به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 30
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام دختر خوب
    تبریک میگم بابت نامزدیت.
    عزیزم من تا حدودی توی موقعیت تو بودم. من 29 ساله هستم.حدود 7 سال پیش هم درست مثل تو کسی توی زندگیم بود که فکر میکردم عاشقش هستم و بدون اون نمیتونم زندگی کنم.درست مثل تو رابطه ی بسیار سالمی داشتم و حتی دستم به دست اون آقا نخورد.بیشتر ارتباطم باهاش از طریق تماس و پیامک بود.
    بعد از این همه پرورش عاشقانه توی ذهنم و دنیای فانتزی که برای خودم ساخته بودم یهو همه چیز به هم ریخت.کاخ قشنگ آرزوهام متزلزل شد.اون آقا بهم گفت من هیچ پولی ندارم که بیام خواستگاری. فعلا نمیتونم.من با نهایت سادگی گفتم مگه پول میخوام من؟بهش نیاز داشتم.احساس میکردم بدون اون قدرت زندگی ازم سلب میشه.اما رابطه تموم شد.
    چند سال بعد به طور اتفاقی توی خیابون دیدمش.هنوز خودم ازدواج نکرده بودم.اون آقا با همسرش بود.از کنارش رد شدم اما بسیار تعجب کردم.قلبم هیچ واکنشی نداشت.از اون همه احساسات هیجانی حتی به اندازه ی سر سوزنی باقی نمونده بود.به هیچ عنوانی دوست نداشتم جای اون خانوم باشم چون با زمان دادن به خودم متوجه ایرادات و عدم تناسب اون آقا با خودم شدم.
    چند سال بعد کاملا منطقی با همسرم ازدواج کردم.ازدواجی که اولش عشق و عاشقی سوزناک نداشت.بر اساس یه سری از تناسب ها بود و الان از ازدواجم بسیار راضیم.مشکلاتی هست اما طبیعی هستن.

    عزیزم من کاملا درکت میکنم.اما خودت رو بیرون از ماجرا تصور کن.زندگی پیچیده تر از اونیه که ما درگیر احساسات آنی بشیم.

    اینکه همسرت از نظر مالی و سایر شرایط بهت شبیهه خیلی مهمه.چون توی بالا و پایین شدن های زندگی حس بهتری به سراغت میاد.

    یکم به خودت استراحت بده .تمام راه های ارتباطیت با اون آقا رو قطع کن.دیگه تحت هیچ عنوانی در مورد اون آقا با نامزدت صحبت نکن.حتی اگه شده تظاهر کنی دلبستگی تو ابراز کن.بزار ملکه ذهنت بشه.

    از این زاویه نگاه کن که تو هنوز 22 سالته. نسبت به منه 29 ساله چقدر فرصت بیشتری برای عاشقانه هایی کنار همسرت داری.بهت حسودیم میشه

    زندگی رو کنار نامزدت قشنگ کن.روی نقاط مثبت زوم کن.از معجزه ی واژه هایی مثل دوستت دارم استفاده کن.متوجه میشی که چه ثروتیه این آرامش.
    امیدوارم همیشه شاد باشی

  2. 7 کاربر از پست مفید hanie_66 تشکرکرده اند .

    Hildaa (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), Quality (سه شنبه 24 مرداد 96), Ramin231 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), نادیا-7777 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), Ye_Doost (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), zendegiye movafagh (سه شنبه 26 اردیبهشت 96), جوادیان (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام مجدد
    خانم ...

    شما هیچ عشقی به اون آقا پسر اول در وجودتون نیست. صرفا مخلوطی از علاقه بین دو جنس مخالف و مقداری احساس گناه و مقدار دیگری احساس نگرانی بابت آینده خودتان و نامزدتان. نمیخوام استدلال کنم، خودتون با خودتون خلوت کنید متوجه میشید. میکید نه؟ خودتون رو در موقعیتی تصور کنید که مطلع بشید ایشون با دختر خانم دیگه ای عقد یا ازدواج کرده اند. اگر احساساتی نظیر حسادن و غیره رو از خودتون دور نگه دارید چه حسی بهتون دست میده؟ احساس آرامش؟ احساس می کنید تکیف تون روشن شده؟ احساس سبکی و اینکه باری از روی دوش تون برداشته شده؟ ...

    به بنده و دوستان هم سخت نگیرید. همه حرف ها از سر دلسوزی است.

    هر تصمیمی می گیرید هیچوقت به یه آقا نگید من فلانی رو دوست دارم یا توی قلبمه. این آقا همچین حرفی رو به شما بزنه چه واکنشی نشون میدید؟ کمترین کاری که شما خانم ها می کنید قطعه قطعه کردن آقا یا حداقل آرزوی انجام آن است . نق هم نزنید راست میگم.
    قصد ازدواج با هر کسی رو دارید اول خودتون از خودتون اطمینان پیدا کنید که بهشون علاقه دارید و بهتون علاقه دارند.
    طرف تون رو از عشق تون نسبت بهشون مطمئن کنید و همین رو برای خودتون طلب کنید.

    در مورد اون آقا بین شما دوستی بوده گه طبیعتا فراموش کردن آن زمان می خواهد.
    سـعـدی به روزگاران مهری نشسته در دل‎ .............. ‎بـیـرون نـمـی تـوان کـرد الا به روزگاران

    رابطه 3 ساله مسلما فراموش کردنش زمان میخواد. این رو هم درنظر بگیرید ایشون 3 سال فرصت داشتند و نتوانستند شرایط اردواج به کنار حتی خواستگاری رو فراهم کنند. چه ضمانت عملی و واقع گرایانه وجود داره که 3 سال دیگه یا 3+3 سال دیگه بتونند؟ بعد از اون هم کی گفته خانواده شما حتما ایشون رو قبول می کردند؟ مجددا کی گفته حتما خانواده پسر شما رو می پذیرفتند؟ ار کجا معلوم خودتون با آشنائی بیشتر و قرار گرفتن در موقعیت عملی ازدواج به نتیجه نمی رسیدید که مناسب هم نیستید؟ و ...
    الان که همه این مراحل رو با این آقای جدید گذرانده اید و قبول هم دارید که مناسب هستند بخت خودتون رو خراب نکنید. نامزدتان رو دوست بدارید و از عشقتون نسبت به خودش مطمئنش کنید. طوریکه بعدها روزنه ای برای وسوسه وسوسه کننده گان باقی نمونه.

    اون آقا رو هم فراموش کنید. ایشون هم خدائی داره که اگر توبه کنه و لیاقت نشان بده کمکش میکنه. شما حواس تان به زندگی خودتون باشه نه دیگران.

    اینقدر هم پست نگذارید و قضیه رو کشدار نکنید. نامزد دارید، بچسبید به زندگی و نامزدبازی تون، انشاا... اگر در ادامه این دوران همه چیز به خوبی پیش بره ازدواج

    موفق باشید

  4. 8 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    hanie_66 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), Hildaa (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), Quality (سه شنبه 24 مرداد 96), Ramin231 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), فرشته مهربان (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), نادیا-7777 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), جوادیان (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باز هم از نظرات تک تکتون ممنونم‌ ...اینکه مهربانانی مثل شما زیر آسمون خدا زندگی می کنن که با وجود ندیدن و نشناختن حاضر به همفکری و همدلی ان بسیار امید بخشه. از ته دل برای تک تکتون میخوام هرچی از خدا می خواید و البته صلاحتونه نصیبتون بشه‌ مرسی که زندگی دیگران براتون مهمه خوندن نظراتتون هم فکرو باز میکنه هم آرومم میکنه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط hanie_66 نمایش پست ها
    سلام دختر خوب
    تبریک میگم بابت نامزدیت.
    عزیزم من تا حدودی توی موقعیت تو بودم. من 29 ساله هستم.حدود 7 سال پیش هم درست مثل تو کسی توی زندگیم بود که فکر میکردم عاشقش هستم و بدون اون نمیتونم زندگی کنم.درست مثل تو رابطه ی بسیار سالمی داشتم و حتی دستم به دست اون آقا نخورد.بیشتر ارتباطم باهاش از طریق تماس و پیامک بود.
    بعد از این همه پرورش عاشقانه توی ذهنم و دنیای فانتزی که برای خودم ساخته بودم یهو همه چیز به هم ریخت.کاخ قشنگ آرزوهام متزلزل شد.اون آقا بهم گفت من هیچ پولی ندارم که بیام خواستگاری. فعلا نمیتونم.من با نهایت سادگی گفتم مگه پول میخوام من؟بهش نیاز داشتم.احساس میکردم بدون اون قدرت زندگی ازم سلب میشه.اما رابطه تموم شد.
    چند سال بعد به طور اتفاقی توی خیابون دیدمش.هنوز خودم ازدواج نکرده بودم.اون آقا با همسرش بود.از کنارش رد شدم اما بسیار تعجب کردم.قلبم هیچ واکنشی نداشت.از اون همه احساسات هیجانی حتی به اندازه ی سر سوزنی باقی نمونده بود.به هیچ عنوانی دوست نداشتم جای اون خانوم باشم چون با زمان دادن به خودم متوجه ایرادات و عدم تناسب اون آقا با خودم شدم.
    چند سال بعد کاملا منطقی با همسرم ازدواج کردم.ازدواجی که اولش عشق و عاشقی سوزناک نداشت.بر اساس یه سری از تناسب ها بود و الان از ازدواجم بسیار راضیم.مشکلاتی هست اما طبیعی هستن.

    عزیزم من کاملا درکت میکنم.اما خودت رو بیرون از ماجرا تصور کن.زندگی پیچیده تر از اونیه که ما درگیر احساسات آنی بشیم.

    اینکه همسرت از نظر مالی و سایر شرایط بهت شبیهه خیلی مهمه.چون توی بالا و پایین شدن های زندگی حس بهتری به سراغت میاد.

    یکم به خودت استراحت بده .تمام راه های ارتباطیت با اون آقا رو قطع کن.دیگه تحت هیچ عنوانی در مورد اون آقا با نامزدت صحبت نکن.حتی اگه شده تظاهر کنی دلبستگی تو ابراز کن.بزار ملکه ذهنت بشه.

    از این زاویه نگاه کن که تو هنوز 22 سالته. نسبت به منه 29 ساله چقدر فرصت بیشتری برای عاشقانه هایی کنار همسرت داری.بهت حسودیم میشه

    زندگی رو کنار نامزدت قشنگ کن.روی نقاط مثبت زوم کن.از معجزه ی واژه هایی مثل دوستت دارم استفاده کن.متوجه میشی که چه ثروتیه این آرامش.
    امیدوارم همیشه شاد باشی
    هانیه‌‌ خانوم... نمی دونید چقدر پیامتون حال خوبی بهم داد.‌بی‌نهایت سپاسگذارم بانو. انشالله زندگیتون با همسرتون هر روز گرم تر از دیروز باشه . پر از عشق و لبخند. کیفیت روزهای زندگی خیلی مهم تر از کمیته. ایشالا زندگیتون پر از کیفیت و عمر هردوتون دراز.
    این آقا همسر‌من نیست. ولی تصور اینکه یه روز بتونم از بند تعلقات دلبسته گی یا وابستگیهای قبلی رها شده باشم و با دیدن یا فکر کردن به اون آقای قبلی هیچ حسی سراغم نیاد آرامش‌بخشه. خدا کنه زودتر بیاد اون روز. کاش خدا آینده ی منو شبیه شما قرار بده
    فعلا نمی تونم تا علاقه ای ایجاد نشده اونو به نامزدم ابراز کنم. ترجیح میدم اجازه بدم ذره ذره پیش بره و خدا کنه عشق واقعی و آسمونی به دلم بیفته. برای اون آقا هم از خدا زندگی عالی میخوام. جوری که منو از یاد ببره؛ ببخشه و خوشبخت و راضی باشه. یعنی میشه؟
    هنوز فکرای قبلی تو سرمه. نمی دونم کی دس از سرم برمیدارن. اما سعی میکنم خودمو آروم کنم
    دوستان ؛من نمیتونم به هیچ بهانه ای؛ از نامزدم دوری کنم تا بشه درست فکر کنم‌. حتی چند روز یا یه هفته. مامان بابام هیچی؛ خودش هم فکر نکنم حرفمو قبول کنه. نمی خوام شک برانگیز باشم براشون.
    ولی امروز یه اتفاق خوب افتاد. شاید انرژی مثبت یکی از شماها بود. با نامزدم که بیرون رفته بودیم؛ توی ماشین آهنگ گذاشت. بعد از همخونی و اداهاش خنده ام گرفت. اونم گفت چه عجب ما خنده خوشگل شما رو دیدیم‌:))
    فکر کنم لپام گل انداخت‌! بعد از اون تو رستوران باز سعی می کرد با حرفا و کاراش منو بخندونه. هنوز عذاب وجدانم سرجاشه. فکر نکنم به این زودیا دست از سرم برداره. ولی میتونم بگم حسم بهتر شده. خدا کنه هر روز همینجوری پیش بره!
    چشم آقای یه دوست! سعی‌میکنم تا جایی که بشه دیگه پست نذارم‌! اگه مشکلی پیش نیاد و عمر خوشی هام موقت نباشه.
    وای می ترسم با این نشونه ها که دادم و تاریخ نامزدیمو گفتم؛ یه آشنایی بیاد اینا رو بخونه بفهمه منم! خدا نیاره به سرم!!!

    به هر جهت اگه می تونید؛ دعا کنید برام. منم دعا میکنم خدا به شما مهربونا صد در دنیا و هزار در آخرت؛ شادی و آرامش و سعادت ببخشه‌ آمین
    ویرایش توسط Hildaa : چهارشنبه 13 اردیبهشت 96 در ساعت 21:24

  6. 4 کاربر از پست مفید Hildaa تشکرکرده اند .

    Ramin231 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), Ye_Doost (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), zendegiye movafagh (سه شنبه 26 اردیبهشت 96), جوادیان (پنجشنبه 14 اردیبهشت 96)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستی آقای یه دوست؛ اینکه می گید هیچ عشقی به قبلی نیست درست نیست. شاید با عذاب وجدان قاطی شده باشه ولی عشق هم هست. هرچند از خدامه که نبود

  8. کاربر روبرو از پست مفید Hildaa تشکرکرده است .

    Ramin231 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    خب ایرادی به شما نیست. هنوز عشق رو واقعا تجربه نکرده اید. این چیزی که شما اسمش رو عشق گذاشته اید دوست داشتن است. عشق و دوست داشتن مراتب و درجات دارند و شما علاقه و وابستگی تون کمی بیشتر از متوسط بوده است.

    میخوام از عشق حرفی بزنم به نظرم میاد بهتره چیزی نگم. می ترسم دچار عقب گرد و اشتباه بشید. ولی خب عشق رو این بار نه در دوستی های بی پایه بلکه از راه درست و با همسرتان جستجو کنید.

    موفق باشید

  10. 3 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Quality (سه شنبه 24 مرداد 96), Ramin231 (پنجشنبه 14 اردیبهشت 96), جوادیان (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 تیر 97 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1396-1-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    925
    سطح
    16
    Points: 925, Level: 16
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم از پاسخ های عزیزان تعجب کردم! میگن هیچ تصمیمی رو تو موقع عصبانیت یا دعوا نگیرید، حالا این خانم اومدن تو زمان دعوا بخاطر عصبانیت شریک زندگی آینده شون رو انتخاب کردن! بعد دوستان خیلی راحت میگن ادامه بده و خدا رو شکر کن که همچین موقعیتی پیش اومده. گفتنش خیلی راحته. بله. خیلی راحت.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Medea تشکرکرده است .

    mehdi.ma.mm (دوشنبه 25 اردیبهشت 96)

  13. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز ممنون از توجهتون
    اما ای کاش مدیران تاپیک منو بسته بودن تا بعد مدتی که تقریبا ذهن و دلم آروم شدن؛ دوباره با نظرات دیگران دچار اضطراب نشم.
    شاید تاپیک رو کامل نخونده باشید‌ و به پست اول اکتفا کردید. من اون پستو تو شرایط خوبی ننوشتم و بعدا طبق نظر دوستان و بازخوانیش؛ تازه فهمیدم چه قدر بد توضیح دادم.بله. شاید تصمیم من‌عجولانه بوده اما به لطف خدا و تحت نظارت پدر و مادرم انتخاب غلطی صورت نگرفته... لحظه ای که تصمیم گرفتم مردد بودم اما عصبانی نمیشه گفت. بیشتر از دست خودم عصبانی بودم‌ به دلایلی. چند ماه از اون اشتباهات گذشته بود‌ . از طرفی ، مسائل ضروری و مهم بینمون مطرح شد و از شانس خوبم یا درست تر بگم از فضل پروردگارم طرف مقابلم، خیلی خوب درکم کرد و با دل سردرگم و شرایط آشفته ام کنار اومد و کمکم کرد و دم نزد. حتی شاید بعد ازدواج روزی بیاد که بتونم بتونم بگم عاشق شوهرم هستم! الان میگم احساس رضایت میکنم‌‌ تا حد قابل قبولی هم بهش علاقه دارم و بسیاااار زیاد براش احترام قائلم. البته مشکلاتی هست که شاید روزی برای اونا تاپیک بزنم و کمک بخوام اما خدا رو شکر ؛ حال و روزم آرومه. فقط باید خستگی روحی و تنبلی رو کنار بذارم و بیشتر برای بهبود همه جانبه ی زندگیم و برای ارتقای روح خودم تلاش کنم. نمیدونم آیا به ازدواج منجر میشه یا نه؛ ولی تا حد زیادی مطمئنم از اینجا به بعد زندگیم، هم عاقلانه تر و در چارچوب ؛ رفتار میکنم‌ هم چیزی رو از والدینم و به خصوص مادرم مخفی نخواهم کرد‌ ان شالله!
    اگه تصمیم و انتخابی فقط چند روز بعد شکست عشقی و از سر عصبانیت باشه؛ بزرگترا هم مخالف باشن یا رابطتون با دروغ گفتن از طرف مقابل پنهون بمونه-به نظر من البته، دوستان ِ دیگه ممکنه با این بخش از حرفم مخالف باشن- ؛ حرف شما صحیحه. اما ایشون در جریان قرار گرفتن‌ . بیش از اون حد هم خودشون نخواستن که بدونن. خوشحالم که غرورم پیششون حفظ شد و از روی هیجاناتِ آنی ؛ اون احساسات موقت و مزخرفمو بروز ندادم‌ . الانم که بهش فکر میکنم خجالت و عذاب وجدان و حسای بد دیگه میاد سراغم. خب اون وقت؛ اگه من حسمو بروز میدادم تهش چی میشد؟! به نفع هیچ کس نبود. اینجوری برای هر دومون بهتر بود. صدالبته برای من بیشتر! الان می بینم چقدررر عاقلانه رفتار کردن که روزای اول اصلا نخواستن توی عمق رفتارای اشتباهِ من و دلیل اون کند و کاو کنن. با رفتار سنجیده و مهربونشون عیب های منو پوشوندن، چشم پوشی کردن‌. رومون به هم باز نشد و احترام ها سر جاش موند‌.
    من ممنونم از شما ولی اتفاقا با نظرات خوب دوستان و محبت بی ریاشون بود که به نوعی نمک گیر این انجمن شدم و دلم میخواد من هم بتونم به دیگران کمک کنم و اگه از دستم برمیاد با حرفام به کسی آرامش بدم. به هر حال اینم فهمیدم که نمیشه برای همه نسخه کلی پیچید. شاید کسی با شرایط من باشه و با شخص دیگری هیچ وقت به آرامش نرسه. و بخواد به نفر قبلی برگرده. البته اگه اون نفر قبلی ارزششو داشته باشه! برای همه دوستان از خداوند مهربان، سعادت دنیا و آخرت میخوام.مدیران محترم سایت، میشه خواهش کنم تاپیکم قفل شه؟

  14. 3 کاربر از پست مفید Hildaa تشکرکرده اند .

    Ye_Doost (دوشنبه 25 اردیبهشت 96), ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 26 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (چهارشنبه 27 اردیبهشت 96)

  15. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    جناب کاربر Medea خوب هیلدا خانوم این همه زحمت کشیدن و دوستان هم کمکشون کردن که صدای وجدانشو ساکت کنه و بخوابوندش بعد میای حقیقت رو میگی و دوباره وجدانشونو بیدار میکنی که چی؟!؟!؟!؟!؟!
    خودت خوشت میاد وقتی خوابی کسی بیدارت کنه پس آنچه بد خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند

  16. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 96 [ 07:44]
    تاریخ عضویت
    1396-1-24
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    681
    سطح
    13
    Points: 681, Level: 13
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 71 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm نمایش پست ها
    جناب کاربر Medea خوب هیلدا خانوم این همه زحمت کشیدن و دوستان هم کمکشون کردن که صدای وجدانشو ساکت کنه و بخوابوندش بعد میای حقیقت رو میگی و دوباره وجدانشونو بیدار میکنی که چی؟!؟!؟!؟!؟!
    خودت خوشت میاد وقتی خوابی کسی بیدارت کنه پس آنچه بد خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند
    آقای محترم چیکار به دختر مردم داری؟ وجدان کیلیویی بود وقتی دوست پسرش رهاش کرد و چند ماه بعد اومد، حالا که میخواد سرو سامون بگیره و یه آدم حسابی سر راهش اومده وجدانو پیش میکشی؟
    این وجدانه که مردمو به سمت دوست پسرشون هول میدی و از نامزد و همسرشون جدا میکنی؟
    شما همیشه نظراتت تخریبیه و هیچی از توش من پیدا نکردم که ارزشی باشه. هی میخوای طرفو به بدترین چیزا سوقش بدی، اصلا واست مهم نیست.
    من بشخصه دفعه دیگه ببینم از این نظرات بی ارزش و مخرب تو تاپیک کسی بذاری و بسمت اشتباهات قبلیش سوقش بدی در حضور افراد تالار تاپیک میزنم و از مدیر درخواست رسیدگی میکنم.
    یک مثلی هست میگه ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان.
    .................................................. .....................
    هلیا جون امروز این مسیری که توش قرار گرفتی بهترین راه هست و سالهای بعد میفهمی چقدر در کنار همسرت خوشبختی. من نمیگم زندگی خوب و عالیه.. سختیای خودشو داره اما، در کنار همش از زندگی خودت راضی خواهی بود. باور کن هر پسری بود رابطه ی دوستی قبل رو ازت نمیپذیرفت ولی این آدم میفهمهو برای عشق ارزش قائله.


    منم موافقم تاپیک بسته بشه.
    .

  17. 3 کاربر از پست مفید *nastaran تشکرکرده اند .

    Hildaa (سه شنبه 26 اردیبهشت 96), Quality (سه شنبه 24 مرداد 96), ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)

  18. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm نمایش پست ها
    جناب کاربر Medea خوب هیلدا خانوم این همه زحمت کشیدن و دوستان هم کمکشون کردن که صدای وجدانشو ساکت کنه و بخوابوندش بعد میای حقیقت رو میگی و دوباره وجدانشونو بیدار میکنی که چی؟!؟!؟!؟!؟!
    خودت خوشت میاد وقتی خوابی کسی بیدارت کنه پس آنچه بد خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند
    خدایا توبه!!!
    برادر ؛ آقا؛ کاربر محترم!
    شما چی از تاپیک و زندگی من میخوای؟ وکیل کی هستی؟ نماینده حمایت از حقوق آقایون؟ چه کسی این مسولیت رو به شما واگذار کرده؟
    اصلا موضوع من به کنار؛ میخوام بدونم شما خودت اگه متاهلی یا بعدا متاهل شی؛ از همسرت یه خطای کوچیک(نه به بزرگی ِ گناه من از دید شما!!!!)؛ یه خطای کوچیک ازش سر بزنه چی کار میکنی؟ فکر میکنم صد در صد طلاقش می دی!
    که به بقیه هم اولین راهکارت جداییه! خانومت نه؛ بچت! دخترت! همین الان با خانواده ات هم همینجوری برخورد میکنی؟
    اصلا مگه من رو میشناسی که باهام سر دشمنی داری؟ اون روز تو تاپیک یه خانوم دیدم بهشون پیشنهاد کارای هیجان انگیز و خطرناک!!! کرده بودی که اسم روش هاتون رو نمی برم. فقط بگم رفتم تو اینترنت سرچ کردم دیدم همه شون انحراف جن*سیه و سادیسم و مازوخیسم! کاری به مشکل اون خانوم ندارم ولی کدوم آدم عاقلی این کارا و پیشنهاد میده؟ کدوم مشاوری حرف شما رو تایید میکنه؟
    کاش به جای راهنمایی مخرب دیگران؛ یه نگاهی به خودمون و زندگیمون هم داشته باشیم و برای بهتر شدن خودمون هم یه نیمچه تلاشی کنیم‌.
    فکر کنم اگه یه روز بیام بگم از نامزدم جدا شدم اولین کسی که خوشحال بشه شمایی!
    اتفاقا با نظرات شما، به زندگیم خیلییییی امیدوار تر میشم. مطمئن باش از این لحظه به بعد، حتی اگه خود نامزدم بگه بیا جدا شیم؛ تمام تلاشمو برای حفظ زندگیم و نگه داشتن مرد نازنینی که باید قدرش رو هزار برابر دونست؛ میکنم.
    و از هیچ تلاشی برای حفظ زندگیم فروگذار نخواهم کرد!!!
    ان شالله اونقدر صبوری میکنم تا زندگیم به بار بنشینه.
    آقا مهدی! اگه عزیزی تو زندگیتون دارید، به سرش قسمتون میدم ؛ هیچ وقت کسی رو به جدایی تشویق نکنید. من نه! دیگران! اینقدر دنیا خودش آدما رو از هم جدا میکنه که بهتره ما دست به دستش ندیم! دعا میکنم به حق این ماه عزیز و ماه عزیزتری که در پیشه، خدا گره از مشکلاتتون باز کنه و یه زندگی گرم ، عاشقانه ، مستحکم و جدایی ناپذیر نصیب شما و همسرتون و عزیزانتون کنه. شما رو به خیر و ما رو به سلامت

    خانوم نسترن، ان شالله خدا هرچی ازش میخواین و به صلاحتونه، بالاتر از فکر و خیال و رویاهاتون حتی؛ بهتون ببخشه‌ . ممنون و مدیونتونم. عمرتون بلند و پر از عشق و کیفیت!
    ویرایش توسط Hildaa : سه شنبه 26 اردیبهشت 96 در ساعت 11:21

  19. 3 کاربر از پست مفید Hildaa تشکرکرده اند .

    Quality (سه شنبه 24 مرداد 96), جوادیان (سه شنبه 26 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (چهارشنبه 27 اردیبهشت 96)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دختری که دوست دارم شهر دور دانشجو هست!
    توسط HaD در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 بهمن 92, 21:25
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 بهمن 90, 20:16
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من شکست خودم را دوست دارم...
    توسط سارا5 در انجمن راههای شکست در زندگی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 87, 13:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.