به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام نیلوفرجون.ممنون

    درباره اون موضوع راه حل های دیگه انجام شده و در حال انجامه.مثل روانشناس و دکتر اورولوژی.من فکر میکنم این موضوع هم در کنار عوامل دیگه میتونه خیلی موثر باشه.

    من خودم دیدم که مادرش جلوی همسرم یه آدم خیلی خوب و جزو فامیل های خیلی نزدیک که جزو معدود کسایی هست که هنوز رابطه دارن رو خراب میکنه و همسرم

    هم تا حدی باور میکنه.

    شاید فکر کنید من مبالغه میکنم.ولی دیدم این کار رو در مورد من هم کرده .مخصوصا دوران عقد و همسرم اونقدر تاثیر پذیرفته بود که یه آدم دیگه شده بود.

    الان هم مواقعی که سر مسائل دیگه بحثمون میشه و اون حرف مادرش رو پیش میکشه میفهمم که هنوز تحت تاثیره.

    من خیلی وقته پشت سر مامانش حرف نمیزنم و حتی یه کارایی هم براش انجام میدم ولی باز هم همسرم راضی نیست.

    همیشه هم میگه رابطه تو و مادرم اونجوری که باید باشه نیست.هر وقت هم میپرسم چطور باشه توضیحی نمیده .میگه نمیدونم .دوست دارم صمیمی تر باشید.

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    آنیتا جان، حرفات رو کامل درک می کنم.
    بپذیر که شوهرت کنار همچین مادری تربیت شده. برای همین زمان لازم هست تا متوجه رفتارهای مادرش بشه. مثلا شوهرت فکر نمی کنه بدگویی مادرش در مورد فامیل واقعیت نداشته باشه.

    شما به جای نزدیک شدن به مادرشوهر، به شوهرت محبت کن. مطمینم شوهرت از مادرش محبتی ندیده و خیلی سریع جذب خودت میشه. خودت رو بزار جای شوهرت، مادرت هرروز داره از زمین و زمان بد میگه. همه رو مقصر تنهایی خودش میدونه. توی ذهنش توهم داره که شما هم میخوای پسرش رو ازش دور کنی. حسادت داره به مادر شما که دورش خلوت نیست. خب حالا از شوهر شما چی میمونه؟؟
    تلاش کن که شوهرت متوجه بشه اولویت اصلیش، زندگیش هست و کمتر به حرفای مادرش بها بده.

    ضمنا عزت نفس خودت رو تقویت کن. بزار شوهرت ببینه که حرفای مادرش در مورد شما اشتباه هست.
    به هیچ عنوان خودت رو فدا نکن. من تجربه این کار رو دارم. از خودگذشتگی می کردم و تهمت ها و توهین های مادرشوهرم رو خیلی تحمل می کردم. اما خشم درونیم باعث شده بود که از شوهرم فاصله بگیرم. اما الان هرجور خودم دوست داشته باشم و به نظرم منطقی بیاد رفتار می کنم.

    تا جایی که آرامشت رو بهم نمی ریزه به مادرشوهرت کمک کن. مثلا با شوهرت دوتایی برین براش خرید کنین ;)

  3. 2 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (پنجشنبه 15 تیر 96), آنیتا123 (پنجشنبه 15 تیر 96)

  4. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    ممنون بهاره جون.حرفهاتون رو من کاملا قبول دارم. هر چند همسرم میگفت اگر من رو دوست داری باید خانوادم رو هم دوست داشته باشی و با مادرم صمیمی باشی.

    البته الان مدتی هست که از این حرفها نمیزنه و قبلا هم بیشتر توی بحث و دعوا این چیزها رو میگفت.ولی من میدونم این خواسته قلبیش هست.

    الان یه اتفاق جدید افتاده.

    مادر همسرم یک سال اول ازدواج به ندرت خونه ما میومد.ولی جدیدا به بهانه هایی میاد و چند روز میمونه.الان همسرم یه مریضی خیلی جزئی گرفته.

    من مرخصی گرفتم و مراقبش هستم .هر چند حال خودش خوبه.

    به محض اینکه مادرش فهمید پاشد اومد خونه ما.گفت چند روز میمونم.خونه ما یه آپارتمان کوچیکه.وقتی ایشون میاد میمونه ما دیگه هیچ حریمی نداریم.

    توی همه چیز سرک میکشه .حتی وقتی ما توی اتاق خوابیم میاد و حرف میزنه.

    در صورتی همون اوایل ازدواج که مثلا قهر بود و نمیومد پسرش مریضی خیلی بدتری گرفته بود و اون حتی به خودش زحمت یک بار سر زدن رو نداد.

    من نگرانم که این بخواد برنامه همیشگیش بشه.

    ببینید من خیلی کم پیش میاد که از کسی بدم بیاد.ولی متاسفانه از این خانم به شدت بدم میاد.دست خودم هم نیست.

    در این جور موارد اصلا نمیتونم مهربون و با گذشت باشم.

    حرف زدم با ایشون و گوش کردن به حرفهاش برام زجر آوره .حالا فکر کنید چند روز بخوام تحملش کنم.

  5. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    بهاره جون (پنجشنبه 15 تیر 96)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 اردیبهشت 97 [ 07:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-19
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    3,321
    سطح
    35
    Points: 3,321, Level: 35
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    194

    تشکرشده 70 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دقیقا میفهمم چی میگید.
    من مدتیه نامزد کردم مادر همسرم همه جا با ما هست و تقریبا توی تصمیمات نقش اصلی رو داره.
    نگران بودم این موضوع ادامه داشته باشه.
    با توضیحات شما دیگه دارم به یقین میرسم
    دوران نامزدیتون این نشانه ها بود؟ اگه به عقب برگردین ادامه میدین؟

  7. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام آندریا جان

    نامزدیتون مبارک باشه.

    بله.در دوران نامزدی هم علائمش بود.اون هم همه جا با ما بود. و خیلی سعی می کرد همه چیز رو کنترل کنه.

    نمیدونم اگر به عقب بر میگشتم ادامه میدادم یا نه.چون مشکلاتی که برای من پیش اومد خیلی بیشتر از مادر همسرم بود.

    الان به خاطر این، این موضوع برام بغرنج شده که مشکلات قبلی توانم رو کم کرده.

    به نظرم نقش خود مرد این وسط خیلی مهمتره.

    دوستان با تشکر از راهنماییاتون الان یه مساله دیگه برای من پیش اومده که خیلی احساس گناه دارم.

    مادر همسرم چند روز خونه ما بود به خاطر همسرم.من اونجور که باید تحویلش نگرفتم و اونم دیشب رفت.

    طبق عادت همیشه من که برای همه چیز خودخوری میکنم الان هم خیلی احساس گناه دارم.

    به نظرم باید بیشتر مدارا میکردم.

    وقتی دائما حرف میزد بعضی وقتها عمدا نگاهش نمیکردم که مخاطبش فقط همسرم باشه.

    آخرش هم غیر مستقیم شرایطی رو پیش آوردم که بدونه خسته هستم و نیاز دارم تو خونه خودم

    راحت باشم.مطمئنم متوجه شده و با ناراحتی رفته.

    به نظرتون زنگ بزنم از دلش دربیارم؟

    دارم سعی میکنم با یاداوری بدیهاش و اینکه رفتار همسر من هم با مادرم گاهی همینطوری هست خودم رو آروم کنم.ولی نمیشه.
    ویرایش توسط آنیتا123 : شنبه 17 تیر 96 در ساعت 07:05

  8. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    andrya (یکشنبه 18 تیر 96)

  9. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 اردیبهشت 97 [ 07:42]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    72

    تشکرشده 16 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    به نظرم احساس گناه نسبت به کارایی که به عمد و آگاهانه انجامشون میدیم یه کم بی معنیه.

    اینکه رفتار همسرت هم با مادرت اینجوریه نمیتونه توجیه خوبی باشه

    اما اینکه بیش از حد در امورتون دخالت میکنه دلیل خوبی واسه فراموش کردن رفتارتون هست.

    عذاب وجدان چیزی رو عوض نمیکنه به غیر از این که تمرکزتون رو برای چاره اندیشی در مورد مشکلات با همسرت بگیره...

    اگه با همسرت به آرامش برسی کسی به راحتی نمیتونه روح و روانت رو آزار بده.

    مدتی که مادرشوهرت خونه ی شما بود رفتار شوهرت چطور بود؟ تنهایی با تو بهش خوش میگذره یا اینکه وقتی مادرش هست خوشحالتره؟

    رابطه ش با خانواده شما مناسبه؟آدم تلافی جویی هست؟

    عکس العملی در مقابل رفتار شما با مادرش نشون داد؟
    ویرایش توسط نیلوفر. : یکشنبه 18 تیر 96 در ساعت 13:12

  10. کاربر روبرو از پست مفید نیلوفر. تشکرکرده است .

    آنیتا123 (یکشنبه 18 تیر 96)

  11. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام نیلوفر جان

    ممنون که مشکل من رو پیگیری میکنی.وقتی مادر همسرم خونه ما بود همسرم خوشحال بودرفتارش هم خوب بود.چون من خیلی با مادرش حرف نمیزدم سعی میکرد

    بیشتر اون رو مخاطب قرار بده.چون مادرش عادت نداره حتی یک لحظه رو بدون حرف زدن بگذرونه.

    ولی در کل وقتی دوتایی هستیم فکر میکنم بیشتر بهش خوش میگذره.دوست نداره من زیاد توی آشپزخونه باشم و ترجیح میده بیشتر با هم باشیم.

    منم سرگرمی هایی رو که دوست داره باهاش انجام میگم و با هم میگیم و میخندیم.

    رفتار همسرم با خانواده من بد نیست.اونا کاملا بدون حاشیه هستند و هیچ مشکلی پیش نیاوردن که همسرم بخواد تلافی کنه.

    اتفاقا خیلی وقتها براشون یه کارهایی هم انجام میده.ولی در مورد برخورد مخصوصا با مادرم خیلی گرم نمیگیره.البته مادرم هم خیلی کم حرفه.

    دیروز که بعد از رفتن مادرش ما با هم تنها بودیم برخوردش خیلی خوب بود.عادیه عادی.حتی خیلی عاشقانه تر از قبل.

    در کل یکی از دلایل سرد بودن من با مادر ایشون عدم تمایل هست و یکی دیگه ترس از اینکه دوباره خودش رو به ما نزدیک کنه.

    در کل ایشون یک زن به شدت کنترل گر هستن.در زمان عقد که اجازه دخالت داشت کنترل همه چیز حتی جزئی ترین مسائل رو به عهده گرفت و خیلی چیزها رو خراب

    کرد.

    چون خیلی هیجانی و احساسی تصمیم میگیره و تقریبا آخرش با همه افرادی که برای انجام کاری در ارتباطه یه دعوای خیلی بد میکنه.

    مثلا برای عروسی ما همه چیزهایی که من و همسرم انتخاب کرده بودیم رو کنسل کرد و خودش هم انتخاب هایی خوبی نداشت.آخرش هم با همه عوامل عروسی

    که خودش انتخاب کرده بود دعواش شد و تبعاتش گریبانگیر ما شد و حتی کار به شکایت کشید و کلی ضرر مالی کردیم.

    من میترسم اگر با ایشوم مهربون باشم و خوب برخورد کنم باز به خودش اجازه دخالت بده.



  12. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    آنیتا جون من کامل شخصیت مادرهمسرت رو درک می کنم. اما به هرحال نمیشه تا آخر عمر ایشون رو کنار بزارید. اما با حفظ حریم، باید باهاشون ارتباط داشته باشین.
    میشه تو خونه به مهمون احترام بزارین ولی حریم رو هم حفظ کنید. مثلا همیشه حتی آب هم خواست خودت براشون بیاری و .... شما که مرخصی گرفتی و اونم اومده مهمونی. دیگه بی محلی خوب نیست.
    مادرشوهر من هم شخصیت کنترل گری داره ولی وقتی مهمونم هست حسابی ازش پذیرایی می کنم. ولی شوهرم چون اخلاق مامانش رو می شناسه خودش نشون میده گرفتاره و زیاد وقت مهمون داری نداره. البته مادر خودم وقتی میاد خونه ما انقدر کم توقع هست که شوهرم دلش میخواد بیشتر بمونه. اما مادرشوهرم حتی یه رستوران خوب که میخوایم ببریمش گیر میده که چرا این همه را من رو آوردین و ... همیشه ناراضی هست.
    اگه خودت و شوهرت رفتار جراتمندانه یاد بگیرین، دیگه هیچ کس نمیتونه در مسایل شما دخالت کنه.
    عذاب وجدان هم نداشته باش. حتما تو اون شرایط انرژی و حس منفی داشتی و نتونستی رفتارت رو کنترل کنی.

  13. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    آنیتا123 (دوشنبه 19 تیر 96)

  14. #19
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    ممنون از راهنماییت بهاره جون

    در مورد اینکه هر دومون باید رفتار جرات مندانه یاد بگیریم کاملا درسته.ولی در این مورد من اگر با همسرم حرف بزنم بلافاصله واکنش نشون میده و من رو به موضع گرفتن

    در برابر مادرش متهم میکنه.

    دیروز تا حدی رفتار همسرم با من سردتر شده بود و حدس میزنم صبحش با مادرش حرف زده.

    من اگر سیاست و صبر داشتم میتونستم به مرور نظر مادرش رو نسبت به خودم عوض کنم ولی این کار انرژی زیادی میخواد که من ندارم.ایشون تحت تاثیر آدمهایی

    که فوق العاده چرب زبون هستند قرار میگیرن.ولی من همیشه از چاپلوسی متنفر بودم.و دلیلی هم برای این کار ندارم.

  15. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    بهاره جون (دوشنبه 19 تیر 96)

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 اردیبهشت 97 [ 07:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-19
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    3,321
    سطح
    35
    Points: 3,321, Level: 35
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    194

    تشکرشده 70 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام آندریا جان

    نامزدیتون مبارک باشه.

    بله.در دوران نامزدی هم علائمش بود.اون هم همه جا با ما بود. و خیلی سعی می کرد همه چیز رو کنترل کنه.

    نمیدونم اگر به عقب بر میگشتم ادامه میدادم یا نه.چون مشکلاتی که برای من پیش اومد خیلی بیشتر از مادر همسرم بود.

    الان به خاطر این، این موضوع برام بغرنج شده که مشکلات قبلی توانم رو کم کرده.

    به نظرم نقش خود مرد این وسط خیلی مهمتره.


    .
    سلام
    آنیتا جان من فکر میکنم خیلی صبوری که با این حجم از مشکلات هنوز داری تلاش میکنی واسه ساختن.

    من در خودم نمیبینم اینهمه تحمل و فکر میکنم از الان باید چاره اندیشی کنم.

    همسر من تنها پسر و آخرین فرزند خانوادش هست و مادرش همه چیز رو تحت کنترل داره.

    کلا فکر نمیکردم متاهل بودن اینهمه دردسر داشته باشه.

    امیدوارم به آرامش برسی.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فشار عصبی و فکری در مورد کارم
    توسط bb12 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 خرداد 94, 01:33
  2. اعصاب فوق العاده ناراحت خواهرم
    توسط نازنین 2 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 94, 21:17
  3. خواهر و برادر ناسازگار و اعصاب خورد کن
    توسط من راضیه هستم در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 اردیبهشت 94, 13:12
  4. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  5. چگونه با همسر عصبانی و پرخاشگر کنار بیایم؟
    توسط دختر بیخیال در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 92, 09:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.