به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 80
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آنه ماری عزیز
    ممنونم که وقت گذاشتید و سپاس برای راهنمایی هاتون
    من صحبت های شما و همه دوستان عزیزم رو به دیده منت قبول میکنم ...ساختن یک روحیه فرسوده و از هم پاشیده کار بسیار سختیه ...اما من واقعا میخوام تلاش کنم...فقط قبلا هم گفتم ازشون بدم اومده متاسفانه....دلم نمیخواد من رو دوست داشته باشن...حتی گاهی دوست دارم که بداخلاقی کنند تا من هم بتونم رنجشم رو بهشون نشون بدم...قبلا به چشم من خیلی جذاب و خوش تیپ میومدند ولی الان مدتیه که متوجه نواقصی در ظاهر ایشون شدم که برای خودم هم عجیبه ...مواردی که جزوی از ظاهر ایشون بوده ولی من قبلا متوجه نشده بودم و این ناشی از نگاه منتقدانه ای است که الان دارم

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    همونطور که دوستان هم گفتن خیانت آسیب روحی جدی میزنه و اگه بیاین و بگین حالتون ۱۰۰ درصد خوبه جای تعجب داره. اما به هر حال برای بهبود حالتون باید از یه جایی شروع کنید. اگر چه مساله خیانت همسرتون خیلی براتون سنگینه ولی یه حکمتی داشت که شما از راهنمایی های دوستان متوجه اشتباهاتتون شدین. معنیش این نیست که همسرتون مقصر نیستن. اما اینجا به شما فقط دسترسی داریم.

    شما بعد از چند سال اول زندگی دو راه پیش رو داشتین. ۱. یاد می گرفتین از همسرتون که اتفاقا شغل پردرامدی هم دارن تقاضای مالی و معنوی برای خودتون و دخترتون کنین. ۲. خودتون می چسبیدین به کار و نیازهای خودت و دخترت رو تامین می کردین. شما راه دوم رو در پیش گرفتین. از نظر من دلیلش اینه که آدم توانا و شاید متکی به خود هستین و ترجیح دادین که نیازهاتون رو خودتون تامین کنید.
    نتیجه این هست که همونطور که دوستان گفتن شوهر شما آدمی هست که درامد بالا داره و خرج نمی کنه و خیالش راحته که زن و بچه ش از پس خودشون بر میان، چنین آدمی احتمالش خیلی زیاده که به این راه کشیده بشه. هرچند اصلا کارشون توجیه پذیر نیست.
    شما اول و آخر باید راه اول رو برین. باید به خاطر دخترتون هم که شده، بتونین راه مذاکره با همسرتون و راه بیان درخواست هاتون رو پیدا کنین و یاد بگیرین. از مسایل مالی هم که بگذریم. اگر دخترتون بزرگ شد و خواست در رشته مورد علاقه اش ادامه تحصیل بده و پدرش مخالف بود، شما چطور می تونین با همسرتون مذاکره کنید؟ باید از الان به دخترتون یاد بدین که فقط به شما تکیه نکنه. با شیرین زبونی پدرش رو به سمت خونه بکشه.
    شاغل بودن یا نبودن شما تاثیری در ماجرای شما نداره. شما اگه خانه دار هم بودین باز ممکن بود این مسایل پیش بیاد.

    در مورد مسایل مالی، باید برای پول های شوهرتون نقشه بکشین. اگر شما این کار رو نکنین بقیه نقشه هاشون رو می کشن.
    من تجربه همچین چیزی رو دارم. دقیقا مثل شما اوایل ازدواجم خیلی مراعات همسرم رو می کردم و نیازهای مالیم رو به صفر رسونده بودم. هرچی درامد کسب می کردم دو دستی به همسرم تقدیم می کردم برای رفع مشکلاتمون. اما همسرم پس اندازش رو به یکی از فامیل هاش برای یه کار غیرضروری قرض داد. در شرایطی که می دونست ماه دیگه برای یه عمل پزشکی به اون پول احتیاج دارم. من مجبور شدم از چند نفر درخواست کمک مالی کنم. اون روزها خیلی از نظر روحی تحت فشار قرار گرفتم. از همسرم خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم وقتی بهش نیاز داشتم پشتم رو خالی کرده.
    اما بعد از اون ماجرا متوجه اشتباه خودم شدم و روشم رو عوض کردم. شروع کردم به طرح نیاز از همسرم. یعنی برای ۵ سال بعد زندگیمون چند هدف کوچیک و بزرگ در زندگیمون مشخص کردیم و نقشه هایی برای درامد همسرم و در صورت نیاز درامد من کشیدیم. از سرمایه گذاری کردن گرفته تا سفر داخلی و خارجی و تعویض ماشین و ...

    منم مثل شما چند سال اول زندگیم از همه نیازهام گذشتم و پای شرایط بدش موندم، حقم نیست که همسرم از عشقی که بهش دارم سواستفاده کنه. ولی الان وقتی برام هزینه میکنه و مثلا با هم میریم مسافرت، عشقم بهش خیلی بیشتر هم میشه. برای هردومون مفیده.
    شما که شوهرت شغل خوبی داره و درامد داره شروع کن کم کم نقشه کشیدن برای درامدش. به سود شوهرت هم هست چون اینجوری زندگیش از هم نمی پاشه. می تونی اول از نیازهای دخترت شروع کنی. اما از راه درستش. نه با قهر و دعوا. میتونی برای نظافت خونه تون کارگر بگیری و حالا هر چیزی که یکم کارهات رو سبک تر کنه. برای حقوق خودت هم نقشه هایی بکش در راستای افزایش سلامتی و روحیه و البته پس انداز. دخترت تو این مسایل می تونه انگیزه خوبی براتون باشه. فقط باید روش طرح نیاز رو یاد بگیری. دیگه منفی فکر کردن رو متوقف کن. اگه هیکلت به هم ریخته به جای منفی بافی، تبدیلش کن به یه انگیزه و سریع برو باشگاه ثبت نام کن.
    من یه بار رفتم دکتر برای گردن دردم. برگشت بهم گفت خانم یه روز در هفته رو برو برای خودت خوش باشه. برو کوه،‌ برو استخر، اصلا بگیر بخواب. گفت اینا شاید ربطی به تخصص من نداشته باشه ولی از رفتارت فهمیدم خیلی داری به خودت سخت می گیری. خلاصه اینکه زندگی رو به خودت سخت نگیر.

    در مورد دلبری کردن و مسایل رناشویی واقعا باید با مشاور صحبت کنین. هرچقدر خودم رو جای شما گذاشتم دیدم خیلی سخته یه نفر بعد از خیانت دیدن سریع برگرده و برای شوهرش دلبری کنه. شما در این مورد حتما نیاز به گذر زمان دارین.

    در مورد دوست شدن با اون خانم به نظر من الان شرایط شما خیلی حساس هست و بدتر روی روحیه تون تاثیر منفی میزاره. اون خانم رو رها کنین. اگه مشکل رو ریشه ای حل نکنی همیشه یکی هست که سایه اش بیافته روی زندگیتون.
    ویرایش توسط بهاره جون : سه شنبه 23 خرداد 96 در ساعت 10:47

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1395-10-26
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    2,059
    سطح
    27
    Points: 2,059, Level: 27
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 175 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من مجددا ميگم كا كردن شما هيچ ارتباطى به خيانت همسرتون نداره. مگه شما بپاى همسرتون هستين كه اگه ٢٤ ساعت در حال خدمت بهش نباشين، بره خيانت كنه! من كاري با افكار پوسيده و استدلالهاى عجيب ندارم، ولي به نظرت اگه خودتو زنجير كنى به ديوار خونه و ديگه حتى خريد و مهموني هم نري مشكلت حل ميشه؟؟!
    درسته كه براى اين زندگى خيلى انرژى گذاشتى و حالا فكر ميكنى پس لابد جايى كم كارى يا اشتباهى مرتكب شدى. ولى الان ذهنت داره فريبت ميده. ذهنت نميخواد بپذيره اون همه فداكارى اشتباه بوده و در نتيجه به دنبال مقصر ميگرده كه اون هم نمك نشناسى شوهرت ميشه. تو از اول راه رو اشتباه رفتى. گذشت بيش از حد هر آدمى رو خراب ميكنه. پس با ازخودگذشتگى بيشتر، زندگيت رو به آتيش نكش. تو بايد سعى كنى يكم خودخواه تر باشى. فقط همين رو تمرين كن.
    خيلى بده كه اينجا از چند نفر با ديدگاه هاى مختلف نظر ميگيرى و بعد توى يه عالمه نظراتى كه با هم ١٨٠ درجه فرق دارن، گير ميكنى. مثلا من ميگم يكم بيشتر به خودت و روحيه ت برس اون يكى ميگه برو دلبرى كن حتما كم به شوهرت رسيدى بعد تو باز از خودت ناراضى تر ميشى!!!

    راستي اگه دارى به طور جدى به طلاق فكر ميكنى حتما اون قضيه دوست شدن با اون خانم رو پيگيري كن! من نفهميدم يه جا ميگي از طلاق و تنهايى ميترسى يه جا ميگى ميخواى مدرك جمع كنى! مدركو واسه كى ميخواى؟! واسه داغون كردن خودت؟ واسه دعواى با شوهرت؟ يا واسه دادگاه؟
    خيلى آشفته دارى تصميم گيرى ميكنى و نظرات غيركارشناسى برات مثل سم ميمونن.
    يكم بشين جلو آينه با خودت حرف بزن ببين مارى واقعا از اين زندگى چى مى خواد؟ شوهر و بچه ت رو ميخواى؟ پس براشون بجنگ. به موقع محبت كن به موقع خودخواه باش و به موقع عشوه و طنازى كن.
    يا نه عزت نفس از بين رفته ت رو مى خواى پس بگيرى پس باز هم بجنگ. مدرك بيشترى جمع كن، تجسس بيشتر و آبروريزى براى همسرت و در نهايت خلاصى خودت و شايد هم دخترت.

  4. 2 کاربر از پست مفید Shayeste تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (یکشنبه 28 خرداد 96), آنیتا123 (چهارشنبه 24 خرداد 96)

  5. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام ماری عزیزم
    دوست من
    کار کردن زیاد زن باعث میشه مرد از زندگی مشترک خودش خیلی رضایت نداشته باشه، زن کانون خانوادس ، زن گرمی خانه ی خودش هست و غیبتش قبل از همسر برای فرزندش ناراحت کننده هست .
    شما خیلی هم در زندگی مشترکت بد نبودی اون هم پس از گذشت سالها، پس اگر امروز از کردار همسرت ناراحتی بخاطر چشم پوشی و عدم پیگیری شماست.ما با رفتارمون به دیگران چراغ سبز نشون میدیم.
    میتونین انتخاب کنین عاطفه ای تقسیم شده یا هیچ مطلق!
    خودتون و دیگری و چراغ سبز های مدوام برای اتفاق های بدتر
    چند وقت دیگه بدلیل تأثیرات منفی اون فرد یا افراد حقوق شما ازتون گرفته میشه، از خونه ای که درونش هستین اخراج میشین و مهریتون بصورت قطره ای بهتون داده میشه ، اگر طلاقتون هم نده باید نظاره گر تمامی بی محبتی ها باشین.
    اتفاقا باید پای این افراد رو برای آرامش خودتون و همسرتون از زندگیتون قطع کنین.
    شما اون خانمو پیدا میکنین و بعد از اینکه دست خودش رو، رو کرد به ایشون اخطار میدین از زندگیتون جدا شن وگرنه با مدارکی که دارین به جرم اغفال و رابطه پنهانی ازشون شکایت خواهید کرد.( از نوشته ها عکس بگیرین و باکستون رو پاک نکنین، از عکسهای درون پیجشون و تلگرامشون نمونه بردارین تا نتونن انکار کنن)
    اگرم همسرتون گفت تو بودی انکار کنین به همین سادگی/ گوشیتونو قفل بزنین
    ببینین ادامه شرایط اینجوری به صلاحتون نیست و فقط افسرده تر میشین ، بدون تمرکز بدون روحیه
    فرزندتون هم بعدها آسیب خواهد دید.
    باید از زندگیتون در برابر افرادی که اومدن بهش آسیب بزنن دفاع کنید و نذارین کسی وارد حریم شما و همسرتون بشه.
    لازم هم نیست همسرتونو سرزنش کنید فقط پای اون افراد رو در زندگیتون از پشت پرده بشکنین.



    ویرایش توسط yarmehrban : سه شنبه 23 خرداد 96 در ساعت 16:11

  6. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزیزم...شایسته و یار مهربان
    با دقت نوشته های شما رو خوندم و ممنونم از همراهی و وقتی که گذاشتید
    شایسته عزیز حق با شماست...متاسفانه آموزش به دخترها در خانواده های ایرانی به شکلیه که آدم رو به صورت یک ناجی تربیت میکنند و همه اش باید در حال گذشت و فداکاری باشه تا متهم نشی که مادری بی مسئولیت و خودخواه هستی ...من این اشتباه رو داشتم و می پذیرمش ...و الان دارم سعی میکنم جبران کنم مثلا خیلی از اوقات وقتی با ماشین جایی می رفتیم من صحبت میکردم حرف ها و خاطرات بامزه رو تعریف میکردم یا وقایعی که در محیط کارم اتفاق افتاده بود رو میگفتم تا محیط یک نواخت و ساکت نباشه و در قبال اکثر حرف های من معمولا ( تقریبا 90 درصد موارد ) همسرم سکوت میکرد نا تایید میکرد و نه تکذیب یعنی کاملا بی تفاوت بود یا اصلا غرق در افکار خودش بود و به قول معروف محلی نمی گذاشت اما من برعکس یودم یعنی اگر ایشون صحبت میکردند که معمولا درباره موضوعاتی بود که صرفا مورد علاقه خودشون بود ( مثلا در مورد ماشین یا سیاست و...) من سرتاپا گوش میشدم باهاشون همراهی میکردم سوال می پرسیدم و در صحبت هاشون شرکت میکردم ...طوری که همسرم به شوق می اومد و بیشتر صحبت میکردند...الان مدتیه که روال رو عوض کردم یعنی من هم وقتی ایشون دارند صحبت میکنم توجه خاصی نشون نمی دم و بیشتر \آهنگ و ترانه گوش می کنم ...و کمتر صحبت میکنم...می بینم که براشون عجیبه و دلخور میشن ولی راستش الان برام اهمیتی نداره
    .
    یار مهربان عزیز
    در این مورد هم حق باش شماست...من هیچ واکنشی نسبت به اون خانم نداشتم با این که هم چهره اشون رو میشناختم هم محل کارشون رو میدونم چون در یک مجتمع با همسرم هستند و هم شیفت های کاریشون رو خبر دارم....از همه بدتر اینه که در پست های قبل گفتم یکی از آشنایان در همون مجموعه پزشک هستند و خیلی از اوقات اسم اون خانم رو از ایشون میشنوم یا چند بار عکس هاشون رو دیدم و گفتند به فلانی گفتم با هم رفتیم پارک بانوان یا رفتیم سینما و...
    این موضوع برای من خیلی گرون تموم میشه چون در اوج ناراحتی و بغض عکس های اون خانم رو میبینم و لبخندهای درخشان ایشون از توی عکس ها برای من مثل اینه که دارند به من پوزخند میزنند و حتی لباسهایی که میپوشند به نظرم میاد که یه جور نشانه پیروزی و دهن کجی به من رو داره نمایش می ده ...در جدیدترین عکسی که از ایشون دیدم مانتوی قرمز بسیار خوشرنگ با تاپ و ساپورت و شال سفید پوشیده بودند و موهاشون رو کاملا صدفی رنگ کرده بودند...همونط ور که بهشون نگاه میکردم خودم رو در آینه دیدم ...زنی غمگین عبوس ...با رنگی پریده و چشم های غمزده...مثل مقایسه درخشش خورشید با نور ماه بود..
    و حق باشماست...من هیچ واکنشی نداشتم ...تنها واکنش من این بود که یک روز عصر که همسرم نبودند به شماره اون مجتمع زنگ زدم چون می دونستم که اون خانم گوشی رو بر میدارند و صداشون رو شنیدم و حتی چند جمله ای با ایشون صحبت کردم یعنی سوالات راه گم کنی مثل این که متخصص پوست دارید؟ چه وقت هایی هستند؟ لیزر میکنند؟...و... صداش رو با رنج و درد میشنیدم و با خودم فکر میکردم این صدای آروم و کمی بم با همسرم حرف زده ...و کلمات شیرینی ردو بدل شده ...و صداشون رو با کرشمه و ناز تصور میکردم و بیشتر رنج می بردم...
    من کلمات و جملات همه ی شما رو میخونم و دقت میکنم ...و سعی میکنم تا راهنمایی های شما رو استفاده کنم ...روحیه ام رو باید قوی و محکم کنم تا بتونم قدم به قدم پیش برم

    - - - Updated - - -

    بهاره عزیز
    پاسخ شما رو جدا نوشتم چون به نکات مالی اشاره کردید...بله...من در تمام مدت زندگی مشترک ایشون رو از نظر مالی آزاد گذاشتم به هیچ وجه اجازه ندادم که دغدغه مسائل مالی رو داشته باشند و همه جا سعی کردم ایشون رو همراهی و حمایت کنم...از طرفی به خودم سخت گرفتم...همه چیز رو برای خودم حروم کردم به ویژه سالهای اول زندگی مشترک...فکر میکردم اگر برای خودم خرج کنم زن بدی هستم...یا زن پر توقعی به شمار خواهم اومد...غافل از این که انچه برای من و دخترم خرج نشد برای غریبه خرج شد ...و من موندم و حسرت ...
    اما نقشه کشیدن برای درامد همسر درمورد همسر من جواب نمیده...ایشون خودشون ذاتا سختگیر هستند و خرج نمی کنند...اگر من ازشون توقع مالی داشته باشم دلخور میشن و حتی ممکنه کار به مشاجره جدی هم برشه...من این موضوع رو از اول زندگی متوجه شدم و چون کلا ترسو هستم سعی کردم در این مورد اصلا به ایشون فشاری نیاد تا زندگیمون تنش نداشته باشه ...

    - - - Updated - - -

  7. کاربر روبرو از پست مفید ماری22 تشکرکرده است .

    بهاره جون (یکشنبه 28 خرداد 96)

  8. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1395-10-26
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    2,059
    سطح
    27
    Points: 2,059, Level: 27
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 175 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مارى عزيز بهت توصيه ميكنم در خصوص خيانت مردها و واكنش هايى كه همسرانشون داشتن، كتاب بخونى، فيلم ببينى و يا تا حد امكان با دنياى واقعى شون برخورد كنى. ميدونم كه احساس شكست ميكنى، و احساس ميكنى يك نفر زندگى و زحماتت رو دزديده. ولى واقعا فكر مى كنى برخوردت با اون خانم چه امتيازى برات داره؟ فكر مى كنى وقتى برى با يك نفرى كه دزدى كرده يا يك عمل وقيحانه انجام داده، صحبت كنى، چه داد بزنى چه با نرمى راهنمايى كنى، ذره اى از حرفهات رو درك ميكنه؟!! بهت قول ميدم كه نتيجه اى جز تحقير شدن درونى تو نداره. اينكه تمام احساسات اين روزهات رو خود اون خانم بهت يادآورى كنه و بگه اين تويى كه تو اين زندگى اضافى هستى، واقعا مشكلت رو حل ميكنه؟ فكر ميكنى همسرت كه به راحتى از تو گذشته توى اون شرايط چه واكنشى نشون ميده؟؟ مطمئن باش كه تهديد تو تنها نتيجه ش اينه كه همسرت در مقابل تو از اون خانم دفاع كنه. دوست دارى همسرت رو تو اين شرايط قرار بدى؟!!

    مارى عزيز وقتى تو با يك فردى برخورد ميكنى كه داره توى رودخونه غرق ميشه و تو قراره ناجى باشى، شايد بتونى برى به سمتش و اون رو از آب بكشى بيرون ولى دو دقيقه ديگه نفر بعدى رو ميبينى كه داره دست و پا ميزنه، و بعدى و بعدى. انسانى كه عاقل باشه به جاى درگير كردن خودش با نتيجه ماجرا، ميره به سمت بالادست رودخونه تا منشا مشكل رو درست كنه، تا پلى كه خراب شده رو تعمير كنه. مشكل همسرت فقط همين يك خانم نيست. ايشون بره نفر بعدى و بعدى. تو تا كجاى عمرت ميتونى دنبال اين زن ها بدويى؟ تا كى توان دارى؟
    با تمام ناراحتى عميقى كه دارى متاسفانه بايد بگم اين عفونت توى زندگيت اتفاق افتاده. برو بيمارى رو درمان كن. ناله تو و يا جنگيدن خيالى با خود عفونت مشكلت رو حل نميكنه. از پايه درمان كن.

    و در آخر دوباره اين رو به عنوان يك اخطار يادآورى ميكنم: اگر قصد جدايى و طلاق يا نابودى بيشتر زندگيت رو دارى حتما برو سراغ اون خانم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید Shayeste تشکرکرده است .

    میس بیوتی (یکشنبه 28 خرداد 96)

  10. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    ماری عزیز واقعا خیلی ناراحت شدم که اینقدر داری اذیت میشی.علت خیانت همسرت اشتباهات تو نیست.خودشه! اونقدر بی چشم و رو بوده که این همه حمایتا و محبتای تو رو تونسته نادیده بگیره و بهت خیانت کنه .خیلی راحت گذاشته یه زن جوونتر که اصلا موقعیت اجتماعیش در حد ایشون یا شما نبوده از راه به درش کنه.زیادی همسرتو برا خودت بزرگ کردی.برو تو ایینه نگاه کن و یه زن با اراده و قوی رو ببین که مثل شیر پشت همسرش بوده و به اینجا رسوندتش.درسته خیلی از رفتارای شما در قبال همسرت خیلی مادرانه بوده ولی رفتارای مثبتی بوده .در جهت حمایتش بوده .بعدشم همه ما تو روابطمون اشتباهاتی میکنیم .هیچ زن و شوهری وجود ندارن که از همون اول زندگی کامل مچ باشن و رفتارشون در قبال هم کاملا درست و اصولی باشه...مگه ما چقدر شوهرداری و زنداری از والدینمون یاد میگیریم ؟(که همونم ممکنه الگوهای غلطی بهمون اموزش داده باشن) این یعنی ما اجازه داریم به همسرمون خیانت کنیم؟؟؟؟ اینو از دوستاسی میپرسم که تو اینجور مواقع انگشت اتهامو به سمت خانوما نشونه میرن که تو مقصری که همسرت خیانت کرد!!!!همسر ایشون هم ازهمون اول زندگی نتونسته حمایت مالی کافی برای زنش داشته باشه،خیلی کوتاهیای دیگه هم داشته کارشو تو اولویت قرار داده و بار زندگی رو به دوش خانمش انداخته الان به نظر شما ماری هم دلیل کافی نداره از ایشون دلسرد بشه و بهش خیانت کنه؟؟
    ویرایش توسط میس بیوتی : یکشنبه 28 خرداد 96 در ساعت 11:51

  11. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    maryam.mim (دوشنبه 29 خرداد 96)

  12. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    5,144
    سطح
    45
    Points: 5,144, Level: 45
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 76 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان
    شایسته عزیز...ازت ممنونم عزیزم که وقت گذاشتی و راهنمایی کردی...من اگر با اون خانم برخورد کنم طبیعتا برخورد آروم و بدون جنجالی خواهد بود علتش هم این نیست که مثلا آدم خیلی منطقی ای هستم بلکه بیشترین علتش ترس از مواردیه که شما به قشنگی بهش اشاره کردی...ترس از طرد شدن...ترس از تحقیر شدن...ترس از این که اون یه مقدار حرمت باقی مونده رو هم از دست بدم...اما از اول ازدواج تا الان خانم های زیادی در مورد این موضوع به من هشدار دادند و بهم گفتند حداقل ماهی یا دو ماهی یک بار به محل کار همسرت برو و در واقع به دیگران گوشزد کن که این آقا دارای خانواده ای است و حریمی وجود دارد...من در طی این سالها خیلی کم تونستم این کار رو انجام بدم ...معمولا وقتی به خونه میرسم انقدر کار دارم که فرصت بیرون رفتن و سر زدن به همسرم رو پیدا نمی کنم ....البته این توجیه کننده نیست و در واقع کوتاهی من سهم بزرگی رو در این موضوع بازی میکنه ...این که به محل کار ایشون نرفتم و این که همکارهاشون حضور من رو خیلی کمرنگ می بینند...اما واقعا دوست دارم الان برم....برم و این خانم رو ببینم و ببینم با چه اعتماد به نفس و رویی با من روبرو خواهد شد؟ برام جالبه کسی رو ببینم که تونسته وارد زندگی من بشه ...که اعتماد همسرم و عشقش رو به همین راحتی به دست \آورده...البته عکس ایشون رو دیدم اما دیدار و رویارویی خیلی چیزها رو ممکنه تغییر بده...من اگر تصمیم جدی برای دیدن این خانم گرفتم در وهله اول فقط میرم مطب و ایشون رو میبینم یعنی صحبتی با ایشون نمی کنم و سعی میکنم رفتارم عادی باشه ...برای این که میخوام خودم شخصیتشون رو محک بزنم و ببینم آیا صحبت منطقی با این خانم به نتیجه ای خواهد رسید یا خیر...علاوه بر اون همچنان به شدت خودم رو مقید میدونم که حرمت و آبروی همسرم رو حفظ کنم...شاید راه برگشتی باشه ...ولی تمام حرمت ها که فروبریزه...و پرده و حریم حجب و حیا دریده بشه دیگه برگشت خیلی خیلی سخت خواهد بود
    .
    میس بیوتی عزیزم
    از شما به خاطر نگاه مثبتی که به من به عنوان یک انسان و زن داشتید ممنونم...درسته...از طرف برخی دوستان و آشنایان ( چه داخل این سایت یا بیرون )مواردی به من گوشزد شد که واقعا خارج از توان من بود ( البته باور و اطمینان دارم که همه دوستان فقط خیر و مصلحت من رو میخوان...و نوشته ها و گفته هاشون از سر دلسوزی و تجاربی است که خودشون داشتند برای همین از همه دوباره همین جا تشکر میکنم و دستشون رو میبوسم )من مجبور بودم و شرایط زندگیم طوری بود و الان هم هست که باید کار کنم ...توضیح دادم که کارکردن برای من خیلی مهمه...من نه به دنبال ارتقا شغلی هستم نه آدم جاه طلبی هستم بلکه کارکردن از جنبه تامین مالی برای من خیلی مهمه ...علاوه بر اون که من سعی کردم ساعاتی که منزل هستم نبودنم رو جبران کنم....میدونم که این در واقع بخش کمی از غیبتم رو جبران میکنه اما من هرکاری از دستم بر می اومد کردم...و بعد این که قبلا هم نوشتم که داشتن پشتوانه مالی برای من خیلی مهمه ...اینو من در همون سالهای اول ازدواج متوجه شدم که به هیچ وجه نباید درآمدم رو از دست بدم چون باعث میشه که بی پناه و حقیر بشم ...و علاوه بر اون در تامین امکانات مالی برای خودم و دخترم به مشکل بر بخورم
    ...علاوه بر اون قسمت دوم نوشته شما واقعا من رو تکون داد...این چیزیه که بارها و بارها بهش فکر کردم...با خودم فکر میکردم پس در تمام این سالها...که ایشون درآمد خوبی داشتند اما حاضر نبودند برای من هزینه کنند...من حق استفاده از ماشین رو نداشتم مگر مواردی که میخواستم دخترم رو به کلاس یا پارک یا...ببرم ...من حق خرج درآمد خودم رو به دلخواه نداشتم و ایشون باید تصمیم میگرفتند که من چه چیزی بخرم یا نخرم...یادم هست میخواستم ماشین ظرفشویی بگیرم...یکی دوبار با ایشون صحبت کردم و گفتم که خرید ماشین ظرفشویی باعث میشه که مثلا من بیشتر به دخترمون و تو برسم...وقتی از سرکار میام کار خونه ام سبک تر باشه ( چون به طور معمول وقتی میرسم خونه به محض عوض کردن لباس ها میام سراغ آشپزخونه و ظرف ها و بقیه کارها) و حتی بهشون گفتم که کل هزینه اش رو خودم پرداخت میکنم و این که هزینه اش رو هم از حقوقم نمی دم بلکه چند تا کارت هدیه دادند و من جمع کردم و الان می تونم ظرفشویی بخرم...ایشون اون موقع چنان سرو صدایی کردند و داد کشیدند که یادم هست رفتم بهشون گفتم باشه هرچی شما میگی حق با شماست من اشتباه کردم ببخشید...و ازشون معذرت خواستم چون واقعا روح و روانم خسته بود و نمی تونستم جر و بحث کنم
    و با تمام این ها....من ایشون رو ول نکردم...من فکر نکردم حالا که شوهرم کم میذاره بهش اهمیت ندم...تعهدم رو بشکنم...یا...
    احساس غبن میکنم....
    احساس از دست دادن جوانی
    از دست دادن زیبایی
    و بدتر از همه از دست دادن محبت و دوست داشتن ( حتی اگر کم هم بود)
    ویرایش توسط ماری22 : دوشنبه 29 خرداد 96 در ساعت 07:43

  13. کاربر روبرو از پست مفید ماری22 تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 29 خرداد 96)

  14. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    عزیزم اصلا دنبال اون دختر نرو که ببینی کی بوده ؟ چرا اینکارو کرده و چقدر جوونتر و خوشگلتر بوده و...اون دختر هیچ اهمیتی نداره..اگه اون نباشه بازم جامعه پره ازین مدل دخترا( متاسفانه).اگه اینکارو شروع کنی تا اخر عمر مثل یه وسواس ذهنی باهات میمونه و نمیتونی ازش خلاص شی...فقط باید در درجه اول روی خودت و بعد روی روابطت با همسرت کار کنی.اول از همه باید این بارو از رو دلت ورداری و سبک شی باید با یکی صحبت کنی.اگه میتونی با همسرت حرف بزن و تمام احساستو راجع به این موضوع بگو و گریه کن و ...اگه توانایی این کارو نداری برو با یه مشاور یا روانشناس یا یه دوست خیلی قابل اعتماد درد دل کن ...اگرم اینم واست مقدور نیست تمام حرفاتو گله هاتو غم و غصه هاتو رو یه کاغذ بنویس بعد بشین بخونشون و بلند بلند گریه کن.هرچقدر نیاز داری گریه کن و داد بزن و بدوبیراه بگو ...بعدشم کاغذارو نیست و نابود کن و بریز دور....میتونی یه صبح که دخترت مهده و خودتم نری سرکار و تو خونه تنها باشی اینکارو بکنی.خلاصه اینکه باید این غمو از دلت بریزیش بیرون.هرچند بار که لازمم میدونی اینکارو بکن.ببین همسرت همون اول شمارو پسندیده که باهات ازدواج کرده پس افکار منفی راجع به خودتو بریز دور!! درامدت رو واسه خودت خرج کن.یعنی چی وقتی شما داری پولشو میدی باید واسه خرید ظرفشویی از همسرت اجازه بگیری؟؟؟! یه سری هزینه های زندگی رو از همسرت بگیر.مثلا بهش بگو فلان چیز تموم شده اومدنی بخر.پول سرویس مهد بچه رو ( مثلا بگو حقوقمو این ماه ندادن هنوز باید پول سرویسو تا فردا بریزم به حساب) باید کم کم عادتش بدی براتون خرج کنه ...خودت ظهرااز سرکار میای سر راهت چندتا غذا هم بخر و بیار خونه!قرار نیست هر روز خسته کوفته میای وایسی غذا درست کنی.یه وقتایی تنبلی کن.خسته ای نیازی نیست هرروز خونه تمیز کنی یا ظرفارو همون وعده بشوری،بعضی شبا حاضری بخورین بگو سرم درد میکرد نتونستم غذا درست کنم ...ببین عزیزم به خودت اهمیت بده به روحت به قلبت ...یه خورده خودتو دوست داشته باش! به خودت مهربونی کن.جلوی ایینه وایسا از خودت تعریف کن.قربون صدقه خودت برو...یه باشگاه نزدیک خدنه پیدا کن و برو ورزش یوگا یا ایروبیک....
    یه تاپیک با عنوان " زن بودن اموزشی مداوم " هست.حتما سرچش کن و با حوصله بخونش .خیلی بدردت میخوره. ابعاد شخصیتی یه زن رو معرفی میکنه... به نظرم برای تو بعد مادرانه خیلییییییی قویه ولی ابعاد امازون و معشوقه و مدونا خیلی ضعیفه و باید تقویتش کنی
    راستی منم همسن توام .وارد ۳۸ سالگیم شدم ! هنوزا احساس پیری نمیکنم و با وجود اشتباهات و کوتاهیها و ضعفای زیادی که در گذشته از خوذم نشون دادم خودمو بخشیدم (البته تا۸۰ درصد)و تمام تلاشمو میکنم ادم قویتری باشم
    هنوزم نوجوان درونم زنده هست
    ویرایش توسط میس بیوتی : دوشنبه 29 خرداد 96 در ساعت 10:43

  15. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array
    ماری عزیزم سلام
    دوست من خیلی از مشاوره ها برای زندگی مشترک مبنی بر این هست روی خودت کار کن ، برو پیش مشاور، همسرت رو ببر و الی ماشالله.. اینها بیشترش موفقیت آمیز و برخیش با عدم موفقیت همراه هست.
    عزیزم ؛
    اگه مردی خیانتی میکنه یا چشمش دنبال زنای دیگست درسته همسر داره اما بمعنی عشق واقعی نیست!
    اون زنش رو مثل یک ظرف تزیئنی گذاشته توی دکور ... چون آبرو و اعتبارش در مردم و افکار عمومی خدشه دار میشه...چون فرزند داره ، چون منع خانواده داره...
    لازم نیست طلاقش بده میتونه باهاش زندگی میکنه اما فکرش پیش بقیست.
    مثلا فکر کن مردم چی میگن به این مرد که خانمشو بخواد طلاق بده و بره سراغ یکی دیگه..،اونم بعد چند سال، دیگه اعتبارش پایین میاد!
    اگر مردم جامعه ما کمی از سادگی و افکار سطحی خارج بشن به پاسخ سؤالاتشون میرسن

    من نمیگم شما این کار رو بکن اون کار رو بکن . اما بالاخره باید یک جایی اقتدار و بودنتو نمایش بدی.
    همین خانم هایی که در اطرافتون و با در اینترنت میگن ولش کن یا بخودت برس و... اینا در زندگی خودشون اگر سر و کله خانمی پیدا بشه هرگز ساکت نمیشینن رشته ی افکار از دستشون خارج میشه.
    همسر شما اگر ذره ای به فکر آبرو و اعتبار و احترام بودون در درجه ای اول رفیق و شریک و همراه زندگیشونو از نظر فکری ویران نمیکردن.
    خودتون خرج خودتونو میخورین، همسرتونم که در فکر دیگریست، محبت و علاقه هم در پایین ترین درجه ، پس عذر میخوام میشه بپرسم برای چه ازدواج کردین؟
    شما با سکوت و بردباری ایشونو بسیار سخت بار آوردین و طوری رشدش دادین که نه پول به عنوان یک مرد برای زندگیش صرف کنه و نه نیازهای زنش رو متوجه بشن.
    من صدردصد برای چندمین بار تاکید میکنم به محل کار همسرتون برین و بدون خشونت و بحث جلوی منشی راه برین و پیش همسرتون برین و بیاین.
    حتما بهترین لباس و آرایش رو داشته باشین، تا کی منزوی و در معرض تیر ؟
    خودتونو نشون بدین، کارتون اگر شغل دولتی نیست ازش بیرون بیان و خودتون منشی اونجا بشین اگر امکانش هست.
    خیلی غیر مستقیم به منشی بفهمونین اگر کسی وارد زندگیتون بشه عاقبتش نابودی هست.
    میتونین براش داستان دروغین تعریف کنین که آره یکی از دوستانتون یه زنی وارد زندگی شوهرش شد و عاقبت بدی برای اون زن تازه وارد داشت و آبروش در اقوام نزدیکانش رفت و شغلشو از دست داد و متحمل رنج شد.
    با باشگاه رفتن و آرایش تو خونه ... چیزی درست نمیشه این نسخه ها برای زمانی هست که اتفاق خاصی بین زوجین پیش نیومده.
    امکان نداره با فکر ناراحت و افسرده بتونین خوشحال زندگی کنین
    این خانم ها که میان وسط زندگی یک مرد متأهل باید بدونن که چه گناهی میکنن و ضربه کاری بخورن تا جرأت چنین چیزی نداشته باشن. شک نکنین اگر زنی پا نده مردی نزدیکش نمیشه!

    فعلا اون تهدید اینترنتی رو کنار بذارین اما تو نت پیداش کنین و زیر نظر داشته باشینش و نقشه هاشو نقش بر آب کنین. اما محل کار رو حتما خیلی شیک برین و حتی برای همسرتون بستنی ببرین تا ببینه با هم هستین اگر شوهرتونم نخورد خودتون بستنی رو بخورین که نشون بدین همسرتون خورده و‌با ظرف خالیش بیرون بیاین!
    یک مادر وقتی میدونه بچش ممکنه بخودش آسیب بزنه ، بجای اینکه بشینه و نگاش کنه یا راحت بگیره موضوع رو میره وسایل خطرناکو حذف میکنه، بچه نادونه اگر قرار بود بفهمه با یکبار تذکر میفهمید!

    صورت مسئله رو بجای پاک کردن ، حل کنین و تموم
    والسلام


    ویرایش توسط yarmehrban : دوشنبه 29 خرداد 96 در ساعت 11:26

  16. کاربر روبرو از پست مفید yarmehrban تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (دوشنبه 29 خرداد 96)


 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.