سلام
واقعیتش محمد ،تاپیک شما ،،،تاپیک جالبیه
این همه شوق و همدلی و همیاری برای کمک به همدیگه ،تلاش شما ،،و خیلی چیزهای دیگه،،،
برای آدم پر معناست
گویا این جمله در این تاپیک موج میزنه :
همه برای یکی،،،، و یکی برای همه
:)
...............................
محمد به نظرم ،،،زندگی یه مسابقه نیست ،،،
زندگی یه سفر ِ ،،،،،و ما مسافر آن.
بنابراین در این سفر زندگی چیزی که باعث میشه ما پخته تر و مرد تر بشیم،،، نه پیروزی ست و نه شکست ،،،
بلکه تلاشه .
برای همین شکست به انداره پیروزی ،،،ما را رشد میده .
ما باید همیشه در حال حرکت باشیم ،،،زیرا با حرکت و تلاشه که می تونیم با طروات باشیم
طراوت یه آب به حرکت اونه !،،،،آب باید در جریان باشه تا با طراوت باشه .
لذا اگر تو مسیر زندگی چرخ ماشینمون پنچر شد ،،،،به جای اینکه غصه بخوریم ،،،باید دست به کار بشیم بریم پنچرگیری کنیم :)
بعضی ها هستند زاپاس چرخ با خودشون ندارنند،،، ولی اشکال نداره ،
باید با پای پیاده مسیر را ادامه بدیم ،،،،چون امکان داره یه ماشین بیاد سوارمون کنه ،،،بیاد کمکمون کنه ،،،بیاد یه لاستیک یدک بهمون بده
محمد می دونی چه جوری آدم ها به این روحیه و باور میرسند ؟
جواب : امید
این امید و انگیزه هست که باعث میشه انسان دوباره به جاده بزنه و مسیر جدیدی را آغاز کنه
امید اون ندایی هست که میگه آهای ،،،،من هنوز زنده ام
حتی بعضی از آدم ها حضور فیزیکی ندارنند،،، ولی هنوز زنده انند ! (تفکرشون – تلاششون – استقامتشون و .....زنده هست)
امید و شوق به زندگی مثل یه عصایی می مونه که میتونه کمک حالمون باشه
اندیشه ای که بگه : این نیز بگذرد
به نظرم امیدواری ما نباید وابسته به اشیاء باشه :
مثلا طرف بگه من اگر این رشته تحصیلی قبول بشم به زندگی امیدوارم و اگر نه دیگه نا امیدم
یا مثلا بگه اگر من ماهی 5 ملیون درآمد نداشته باشم ناامیدم و دیگه شاد نیستم
یا اگر مثلا به این دختر و یا پسر نرسم دیگه نا امیدم و شاد نیستم
می بینی محمد ،،،،اگر شادی و امیدواری ما وابسته به این چیزها بشه ،،،،به این اندازه شادیم و امیدواریم
چون یه پرنده تو قفس ،،،،فقط میتونه به اندازه قفسش شاد و آزاد باشه
ولی یه پرنده تو آسمان ،،،،به اندازه آسمان آزاده .
نمی دونم با مطالب بالا چقدر آشنایی
شاید بهش رسیده باشی
شاید 10 سال بعد برسی ،،،،و شاید هیچ وقت نرسی !
بستگی به تفکر درونی و روحیه مبارزه طلبی ادم ها داره ،،،،
لذا احساس می کنم پسر توانایی هستی .
...............................
در مورد آرزوها باهات صحبت کنم ،،
شاید بعضی از ماها ،،وقتی تو زندگی مون به هدفی و یا آرزویی نمی رسیم ،،،میشینیم گریه زاری می کنیم
شاید معنی زندگی برای بعضی از ما آدمها این باشه : تماشای تشییع جنازه آرزوهای برآورده نشده ،،،به صورت متوالی
من به شما یه پیشنهاد میدم :
برو کنار دریا ،،، اون مرحوم ( اون دختر که عاشقش بودی ) را کنار دریا خاک کن و هر چقدر خواستی براش گریه کن ،،اینقدر که خالی بشی
سپس چالش کن و به دریا ها و امواج دریا بسپار
براش دعا کن و خودت را آزاد کن
فرض کن تو دستت 4 سبد سنگ داری ،،،،باغبان با 10 سبد طلا می یاد و میگه محمد بیا 5 تاشو بردار :)
تو در صورتی می تونی این طلا ها را برداری که سبدهای سنگ را بیرون رها کرده باشی
وقتی دستت خالی باشه میتونه برداری
وقتی اون دختر و خاطراتت را رها کنی میتونی عشق جدید را تجربه کنی ،،،
مگرنه میشه همون داستان شهری که ،پر از دود و غبار بود که در پست قبلیم برات گفتم !
...............................
بذار یه خورده باهات فنی تر صحبت کنم :
علت اینکه نمی تونی خاطره ات را رها کنی اینکه داری بهش تمرکز میکنی .
وقتی کاری را برای اولین بار انجام می دهیم ، یه ارتباط فیزیکی و یک رشته ی عصبی نازک ایجاد می کنیم ( نورون ها )
در واقع این کار باعث میشه ما به آن احساس و به آن رفتار دسترسی داشته باشیم
مثلا اگر ما تا حالا به آب جوش دست نزده باشیم – دست زدن به آب جوش ، باعث میشه اون احساس ثبت بشه
هر بار که رفتاری را تکرار می کنیم ، این ارتباط ( شبکه های عصبی یا نورون ها ) تقویت می شه و ما یک رشته عصبی به رابطه اضافه می کنیم
مثلا کسانی که سیگار میکشند را در نظر بگیر :
بار اول که اون فرد تا حالا سیگار نکشیده – سیستم مغزی اون از سیگار چیزی نمی فهمیده
با کشیدن اولین نخ سیگار – یه رشته عصبی نازک در مغز او ایجاد می شه
وقتی بار دوم این کار کنه – این رشته قوی ترمیشه
وقتی یه هفته این کار را کند - این پیوند باز هم قوی تر میشه
وقتی یک سال بگذرد – شاید همه بگن اون عادت کرده به سیگار کشیدن
ولی در واقع درون سیستم عصبی خودش شبکه یی از پیوند های عصبی قوی ایجاد کرده.
شروع هر عادت ، مثل یه رشته ی نامرئی ست، اما هر بار که آن رفتار را تکرار می کنیم،
آن رشته را تقویت می کنیم و رشته های دیگری به آن می افزاییم ،تا این که تبدیل به یک کابل بزرگ میشه
برای شما هم همینه :)
داری هر روز به اون دختر و خاطراتت فکر میکنی و انتظار داری تغییر ایجاد بشه
خبر خوب اینکه هر چی کمتر یه عادت را انجام بدیم و یا کم تر بهش فکر کنیم ،،،این رشته ها کم رنگ میشند !
محمد خاطرات روز 25 آبان اول دبستان در مغزت هست ،،، ولی چرا یادت نیست ؟
چون یاد آوریش نکردی ،،،چون کمرنگ شده
..................................................
موفق باشی دوست من
علاقه مندی ها (Bookmarks)