به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 34
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    تنهایی عزیزم درسته که احترام مادر واجبه ولی مشخصه که مادرت اصلا ادم منطقی و صبوری نیست و میخواد زندگیت رو تحت کنترل بگیره! بهتره بهش این اجازه رو ندی! ایشون بزرگتره و وظیفه بزرگتراست که صبور و با گذشت باشن و همه تلاششونو بکنن که بچه هاشون زندگی خوب و ارومی داشته باشن ، نه اینکه خودشون باعث سلب ارامش بشن...ارتباطتو با مادرت خیلی کم کن.حداکثر یکی دوبار در هفته تماس کاملا کافیه!حتی اگه لازم میدونی یه مدت دیر به دیرتر سر بزن.ایشون که تماس میگیره اگه شروع کرد به حرفای ناراحت کننده سریع بهش تذکر بده و بگو من زنگ زدم احوالتونو بپرسم نه اینکه این حرفا و توهینارو بشنوم!یا به یه بهونه ای (مثلا ببخشید پشت خطی دارم یا یکی داره در میزنه ...) بحث رو عوض یا تموم کن! به حرف بچه ها گوش کن و وقتی همسرت نیست تماس بگیر.هیچوقتم تلاش نکن مادرت رو قانع کنی یا راضی نگه داری و شرایطتو واسشون توضیح بدی ..نتیجه نمیده.فقط کار درست رو با قاطعیت انجام بده
    ویرایش توسط میس بیوتی : پنجشنبه 04 خرداد 96 در ساعت 10:30

  2. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    tanhaeii (چهارشنبه 14 تیر 96)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    البته درباره وام ازدواج که گفتی فکر کنم بهتر بود که سهم تو رو اجازه میدادین خانوادت بگیرن چون درستش هم همینه و مسلما دختر واسه خرید جهاز به این وام نیاز داره!

  4. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    tanhaeii (چهارشنبه 14 تیر 96)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    میس بیوتی و دوستای عزیزم سلام
    چندوقتی تالار نبودم و مشکلاتم روز به روز بیشترشد این مدت وقتی همسرم نیست تماس میگرفتم یکم شرایط بهتر شد.
    بعدازمدتهارفتم خونمون سربزنم مادرم اینقد محلمون نذاشت حتی جواب سلاممون رو بزور داد شوهرم خیلی ناراحت شد و اون چند روز فقط بخاطرمن موند
    درمورد وام ازدواج میدونم بهتربود وام رو به پدرم میدادم اما متاسفانه تحت فشارای همسرم نشد که اصلا الان نمیخوام درمورد اخلاقای خاص همسرم صحبت کنم چون مادرم فعلا باعث مشکل بزرگتریه.
    متاسفانه پدرمم همراه مادرم شده و دخالتا دوبرابر شده مادرم هروقت زنگ میزنه یه سری دستورات میده که به این زنگ بزن به اون سربزن متاسفانه مشکل اینجاس پدرومادرم کل زندگیشونو صرف حرف مردم کردن و مدام ازمردم میترسن به فامیل بیش ازحدبها دادن و خودشون و حتی ما بچه ها رو صرف خدمت به فامیل کردن حالا ازترس اینکه حرفی به من نزنن هرروز یه دستور میدن من تواین مدت که ازدواج کردم هیچکس حالی ازم نپرسیده اما هرکدوم ازفامیل که میان شهرمون مادروپدرم کلی دعوا سرم پیاده میکنن که برم خدمت اون فامیل.
    مادرم بازم دیشب زنگ زده هرچی دلش خواست بهم میگه ومیگه توچسبیدی به شوهرت و خونوادش و خونواده خودتوفروختی.
    راستش من از اولم با ارتباطای خونوادم که ناشی ازترس و خورد کردن شخصیتشون بودمخالف بودم اما خونوادم دارن زندگیموبهم میریزن شمارو به خدابگین چیکارکنم

  6. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوستای عزیزم

    خیلی ناراحتم ذهنم آشفته اس باز بعداز دعوا پدرومادرم قهرکردن اگه تماس بگیرم خودم بهم میریزم واقعا ازتماس گرفتن باخانوادم بدم میاداگه تماس نگیرم بازم دعوامیکنن گاهی دلم میخواد باهمسرم برم یه جای دور اصلا باخانوادم ارتباط نداشته باشم.
    تحقیرا و کنترل گری های بیش ازحد مادرم تمام اعتمادبه نفس منوگرفت همیشه میترسم و نگرانم که نکنه اشتباه کنم اصلا حتی تصمیمام که میدونم درسته رو باورندارم و با کوچکترین حرفی بهم میریزم.
    خیلی ضعیفم خیلی سردرگمم ازضعف خودم خستم هرکاریم میکنم که یکم بهتربشم نمیشه.
    تاپیکای قبلیمومیخونم یک ساله دارم بهشون عمل میکنم اما هنوز همون آدم ترسوام خیلی جاها بهترشدم ولی این استرس ونگرانی درونیم کم نمیشه.
    هرجااسم پدرومادرم باشه من بهم میریزم روزی که زنگ نمیزنن یکم آرومم اما ته دلم استرس اینودارم که مثلا فردازنگ بزنم دعواس که محلمون نمیذاری بخدا من ازدواج کردم مدیریت زندگی خودم تواین شرایط خاص به اندازه کافی سخت هست اونم ازطرف من که ذره ای اعتمادبه نفس ندارم دارم به این فک میکنم کاش ازدواج نمیکردم.
    الان خونه خودمون نیستیم مادرم فقط میگه به فامیل زنگ بزن بریم خونه خودمون دیگه هرروز میگه دعوت کن همسرم با دعوت کردن بی مناسبت مخالفه موندم بین خانواده وهمسرم واصلا مدیریتشو بلد نیستم توروخدا یه راهی بهم بگین که طبق اون پیش برم.

  7. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    حفظ رابطه های فامیلی خیلی خوبه، اما باید مستقل از پدر و مادرت باشه.
    سعی کن خودت مستقیم با فامیل ارتباط دوطرفه داشته باشی. چون اون چیزی که مدنظر پدر و مادرت هست رابطه دوطرفه نیست. اونا فقط نگران فامیل هستن ولی شما خودت سعی کن توی فامیل با اونایی که باهات همسو تر و هم نظرتر هستن ارتباط محکم تری داشته باشی. هم بهشون محبت کن و هم ازشون محبت بخواه.
    احساس من اینه که تو و شوهرت بیشتر از باید و نباید های مادرت خسته میشین تا ارتباط با فامیل.
    هروقت که نخواستی به کسی زنگ بزنی، مستقیم به مادرت نگو. یه جوری بپیچونش.
    به نظر من مطالعه خیلی بهت کمک می کنه. در مورد عزت نفس، مهرطلبی، روابط اجتماعی

  8. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    tanhaeii (چهارشنبه 14 تیر 96)

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    واااای تنهایی جان چرا اینقد سخت میگیری؟؟ مشخصه که مشکل از کجاست و چجور باید عمل کنی!! فقط میخوای خودتو گول بزنی!! خانوادت توقعات غیر منطقی و بیجا (ببخشید ها) ازت دارن!مجبور نیستی عمل کنی! حتی اگه لازمه یه مدت رابطه ات رو قطع کن! یه خورده قاطع باش!تو متاهلی ! مستقل هستی! من به همسرت حق میدم که عصبانی و دلخور بشه ازت

  10. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    tanhaeii (چهارشنبه 14 تیر 96)

  11. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستان سلام
    بهاره جون و میس بیوتی عزیزم واقعا ازتون ممنونم که تو همه مشکلاتم خیلی خوب راهنماییم می کنید و همراهم هستین.
    راستش فامیل من خیلی توکار هم دخالت میکنن به شدتم حرف توشون زیاده یعنی باکوچکترین کاری کلی پشت سر آدم حرف میزنن واسه همین ترجیح میدم یکم ازشون فعلا فاصله بگیرم حداقل تازمانی که زندگیم آسیب پذیره و ممکنه باعث مشکل بشن برام.ازطرف دیگه چون همیشه مادرم و پدرم تحت سلطشون بودن دقیقا میخوان منم مثل اوناباشم که من نمیخوام زندگیم خراب بشه تجربه مادرم واقعا اذیتم میکنه ما جوری بودیم که حتی نمره های مدرسه و دانشگاهمون ازشون پنهان نبود پدرومادرم کل زندگیشون واسه راضی کردن اونا همه چیزو ازما گرفتن ماهمیشه با ترس از اونابزرگ شدیم الان نمیخوام زندگیم بشه مثل خونوادم.
    مادرم الان 5 روزه قهرکرده متاسفانه اخلاقی که داره اینه که وقتی بقیه بهش ظلم کنن چون توان مقابله باهاشونو نداره به همون اندازه درمقابل شوهر و بچه هاش لج باز میشه یعنی سراین موضوعاحتی جواب تلفن منم نمیده چون زورش به تنها کسایی که میرسه ماییم جوری که حتی سرموضوعات ساده هم با بچه هاش بدمیشه.
    ازروز اولی که نامزد کردم مادرم یه روز خوش برام نذاشت همش بخاطر حرف مردم، الان نسبت به قبل کمتراهمیت میدم اما خب اذیتم میشم همش دنبال راهیم مادرم دست ازسرزندگیم برداره تا رابطمم باهاش کم میکنم دست میذاره رو نقطه ضعفم و مدام میگه تو بی جنبه ای بی عرضه ای شوهرت توروازمون جداکرده توام لیاقت نداری اینقد خونوادت برات اهمیت ندارن چسبیدی به اون و بیخیال ما شدی انگار فقط تو شوهرداری حالا میبینیم که اونم وقتی تب عشق ازسرش افتاد چطوری باهات رفتارش عوض میشه اونوقت محتاج ما میشی.
    دقیقا همسرم حق داره ناراحت بشه چون اگه قضیه برعکس بود من واقعا خسته میشدم که یکی مدام به همسرم دستوربده فقط وقتی مادرم میگه مارو فروختی و یه روزی شوهرت مثل یه چیز بی ارزش باهات برخورد میکنه وفقط خونواده واسه آدم میمونه ته دلم میترسم که اگه اینجوری بشه چی بعد بازم سعی میکنم رابطمو باخونوادم درست کنم که متاسفانه مجدد دعوامیشه

  12. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    میس بیوتی (پنجشنبه 15 تیر 96)

  13. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوستان
    خیلی ناراحتم ذهنم آشفتس خونوادم بازم باهام قهرکردن و من دارم اذیت میشم یه بار با بابام تماس گرفتم خیلی سرد جوابموداد مادرمم کلا جواب نمیده انتظاری که دارن اینه اونا هرکاری کردن من ناراحت نشم و همش تماس بگیرم ازخودم بدم میاد خیلی ضعیف و بی عرضه شدم شاید دوستان بخاطر داشته باشن چقد نگران خونواده همسرم بودم که زندگی شراکتی اذیتم نکنه اما الان خونواده خودم باعث عذابمن.
    گاهی وقتا به خودم لعنت میفرستم که چرا اینقدضعیفم خیلی دنبال راهی بودم که بهتربشم دوسال دانشگاه مشاوره رفتم بهترشدم اما بازم با رفتن خونه و رفتارمادرم همه چیز بهم ریخت چقد اینجا تاپیک دارم و واسه بهترشدن تلاش کردم اما یه مدت خوب بودم بعد مجددا روز از نو روزی ازنو.
    دیگه نمیخوام غر بزنم ولی ازدست خودم خستم وقتی دنبال ریشه مشکلاتم میرم فقط به مادرم میرسم البته شاید اشتباه باشه و ریشه مشکلاتم خودم باشم اما هرجا که من ازمادرم دورم آرومم من فقط میدونم ازدست خودم خستم عصبانیم من خیلی ضعیفم

  14. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 شهریور 96 [ 08:37]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    27
    سطح
    1
    Points: 27, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 5.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhaeii نمایش پست ها
    سلام دوستان
    خیلی ناراحتم ذهنم آشفتس خونوادم بازم باهام قهرکردن و من دارم اذیت میشم یه بار با بابام تماس گرفتم خیلی سرد جوابموداد مادرمم کلا جواب نمیده انتظاری که دارن اینه اونا هرکاری کردن من ناراحت نشم و همش تماس بگیرم ازخودم بدم میاد خیلی ضعیف و بی عرضه شدم شاید دوستان بخاطر داشته باشن چقد نگران خونواده همسرم بودم که زندگی شراکتی اذیتم نکنه اما الان خونواده خودم باعث عذابمن.
    گاهی وقتا به خودم لعنت میفرستم که چرا اینقدضعیفم خیلی دنبال راهی بودم که بهتربشم دوسال دانشگاه مشاوره رفتم بهترشدم اما بازم با رفتن خونه و رفتارمادرم همه چیز بهم ریخت چقد اینجا تاپیک دارم و واسه بهترشدن تلاش کردم اما یه مدت خوب بودم بعد مجددا روز از نو روزی ازنو.
    دیگه نمیخوام غر بزنم ولی ازدست خودم خستم وقتی دنبال ریشه مشکلاتم میرم فقط به مادرم میرسم البته شاید اشتباه باشه و ریشه مشکلاتم خودم باشم اما هرجا که من ازمادرم دورم آرومم من فقط میدونم ازدست خودم خستم عصبانیم من خیلی ضعیفم
    سلام عزیم
    وای چه قدر حرافی مامانتون شبیه مامان منه
    کاملادرکت میکنم حالا اگه من قصه مو براتتعریف کنم چی میگی
    بیخودی داری خودتو اذیت میکنی این شرایطیه که ما هیچ تقصری توش نداریم و داره از بیرون به ما تحمیل میشه ما نمیتونیم طرز تفکر مادرهامون رو درست کنیم و بهشون بگیم دارن چه ضربه ای به بچه هاشون میزنن وقتی خودشون متوجه نیستن فقط من و تو و همسرانمون هستیم که اذیت میشیم و غصه میخوریم
    چون این رفتارها مادرانمون رو ناراحت نمیکنه چون بخشی از شخصیت شون هست فقط مرور زمان شاید هکه چیو درست کنه
    پس یه گوشت در یه گوشت دروازه
    زنگ نزن عزیزم هفته ای یکبار بزن هرچی هم گفتن بگو بله یا سکوت کن بگو خوب کاری ندارین مواظب خودتون باشن خداحافظ
    گوشیت رو خاموش کن
    بالخره همسرت یه روزی شاکی میشه یه روزی بهت یه حرفایی میزنه که دیگه برای جبران دیره
    هیچی از ماجراهای خانودت برای همسرت نگو
    خودتک بهش فکر نکن
    نذار وسیله ای بشه که بعدا خانواده همسرت هم باهان رفتارخوبی نکن
    توی این اوضاع هیچ کاری از دستت برنمیاد به جز حفظ سلامت روح وجسمت و زندگیت
    همسرت یک زن قوی و شاد میخواد نه یه زن ضعیف وابسته

  15. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    چطور یه پدر و مادر میتونن زندگی بچشونو با این حرفا خراب کنن ؟؟؟؟؟!!!!!!!!
    شوهر شما به غیر از مشکل مادرتون رابطش با شما چطوریه ؟

    من اگر جای شما بودم ارتباطمو فعلا با خوانوادم قطع میکردم زنگم نمیزدم
    به جای اینکه اونا قهر کنن من قهر میکردم ...
    هر از گاهی اگر زنگ میزدن جواب زنگشونو میدادم و اگر میدیدم دوباره دارن سمت دعوا و بحث میرن خدافظی میکردم گوشیو قطع میکردم و ادامه نمیدادم ...

    زمانی که ازدواج میکنین زندگی با همسر زندگی اول شما میشه و خوانواده درجه دوم
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  16. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    میس بیوتی (دوشنبه 20 شهریور 96)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.