به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 74
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آبان 96 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1396-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    675
    سطح
    13
    Points: 675, Level: 13
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان دو روزی هست تلاش میکنم پاسخ بدم ولی سایت اجازه نمیدهد و خطایی رخ میدهد که متوجه دلیلش نشدم

    سلام نه اصلا ناراحت نشدم دوست عزیز شما حق دارید هر نظر و احتمالی رو بدید چرا که به قول شما از جزئیات بیشتر اطلاع ندارید
    حقیقت اینه در طول سفر این اقا خیلی به من گیر میدادن و از صحبتهای دیروز همسرم متوجه شدم که بله ایشون وظیفش بوده بهت گیر بده بهت بگه کجا بری یا نری ؟ خب ببخشید انسان برای خودش یه شخصیتی داره شما یک فردی رو برای اولین بار دارید میبینید و فقط سه روز هست از اشنایتون میگذره کسی که قبلا از حرفهای خود فامیل ذهنیت خوب ازش نداشتید الان این شخص چرا باید به شما امر و نهی کنه و شما مطیع ایشون باشدی بله من فقط در طول سفر باید مطیع پدر و مادر همسرم میبودم و بعد مدیر کاروان و لا غیر این ذهنیت من هست حالا بدلیل اینکه این اقا چندین دفعه به من جلوی همه کاروان میگفته زن علی( خب نمیتونست محترمانه تر و مثلا در نه جمع منو خطاب قرار بده) تنها نری جایی ... خب من موندم پدر و مادر همسرم ایستادن نگاه میکنن من چند بار به مادرم همسرم گفتم مامان من بی اجازه شما جایی رفتم گفت نه گفتم پس به این اقا بگید به من چیزی نگه که در اخر من تنها کاری که کردم عدم صحبت کردن با این شخص بود این هم بابت این قضیه ناراحت شده بود و اون لفظ رو بهم گفت و من در جوابش فقط گفتم مگه شما سرپرست من هستی مگه همسرم منو دست تو سپرد الان میرم به پدر شوهرم میگم ....
    اما جنبه بعدی سخنتون بله حرفهایی که همسرم به حاج اقایی که معرفمون بوده گفته و دیروز هم اونها رو برای من مطرح کرد حرفهایی بودن که دوساله تکرار میکنه چیز جدیدی نداره اما چون جزء اون دسته مسائلی نبوده که پیش پدرم بازگو کرده باشه هر ازگاهی منو باهاشون تهدید میکرد که من میتونستم به بابات بگم و نگفتم و تنها دلیل من برای اینکه علی نخواد به خانوادم چیزی بگه این بود که اولا مشکل رو خودمون حل کردیم و دوست نداشتم کسی متوجه بشه ناراحتی بینمون هست و باعث ناراحتی پدر مریضم بشیم چون مشکل قلبی دارن ....اما بعدها که همه اون قضایا رو به پدرم گفتم ایشون با روی خوش با من صحبت کردن و گفتن ایکاش همان زمان میزاشتی بیاد بهم بگه تا نخواد تهدیدت کنه بابت این مسائل پیش پا افتاده ...
    مثلا همیشه بابت مشکلی که با دامادمون داشت بهم میگفت الان میرم زنگ میزن به خواهرت بهش میگم شوهرت فلانه بهمانه منم به التماس میوفتادم که ترو خدا نگو من بهش محل نمیدم دیگه خونشون نمیرم ووو فقط زندگی خواهرم رو خراب نکن در حالیکه من اطلاع تداشتم دامادمون همه چیز رو به خواهرم گفته و با همه اون اوصاف این خواهرم هست که بخاطر زندگی من با همسرم داره با مهربانی رفتار میکنه و هر از گاهی بهم سر میزد البته خودش و بچه هاش به تنهایی
    علی گیر داده به همون 3 -4 مورد و اینکه هیچ حرف جدیدی برای گفتن نه پیش واسطه و نه دیروز پیش من برای گفتن نداشت و دیروز فقط اومده بود منو تهدید کنه که من زندگی خواهرت رو بهم میزنم میرم بهش میگم شوهرت فلانه بهمانه ، اینکه میرم به پدرت اون چند مورد دیگرو میگم و اینکه درس نباید بخونی و سرکار نری.....من هیچ عکس العملی درباره دامادمون و خواهرم نشون ندادم بهش نگفتن خواهرم همه چیزو میدونه و نیازی نیست تو چیزی بگی خودش میدونه شوهرش اهل اون وصله هایی که تو داری بهش میچسبونی نیست، بهش نگفتم بابام همه چیز رو میدونه و جواب ندادم که میخوام درس بخونم و کار کنم ...فقط سکوت کردم

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آبان 96 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1396-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    675
    سطح
    13
    Points: 675, Level: 13
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اختلاف رو به محل کار نکشیدم ، معرف من و همسرم حاج اقایی هستن که یکی از مسئولین ایشون در محیط کار می باشند و ایشون گویا بدلیل اینکه محیط کار همسرم امنیتی هست باید این مورد رو به فرماندش اطلاع میداده تا اونها در جریان باشن و همسرم بدلیل مشکل رخ داده دچار اشتباه در روند کاریشون نشن ...فرماندش ایشون رو تحت فشار قرار دادن که زودتر مشکل رو حل کن البته در اون جلسه دیدار همسرم برگشتن بهم گفتن که مسئولش تحت فشارش قرار داده که همسرت رو برگردوند که من به ایشون گفتم این کار درست نبوده ...من اصلا فرماندش رو ندیدیم که بخوام امار بگیرم من فقط با عروس معرفممون در ارتباطم و با ایشون مشورت میکنم
    میدونید اینقدر این صحبتها از طرف همسرم برام سنگین بوده که داغون شدم طوری حرف میزنن خودشون و خانوادش اینگار من یک انسان ببخشید از لحاظ اخلاقی مشکل دارم مشکل ارتباط با اقایون...اینقدر این مطلب سخت بوده که برگشتم به خودم البته در این جا میگم من اینقدر بد با اقایون هم کلاس و همکار در ازمایشگاه بد برخورد میکنم که برخی اوقات دوستان دیگه تعجب میکنن
    بیمنطق بودن خانواده همسرم منو عصبانی کرده ...بطور مثال در طول سفر روحانی کاروان متوجه شدن که من در دانشگاهی که خودشون تدریس میکنن تدریس میکنم و پرسیدن چی درس میدید و شروع به صحبت کردیم بعد از دوستان قدیمی خانوادگی پدرم اینا در اومدن و درباره دوستیشون با عموها و پسر عموهام شروع به صحبت کردن در این زمان مادر همسرم فقط حضور داشتن در لابی هتل اونهم در فاصله دور که متوجه صحبت ما نمیشدن رفتن به همسرم گفتن زنت رفته با این روحانیه صحبت کرده اخه شما بودید ناراحت نمیشدید ، من از همسرم ناراحتم کسی که میدونه من تو کلاسام بچه های مهندسی رو تدریس میکنم که اکثرا پسر هستن و اونهم با چادر پا تخته هستم یعنی تو کلاس چادرم رو تحت هیچ شرایطی در نمیارم و اینکه بنا به دستور اسلام صحبت کردن با نامحرم مجاز هست اما تحت شرایط و ضوابطی ...آیا اونها دیدن من با اون اقا شوخی کردم و اینکه متن صحبت من اطلاع دارن که به همسرم این مطلب رو گفتن و البته نمیدونم با چه لحنی مطلب رو منتقل کردن ....
    در خانواده همسرم زنها حق بیرون رفتن به تنهایی و تحصیل کردن در دانشگاه رو ندارن و مثلا یک امامزاده در نزدیک خانه انها هست که 5 دقیقه فاصله تا منزلشان دارد اینها 20 ساله اونجا نرفتن میپرسم چرا میگن اگه زن بره اونجا بهش تجاوز میکنن .....
    حرف برای گفتن در این باب زیاده.....کلا اونها هرگز نمیگفتن عروس ما دانشجوی دکتری است گویا براشون کسر شان بود چرا که خانواده ای که دختراشون رو نمیزاره برن دانشگاه پسرشون رفته یه دانشجو گرفته که سرکار هم میره...

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آبان 96 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1396-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    675
    سطح
    13
    Points: 675, Level: 13
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان سلام
    خواهشا کمکم کنید همسرم پیام داده اگر شرایطم رو قبول کردی که برگرد به زندگی در غیر اینصورت میخوام برم درخواست طلاق بدم
    ازش خواستم بیشتر با هم صحبت کنیم راضی شده بیاد کمکم کنید با توجه به مطالبی که گفتم در بالا بگید چطور صحبت کنم ؟ چی بگم؟ چطور راضیش کنم از این شرایطی که گذاشته منصرف بشه....
    همش حس میکنم این دوشرط بهانه هست نمیتونه موضوع اصلی که بحث من با خانوادش بوده رو علنی مطرح کنه موضوعات گذشته که فیصله یافته رو دوباره داره بهانه میکنه
    کمک کنید خواهش میکنم
    نمیدونم چرا تالار اجازه نمیده در این تاپیک بیشتر بنویسم و اغلب نمیتونم سوالات دوستان رو پاسخ بدم چون خطا میاد که نمیتونی بیشتر مطلب بزاری
    دو روز بیشتر تا ملاقات همسرم وقت ندارم کمکم کنید خواهش میکنم

  4. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 23:01]
    تاریخ عضویت
    1396-2-14
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,803
    سطح
    25
    Points: 1,803, Level: 25
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 77 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    قانون سایت اینه که شما در یک روز بیشتر از سه پیام نمیتونید بذارید. بنابرین سعی کنید پیامهاتون رو مدیریت کنید که مشکلی پیش نیاد.
    خیلی خوب هست شما در مورد سطح تحصیلی و شغلی خودتون و همسرتون بگید. اگر سطح تحصیلی همسرتون پایینتر از خودتان هست که احتمال دارد همسرتون و خونواده ش با ادامه تحصیل شما احساس خطر کند و نگران باشد شما نگاه بالا به پایین به ایشان داشته باشید.در این صورت این شما هستید که باید نظر ایشون رو جلب کنید که داشتن مدرک بالاتر شما نقشی در نحوه نگاهتون به ایشون نداره.
    چطورش رو نمیدونم ولی به این موضووع فکر کنید و شاید دوستانی باشند که بتونن کمکتون کنن

  5. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 97 [ 14:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,418
    سطح
    21
    Points: 1,418, Level: 21
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خدیجه ی عزیز.
    بر خلاف دوستان دیگه ای که تو پست هاشون بنا به رسم ایرانی بیشتر شمای خانم رو مقصر دونستن، من احساس میکنم شما دختر بسیار ساده ای هستی که ارزش خودت و جایگاهی که داری رو نمیدونی. شما یک خانم دکتر تحصیل کرده ی شاغل و با ابرویی که خیلی از مردها برای همسر تو بودن سر و دست میشکونن اما متاسفانه ازدواج اشتباهی داشتی. با کسی ازدواج کردی که اصلا نمیدونه دکتری یعنی چی؟ نمیدونه شاغل بودن و حضور خانم در اجتماعی فرهنگی مثل دانشگاه یعنی چی و چه فوایدی برای زندگی و فرزندش خواهد داشت! نمیدونه با ابرو بودن و قانع بودن و نجابت و کوتاه اومدن مقابل همسر برای حفظ زندگی چیزهایی هستن که امروزه تو هر دختری پیدا نمیشن!

    مدتی پیش من یک خواستگاری داشتم که این اقا 32 سالشون بود، مدرک تحصیلشون از من پایین تر و از یه دانشگاه در پیتی بود، خونه و ماشین و پس انداز نداشت، قدرت خرید عروسی و گرفتن مراسم هم نداشت،بسیار دروغ گو هم بودن خانوادگی، در کنار اینکه این اقای 32 ساله بسیار متکی به خانواده و بی لیاقت و ننر بودن طوری که انگار یه پسر 18 ساله س که نمیتونه مستقل تصمیم بگیره و همسرش رو انتخاب کنه و زندگی خودش رو داشته باشه و نظر والدینش مقدم بر نظر خودش بود و ... خدا رو شکر با کمک خدا و خانواده م خطر از بیخ گوشم گذشت و ردشون کردیم اما چیزی که برای من مهمه اینه که به یه موجودی که زندگی کنه وار داشت یعنی مثل کنه به خانواده ی پوشالی خودش چسبیده بود که تمام درامد 8 سال اشتغالش رو گرفته بودن و براش هیچی نمونده بود اجازه دادم به من پیشنهاد ازدواج بده یعنی من چقدر خودم رو دست کم گرفتم! پیش یکی از بنامترین مشاورهای ایران رفتم و جمله ی کلیدی ای که ایشون به من گفتن این بود: تو دکتری، تحصیل کرده ای، شاغلی مستقلی، زیبایی، خانواده داری! پس پسری باید بتونه بهت نزدیک بشه که از لحاظ ثروت از تو بالاتر، از لحاظ مقطع تحصیلی و دانشگاه و رشته از تو تاپ تر، از لحاظ هیکل و فیس هم بلندتر و مردانه و جذاب باشه و اخلاقشم که باید عالی باشه هر کسی غیر این بهت نزدیک شد فقط بگو "بزار بره گم شه!"

    تو ساده ای و اصلا سیاست نداری، ارزش خودت رو به عنوان یک دختر خانواده دار تحصیل کرده ی شاغل مستقل نمیدونی. اینو از اول تو مغز دخترای ایرانی میکنن که به هر قیمتی باید شوهر کنین و تو زندگی مشترکتون همیشه کوتاه بیاین. این یه تصور اشتباهه که تو ایران مرد رو بی پرواتر و پر روتر میکنه.

    1. اصلا چرا با خانواده ی همسرت مسافرت میری؟ مگه شوهر نداری؟ یا با شوهرت 2 تایی برین مسافرت یا نرین! اونا فقط فقط خانواده ی همسرتن یعنی اگر احیانا جایی دیدیشون باید سلام و احوال پرسی کنی باهاشون. گاهی هم بهشون سر بزنی. همین! اصلا نباید با خانواده ی همسر صمیمی شد فقط باید احترام نگه داشت البته با حفظ فاصله!
    2. چرا میگی باید مطیع والدین همسرت میبودی در طول سفر؟ دخترهاشونم مطیعشون نیستن که عروسشون مطیعشون باشه! اونا فقط یه نسبت خونی با شوهرت دارن که این باعث میشه فقط بهشون اونم به خاطر همسرت با حفظ فاصله و عدم ایجاد صمیمیت احترام بزاری. همین!
    3. اینکه شوهرت برگشته گفته خانواده م گفتن تو بکش کنار ما میدونیم چیکار کنیم جکه! اصلا از نظر من همین یه جمله کافیه تا تو پرونده ی همسری با این شخص وابسته ی متکی اس و پاس رو ببندی و بزاری کنار! هر خانواده ای متشکل از زن و شوهره در اصل! پدر مادر خواهر برادر بچه همه شون در اولویت های خیلی پایین تر هستن و مهم زن وشوهرن! شما برای کسی میخوای جوونیتو بزاری که ارزشی برای شما و رابطه تون و حریم خصوصیتون قایل نیست که اگر بود 3 ماه به خاطر کج رفتاری واضح والدین و فامیلاش شما رو خونه ی پدرت نمیفرستاد! یا به مادرش اجازه ی سخن چینی نمیداد! یا به مرد غریبه اجازه ی امر و نهی به شما رو نمیداد! به والدینش اجازه ی بی حرمتی به والدین شما رو نمیداد! همه چیز رو خودش تو خونه با خود شما حل میکرد نه اینکه ببردتون با کلک خونه ی پدرتون و اونجا بزاردتون و از رفتارهای زننده ی فامیلش دفاع کنه!
    4. من موندم شما چرا اینقدر شان و منزلت و جایگاه خودتو پایین میاری؟ چرا به والدین این اقا زنگ میزنین؟ چرا خانواده ت به والدین بی شعور این موجود بیشعورتر زنگ میزنن؟ اصلا این مرد به خودی خود شایستگی همسری نداره عزیزم! شما طی پیامی به همسرت بگو نه تنها شروط غیر منطقی شما رو قبول ندارم که منتظر درخواست طلاقتون هم هستم و هر موقع احضار شده به دادگاه میام همه چیز رو همون طوری که هست توصیف میکنم و قضاوت رو به عهده ی قاضی میسپرم! اصلا سر قرار نرو. یکم صبر داشته باش و بشین و صبر کن. به خودت و کارات و این مرد و رفتاراش فکر کن و ببین چرا میخوای زندگیتو اتیش بزنی با بودن کنار این موجود!؟ یکم بی محلی کن. خودتو سرگرم درس و شغلت نشون بده. خودتو شاد نشون بده. اویزون نشون نده خودتو. ریلکس باشه.
    ویرایش توسط niazzz : جمعه 23 تیر 96 در ساعت 12:43

  6. 4 کاربر از پست مفید niazzz تشکرکرده اند .

    maryam.mim (چهارشنبه 28 تیر 96), niloofar_aabi (جمعه 23 تیر 96), Ye_Doost (سه شنبه 28 شهریور 96), بارن (سه شنبه 27 تیر 96)

  7. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 23:01]
    تاریخ عضویت
    1396-2-14
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,803
    سطح
    25
    Points: 1,803, Level: 25
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 77 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط niazzz نمایش پست ها
    سلام خدیجه ی عزیز.
    بر خلاف دوستان دیگه ای که تو پست هاشون بنا به رسم ایرانی بیشتر شمای خانم رو مقصر دونستن، من احساس میکنم شما دختر بسیار ساده ای هستی که ارزش خودت و جایگاهی که داری رو نمیدونی. شما یک خانم دکتر تحصیل کرده ی شاغل و با ابرویی که خیلی از مردها برای همسر تو بودن سر و دست میشکونن اما متاسفانه ازدواج اشتباهی داشتی. با کسی ازدواج کردی که اصلا نمیدونه دکتری یعنی چی؟ نمیدونه شاغل بودن و حضور خانم در اجتماعی فرهنگی مثل دانشگاه یعنی چی و چه فوایدی برای زندگی و فرزندش خواهد داشت! نمیدونه با ابرو بودن و قانع بودن و نجابت و کوتاه اومدن مقابل همسر برای حفظ زندگی چیزهایی هستن که امروزه تو هر دختری پیدا نمیشن!

    مدتی پیش من یک خواستگاری داشتم که این اقا 32 سالشون بود، مدرک تحصیلشون از من پایین تر و از یه دانشگاه در پیتی بود، خونه و ماشین و پس انداز نداشت، قدرت خرید عروسی و گرفتن مراسم هم نداشت،بسیار دروغ گو هم بودن خانوادگی، در کنار اینکه این اقای 32 ساله بسیار متکی به خانواده و بی لیاقت و ننر بودن طوری که انگار یه پسر 18 ساله س که نمیتونه مستقل تصمیم بگیره و همسرش رو انتخاب کنه و زندگی خودش رو داشته باشه و نظر والدینش مقدم بر نظر خودش بود و ... خدا رو شکر با کمک خدا و خانواده م خطر از بیخ گوشم گذشت و ردشون کردیم اما چیزی که برای من مهمه اینه که به یه موجودی که زندگی کنه وار داشت یعنی مثل کنه به خانواده ی پوشالی خودش چسبیده بود که تمام درامد 8 سال اشتغالش رو گرفته بودن و براش هیچی نمونده بود اجازه دادم به من پیشنهاد ازدواج بده یعنی من چقدر خودم رو دست کم گرفتم! پیش یکی از بنامترین مشاورهای ایران رفتم و جمله ی کلیدی ای که ایشون به من گفتن این بود: تو دکتری، تحصیل کرده ای، شاغلی مستقلی، زیبایی، خانواده داری! پس پسری باید بتونه بهت نزدیک بشه که از لحاظ ثروت از تو بالاتر، از لحاظ مقطع تحصیلی و دانشگاه و رشته از تو تاپ تر، از لحاظ هیکل و فیس هم بلندتر و مردانه و جذاب باشه و اخلاقشم که باید عالی باشه هر کسی غیر این بهت نزدیک شد فقط بگو "بزار بره گم شه!"

    تو ساده ای و اصلا سیاست نداری، ارزش خودت رو به عنوان یک دختر خانواده دار تحصیل کرده ی شاغل مستقل نمیدونی. اینو از اول تو مغز دخترای ایرانی میکنن که به هر قیمتی باید شوهر کنین و تو زندگی مشترکتون همیشه کوتاه بیاین. این یه تصور اشتباهه که تو ایران مرد رو بی پرواتر و پر روتر میکنه.

    1. اصلا چرا با خانواده ی همسرت مسافرت میری؟ مگه شوهر نداری؟ یا با شوهرت 2 تایی برین مسافرت یا نرین! اونا فقط فقط خانواده ی همسرتن یعنی اگر احیانا جایی دیدیشون باید سلام و احوال پرسی کنی باهاشون. گاهی هم بهشون سر بزنی. همین! اصلا نباید با خانواده ی همسر صمیمی شد فقط باید احترام نگه داشت البته با حفظ فاصله!
    2. چرا میگی باید مطیع والدین همسرت میبودی در طول سفر؟ دخترهاشونم مطیعشون نیستن که عروسشون مطیعشون باشه! اونا فقط یه نسبت خونی با شوهرت دارن که این باعث میشه فقط بهشون اونم به خاطر همسرت با حفظ فاصله و عدم ایجاد صمیمیت احترام بزاری. همین!
    3. اینکه شوهرت برگشته گفته خانواده م گفتن تو بکش کنار ما میدونیم چیکار کنیم جکه! اصلا از نظر من همین یه جمله کافیه تا تو پرونده ی همسری با این شخص وابسته ی متکی اس و پاس رو ببندی و بزاری کنار! هر خانواده ای متشکل از زن و شوهره در اصل! پدر مادر خواهر برادر بچه همه شون در اولویت های خیلی پایین تر هستن و مهم زن وشوهرن! شما برای کسی میخوای جوونیتو بزاری که ارزشی برای شما و رابطه تون و حریم خصوصیتون قایل نیست که اگر بود 3 ماه به خاطر کج رفتاری واضح والدین و فامیلاش شما رو خونه ی پدرت نمیفرستاد! یا به مادرش اجازه ی سخن چینی نمیداد! یا به مرد غریبه اجازه ی امر و نهی به شما رو نمیداد! به والدینش اجازه ی بی حرمتی به والدین شما رو نمیداد! همه چیز رو خودش تو خونه با خود شما حل میکرد نه اینکه ببردتون با کلک خونه ی پدرتون و اونجا بزاردتون و از رفتارهای زننده ی فامیلش دفاع کنه!
    4. من موندم شما چرا اینقدر شان و منزلت و جایگاه خودتو پایین میاری؟ چرا به والدین این اقا زنگ میزنین؟ چرا خانواده ت به والدین بی شعور این موجود بیشعورتر زنگ میزنن؟ اصلا این مرد به خودی خود شایستگی همسری نداره عزیزم! شما طی پیامی به همسرت بگو نه تنها شروط غیر منطقی شما رو قبول ندارم که منتظر درخواست طلاقتون هم هستم و هر موقع احضار شده به دادگاه میام همه چیز رو همون طوری که هست توصیف میکنم و قضاوت رو به عهده ی قاضی میسپرم! اصلا سر قرار نرو. یکم صبر داشته باش و بشین و صبر کن. به خودت و کارات و این مرد و رفتاراش فکر کن و ببین چرا میخوای زندگیتو اتیش بزنی با بودن کنار این موجود!؟ یکم بی محلی کن. خودتو سرگرم درس و شغلت نشون بده. خودتو شاد نشون بده. اویزون نشون نده خودتو. ریلکس باشه.
    خوب الان چیکار کنن برن طلاق بگیرن؟
    فکر نمیکنید دو نفری که باهم ازدواج کردن یه رابطه دوستی رو شروع نکردن که هروقت دلشون نخاست کات کنن؟؟؟! اخه این چه راهنمایی هست؟!! حرف دوستی نیست که طرفش رو بندازه کنار بره دنبال نفر بعدی! حرف ازدواج هست! طلاق زندگی ادمها رو زیرو رو میکنه و به نابودی میکشونه!

    دو تا خونواده و یه پسر و دختر باهم توافق کردند ازدواج کنند و یه مراحلی رو گذروندن و یه دوره ای گذشته اونوقت شما با چهارخط از شنیدن فقط یه گوشه ای از صحبتهای ایشون تشخیص دادید ازدواجشون غلطه؟!
    شما ظاهرا خیلی بی تجربه و ساده هستید.
    ویرایش توسط hana00200 : جمعه 23 تیر 96 در ساعت 12:57

  8. کاربر روبرو از پست مفید hana00200 تشکرکرده است .

    maryam.mim (چهارشنبه 28 تیر 96)

  9. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 97 [ 14:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-13
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,418
    سطح
    21
    Points: 1,418, Level: 21
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khadijeh نمایش پست ها
    من اختلاف رو به محل کار نکشیدم ، معرف من و همسرم حاج اقایی هستن که یکی از مسئولین ایشون در محیط کار می باشند و ایشون گویا بدلیل اینکه محیط کار همسرم امنیتی هست باید این مورد رو به فرماندش اطلاع میداده تا اونها در جریان باشن و همسرم بدلیل مشکل رخ داده دچار اشتباه در روند کاریشون نشن ...فرماندش ایشون رو تحت فشار قرار دادن که زودتر مشکل رو حل کن البته در اون جلسه دیدار همسرم برگشتن بهم گفتن که مسئولش تحت فشارش قرار داده که همسرت رو برگردوند که من به ایشون گفتم این کار درست نبوده ...من اصلا فرماندش رو ندیدیم که بخوام امار بگیرم من فقط با عروس معرفممون در ارتباطم و با ایشون مشورت میکنم
    میدونید اینقدر این صحبتها از طرف همسرم برام سنگین بوده که داغون شدم طوری حرف میزنن خودشون و خانوادش اینگار من یک انسان ببخشید از لحاظ اخلاقی مشکل دارم مشکل ارتباط با اقایون...اینقدر این مطلب سخت بوده که برگشتم به خودم البته در این جا میگم من اینقدر بد با اقایون هم کلاس و همکار در ازمایشگاه بد برخورد میکنم که برخی اوقات دوستان دیگه تعجب میکنن
    بیمنطق بودن خانواده همسرم منو عصبانی کرده ...بطور مثال در طول سفر روحانی کاروان متوجه شدن که من در دانشگاهی که خودشون تدریس میکنن تدریس میکنم و پرسیدن چی درس میدید و شروع به صحبت کردیم بعد از دوستان قدیمی خانوادگی پدرم اینا در اومدن و درباره دوستیشون با عموها و پسر عموهام شروع به صحبت کردن در این زمان مادر همسرم فقط حضور داشتن در لابی هتل اونهم در فاصله دور که متوجه صحبت ما نمیشدن رفتن به همسرم گفتن زنت رفته با این روحانیه صحبت کرده اخه شما بودید ناراحت نمیشدید ، من از همسرم ناراحتم کسی که میدونه من تو کلاسام بچه های مهندسی رو تدریس میکنم که اکثرا پسر هستن و اونهم با چادر پا تخته هستم یعنی تو کلاس چادرم رو تحت هیچ شرایطی در نمیارم و اینکه بنا به دستور اسلام صحبت کردن با نامحرم مجاز هست اما تحت شرایط و ضوابطی ...آیا اونها دیدن من با اون اقا شوخی کردم و اینکه متن صحبت من اطلاع دارن که به همسرم این مطلب رو گفتن و البته نمیدونم با چه لحنی مطلب رو منتقل کردن ....
    در خانواده همسرم زنها حق بیرون رفتن به تنهایی و تحصیل کردن در دانشگاه رو ندارن و مثلا یک امامزاده در نزدیک خانه انها هست که 5 دقیقه فاصله تا منزلشان دارد اینها 20 ساله اونجا نرفتن میپرسم چرا میگن اگه زن بره اونجا بهش تجاوز میکنن .....
    حرف برای گفتن در این باب زیاده.....کلا اونها هرگز نمیگفتن عروس ما دانشجوی دکتری است گویا براشون کسر شان بود چرا که خانواده ای که دختراشون رو نمیزاره برن دانشگاه پسرشون رفته یه دانشجو گرفته که سرکار هم میره...
    خدیجه ی عزیز شما میشه از نوع خاستگاری و بازه ی زمانی ای که قبل از ازدواج تو اون مدت با هم اشنا شدین یکم برامون توضیح بدین؟ اصلا تحقیق کرده بودین؟
    قبل از ازدواجتون میدونستین که دارین وارد چه خانواده ی داغونی میشین؟ اصلا نگرش همسر فعلیتونو به خانواده ش اون موقع درک کرده بودین که هر کاری خانواده ش انجام بدن هر چقدر هم زشت و زننده و به دور از ادب باشه مثل خاله زنک بودن و سخن چین بودن و اتیش بیار معرکه شدن و عروس رو با کلفت اشتباه گرفتن و ... اون رو توجیح میکنه به صرف اینکه خانواده م هستن؟
    اصلا متوجه شده بودین ایشون دیدشون به خانم چی هست؟ دید الانشون از رفتارها و حرفاشون مشخصه و اونم اینه که خانم یک ابزاریه که فقط مطیع شوهر و ایل و تبارشه و نیازهای جنسی شوهر رو تحت هر شرایطی باید رفع کنه و حال و حوصله و میل و تمایل خانم اصلا مهم نیست در این بین!

    ایشون از شما خیلی پایین تر هستن و رفتار و حرف هاشون اینو نشون میده. همون روانشناسی که من پیششون رفتم این رو هم به من گفته بودن. گفتن شوهرت بااااید بااااااید باااااید از تو تو هر زمینه ای سر باشه چون اگر از تو پایین تر باشه 2 حالت پیش میاد یا مطیع کامل تو و خانواده ت میشه و قید خانواده شو کامل میزنه چون میبینه از شما خیلی پایین ترن که این حالت تو جامعه ی مرد سالار ایران کم میافته یا تمام تلاشش رو میکنه تو و خانواده ت رو تحقیر کنه و ایرادات کوچیک شما رو بلد کنه و بزرگ نشون بده تا ضعف ها ایرادات و حقارت های خودشو خانوادشو لاپوشونی کنه که مشخصه همسر شما این شگرد رو در پیش گرفته!

    یک خانم شاغل با اقایون در تماس هست و اینکه همسر شما قبل از ازدواج موافقت کردن با تحصیل و اشتغال شما الان دیگه جایی برای بحث نداره! اگر زن خانه دار میخواستن میرفتن با یه خانم دیپلمه ی خانه دار ازدواج میکردن همین!

  10. کاربر روبرو از پست مفید niazzz تشکرکرده است .

    Ye_Doost (سه شنبه 28 شهریور 96)

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آبان 96 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1396-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    675
    سطح
    13
    Points: 675, Level: 13
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستان عزیزم بابت پاسخگوییتان
    همسرم رو یکی از افراد معروف شهر معرفی کردن، بعد اینکه تشریف اوردن و صحبت کردن با اینکه میدونستم مدرکشون فوق دیپلمه اما از طرز صحبت کردن و استدلالهاشون و احترامشون خیلی خوشم اومد ...یادمه ازش پرسیدم اگر فردا روز بین من و مادرتون به طور مثال اختلافی پیش بیاد که شخص بنده مقصر بوده باشم چه برخوردی خواهی کرد که پاسخ دادن بدون اینکه خانوادم متوجه بشن با تو میشینم منطقی و بدور از بی احترامی صحبت میکنم و مشکل رو حل میکنم و همچنینن طوری با مادرم صحبت میکنم که راضیش کنم و تو پیشش تحقیر نشی... الان یاد اون روزها و حرفاش میوفتم که به مرحله عمل نرسید...
    تحقیق ما سنتی بود یعنی از محل کار و همسایه ها و مسجد محل همین
    به نظرم تا وارد یه خانواده نشی نمیتونی کامل به شیوه برخوردهاشون پی ببری... از قبل یعنی در مدت خواستگاری و نامزدی از اون برخوردشون نسبت به زنها اطلاع نداشتم اما وقتی از همسرم نظراتش رو میپرسیدم خودش رو یک فرد کاملا روشنفکر نشون میداد ...حتی بعد عقد و ازدواج که متوجه طرز فکر خانوادش درباره زن شدم ایشون همیشه میگفت من مخالف این نگاه خانوادم به زن هستم و البته حقیقتا به نظرم میخواست در عمل هم این رو به خانوادش نشون بده که من مثل شما بسته عمل نمیکنم...
    از همون اول به همسرم دربه همسرم درباره علاقم به تحصیل و شغل البته در شان خانواده تاکید کردم هم من و هم خانوادم و البته هم ایشون و هم خانوادش موافقت کردن ...اما بعد عقد و ازدواج متوجه شدم ایشون خیلی بدبین هستن .... براش سوئ تفاهم هایی ایجاد میشه اما در ذهن خودش نگه میداره و بیانشون نمیکنه و اونها رو میپرورونه ...البته الان که باز به زندگیم نگاه میکنم به خودم میگم اخه این پسر تربیت شده اون خانواده هست و حتما طرز فکر اونها در او بی تاثیر نبوده هرچند خواسته خودش رو متفاوت نشون بده اما گذشت زمان ذاتش رو نشون داده و نمیتونه از اعتقاداتی که یه عمر در خانوادش حکمفرما بوده فاصله بگیره ...
    اگر نمیخوام کارم به طلاق برسه چون تشکیل زندگی پیش خدا ارزش والایی داره و باید با تمام وجود سعی در حفظ اون داشت با راه کارهای مناسب از گذرگاه های سخت گذشت و به خود و همسرم کمک کنم به ساحل ارامش برسیم و به اهداف والایی در زندگی برسیم معرفتمون رو از زندگی و ارزش والاش بالاتر ببریم ...
    کمک کنید چطور بهش بفهمونم درسم برام مهمه من یه عمر بابت درس سختی کشیدم دوری از خانواده، شب تا صبح بیداری ها کشیدم، گشنگی ها کشیدم ، زخم زبانها شنیدم وووارزوها دارم ... اگر شرطش رو بپذیرم و برگردم به زندگی یعنی مرگ تدریجی چون گذشتن از بزرگترین سرمایه زندگیت کم کم انسان رو نابود میکنه و نشاطش رو ازش میبره ...اون دو این دوسال تحصیل دکتری همیشه کمک بوده و سختیهامو دیده و کنارم بوده ...حتی وقتی دانشگاه کلاس بهم کم داده بودن برا تحصیل اومد با یکی از دوستاش صحبت کنه تا واحدهامو زیاد کننن ..
    اما حالا چرا داره اینکار رو میکنه نمیدونم ....

  12. کاربر روبرو از پست مفید khadijeh تشکرکرده است .

    maryam.mim (چهارشنبه 28 تیر 96)

  13. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آبان 96 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1396-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    675
    سطح
    13
    Points: 675, Level: 13
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    33

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من شرط عدم کار کردن رو پذیرفتم اما همسرم قبول نکرد و بر عدم ادامه تحصیلم پافشاری میکنن... بعدشم برگشت گفت بعد قبول این شرایط حق نداری از خونه بیرون بری فقط با حضور من و باید بشینی خونه داری و بچه داری بکنی ...نمیخواد تو جامعه حضور داشته باشی...
    امروز دادخواست طلاق دادن.....
    اصرار کردم خواهش کردم
    گفتم سراپا از شما و خانوادت عذر خواهی میکنم
    راضی نشد
    گفتم بریم مشاور راضی نشد
    پشت پرده خانوادشن که لابلای حرفاش بهشون اشاره کرد که پدرت و بزرگاتون باید بیان خونمون عذرخواهی کنن ...با یه مشاور صحبت کردم گفت مگه عصر عربیت جاهلیته که پدر ومادرت بخاطر کارتو بابد معذرت بخوان و بقول اونها جریمه بدن ...مگه هیچ جا مشکل پیش نمیاد اخه مشکل شما در مقابل مشکل بقیه خیلی خیلی بحرانی نیست بدتر ازاین مشکلات هم بخوبی فیصله یافته وووو
    من و همسرم هر دو عرب زبان هستیم
    خلاصه الان من دیگه نمیدونم باید چکار کنم ....فقط منتظر خواست و قضای الهی هستم ....

  14. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام عزیزم..
    ناراحت شدم بابت ماجراهای پیش آمده. امیدوارم که این مشکل بزودی حل و فصل بشه.. این که یه موضوع تا حدی کم اهمیت تبدیل به یه مشکل بزرگ شده واقعا برام عجیبه... این که کار شما خوب نبوده ولی عکس العمل اونا خیلی عجیب و ناراحت کننده است.
    این تصمیم شوهرتون فقط تصمیم خودش نیست معلومه خانواده پشتش هستند و کنترل میکنن.
    خیای باید با تدبیر عمل کنی .. این که از کار کردن منصرف شدی به نظر من جالب نبود چون همینجوری مجبورت می کنن به عقب برگردی...
    ظاهرا میخان بدجوری تنبیه بشی ... ولی اصلا کارشون بعرف و قاعده نیست... این قدر تعصب و خودخواهی چطور ممکنه یه جا جمع بشه.
    سعی کن با تدبیر عمل کنی ... همینجوری آیتم هایی رو که به سختی و سالها زحمت بدست آوردی یه شبه از دست نده... به نظرم یه وکیل خوب بگیر.

  15. 2 کاربر از پست مفید خیال تو تشکرکرده اند .

    khadijeh (سه شنبه 27 تیر 96), بارن (سه شنبه 27 تیر 96)


 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.