به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array

    Tavajoh

    سلام آقا علی
    من نظرات شما و دوستان خوبمون رو خوندم.
    فکر میکنم شما بسیار سست تر از همسرتون هستین. این کوتاه اومدن ها و بخشیدن های پیاپی و عدم قاطعیت شما در برخورد با رفتارها و گفتارهای همسرتون باعث شده شما شخصیت به مراتب بدتری از ایشون بسازین. اگر تا دیروز بفرض تو خونه ی پدریش میگفته با دوستام میخوام برم بگردم یه اخم بهش میکردن مینشسته سرجاش، امروز با آزادی و قهر و لوس بازی به خواستش داره جامه ی عمل میپوشونه و با این سستی شما فرصت فکر کردن و‌ جبران اشتباه ازش گرفته میشه..
    در جایی اشاره کردین میترسم بذاره و بره!
    برادر گرامی، مگر تابحال در زندگی از عشق و محبتی سرشار و فضایی گرم برخوردار بودین که با نبود ایشون دچار خلاء های بیشمار بشین؟
    دیروز در صحبتتون عرض کردین براش ماشین بخرم یا گواهی نامه بگیره دیگه نمیتونم کنترلش کنم و امروز گفتین سریالای جم رو میدیدن... برای یک دختر خیلی جوان که تعهدات زندگی مشترک رو یاد نگرفته و در دنیای خیالی خودش سیر میکنه و در مسایل اعتقادی هم سست هست چنین چیزهایی زمینه خیانت رو ایجاد میکنه .
    تعجب میکنم از شما؛
    به گمانم خودتون هم خیلی آماده ازدواج نبودین!
    یکبار عزیزی به تالار مراجعه کرد گفت شرایط ازدواج دارم، گفتم پول و خونه و ماشین و سربازی رو کنار بگذار، آیا به بلوغ فکری رسیدی؟
    همسرتون بشما نگاه میکنه وقتی چراغ سبز نشون میدین خب قاعدتا حرکت میکنه..
    یک روز بچه ای داشت گلای تو پارک رو میکند، گفتم عزیزم نکن اینا برای اینه اینجا زیبا و قشنگ باشه. رفت پیش مادرش اخم کرد و یکم لوس شد گفت این میگه گل نکن/ مادرش اومد پیش من گفت بچه من تو آپارتمانه والان اومده اینجا یه گلم نکنه ...؟
    ما با رفتارمون و گفنارمون نشون میدیم چقدر میتونیم اوضاع رو مدیریت کنیم و دست افراد رو باز نگه داریم.
    هر چقدر سست تر ، فرصت تحرکات بیشتر و اخلاقهای بدتر
    من واقعا نمیخوام از برخی آفت ها و اتفاقات برای شما بنویسم چون خودتون به قدر کافی هشیار هستین. اما چیزی که واضح هست اینه که باید تغییر رویه بدین.
    چند توصیه دارم؛

    ۱. برای رفت و آمد ایشون برنامه بگذارین. یعنی همون باشگاهی که میرن کافی هست، رفت و آمد و تفریح با دختران مجرد و زنان جوان باعث میشه راهها و روش های آزار شما بصورت حضوری بررسی بشه و ملکه ی ذهن ایشان بشه. حداقل تا زمانی که بزرگتر نشدن این رفت و آمدها محدود باشن بهتر هست ، ماهی دو بار
    ۲. ایشون خواهر دارن و اونها ازدواج کردن، اگر فکر میکنین نسبت به باجناق های خودتون در رتبه ی بهتری قرار دارین، از نظر اخلاق، شکل و شخصیت و اقتصاد و فرهنگ.... اینو بدونید ممکنه خواهرهای اونها به دلیل حسادت های زنانه به همسر شما چیزهایی بگن که اون در محیط خانه برای شما اجراش کنه. پس لطفا با خودش برین و با خودش بیاین و مثل دیشب تنها نفرستینش.(یک اشتباه بزرگ)
    ۳. بیش از حد درآمدتون خرج نکنین، خب گریه کنه یا ناراحت بشه . این گریه بمراتب بهتر از خلاف و بدهکاری هست که فرداها بپای شما تمام بشه، برای خرج ماهیانتون برنامه بریزین ، یعنی اینکه انقدر پول برای گوشت و برنج و روغن و .../ انقدر پول برای مواد شوینده/ انقدر پول برای آب و برق و تلفن. یکم مدیریت داشته باشین، لازم نیست هر ماه خرید پوشاک و لوازم آرایشی و .. داشته باشین! لازم نیست هی پول شارژ تلفن و اینترنت بدین، یا هی ماشینو شارژ کنین...ما باید به اوضاعمون نگاه کنیم، اگر در بین افراد نیاوران نشین هستیم عیبی نداره دخل و خرج تضادی با هم ندارن ، اما اگر از افراد عادی شهرها هستیم پس مراعات کنیم. یک کلمه بگین ندارم و تمام/ خرج خونه دست خودتون باشه.لازم نیست ایشون بدونن چقدر پول در حساب بانکی شما هست، سنش کمه و فکر میکنه شما همیشه باید خرج کنین.
    ۴. تفریح و گردش و خرید رو منوط به خانه داری و روابط جنسی صحیح کنین. مثلا فردا شب بالش و پتو رو بردارین برین اتاق دیگه بخوابین ، یا توی حال بشینین پای تلویزون و نرین بخوابین، این رفتار شما باعث میشه ایشون خودش خسته بشه و سمتتون بیاد. شما کناره بگیرین و بگین حوصله ندارم و بلند شین برین، بگذارین متوجه بشه که این رفتارها چقدر باعث ناراحتی دیگران میشه.ممکن هست بگن کی اومده تو زندگیت که با من اینطوری میکنی، بگین من آینه رفتار خودتم.
    اگر اومد شما رو بوسید و ناز کرد برای یکبار توجه نکنین و قاطع باشین و سر خودتونو گرم به کاری بکنین، بگین عشق و محبت و زندگی زناشویی باید دو طرفه باشه، هر وقت به این نیازها پاسخ دادی من هم مثل یک همسر با تو رفتار میکنم.
    ۵. براش تعیین کنین که با خودتون بیرون بره و با خودتون بیاد خونه.
    ۶. زندگی شما شده یک چک اون تو صورتتون بزنه، یک چک شما!! براش لباس نخرین! وقتی میبینین لباسی میپوشه که هنجار شکنه و میخواد بخره پولش رو ندین و از مغازه خارج بشین! وقتی لباس نخرین اولا یاد میگیره هر چیزی رو نخره و ثانیا از پوشاکی که داره صحیح استفاده کنه. به هر کسیم گفت بگین من باید اندازه ی جیبم خرج میکنم!
    ۷. در پایان بگین من ازدواج کردم که از زندگی لذت ببرم اگر این رویه ادمه پیدا کنه چاره ای ندارم جز اینکه با خانواده ها مطرح کنم و پایان خوبی نداشته باشه برای ما.

    ویرایش توسط yarmehrban : جمعه 15 اردیبهشت 96 در ساعت 07:37

  2. 8 کاربر از پست مفید yarmehrban تشکرکرده اند .

    maryam.mim (شنبه 16 اردیبهشت 96), nardil (جمعه 15 اردیبهشت 96), Ramin231 (جمعه 15 اردیبهشت 96), sia518 (جمعه 15 اردیبهشت 96), نادیا-7777 (یکشنبه 17 اردیبهشت 96), Ye_Doost (جمعه 15 اردیبهشت 96), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 16 اردیبهشت 96), بارن (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام اقای رشادت . نظری که میخوام بدم کارشناسانه یا تخصصی نیست و صرفا تجربه ی شخصی خودمه و صدالبته که یه نسخه رو نمیشه برای همه پیچید ...

    من زمانی که عقد کردم 18 سالم بود و دقیقا من هم توی سن 19 سالگی ازدواج کردم و شوهرم 7 سال ازم بزرگتره . منم مث خانم شما اون موقع اوج دیده شدن و شیطنتام بود که همه ی فکر و ذکرم دقیقا باشگاه و ارایش کردن و لباس خریدن بود ... همسر من خیلی خیلی از شما روی حجاب حساس تره و حتی دوران عقد اصرار به چادری شدن من داشت ( دلش خوش بود بنده خدا ) . اعتراف میکنم دوران عقد وقتی به حجابم گیر میداد یکم ذوق میکردم که شوهرم روم حساسه و دوسم داره و جلو روش چیزی نمیگفتم ولی درنهایت کووچکترین توجهی به تذکراش نمیکردم و حتی میرفتم پیش دوستام مسخره اش میکردم اونام ( با عرض معذرت )میگفتن اُمُله یا خشکه مذهبیه و ... ( الان که گفتم خودم از خودم خجالت کشیدم که تا این حد کم شعور بودم) ... این دوران شیرین گذشت و بالاخره من رفتم سرخونه خودم که اونجا دیگه اوضاع همین طوری نموند . شوهرم رک بهم گفت تحمل اینجور لباس پوشیدنمو نداره و اگه میخوام اینجوری رفتار کنم بهتره برگردم خونمون منم که مث خانم شما لجباز بودم با این حرفام دست نکشیدم و نهایت توجهم این بود که اولش که میخواستیم بریم بیرون شالمو باحجاب میپوشیدم ( چون بهم میگفت بی حجاب جایی نمیبرمت) و بعدش که میرفتیم میکشیدمش عقب و خیلییییی ظاهری به تذکرش اهمیت میدادم ولی اخرش کار خودمو میکردم ... اونقد رفتم رو مخش که یه روز تمام لوازم ارایشیمو جمع کرد بندازه دور ، باورکنین شاید دو ساعت تمام گریه کردم ولی اخرش کار خودشو کرد و نزدیک هشتصد تومن به من بدبخت ضرر زد . چند وقت بعدم همین کارو با لباساییم که مشکل منکراتی داشتن انجام داد ، بهشم میگفتم دور ننداز حداقل بده به یه مستحق جواب میداد من به مستحق اشغال نمیدم من بابت این جریانا شاید جمع بزنین 30 روز با شوهرم قهر بودم و حداقل به اندازه 48 ساعت روهم رفته جنگ و دعوا های پر سر و صدا که هرکدوم چن ساعت بودن داشتیم که توی همشون منم مث خانم شما گریه کردم و جیغ زدم و قهر کردم ولی شوهرم حتی یه بارم بابت این کارا عذرخواهی نکرد صرفا بعد اینکه من دو سه روز سرسنگین بودم میرفت یه مانتو یا روسری مشکی مخصوص خانمای 80 سال به بالا برام میخرید که مثلا از دلم دراد ( بعدش من بدتر گریه ام میگرفت ) ولی خب اونقد توی اون دو سه روز بهم کم محلی میکرد و روی حرفش وامیساد که من دلم نمیومد کش بدم دعوا رو و اشتی میکردم ( تا هفته ی بعد که دوباره دعوامون میشد) منتهی انقدر همسرم موند روی این حرفش که کم کم مجبور شدم مراعات کنم . توی این مدتم خیلیا رو فرستاد باهام حرف بزنن خصوصا برادرم که خیلی حرفش واسم حرف بود رو فرستاد اونم خیلی قانعم کرد و به برادرم قول دادم دیگ مراعات متاهل بودنمو بکنم . الان خودم وقتی دختراییو رو میبینم که لباسای تحریک کننده دارن واقعا بدم میاد و تو نظرم کوچیک میشن با اینکه خودم قبلا عاششق اینجور لباسا بودم ...

    + اینا رو نگفتم که بگم شما هم هفته ای یه بار اشک خانمتو درار و ازارش بده تا مجبووووور شه به حرفت گوش کنه ، نه اصلا به دو دلیل دعوا و تنش زیاد خصوصا روی مورد شما نتیجه خیلی بدی داره :
    1- خانم شما برعکس من توی دعوا بد جواب میده و این حرمتتونو از بین میبره (که البته از نظر من این رفتارم از برخوردای ضعیف خود شما ناشی میشه) و غرور و جایگاهتون به عنوان یه مرد پایین میاد...
    2-اون همه دعوا برای من و شوهرم هم تبعات زیادی داشت و اونقدر شوهرمو عادت داد به خشونت که دست بزن هم پیدا کرد و الان یه مشکل خیلی بدتر از بدحجابی من داریم ...

    منظورم از تعریف کردن این چیزا بیشتر جدیت و پافشاری بود و فکر میکنم توی مورد شما کم محلی جواب بده ... خانم شما به قول خودتون ته تغاری و احتمالا لوس هستن . من هم این ویژگی ها رو کم و بیش دارم و تا جایی که درباره خودم میدونم اینجور ادما تحمل کم محلی و بی محبتی خصوووووصا از جانب مرد مقابلشون رو به هییییچ وجه ندارن و دیوونشون میکنه ( خود من که بیشتر از دعواهامون ، قهر کردن خودم ازارم میداد چون همسرم تا چن وقت کاری به کارم نداشت ) پس بد نیست که وقتی خانمتون قهر کردن بلافاصله نرین منت کشی و صبر کنین تا خودش به کارهاش فکر کنه و اگه هم اومد سمتتون تا وقتی قبول نکرده بود که کوتاه بیاد تو رفتاراش شما مث روز اول نشین و اشتی کنین ولی سرد باشین تا بفهمه شما الکی و با ناز و عشوه کوتاه نمیای و جدی هستی ...

    + درباره اینکه قاطعیت عملتونو ببرین بالاتر : مطمئن باشین خانم شما با این تنشا نمیزارن و برن و زندگی اینقدرا هم مسخره نیست و هیچ دختری خدایی نکرده و دور از جون زندگی شما دلش نمیخواد تو 19 سالگی جدا شه (البته شما اصلا مشکلتون در حد فکر به این چیزا نیس و اینو گفتم تا از رفتن ایشون نترسین)... پس خیالتون راحت ... بهش بگین اینجوری پوشیدنش رو نمیتونین تحمل کنین و خواااااهش میکنم دیگه بی دلیل عذرخواهی نکنین ... نذارین واسش عادت شه که اینجوری دیگ توی هیچ موردی چه حق با شما باشه چه خودش جدیتون نمیگیره .
    شما اول با خودت حسابتو صاف کن ... ببین این مساله اونقدر مخل ارامش و خوشبختی شما میشه که لازم باشه تغییرش بدی ؟ البته اینجوری که من میبینم شما هیچ جوره با بی حجابی خانمت کنار نمیای پس اگ میخواین زندگیتون پا بگیره ، شما پا پس نکش و رو حرفت بمون . نمیگم خشن باش ولی جدی رفتار کن تا بفهمه اینجوری از دستتون میده .

    + درباره بددهنی خانمتون و اینکه توی خیابون روی شما دست بلند میکنن و ... اینا چیزایی نیست که راحت ازش بگذرین و من اصلا نمیفهمم چجوری باهاش کنار اومدی که البته خیلی اشتباه کردین . واس همین میگم این رفتارا بیشترش (نه همه اش )تقصیر خودتونه ... شما به هیییییییییچ وجه نباید کوتاه میومدی . آقای رشادت اینجوری که خودتون تعریف کردین به نظر من شما اشتی بودنتون خودش یه جور قهره پس از چی میترسین ؟ خانمتون قهر کنه؟ خب بکنه ... خیلی وضعیتتون فرق میکنه ؟ رابطه که ندارین ، محبتم که نمیکنه ، به کار خونه ام که نمیرسه خیلی ... قهر و اشتیشون نباید فرق خاصی بکنه به نظر من خانم شما اصلاااا در جریان نیستن که تا چ حد دارن با شما بدرفتاری میکنن و به طور جدی نیاز دارن که اول این رو متوجه باشن و تا وقتی که شما میرین منت کشی درحالی که تقصیری ندارین و خیلی هم بهتون توهین شده ، نمیتونن این موضوع رو درک کنن ...

    + حق با شماست و ازدواج فامیلی یکم رودروایسی های خودشو داره ولی زندگی جدی تر از اونیه که شما بخوای به خاطر تعارفات خرابش کنی . من پیشنهاد میکنم حالا که خالتون معقول هستن بهشون اروم و بی سر و صدا بگین با اگ کس دیگه ای هست که خانمتون ازشون حرف شنوی دارن از طریق اون ها اقدام کنین .

    + اگ اقتدارتونو توی خونه بالاتر ببرین و جدیت نشون بدین اینا همه حل میشن ... یه مژده ام بدم با این زرنگی که از خانمتون تعریف کردین به نظرم اگ یاد بگیرن زندگی زناشویی یعنی چی ، خیلی از این مهارتشون واس خوشبختیتون میتونن استفاده کنن . این از اون مهارتاییه که هر زنی نداره و داشتنش نعمته ، حیف که فعلا خوب به کارش نمیبرن...

    با ارزوی ارامش واسه شما و همسرتون

  4. 4 کاربر از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده اند .

    maryam.mim (شنبه 16 اردیبهشت 96), Ramin231 (جمعه 15 اردیبهشت 96), Ye_Doost (جمعه 15 اردیبهشت 96), بارن (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    البته اون توهین که چه عرض کنم، تهمت زدن به خانم مستحق مجازات بوده و است. مرد نباید تحت هیچ شرایطی همچین القابی رو به خانمش نسبت بده. (این رو میدونم که از روی عصبانیت بوده، در مقابل خانم هم عصبانی شدند که اون کار رو کردند). چه بسا تکرار این نسبت دادن ها راه رو برای انحراف و خیانت باز می کنه. ساده ترین حالت اینه که با خودش فکر میکنه این بابا که همش منو .... میدونه . دیگه چی هست که بخوام که نگرانش باشم؟ ارتکاب خیانت به دلیل لج بازی و انتقام گیری هم حالت های دیگه هستند.

    زدن، توهین کردن و امثال آن همیشه نتیجه عکس میده. کسی به خاطر کتک خوردن و فحش شنیدن ترغیب نمیشه راه و روشش رو عوض کنه. اجبار هم فقط تا موقعی نتیجه میده که بشه فشار آورد. فشار که برداشته بشه طغیان پیش میاد.

    آخرش من دعواهای این زوج رو اگر به درستی مدیریت بشه مثل سربازی می بینم. زمان خدمت سخت و طاقت فرسا است ولی چند سال بعدش خاطره میشه

  6. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    البته اون توهین که چه عرض کنم، تهمت زدن به خانم مستحق مجازات بوده و است. مرد نباید تحت هیچ شرایطی همچین القابی رو به خانمش نسبت بده. (این رو میدونم که از روی عصبانیت بوده، در مقابل خانم هم عصبانی شدند که اون کار رو کردند). چه بسا تکرار این نسبت دادن ها راه رو برای انحراف و خیانت باز می کنه. ساده ترین حالت اینه که با خودش فکر میکنه این بابا که همش منو .... میدونه . دیگه چی هست که بخوام که نگرانش باشم؟ ارتکاب خیانت به دلیل لج بازی و انتقام گیری هم حالت های دیگه هستند.

    زدن، توهین کردن و امثال آن همیشه نتیجه عکس میده. کسی به خاطر کتک خوردن و فحش شنیدن ترغیب نمیشه راه و روشش رو عوض کنه. اجبار هم فقط تا موقعی نتیجه میده که بشه فشار آورد. فشار که برداشته بشه طغیان پیش میاد.
    ضمن تاکید روی این بخش از صجبت های کاربر گرامی ye_doost بنده هم می خواستم به همین موضوع اشاره کنم که در مقابل رفتار اشتباه کاملا روشنه که باید عذر خواهی کرد.

    ایشون به حرف شما گوش نمی دهد ، لجبازی می کند ، گریه می کند ، در عوض شما هم یک رفتار اشتباه تر انجام می دهید ، او را می زنید ، توهین می کنید ، القاب بسیار زشت به کار

    می برید.
    با این روش در یک چرخه معیوبی قرار می گیرید که هیچ نتیجه ای به دنبال نخواهد داشت و ضرر های جدید رو هم به زندگی تون وارد می کنید.

    قاطعیت این نیست که ایشون را بزنید بعد هم محکم بایستید و نروید عذر خواهی.

    به عنوان مثال ، زمانی که همسرتون یک لباس تنگ توی مغازه انتخاب می کنند بهشون بگید من این لباس را نمی پسندم و اجازه نمی دهم این لباس را بپوشی و اگر هم این لباس را بپوشی همراه شما بیرون نمی یام.

    دیگه انتخاب را بگذارید به عهده خودش. اگر خرید وروزی برای مهمونی آن را پوشید آن موقع قاطع بایستید که یا لباسش را عوض کنید یا با ایشون جایی نمی روید.
    و روی موضع خود محکم بایستید . ودتون رو مشغول تلوزیون ، روزنامه ،...کنید و دیگه بحث نکنید . حتی اگه شده قید مهمانی و بیرون رفتن را بزنید. احتیاج به کتک کاری و سرو صدا نیست.

    اگر ایشون سرو صدا کرد شما سکوت کنید و فقط همان یک جمله را بگویید. اینکه همان که گفتم.
    در صورتی که به حرف شما گوش کرد بازخوردش را هم بدهید ، به ایشان محبت خاص کنید و تعریف و تمجید.

    و یا زمانی که وضعیت مناسبی ندارد و از شما می خواهد ایشون را جایی ببرید به ایشون بگویید تا وضعیت ظاهرش را درست نکند ایشون را جایی نمی رسانید.

    یا اگر تنها با وضعیت نامناسب بر خلاف میل شما بیرون رفت ، ایشون را کم محلی کنید.

    البته از آنجایی که از لحاظ جنسی شما را تامین نمی کند ، در شرایط سختی به سر می برید واین باعث می شه در شرایطی نتونید مقاومت کنید اما اگر از همین اولش قاطع و محکم و اصولی جلوی رفتار های غلطش بایستاز این بابت ها یک عمر راحت می شید.

    یه چیز دیگه هم هست ، قبل از ازدواج هر جور ایشون رو دیدی الان هم باید همون جور ازش انتظار داشته باشید نه خیلی بیشتر نه خیلی کمتر ، به هر حال نمی شه آدم ها را بر خلاف میلشون به زور تغییر داد.

    تا یه حدی می شه تاثیر گذار بود اما خیلی غیر منطقیه از کسی که مثلا هیچ موقع حجاب رعایت نمی کرده انتظار داشته باشیم به یکباره چادر سر کنه و روبنده بزنه.(این در حد یک مثال بود وربطی به مورد شما نداشت)

    قدم به قدم و آهسته آهسته ، عجله به خرج ندهید.

    اگر شرایطی پیش آمد که در یک مع عمومی بر خلاف خواسته شما عمل کرد ، می تونید ناراحتی تون را با بی توجهی به ایشان نشان دهید.

    در مورد مسایل جنسی هم ، احتیاج به حرف زدن زیاد نیست ، بیشتر نیاز به عمل هست می تونید با مراجعه به مشاوره روش هاش را یاد بگیرید. چون اینجا مشاوره جنسی نمی دهد.

  8. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    Ye_Doost (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 96 [ 04:13]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    97
    سطح
    1
    Points: 97, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 38.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه ی دوستان بزرگوار و عزیز
    من واقعا نمیدونم چجوری باید لطف و محبت های شما عزیزان را جبران کنم شدیدا از همه ی شما عزیزان متشکرم که شما وقتتون رو صرف کمک به این حقیر کردین....
    دیشب که گذشت ولی بین خودمون باشه دیشب که تنها بودم عجیب یاد دوران مجردیم افتادمو دلم تنگ شد...

    پیرو حرفای دوست عزیزم yarmehraban باید عرض کنم بله شاید شما درست میفرمایید شاید مشکل از منه که انقدر سست عنصر هستن و زود وا میدم..شاید به خاطر این هست که زیاد با جنس مخالف معاشرت نداشتم وبلد نیستم البته به جز خواهرم که از من حرف شنوی داشت و موقعی که من حتی بدون خشونت و قاطعیت نصیحتش میکردم فقط چشم به من میگفت یا شایدم بخاطر پدر و مادرم هست چون تاحالا ندیدم بابام با جدیت با مادرم صحبت کنه همیشه با خنده و شوخی گفته و مادر من هم قبول کرده..خلاصه خواستم بگم که ریشه سست بودن شاید در یه کدوم اینها باشه...در مورد اینکه شاید من برای ازدواج هنوز اماده نبودم این حرفتون هم شاید درست باشه شاید من هنوز اونقدر بزرگ نشدم یا شاید هنوز بچه ام...همیشه فکر میکردم واسه زندگی مشترک اماده ام و همه چیزو میتونم کنترل کنم ولی حالا میبینم نه با اون چیزا و موقعیت هایی که من فکر میکردم خیلی فرق داره و نیاز به مدیریت داره همیشه با خدم میگفتم این رفیق و دوست و اشنا و همکار مرد دارم که میتونم از پسشون بر بیام اون وقت از پس یه زن بر نیام....شاید به قول شما نباید بهش چراغ سبز و اجازه ی حرکت بدم با اینکه میدونم بعدش میخواد چه کارهایی بکنه...نسبت به توصیه های زیبا و کاربردی باید بگم که بله باید رفتو امد هاشو بیش از حد محدود کنم ولی بااینکه هرجا میخواد بره خودم میبرمش شده از کارم میزنه ولی همیشه که نمیشه چند باری هم باهاش صحبت کردم گفتم دلیلی نمیبینم تو با دوستای زمان مجردیت ارتباط داشته باشی تو دیگه الاتن با اونا فرق داری مگه من ارتباط دارم که تو داری؟تو اون لحظه این حرفا قبول میکنه و دفه دیگه که بهم زنگ میزنه میگه بیا منو برسون دمه خونه فلان دوستم میگم پس چیشد ؟؟؟میگه به جون خودم اخرین باره ولی ازین اخرین بارها ازش زیاد شنیدم....در مورد دیشب که گفتین حتما باهاش به خونه خواهر یا جاهای دیگه باهاش برید واقعا دیگه نمیتونم چون هروقت باهاش رفتم درگیر یه تئاتر بی معنی شدم که پیش اینو اون به من احترام بزاره و قربون صدقم بره جوری که دهن اینو اون باز بمونه ولی تو خونه شخصیتش برگرده...بعضی اوقات حس میکنم منو فقط واسه پز دادن خودشو دله اینو سوزوندن میخواد که واقعا گریم میگیره موقعی که بهش فکر میکنم.....در مورد خرج خونه واقعا باهاتون موافقم پدر منو دراورده...فکر میکنه هر پولی هست باید خرجش کنه فکر هیچ چیزیو نمیکنه چند هفته پیش گیر داده بود به یه گوشی 4 میلیونی که دیگه واقعا من از کوره در رفتم و داد و بیداد کردم چون هیچجوره درکش نمیکردم بعد دیگه خودش فکر کنم به اشتباهش پی برد و بیخیال شد همون جا بود که با خودم فکردم طاقت عصبانی شدن و بی محلی کردنای منو نداره......البته باز هم تقصیر خودمه هرچیزی که خواسته واسش فراهم کردم لوس که بود لوس تر از قبل شده....در مورد خانه داری فقط یه ذره تمیز کردن بلده وگرنه اشپزی که صفره درحد یه پسربچه دبستانی بلد نیست میوه بلد نیست پوست بکنه من باید میوه رو براش درست کنم چه برسه به اشپزی...در مورد رابطه جنسی هم که من زیاد خودمو کوچیک نمیکنم بعضی خودش میاد از طریق راه های دیگه یه حرکتایی میکنه ولی رابطه کامل هیچوقت..نمیدونم کی تو مخش کرده که رابطه جنسی باعث پیری و بد فرم شدن بدن میشه..از خواهراش که بعیده صد در صد دوستاشن که باید ریششونو قطع کنم....تازه همین حرکتایی که میگم بعضی اوقات میکنه بعد اینکه ببینه دوسه روز بهش بی محلی میکنم خودشت میاد...الانکه تنها هستم دوست دارم تمام لباساشو پرت کنم تو خیابون ولی دوست دارم انقدر روش کار کنم که خودش ازین جوون بازیا و این کارای مزخرف دست برداره نه این که تو خیابون دستشو فشار بدم تشر بزنم یا تو ماشین بهش بگم شالتو درست میکنی یا نه بگه نه منم دور بزنم برم خونه اونم قهر کنه و منم معذرت خواهی کنم که ازین به بعد خداروشکر دیگه معذرت خواهی نمیکنم و فوق العاده قاطعم به لطف خدا و دوستان...رسیدیم به حرفای دوست خوب و نازنینم 1956 که بعد از مدت ها خنده روی لبهای من اورد و منو بسیار امید وار کرد و چشم منو رو واقعیتایی که به عمد یا بدون قصد روشون بسته بودم کاملا باز کرد...اولا خوشحالم که به کمک شوهر مدبر و با درایتتون و همچنین نفس با اراده و مستحکم خودتون تغییر کردین...بله حالا که میبینم منم باید دقیقا کارای شوهرشما رو اجرا کنم و با جدیت و قاطعیت تموم لوازم ارایشی و لباس های مزخرفشو یکجا دور بریزم چون حرف و نصیحت اصلا جواب نداده...دیگه نباید واسه هرکار کوچیکی منت کشی کنمو معذرت خواهی کنم با اینکه حق بامنه...به این مسئله تا حالا توجه نکرده بودم که چقدر حرفتون زیبا بود که اشتی و قهر ما باهم فرقی نداره..حالا که فکر میکنم میبینم هیچ فرقی نداره چه باهم اشتی کرده باشیم یاقهر... خلاصه امشب که اوردمش خون باهاش خیلی جدی صحبت میکنم و ناراحتیامو کامل بهش میگم چون واقعا کم اوردم اگه قبول کرد که هیچی ولی اگه دوباره گریه کردو لوس شد دیگه واقعا کاری به کاریش ندارم خودم جامو سر خود برمیدارم از پیشش میرم که به امید این نباشه که شب تو تخت منو خر کنه...یه کلمه هم باهاش صحبت نمیکنم بی محلی کامل...که یه ذره به خودش بیاد با خودش بگه که هیچوقت این این کارارو نمیکرد پس حتما یه کاری کردم...بر عکس شما من احساس میکنم یه بار باید اشک این دخترو بطور جدی در بیارم نه گریه هایی که واسه فیلم بازی کردن میکنه چون دیگه کاملا دستشو خوندم..باید یبار یه دعوا درست حسابی بکنم تا حساب کار دستش بیاد چون همش از طرف من گذشت و خوبی دیده..همیشه طرز مودبانه صحبت کردن منو مسخره کرده بهش هیچی نگفتم نماز خوندن منو مسخره کرده هیچی نگفتم گفته تو ریاکاری هیچی نگفتم نه میزاره ریشمو بزنم الان شبیه این اخوندا شده ریشمالکی میگه دوس دارم ریش داشته باشی بهت میاد چون یبار تو جمعیکی از خواهراش گفت شوهرت بدون ریش خیلی خوشتیپ ترو جذاب تره ازون روز به بعد دمار از روزگار من دراورد...تا دیشب فکر میکردم راست میگه ریش دوست داره هی تو این هفته ها میومد ریشه منو ناز میداد میگفت قشنگه تا دیشب که اومد تو حموم یه دفه ریش تراشو برداشت فهمید بابا همش فیلم بازی میکردهمن یه بار گوشیشو همینطور عادی جلو خودش چک کردم داشت به من میگفت به من شک دارثیو فلان حالا شبا منه بدبختو از اتاق میندازه بیرون بعد نیمساعت یه ساعت دیگه یواشکی میاد فقط گوشیه منو چک کنه...الان از صبح پنج شیش دفه زنگ زده به خونه که چک کنه ببینه من خونه هستم یانه انقدرم خنگه به بهونه های مزخرف زنگ میزنه انقدر تابلو عمل میکنه این بشر...در مورد چکی هم که زد تو صورتم باید بگم که بله درست میفرمایید سال اول عقد بود و منم بی تجربه فکر میکردم که عادیه اون بزنه تو گوشم نمیدونم با خودم چه فکردی میکردم ولی الان دیگه جرئت اون موقع رو نداره ازین کارا کنه ...اگر هم که تا هفته دیگه دیدم کارام جواب نداد به قول دوست عزیز 1956 زندگی مشترک تعارف برنمیداره میرم با خالم محرمانه صحبت میکنم تا شاید کاری از دست اون بر بیاد..ولی میترسم کسی حرفامو باور نکنه انقدر که جلو اینو اون فیلم بازی کرده و قیلفش مظلومو حق به جانبه ........در جواب دوست عزیز ye_doostباید بگم که بله حرف من فوق العاده زشت بوده و بعدش خیلی معذرت خواهی کردم ولی کاره اون زشت تر از من بوده که منو وسط یه فروشگاهه بزرگ بزنه...شده هزاران بار القاب فوق العاده زشت بهمن داده و هزار کثافت کاری به من داده و من فقط با یه اخم تو صورتش نگاه کرده و خودش خجالت کشیده و معذرت خواهی کرده...خدا کنه حرفای شما درست باشه و چندسال دیگه به این خاطرات بخندیم نه این که همین اش و همین کاسه....
    دست تکتکون رو میبوسم که وقتتون رو صرف خوندن زیاده گویی های من کردید..معید باشید

  10. 2 کاربر از پست مفید Ali_reshadat تشکرکرده اند .

    nardil (یکشنبه 17 اردیبهشت 96), Ramin231 (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 96 [ 04:13]
    تاریخ عضویت
    1396-2-13
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    97
    سطح
    1
    Points: 97, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 38.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به دوست عزیز و بزرگوار که مانند اسم کاربریتون بی نهایت من بی نهایت ازبابت نظردهی وکمک کردن به این حقیر سپاس گذارم

    باید در مورد خط دوم نوشته هاتون باید بگم که مقداری زیاده روی کردید...نوشتید که در مقابل لجبازی و گریه های اون او را میزنید والقاب زشتی به اون میدید که من تا الان همچین کاری نکردم فقط این اتفاق یکباراتفاق افتاد که سر یه لباس داشت دیگه خیلی حرفای زشتی بهمن میزد اونم با صدای بند تو یه فروشگاهه شلوغ!!!!!!من با ارامش و لطافت بهش میگفتم عزیز من اخه فدات شم این چه لباسیه بیخیالش شو جون من رو حرفش مونده دیدم داره بچه بازی در میاره دسته منو چنگ میگیه هی قهر میکرد از کنار من میرفت که بهش گفتم اصلا بیخیال شو من دیگه غلط کنم باهات بیام بیرون بیا بریم به من گفت گمشو برو من همینجا راحتم و همه هم داشتن این حرفارو میشنیدن و منم که فوق العاده عصبانی شدم خیلی اتفاقی از دهنم پرید بیرون دیگه کلم اتیش گرفته از شدت خجالت و عصبانیت که همون لحظا یه چک زد تو صورتم و همه به من نگاه کردن حالا رفتم به زور سوار ماشینش کردم تا خونشون برسونمش(این اتفاق مربوط به دوران عقده)چقدر تو ماشین بهمن ناسزا گفت...و بالاخره بعد معذرت خواهی های بسیار منو بخشید....در مورد کتک زدنم فقط دوبار اونم بصورت تشر وخیلی ارموم تو صورتش زدم اونم بخاطر این که کنترل زبونش رو نداشت و داشت یه ریز به من فحشای رکیک میداد و باید میزدم چون اگه نمیزدم هنوز همونجور مونده بود...و از راهکار های زیبا و کاربردی که دادید فوق العاده ممنونم که هم به من ارامش میدهند و هم منو اماده تر میکنند...
    ممنون از شما بخاطر توجهی که به من داشتید..معید باشید

  12. کاربر روبرو از پست مفید Ali_reshadat تشکرکرده است .

    Ramin231 (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 08:04]
    تاریخ عضویت
    1395-12-04
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    4,294
    سطح
    41
    Points: 4,294, Level: 41
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    141

    تشکرشده 512 در 186 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام به علی عزیز
    من نوشته ی شما رو‌خوندم؛
    فرمودین هر وقت به همسرتون میگین رابطتت رو کم کن با فلانی، میگه چشم اما بازم میره زنگ میزنه و شما میبرین میرسونینش. اشتباه اینجای شما رساندن ایشان هست، قاطع باشین نه اجازه بدین برن ، نه اینکه برسونینش.
    زمانی که در جمع خانواده همسرتون هستین و ازتون تعریف میکنه با قاطعیت بگین ای کاش تو خونه هم اخلاقت مثل اینجا خوب باشه و تعریف ازم کنی، ظاهرا وقتی اینجاییم من عزیزتر هستم! بگذارین با این کنایه خانواده همسرتون مطلع شن.
    بببنین وقتی رفتین خانه مادرزنتون در حضور پدر و مادر ایشون رو به مادر زنتون کنین و ازش خواهش کنین که چند مدل غذا رو به همسرتون آموزش بده. با نگفتن و ساکت بودن اونها فکر میکنن دخترشون مشکلی نداره و فرداها کسی از نظرات شما تبعیت نمیکنه. میگن اگر بلد نبود باید قبلا میگفتی حالا بد شده و نابلد؟ اونها فکر میکنن دسته گل دستتون دادن!
    بالاخره کم و بیش با برخی اشاره ها، شما به والدین ایشون کاستی هاشون رو گوشزد میکنین
    اما همونطور که ذکر کردم تفریح و گردش و خرید منوط به خانه داری و روابط جنسی صحیح بشه.
    درباره فوش دادنش هم بهش تذکر بدین اگر تکرار بشه و احترامها از بین بره، دیگه نمیتونن از کلاسهای ورزشی، هنری یا ... بهره ببرن.
    اما با خالتون مستقیم صحبت نکنین علاوه بر اینکه بی فایده هست باعث یک کلاغ، چهل کلاغ میشه و اوضاع بمراتب پیچیده تر خواهد شد و درگیری بین خانوادگی پیش میاد.
    گفتین امشب با همسرم حرف میزنم و رختخوابمو جمع میکنم! این راهش نیست همونطور که گفتم طبق نوشته هام پیش برین، زمان نشون داده حرف زدن فاقد ارزش هست الان زمان، زمان عمل هست. لطفا هشیار باشین.

    ویرایش توسط yarmehrban : جمعه 15 اردیبهشت 96 در ساعت 16:08

  14. کاربر روبرو از پست مفید yarmehrban تشکرکرده است .

    Ramin231 (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  15. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    خیلی جالبه با همه کارایی که ایشون می کنن بازم نازشون و کاراشون خریدار داره و پشت بندش منت کشی و غیره....! واقعا تو حکمت خدا موندم. همه اینا نصفشم به خاطر خوشگلی نیس، همه ش به خاطر آرایش و طرز لباس پوشیدن و ظاهره.....(اینو تازه بهش رسیدم). بارها شده از طرف خانوادم به کارای نکرده محکوم شدم، اون وقت یکی روسریشو تو مملکت اسلامی تو سفره خونه میذاره زمین و کلی هم بقیه رو بدهکار می کنه!


    تازگیا رفته رفته بیشتر به این نکته پی می برم که هرچقدر به عبارتی داف باشی بیشتر نونت تو روغنه. همه تو کفت می مونن، شوهر می کنی، باز بقیه تو کفتن، هرکاریم دلت خواست میتونی انجام بدی ، وقتیم که به قولی شوهرت یا خانواده شوهرت جون به لبت کردن (الهی!!!! چقد ظلم واقعا!!!!) قشنگ طلاق میگیری و میری سراغ صف طولانی کشته مرده هات و دوباره روز از نو روزی از نو....!!!

    پدر و برادرای من خیلی آدمای خشکی هستن، یه جوری که من قبلنا فک می کردم اینا اصلا نمیدونن خوشگلی یعنی چی یا انقد مغرورن که به تیریپشون بر میخوره اگه مثلا به من بگن خوشگلم و اینا، همش حسرت به دل بودم یه بار بابام دست بکشه رو سرم بگه دختر من خیلی خوشگله. بلاخره با بزرگتر شدنم خودمو قانع کردم که چون مغروره چیزی نمیگه تا این که چن ماه پیش بابام تو خونمون از یکی از دخترای دوستش خیلی تعریف و تمجید کرد که واقعا دختر زیباییه و ....حالا بماند که چند ساعت عین صاعقه زده ها خشکم زده بود، چون من اصلا فک نمی کردم که تو دایره لغت بابام کلمه زیبا موجود باشه!!!! دختره رم ندیده بودم تا اینکه بلاخره بیرون دیدمش، اونم چه دیدنی!.......از اونایی که برا سوپور شهرداریم عشوه میان!!!......خلاصه معنی خوشگلی رو نمردم و بلد شدم

    تو مورد شمام حالا اگه یه دختر سربه زیر بود به جرم عدم تمکین پدرشو درآورده بودین!!!!

  16. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    نیاز. م (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  17. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اسفند 96 [ 07:41]
    تاریخ عضویت
    1396-1-28
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,057
    سطح
    17
    Points: 1,057, Level: 17
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 44 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy

    نقل قول نوشته اصلی توسط غبار غم نمایش پست ها
    خیلی جالبه با همه کارایی که ایشون می کنن بازم نازشون و کاراشون خریدار داره و پشت بندش منت کشی و غیره....! واقعا تو حکمت خدا موندم. همه اینا نصفشم به خاطر خوشگلی نیس، همه ش به خاطر آرایش و طرز لباس پوشیدن و ظاهره.....(اینو تازه بهش رسیدم). بارها شده از طرف خانوادم به کارای نکرده محکوم شدم، اون وقت یکی روسریشو تو مملکت اسلامی تو سفره خونه میذاره زمین و کلی هم بقیه رو بدهکار می کنه!


    تازگیا رفته رفته بیشتر به این نکته پی می برم که هرچقدر به عبارتی داف باشی بیشتر نونت تو روغنه. همه تو کفت می مونن، شوهر می کنی، باز بقیه تو کفتن، هرکاریم دلت خواست میتونی انجام بدی ، وقتیم که به قولی شوهرت یا خانواده شوهرت جون به لبت کردن (الهی!!!! چقد ظلم واقعا!!!!) قشنگ طلاق میگیری و میری سراغ صف طولانی کشته مرده هات و دوباره روز از نو روزی از نو....!!!
    پدر و برادرای من خیلی آدمای خشکی هستن، یه جوری که من قبلنا فک می کردم اینا اصلا نمیدونن خوشگلی یعنی چی یا انقد مغرورن که به تیریپشون بر میخوره اگه مثلا به من بگن خوشگلم و اینا، همش حسرت به دل بودم یه بار بابام دست بکشه رو سرم بگه دختر من خیلی خوشگله. بلاخره با بزرگتر شدنم خودمو قانع کردم که چون مغروره چیزی نمیگه تا این که چن ماه پیش بابام تو خونمون از یکی از دخترای دوستش خیلی تعریف و تمجید کرد که واقعا دختر زیباییه و ....حالا بماند که چند ساعت عین صاعقه زده ها خشکم زده بود، چون من اصلا فک نمی کردم که تو دایره لغت بابام کلمه زیبا موجود باشه!!!! دختره رم ندیده بودم تا اینکه بلاخره بیرون دیدمش، اونم چه دیدنی!.......از اونایی که برا سوپور شهرداریم عشوه میان!!!......خلاصه معنی خوشگلی رو نمردم و بلد شدم
    تو مورد شمام حالا اگه یه دختر سربه زیر بود به جرم عدم تمکین پدرشو درآورده بودین!!!!
    سلام منم مثل تو بودم
    دختر خوبی بودم تا الان انگشت یه پسر بهم نخورده
    چون خونمون کوچیک بود و چون خیلی پولدار نبودیم همسایه هامون حتی یکبار منو خواستگاری نکردن، محله ی بزرگی داریم.
    من فقط میتونستم آرایش کنم که بچشم بیام اونم تأثیر نداشت
    اومدم تو اینترنت بعد سالها بهم ابراز علاقه کردن که اونام به ثمر ننشست.
    سنم بالا رفت بدون اینکه شبیه دیگران باشم ، شبیه همسن و سالام
    خیلی غصه خوردم خیلی ، خیلی زجر کشیدم خیلی
    به خواستگارم گفتم منزلمون نیاین ، داربم از داخل میسازیمش، چون ترسیدم بیاد و ببینه چه جای کوچیکیه، هیشکی نمیدونه چه حس بدی داره.
    آقای علی بخون و تو زندگیت همسن و سالات و بقیه رو نصیحت کن.
    آقا پسرامون رفتن دنبال خوشگل خانوما، اونایی که با عرض شرمندگی بدن توپر تری داشتن. گفتن اینا خوبن. راستی آقا علی بدنش چقدر بکار اومد؟ چقدر تو محبت و عشق سیراب شدی؟ چقدر بهت رسید؟ چند بار برات میز شام عاشقانه چید؟ چند تا هدیه تابحال گرفتی ازش؟
    آقا پسرامون رفتن سراغ باکلاسا و با پسرا بشین و پاشوها... کی ما رو دید که اینکارا رو نکردیم
    آقا پسرامون رفتن سراغ ثروت و پول ، کی واسش انسانیت اولویت داشت
    حالا که ضربه خوردن میفهمن دخترایی که های و هوی نداشتن خیلی بهتر بودن
    منم هنوز هیشکی بهم نمیگه خوبی اتفاقا والدینم میگن نگاه کن چه جوشی زده، چقدر بدنش مو داره، چقدر سیاه شده... منم هیچ اعتماد بنفسی ندارم
    من خیلی تا امروز غصه خوردم هنوزم دارم میکشم.
    ویرایش توسط نیاز. م : جمعه 15 اردیبهشت 96 در ساعت 17:08

  18. کاربر روبرو از پست مفید نیاز. م تشکرکرده است .

    غبار غم (جمعه 15 اردیبهشت 96)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیاز. م نمایش پست ها
    سلام منم مثل تو بودم
    دختر خوبی بودم تا الان انگشت یه پسر بهم نخورده
    چون خونمون کوچیک بود و چون خیلی پولدار نبودیم همسایه هامون حتی یکبار منو خواستگاری نکردن، محله ی بزرگی داریم.
    من فقط میتونستم آرایش کنم که بچشم بیام اونم تأثیر نداشت
    اومدم تو اینترنت بعد سالها بهم ابراز علاقه کردن که اونام به ثمر ننشست.
    سنم بالا رفت بدون اینکه شبیه دیگران باشم ، شبیه همسن و سالام
    خیلی غصه خوردم خیلی ، خیلی زجر کشیدم خیلی
    به خواستگارم گفتم منزلمون نیاین ، داربم از داخل میسازیمش، چون ترسیدم بیاد و ببینه چه جای کوچیکیه، هیشکی نمیدونه چه حس بدی داره.
    آقای علی بخون و تو زندگیت همسن و سالات و بقیه رو نصیحت کن.
    آقا پسرامون رفتن دنبال خوشگل خانوما، اونایی که با عرض شرمندگی بدن توپر تری داشتن. گفتن اینا خوبن. راستی آقا علی بدنش چقدر بکار اومد؟ چقدر تو محبت و عشق سیراب شدی؟ چقدر بهت رسید؟ چند بار برات میز شام عاشقانه چید؟ چند تا هدیه تابحال گرفتی ازش؟
    آقا پسرامون رفتن سراغ باکلاسا و با پسرا بشین و پاشوها... کی ما رو دید که اینکارا رو نکردیم
    آقا پسرامون رفتن سراغ ثروت و پول ، کی واسش انسانیت اولویت داشت
    حالا که ضربه خوردن میفهمن دخترایی که های و هوی نداشتن خیلی بهتر بودن
    منم هنوز هیشکی بهم نمیگه خوبی اتفاقا والدینم میگن نگاه کن چه جوشی زده، چقدر بدنش مو داره، چقدر سیاه شده... منم هیچ اعتماد بنفسی ندارم
    من خیلی تا امروز غصه خوردم هنوزم دارم میکشم.
    عزیزم اشتباه نکن. پسرا هیچ وقت سرشون به سنگ نمی خوره. اگه صد بارم از یه داف ضربه بخورن محاله به این فک کنن که کاش می رفتیم سراغ فلان دختر که فلان باشه.....محاله، محال.......من تازگیا اصلا به حرف بقیه اهمیت نمیدم. اهمیت میدادما، خیلی هم به شدت اهمیت می دادم. چن بار که تصمیمات مهمی می خواست مبرا زندگیم بگیرنم اما خانوادم نذاشتن بعدش با کمال وقاحت گفتن خب می خواستی حرف مارو گوش ندی!!!!! از وقتی این موارد و از خانوادم دیدم دیگه اولین کسایی که به حرفشون اهمیت نمیدم همین خانوادمم:
    1. مامانم میگه اگه مثه فلان دختر تاپ بودی الان بچه 10 ساله داشتی و تو خونه نمیموندی!
    2. یه زمانی که همه میرفتن پارک من اسم پارک و می آوردم پدرم دس می برد به کمربندش اما الان تو سن سی سالگی که موندم تو خونه و حوصلم سر میره بابام میگه خب چرا نمیری پارک!!!
    3. داداشام با هم حرف میزدن متفق القول گفتن از دخترایی که تو دانشگاه سربه زیرن حالمون به هم می خوره! غافل از اینکه منم به خاطر کنترل گرایی بیش از حد والدین تو دانشگاه اینجوری بودم!
    و هزار و یک مورد دیگه....
    الان احساس می کنم از خواب غفلت بیدار شدم. حرف خانوادم، فامیل، مردم مملکتم با عملشون نمیخونه. الان به مرحله ای رسیدم که نمی خوام حرف کسی رو گوش بدم. دارم مهارتامو ارتقا میدم. دنبال کار می گردم، پول داشتن و دوس دارم، آرایش می کنم، تازگیا رژ قرمز میزنم که همه تو خونمون دیوونه میشن اما برام مهم نیس، مدل موهامو عوض می کنم و ...... اگه پولشو داشته باشم از مد و اینا غافل نمیشم. اگه شما پول داری به نظرم برو اپیلاسیون و آرایشگاه و ماشین سواری......حال میده واقعا...........حرص بدخواهای آدمم در میاد.....البته نمیگم مثه خیلی از دخترا خودتو بریز بیرون، من به شخصه نمی خوام اینجوری باشم. اما دوس دارم اگه ازدواج نکردم و 45 سالم بود، دور و بریام نگن طفلک روزگارش چه سیاهه. به جاش بگن چه پر انرژیه، میره باشگاه، هیکل و قیافشو نگا کن، چقد مستقله، فلان جا کار میکنه و اینا. بگن نگا کن تورو خدا، خجالت نمی کشه هر روز هر روز کافی شاپ مره و غیره.......

    گلم چرا غصه می خوری؟ منم غصه می خورم اما نمیذارم زیاد پیش بره............یه آهنگی بذار، یه قری بده، یه نمازی بخون، یه ای خدایی بگو و پاشو، به زندگی بگو یا با من همراه میشی یا ضایع میشی .......بذار آقایون برن سراغ باکلاسا........خوش اومدن!
    ویرایش توسط غبار غم : جمعه 15 اردیبهشت 96 در ساعت 17:57


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من برگشتم و یه کار خلاف قوانین تالار کردم.چیکار کنم؟؟
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 16 خرداد 93, 18:23
  2. نمی دونم دوسش دارم یانه!؟؟ و البته اونم منو دوست داره!؟؟
    توسط ramin_ad در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 92, 00:16
  3. رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
    توسط مريم.م در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 مهر 90, 00:51
  4. آیا به یه خاین حق میدین؟؟
    توسط sogand در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 شهریور 90, 23:01
  5. چکار کنم شوهرم یار و همراهم بشه؟؟
    توسط مهسان-م در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 21:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.