی رو ادامه داد معتادی هست که پرخاشگر نباشه و پولدار باشه .

    مواظب خودتون و فرزندتون باشید
    ویرایش توسط maadar : شنبه 31 تیر 96 در ساعت 01:20

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ای وایه من ..خدایا کمکم کن..تو روخدا بهم بگو چطوری ثابت کنم..الان باید چیکار کنم..بمیرم برای دختره دسته گلم....اون خونه رو همونطور که به نام پدرم بود فروختیم و سهدانگ مغازه ای که شوهرم توش کار میکرد و یه دونگش به نام خودش بود رو خریدیم به نام من...ولی دوماه پیش مغازه رو فروخت الان با نصفه پوله مغازه خونه خریدیم سه دانگ به نام من سه دانگ به نام خودش..ولی هنوز کله پول خونه رو ندادیم و وقت سند زدن که یه ماه دیگس باید بدیم..الان گیرم مابقی پوله که الان یه روز میگه ماشین میخرم برا خودم یه روز میگه خونه میخرم میدم اجاره یه روز میگه میزارم تو حسابم سود میگیرم...من اگه اون پول تو حسابش نبود الان اقدام میکردم مجبورم بسازم تا تکلیف اون مابقی پولو روشن کنه اینقدم پررو و گستاخ این مابقی رو تمام و کمال برای خودش میدونه..میگه میخای طلاق بگیری بگیر مهریه رو ببخش بعد..مهریه ام 110 سکه اس....نمیتونم یه لحظه بدون دخترم زندگی کنم ایتقد نامرده میگه بچه هم میدم مادرم بزرگ کنه
    روز پنج شنبه کله روز رو خونه خوابیده بود کله روززززززززز من هی قربون صدقش رفتم هی نازش کردم گفت روزه شهادته من بیرون نمیام مسخره میکرد نمازشو نمیخونه بعد میگه چون شهادته بیرون نمیام منم هم صبح دخترمو بردم پارک هم عصر داشتم خونه دیوونه میشدم نه میتونستم جوابشو بدم نه هیچکاره دیگه ..قول داد جمعه از صبح بریم بیرون...وقتی پنج شنبه داشتم بیدارش میکردم بیاد شام بخوره گفتم صبح بریم پارک ورزش گفت اصلا حوصله ندارم بدنم درد میکنه عصری میریم بیرون...صبح جمعه ساعت ده با کلی التماس و قربون صدقه بیدارش کردم که بریم تره بار و فروشگاه کلی اه و ناله و غر غر بالاخره اومد اینقد منگه دمه تره بار که رسیدیم ماشینو انداخت تو جوب..خلاصه وایساد کلی لاستیک عوض کردو جک زد و اورد بیرون من و دخترم هم رفتیم خریدا رو کردیم..رفتیم دم فروشگاه از ماشین پیاده نشد گفت دستام کثیفه دوباره من و دخترم رفتیم خریدارو کردیم گذاشتیم تو ماشین...تا نشستیم تو ماشین گفت من میخام برم سمت خونه مادرم استخر بدنم درد میکنه من یه دفعه قاطی کردم گفتم مگه نمیخایم عصر بریم پارک اینهمه به ما وعده وعید دادی اونم شروع کرد به داد زدن که مگه من برده تو ام اصلا نمیخام بیام برو گمشو بینیم میخام برم سمت خونه مادرم مغازه بخرم من مغازه میخام...خلاصه ما رو دم خونه پیاده کرد و رفت و گوشیشو خاموش کرد..دیوونس یه روز مغازه رو میفروشه یه روز میگه میخام مغازه میخام دیوونم کرده به خدا
    ظهره جمعه دخترم تب شدید کرد هرچی به موبایلش زنگ زدم خاموش بود زنگ زدم به مادرش گفت اونجا هم نرفته به مادرش گفتم این چند روز چه بلایی سرمون اورده مادرش گفت درست میشه این لجبازه بزار کا رپیدا کنه خوب میشه....سرتون رودرد نیارم خودم پاشدم دخترمو بردم بیمارستان عصری زنگ زد خودش کجایی گفتم بیمارستان گفت منم اومدم مغازه بخرم و منم گفتم هر جور راحتی.......دروغ میگه مثل...ساعت یک تا پنج کدوم املاکی بازه..
    مادرش ساعت هشت شب زنگ زد بهم حاله دخترمو بپرسه و گفت هنوز شوهرم نرفته اونجا................
    دیشب از بیمارستان رفتم خونه بابام ولی به اونا اینا رو نگفتم گفتم کار داشت ظهر رفت سمت خونه مادرش...دیشب ساعت دوازده شب تازه زنگ زده به گوشیم که منم برنداشته بودم........
    اخه اینم مرده اینم ادمه هی فحش میده به خانوادم سکوت میکنم هی داد میزنه .........هرچی میگم چت شده معتاد شدی قرص خوردی میگه برو بابا بابات معتاده..

  4. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    اگر هم معتاد نیست با این سوال ها ناخواسته هدایتش می کنید به سمت اعتیاد، زمانی که این نمونه به ایشون برچسب می زنید ، مجوز اعتیاد را برای ایشان صادر کرده اید.

    از فکر اعتیاد بیایید بیرون .

    نگاه شما به همسرتون بسیار تحقیر آمیز هست ، از عباراتی که استفاده می کنید خبر می دهد از سر درون . آخه خانمم کی به همسرش می گه منگ؟ یا حالا نماز نمی خونه مسخره می کنه روز شهادت بیرون نمی یاد؟ یا آخه این مرده؟

    در مورد بد پارک کردن و تو جوی رفتن این یک چیز عادیه ، از هر 10 هزار پارک خوب یک بارش هم بره تو جوی ، برای خود ما هم از این اتفاقات افتاده ، جوری که تماس گرفتیم با آتش نشانی تا بیاد ماشین ما را در بیاره ، اما هیچ وقت نگفتم همسرم منگه ، بلکه اون روز تبدیل به یک خاطره فراموش نشدنی برامون می شد و کلی با همسرم می خندیدیم . یادمه یک بار همسرم ماشین رو بر خلاف نظر من از یک مسیر اشتباه برد وتو گل گیر کردیم ، هر کار کردیم در نمی آمد تا جایی که نوبت به من رسید پیاده بشم و ماشین رو حل بدم تا دلت بخواد با هر بار گاز دادن همسرم تا توی چشمام گل رفت ، این ها شیرینی زندگیه .

    در مورد خبر نگرفتن از شما ، ببینید زمانی که بین زن و شوهر فاصله ایجاد می شه ، زمانی که شما منزل خانوادتونید و همسر شما با خانوادتون مشکل داره آن هم چنین مشکلی که مطئنم در درونش احساس شرمساری می کنه اما به خاطر غرورش حتی خودش رو هم در این مورد فریب می دهد ، چنین رفتارهای مثل بی تفاوت نشون دادن خودش ، قابل پیش بینی است .

    من قصد ندارم بگم همسرم شما بی تقصیر نه اصلا، می خوام بگم این یک رابطه دوطرفه هست، هر چقدر شما درست وموفق تر عمل کنید متعاقبا نتیجه های بهتری خواهید گرفت وبرعکسش هم صادقه ، به نظرم رفتار تحقیر آمیز شما حتی اگر شما خیلی هم مراقبت کرده باشید که نشان ندهید اما همسرتون پالس های آن را به خوبی با گیرنده هاش دریافت کرده .

    نگاه انتقادیت رو تبدیل به نگاه عاطفی کن ، اثرش در همسرت باعث ایجاد انگیزه می شود ، و اون می شه بنده تو که حاضره به خاطر رضایتت حتی جونش را هم بده.

    به جای اینکه تمام انرژی ات رو صرف این موارد روزانه آزار دهنده کنی ، کمی وسعت دیدتون رو به زندگی زیاد کنید ، اگر زیر بنایی به فکر راه حل باشید تمام این موارد خود به خود حل می شود.

  5. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    maadar (یکشنبه 01 مرداد 96)

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    راستش رو بخواهید زیاد دوست ندارم چیزی براتون بنویسم چون خاطرات خودم تازه میشه و توی روحیه ام تاثیر میزاره.

    زیاد باهاش کاری نداشته باشید . همون وقت هم که درباره قرص خوردنش تاپیک داشتید بهتون گفتم که انتظاری ازش نداشته باشید و کارهاتون رو خودتون انجام بدید . چون وقتی صبح تا شب با شماست و یک کاری پیش میاد که زمان بر باشه و زمان مصرف بگزره دچار اضطراب میشه و بهانه و پرخاشگری میکنه تا بره و مصرف کنه. شاید هم در زمان ترک هست و مشکلات روحی مربوط به زمان ترک رو داره. چرا مدام ازش میپرسی که معتاد هستی یا نه؟ فکر میکنید حتی اگر معتاد هم باشه به شما با زبان خودش میگه بله من معتادم. این کارتون جز افزایش تنش و اضطراب هیچ سودی نداره. چون میدونه که شما بالاخره یک روز میفهمید مضطرب هست و میخواد از نظر مالی شما رو خلع سلاح کنه . اعتمادش رو جلب کنید و سند خونه یا هر پول دیگری رو به نام خودتون کنید. درضن باید بگم که به هیچ طریقی نمیتونید اعتیاد رو ثابت کنید. اگر فقط سه روز مصرف نکنه دز مورفین تو خون پایین میاد و جواب ازمایش منفی میشه ولی اگر بتونید نمونه ادرار ازش داشته باشید و به مراکز ترک اعتیاد ببرید اونجا کمکتون میکنندولی اصلا نیازی به این کارها نیست چون من خودم تمام این راهها رو رفتم میکنند. میتونید دنبال نشانه ها باشید مثل زرورق یا قاشق سوخته نی یا چیزهای شبیه به این و یا حتی خود مواد مخدر. برای اثبات به خودتون نه کس دیگر همین نشانه ها کافیه. امید وارم که همسرتون مشکلش اعتباد نباشه ولی شما بهتره مواظب پولتون باشید. با وجود دخترتون هم که عجله ای برای طلاق نیست . شما مواظب پول باشید و برای خودتون پشتوانه داشته باشید و توقعی از شوهرتون نداشته باشید . نگران نباشید فاجعه ای در کار نیست. فاجعه وقتی اتفاق میفته که حماقت کنید و بهش اعتماد کنید و زندگی خودتون و دخترتون رو بسپارید به دستش. پس عاقل باشید به پر و پاش نپیچید اعتمادش رو جلب کنید و برای خودتون پشتوانه جمع کنید اون وقت هیچ اتفاق ناگواری نمیفته و میتونید سرپا بمونید.

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ممنون دوست عزیز بابت پاسختون..چشم سعی خودم رو میکنم ولی باورکنید من هیچکدوم از این حسامو و حرفامو بهش نمیگم..
    دخترم حالش بد شده بود و دوروز پیش مرخصی گرفتم نصف شب که پا شدم پاشویش کنم رفتم موبایل شوهرم رو چک کردم دیدیم اس داده به یکی که سامان من هندزفریمو خونه شما جا گذاشتم! دنیا رو سرم خراب شد شوهره من اصلا اهل رفیق بازی نبود اصلا..بعد دیدم این همون شماره ایه که اون شب رفته بود موتور بخره و اومد بو قلیون میداد چندبار بهش زنگ زده بود...خیلی خودمو کنترل کردم و پیش خودم گفتم اخه این منو خر فرض کرده چه قد سکوت کنم خدااااااااااااااااااااااا اااااااا..دمه صبح رفت دستشویی وقتی اومد بخوابه اول قربون صدقش رفتم بعد بهش با ارامش گفتم با کلی مقدمه چینی که توروخدا باهام صادق باش اونم هی میگفت برو بابا و.... منم رومو کردم اونطرف گفتم یادت باشه خودت نخواستی این زندگی دیگه زندگی نمیشه البته خیلی اروم گفتم اونم یه دفعه قاطی کرد و دو تا محکم کوبید تو سرم منم بلند شدم بیام از اتاق بیرون و اونم دنبالم اومد و گرفت به باد مشت و لگد و فحش و بد و بیراه که اویزونه منی تو برو گمشو من که خیلی وقته بهت گفتم برو گمشو .............و من فقط سکوت...فقط سکوتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ..بدنم کلی کبود شد و اخرشم گفت من میرم اون خونه رو فسخ میکنم و پولشو برمیدارم میرم مغازه میگیرم...من یه جلسه پیش مشاور رفتم و اون فقط بهم گفت فقط اولین کار اینه که مالتو ازش بگیری چون نصف اون پولو بابام داده بوده و برای منه....منم ترسیدم و الان دوباره سر لج می افته و رفتم پیشش دو ساعت بعد خودش بغلم کرد معزرت خواهی کرد گفت چرا اونا رو گفتی چرا گفتی معتاد شدم منم بهش گفتم اون اس رو دیدم از گوشیت ..گفت رفته بودم دفترکار دوستم که موتورفروشی دارن تخته بازی کنم هنزفری رو جا گذاشتم منم باور کردم یعنی سعی کردم باور کنم فقط به گفته مشاورم که همون موقع هم باهاش تماس گرفتم و قضیه رو بهش گفتم فقط جو خونه رو اروم کنم..........فقط سکوت فقط ارامش.....اونم اومد طرفم ..........همسره من مهارت کنترل خشمش رو نداره علاوه بر اینکه مغرور و بدبین هم هست اما تشنه محبته هرچند اگه من این محبت رو بهش نمیکردم تا حالا صد بار جدا شده بودیم.....الان بیکاره به خدا دارم این در اون در میزنم کار براش پیدا کنم ولی دل نمیده فقط میگه میخام برم مغازه اجاره کنم من قبلا برای خودم کسی بودم و ....اصلا رو تصمیمش نیس همش این شاخه اون شاخه میخاد بپره خودش مغازه رو فروخت بره سراغ کار اداری الان میگه خوب کار نیس دوباره میرم سراغ مغازه درصورتیکه حالا به خواهرش سپرده نتونسته کار پیدا کنه خودش اصلا دنبالش نمیره...........
    امروز قراره بریم خونه ای که قولنامه کردیم سند بزنیم....خسته ام خیلی خسته..ای کاش میومد پیش مشاور یا روانپزشک

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    چرا هیچکس کمکم نمیکنه و راهکاری ارارئه نمیده

  9. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    دوستان هیچ راهکاری به ذهنتون نمیرسه که من بتونم وضعیت زندگیم رو سامان بدم ....هم همسرم و هم ارتباط با خانوادم رو..خواهش میکنم کمکم کنید من واقعا درمونده ام

  10. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    خیلی ناراحت شدم از اینکه کتک خوردید. دختر خوب چند بار بگم ولش کن و هیچ انتظاری ازش نداشته باش . چرا مضطزبش میکنی؟ اون خودش حالش خوب نیست. خودش هم که با زبون خودش داره میگه شما اویزون من هستید. این یعنی کاری به کارم نداشته باش بزار برو برای خودت زندگی کن من نمیتونم برات مرد خونه باشم. واقعیت هم همینه. اون تواناییش رو نداره. درضمن شوهرت نمیتونه کار اداری داشته باشه. اگر هم وارد کار اداری بشه کوتاه مدت خواهد بود. شما هم زیاد روی درامد ایشون حساب نکن. اوضاع و احوال زندگی شما با محبت و سکوت و غیره درست نمیشه . برای خودت و دخترت زندگی کن . بدون شوهر. بزار مثل یک هم سوییتی تو خونه بیاد وبره وغذا بخوره و بخوابه. سوال پیچش نکن. برای خودت ضرر داره . فقط بی خودی مضطربش میکنی اون هم کتک میزنه. هیچ فکر کردی اگر خدای ناکرده اتفاقی برات بیفته چه بلایی سر دخترت میاد؟
    کار سند خونه چطور شد؟
    دیگه خونه تون رو نفروشید ممکنه تو این خرید و فروشها پولش به باد بره. به جای اینکه انرژی ت.ن رو صرف توجه به شوهرتون بکنید مواظب پولتون و سلامتی تون و فرزندتون باشید.

    میدونم که دوست دارید شوهرتون تغییر کنه و مرد خونه باشه وحاضرید هر کاری بکنید تا زندگیتون خوب بشه برای همین هم میایید اینجا و راه حل میخواهید ولی بعضی وقتها یک چیزهایی دست ما نیست و جز پذیزش واقعیت چاره دیگری نداریم.

    تاپیک شما به مشابه زندگی نامه من هست. کاملا میفهمم که الان در چه حالی هستید. سطر اول رو که میخونم خیلی راحت بقیه ماجرا رو حدس میزنم . شما الان فکر میکنید که باید نهایت تلاشتون رو بکنید تا این زندگی درست بشه ولی 50 درصدش مال شماست و بقیه اش سهم شوهرتون هست که تلاشی برای بهتر شدن نداره یعنی در حقیقت نمیتونه داشته باشه و اون هم دست خودش نیست یک جوری تو یک باتلاق گرفتار هست و شما هرچقدر بیشتر بخواهید بهش بچسبید یا دستش رو بگیرید تا کمک کنید شما رو هم با خودش میبره قعر باتلاق پس رهاش کنید و فقط از دور نظاره گر باشید تا اسیبی نخورید اگر نجات پیدا کرد که خیلی خوبه اگر که نه حد اقل شما رو با خودش پایین نمیبره.

  11. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    absعزیز ازاینکه این بلا سرتون اومد خیلی ناراحت شدم ولی آخه عزیزمن اون موقع صبح وقت یه بحث جدیه؟؟!!!توی آداب گفتگو که توی همین سایت مقالش هست گفته شده باید زمان مناسب رو انتخاب کرد تا حرفات بیشترین تاثیر رو داشته باشه.من درک میکنم شما خیلی اضطراب داشتی ولی میبایست صبر میکردی تااین اتفاق نیفته.
    بارها توی همین تالار گفته شده گوشی همسرتون رو چک نکنین.مگه میخواین ازش جداشین که مدرک گیر بیارین؟!شماکه بعدش سکوت کردین این کارو همون اول کار انجام میدادین.درضمن برای کسی که بوی قلیون یاسیگار میده که انگ معتاد نمیرنن!!!
    این اشتباهات شما بود که باعث این اتفاق تلخ شد.شما که همسرتون رو میشناسین متاسفانه نمیتونه خشمش رو کنترل کنه نه زمان مناسبی رو انتخاب کردین نه لحن مناسب.
    امثال همسر من وشما که مضطربن وناراحتی روحی دارند باید مثل یک درمانگر باهاشون برخورد کنیم.مطالعه در زمینه رفتار بااین افراد خیلی کمکت میکنه درصورتی که یک خواننده صرف نباشی بلکه عمل کننده باشی.
    خونه جدید رو هم حداقل سه دانگش رابه نام خودتون بزنین این حق شماست .
    ویرایش توسط tavalode arezoo : شنبه 07 مرداد 96 در ساعت 19:31


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.