به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 51 , از مجموع 51
  1. #51
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1391-3-07
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    4,205
    سطح
    41
    Points: 4,205, Level: 41
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همگی
    من تو این مدت بارداری یه کم دیر به دیر میام اما خیلی روحیه بدی دارم و هر روز دارم گریه میکنم احساس میکنم افسردگی گرفتم
    تو این مدت اتفاق جدیدی نیفتاد یه چند روز خیلی ناراحت بودم و با مامانم که صحبت میکردم اونم به نا راحتیم دامن میزد و میگفت حتما میخوان بچه رو ازت بگیرن و.. من گریه میکردم که شوهرم فهمید و چون همیشه میگفت نمیذارم که این اتفاقا بیفته قرار شد با پدر مادر من صحبت کنه و بهشون بگه ما با هم خوبیم و مشکلی نیست اما وقتی صحبت کرد تمام حرفش همون حرفای قبلی پدر مادرش بود و اینکه من خرج بیخودی کردم و خونه کثیف بوده و.. عین حرف اونا رو تکرار کرد و گفت من به پدر مادرم چیزی نمیگم تو باید معذرت خواهی کنی و خیلی بد با پدر مادرم حرف زد و کلی با من جر و بحث کرد و اصلا رعایت بارداری منو نکرد
    میدونم که این روی واقعیشه و مادرش آزارای اصلیشو گذاشته برای بعد از زایمان و اینکه سر بچه بخواد منو اذیت کنه از الان شوهرم میگه اگه تو نیای من بچه رو تنهایی میبرم ببینن
    اگه اینکارو کنه من چکار کنم باید بچه رو بردارم برم و به دادگاه شکایت کنم. دلم برای آینده بچه خیلی میسوزه و دایم غصه میخورم
    میخواستم عید فطر برم خونه مادرشوهرم و مثلا همه چی تموم شه اما حرفای جدیدی زدن و گفتن من عرضه بچه داری ندارم و چون یه بار مادرشوهرم اومده و خونه کثیف بوده حتما بچه رو تو کثافت بزرگ میکنم و هزار تا حرف دیگه از سر کینه و حسادت
    شوهرم منو نبرد و اینارو بهم گفت منم عصبانی شدم و گفتم اگه اینا رو بگن من جواب میدم و میگم تو دادگه ثابت کنید و اونوقت حتما باید جدا شیم
    اما میدونم که برنامشون برای بعد از زایمانم همینه و میخوان به این بهونه مجبورم کنن من خودم طلاق بگیرم
    راستی اون مشاوره هم دیگه نرفتیم چون تمام مدت دستشو زیر چونش میزد و یا ساعت و موبایلشو نگاه میکرد و جر و بحث منو شوهرمو تمشا میکرد عین یه آدم از بیرون و وقتی من بهش میگفتم شمام یه چیزی بگید همون جملات تکراریو میگفت که تو و خانوادت برین خونه اونا هرچیم گفتن هیچی نگو و ساکت باش کاری که خود من در طول این یکسال و نیم انجام داده بودم و فقط بدتر شد طوریکه ایراد میگرفتن چرا ساکته چرا موبایلشو نگاه میکنه چرا اخم کرد دهنش چرا کج کرد چرا تلویزیون نگاه کرد و .....
    خلاصه با حدود یک میلیون که تو اون مشاور خرج کردیم هیچ فایده ای ندلشت
    حالام که اوضاع خرابتره و فقط نگران این بچه ام که با این همه استرس و غصه چه بلایی قراره سرش بیاد

    - - - Updated - - -

    سلام به همگی
    من تو این مدت بارداری یه کم دیر به دیر میام اما خیلی روحیه بدی دارم و هر روز دارم گریه میکنم احساس میکنم افسردگی گرفتم
    تو این مدت اتفاق جدیدی نیفتاد یه چند روز خیلی ناراحت بودم و با مامانم که صحبت میکردم اونم به نا راحتیم دامن میزد و میگفت حتما میخوان بچه رو ازت بگیرن و.. من گریه میکردم که شوهرم فهمید و چون همیشه میگفت نمیذارم که این اتفاقا بیفته قرار شد با پدر مادر من صحبت کنه و بهشون بگه ما با هم خوبیم و مشکلی نیست اما وقتی صحبت کرد تمام حرفش همون حرفای قبلی پدر مادرش بود و اینکه من خرج بیخودی کردم و خونه کثیف بوده و.. عین حرف اونا رو تکرار کرد و گفت من به پدر مادرم چیزی نمیگم تو باید معذرت خواهی کنی و خیلی بد با پدر مادرم حرف زد و کلی با من جر و بحث کرد و اصلا رعایت بارداری منو نکرد
    میدونم که این روی واقعیشه و مادرش آزارای اصلیشو گذاشته برای بعد از زایمان و اینکه سر بچه بخواد منو اذیت کنه از الان شوهرم میگه اگه تو نیای من بچه رو تنهایی میبرم ببینن
    اگه اینکارو کنه من چکار کنم باید بچه رو بردارم برم و به دادگاه شکایت کنم. دلم برای آینده بچه خیلی میسوزه و دایم غصه میخورم
    میخواستم عید فطر برم خونه مادرشوهرم و مثلا همه چی تموم شه اما حرفای جدیدی زدن و گفتن من عرضه بچه داری ندارم و چون یه بار مادرشوهرم اومده و خونه کثیف بوده حتما بچه رو تو کثافت بزرگ میکنم و هزار تا حرف دیگه از سر کینه و حسادت
    شوهرم منو نبرد و اینارو بهم گفت منم عصبانی شدم و گفتم اگه اینا رو بگن من جواب میدم و میگم تو دادگه ثابت کنید و اونوقت حتما باید جدا شیم
    اما میدونم که برنامشون برای بعد از زایمانم همینه و میخوان به این بهونه مجبورم کنن من خودم طلاق بگیرم
    راستی اون مشاوره هم دیگه نرفتیم چون تمام مدت دستشو زیر چونش میزد و یا ساعت و موبایلشو نگاه میکرد و جر و بحث منو شوهرمو تمشا میکرد عین یه آدم از بیرون و وقتی من بهش میگفتم شمام یه چیزی بگید همون جملات تکراریو میگفت که تو و خانوادت برین خونه اونا هرچیم گفتن هیچی نگو و ساکت باش کاری که خود من در طول این یکسال و نیم انجام داده بودم و فقط بدتر شد طوریکه ایراد میگرفتن چرا ساکته چرا موبایلشو نگاه میکنه چرا اخم کرد دهنش چرا کج کرد چرا تلویزیون نگاه کرد و .....
    خلاصه با حدود یک میلیون که تو اون مشاور خرج کردیم هیچ فایده ای ندلشت
    حالام که اوضاع خرابتره و فقط نگران این بچه ام که با این همه استرس و غصه چه بلایی قراره سرش بیاد

  2. کاربر روبرو از پست مفید mahshid61 تشکرکرده است .

    nasimmng (یکشنبه 15 مرداد 96)


 
صفحه 6 از 6 نخستنخست 123456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.