یکی از مشکلات اساسی من اعتماد به نفس کاذب همسرمه،که فکر میکنه خانوادش و خودش بدون عیب و نقصن،با اینکه سراسر مشکل دارند.
آقای خاله قزی من حرفهای شما و دوستان را قبول دارم ،اوایل مادرشوهرم که حرف میزدن،میگفتم اخلاقش همینه دیگه ولی دیگه انقدر زیاد شده که دیگه حالم بد میشه،ما تو یه آپارتمان زندگی میکنیم،هر وقت صدای آسانسور میاد تمام بدنم میلرزه،که نکنه بخواد بیاد خونه ما و دوباره حرفای خاله زنکی رو پیش بکشه،استرس وحشتناکی گرفتم.من خیلی خونه مادرشوهرم نمیرم و همین باعث شده که بگن چرا سحر نمیاد خونمون....دیگه نمیگن که شاید رفتار خودشون بعث میشه که من فاصله بگیرم.
من وقتی از شوهرم تعریف میکنم و دلم میخواد حس استقلالش رو بالاببرم،دیگه خدا رو بنده نیست،انقد جو گیر میشه که اصلا اوضاع بدتر میشه،بیشنر از خودش تعریف میکنه و خانواده منو بیشتر میکوبونه،اصلا جنبه تعریف کردن نداره،خانوادش که همیشه شوهرم رو زمان مجردیش میکوبوندن و اصلا براش ارزشی قایل نبودن ولی بعد از ازدواج ما برعکس شد !!
علاقه مندی ها (Bookmarks)