به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 45
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    زندگی بهتر عزیز ممنون که وقت گذاشتید و نظر دادید ببینید من حرفاتون تا حدودی قبول دارم اما نگفتم من کاملا بیگناهم و همسرم مقصر بوده هدف من از ایجاد این تاپیک این بوده که بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم چون خودم رو هم در برابر پسرم و هم در برابر همسرم مسوول میدونم ونمیخوام بعدا به خاطر هیچکدومشون عذاب وجدان داشته باشم و اصلا هدفم این نیست که بگم من آدم خیلی خوب و بی نقصی هستم چون اینجا فضای مجازیه و ما همدیگه رو نمیشناسیم
    در مورد اینکه من و همسرم وقت چندانی برای با هم بودن نداریم به همسرم حق میدم اما در این مورد خودش هم مقصره چون تا دیر وقت بیرون از خونه است اما من قبلا یه تاپیک دیگه هم داشتم در مورد ترس پسرم از تنها خوابیدن و با این موضوع شدیدا مشکل داریم و من کاملا به همسرم حق میدم

    در حال حاضر درخواست من برای جدایی فقط به دلیل برخورد همسرم با پسرم نیست ما مشکلات دیگری هم داریم و اون روز یه جرقه بود برای آتش گرفتن زندگیمون بزرگترین مشکل من با همسرم لحن بد کلامش هست البته نه فقط با من با همه اینجوریه حتی مثلا برای خرید وارد مغازه میشیم چند تا تیکه به فروشنده میندازه که طرف مغزش سوت بکشه والبته لحن کلامش با پسرم هم همینطوره خودش هم میگه زبونم تند و تیزه و قبول دارم اما دست خودم نیست اخلاقم اینجوریه اما خوب چه فایده که دل بقیه رو بشکنه بعد بگه بی منظور بود
    مورد دیگه بی مسوولیتیش هست که فرشته مهربان دلایلش رو گفتن
    اما یکی دیگه از دلایلم به خاطر خود همسرم هست من به جز شش ماه اول که با بچه مخالف بودم دیگه مخالفتی نداشتم اما اون هزار جور بهانه داشت چون تکلیفش با خودش مشخص نیست به آینده این زندگی اطمینانی نداره و این چند ساله نه تصمیم به جدایی میگیره نه به موندن و بچه دار شدن من فکر کردم شاید بعد از جدایی دوباره ازدواج کنه و خوشبخت بشه و همونطور که خودش میخواد چند تا بچه داشته باشه
    اما در مورد اینکه خودم هم مدیریت درستی نداشتم و نتونستم جو شادی رو به وجود بیارم سهم خودم رو قبول دارم و میدونم مقصرم

  2. 2 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    maryam.mim (دوشنبه 11 اردیبهشت 96), ZENDEGIBEHTAR (دوشنبه 11 اردیبهشت 96)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام. طفلک اون بچه.....عزیزم از بابت اعتیاد و اینا اصلا بهش فک کردی که ممکنه همسرت معتاد شده باشه یا نه؟.........تا دیروقت بیرون بودن مردا مساوی با دور هم جمع شدنا و دور هم جمع شدنای نصف شبی هم معلومه دیگه چه بساطی به پاس.......آخرین باری که بابای من شبا نمیومد خونه یادمه که من 8 سالم بود که الانم بعد اون همه سال بساط همه چی براش رو به راس......یه پدر سالم هیچ وقت نمیاد عین شبون بی مخ صندلی پرت کنه هوا!!!.......هیچ آدم سالمی اینکارو نمی کنه جلو بچه ش. نمونه ش خونه ما. عموهای من از بچه هاشون می ترسن ما هم از پدرمون!!!!!!!!!!!!............اگه مهریه ای داری حتما تا قرون آخرش بگیر. اگه پدر بچه ت عواطفش ثبات داشت می گفتم بچه رو بهش بده ولی به نظرم بچه رو پیش خودت نگه دار

  4. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    آرام 10 (دوشنبه 11 اردیبهشت 96)

  5. #23
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آرام عزیز

    دوباره براتون می نویسم چون احساس می کنم در شرایط حساسی هستی و شاید یه جمله یه جایی بتونه کمکت کنه.

    ریشه خیلی از رفتارها و مشکلات ما در کودکی و خانواده مون هست.
    نمی دونم برنامه ها و سخنرانی های دکتر علی بابایی زاد را گوش می کنید یا نه.
    اگه فرصت کنید گوش کنید، هم برای تربیت پسرتون کمکتون می کنه و هم برای درک رفتارهای همسرتون.

    مثالهایی که زدید از رفتارهای همسرتون، ریشه در تربیت و کودکیش داره. مثلا این که سعی داره بقیه را تحقیر کنه و با زبونش بقیه را آزار می ده.
    شاید اگه درکش کنید، بهتر بتونید رابطه تون را مدیریت کنید.

    هر خانواده ای حاضر نمی شه پسرشون با خانم بیوه ای که پسر هفت هشت ساله داره ازدواج کنه. ولی اونها به نوعی توی ازدواجش هم رهاش کردن.
    پشتوانه ی خوبی نبودن.
    امیدوارم حرفم را بد برداشت نکنید. فوت همسرتون یا بیوه بودن شما گناه نیست. به معنی بد بودن یا مشکل دار بودن شما نیست.
    منظورم فقط این هست که شرایط شما دو نفر همطراز نبوده و خب حتما متوجه هستی که بخشی از مشکلاتتون هم مربوط به همین مساله است.

    فکر می کنم خانواده ی خوب و حمایتگر شما ( برداشت من از مسائل بعد فوت همسرتون و همراهیهای خانواده تون و زندگیتون اینه، اینطور که توی تاپیکهاتون گفتید)
    باعث شده متوجه نباشید چقدر خانواده همسرتون در قبال ایشون به عنوان فرزندشون کوتاهی کردند.
    خانواده ی ناسالم همسرتون ( از نوع تربیتش تا ازدواجش تا رها کردنش ....) ریشه ی این همه خشم و سرگردونی و ناآرومی ایشونه.

    اگه بخوای کنار همسرت بمونی، یه مشاور خوب و بلندمدت احتیاج داری که یه هماهنگی بین روابط خودت و پسرت و همسرت ایجاد کنی.
    پسرت توی سن حساس نوجوانی هست و برای تربیتش دقت بیشتری لازمه.

    می تونی دادخواستت را پس بگیری
    برای همسرت شرط مشاوره طولانی مدت بذاری
    پسرت را بعد از مشاوره کم کم می تونی به سمت همسرت برگردونی
    یه کاری کن پسرت مطمئن بشه همسرت شما را دوست داره و هوادار شماست، علی مانع خوشبختی شما نیست و بخاطر اون با همسرت بحث و جدلی ندارید، همسرت علی را دوست داره.
    و یه کاری کن همسرت زندگی مشترکتون را و مرد زندگی شما بودن را باور کنه.

    پسر شما 5 سال دیگه مستقل می شه و می ره دانشگاه یا حتی شهر و کشور دیگه ای.
    5 سال مدیریت درست کنید، زندگی هر سه تاتون درست می شه.

    ولی مشاوره رفتن همسرتون خیلی مهمه تا با خودش بتونه کنار بیاد ( بیشتر با خودش و زندگیش و هویتش و گذشته اش و ... مشکل داره تا شما)
    مشاوره رفتن شما هم مهمه تا مدیریت این شرایط را یاد بگیری.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam.mim (دوشنبه 11 اردیبهشت 96), محیا ناز (دوشنبه 11 اردیبهشت 96), ZENDEGIBEHTAR (دوشنبه 11 اردیبهشت 96), آرام 10 (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), بهاره جون (دوشنبه 11 اردیبهشت 96), بارن (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (دوشنبه 11 اردیبهشت 96)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرام 10 نمایش پست ها
    زندگی بهتر عزیز ممنون که وقت گذاشتید و نظر دادید ببینید من حرفاتون تا حدودی قبول دارم اما نگفتم من کاملا بیگناهم و همسرم مقصر بوده هدف من از ایجاد این تاپیک این بوده که بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم چون خودم رو هم در برابر پسرم و هم در برابر همسرم مسوول میدونم ونمیخوام بعدا به خاطر هیچکدومشون عذاب وجدان داشته باشم و اصلا هدفم این نیست که بگم من آدم خیلی خوب و بی نقصی هستم چون اینجا فضای مجازیه و ما همدیگه رو نمیشناسیم
    در مورد اینکه من و همسرم وقت چندانی برای با هم بودن نداریم به همسرم حق میدم اما در این مورد خودش هم مقصره چون تا دیر وقت بیرون از خونه است اما من قبلا یه تاپیک دیگه هم داشتم در مورد ترس پسرم از تنها خوابیدن و با این موضوع شدیدا مشکل داریم و من کاملا به همسرم حق میدم

    در حال حاضر درخواست من برای جدایی فقط به دلیل برخورد همسرم با پسرم نیست ما مشکلات دیگری هم داریم و اون روز یه جرقه بود برای آتش گرفتن زندگیمون بزرگترین مشکل من با همسرم لحن بد کلامش هست البته نه فقط با من با همه اینجوریه حتی مثلا برای خرید وارد مغازه میشیم چند تا تیکه به فروشنده میندازه که طرف مغزش سوت بکشه والبته لحن کلامش با پسرم هم همینطوره خودش هم میگه زبونم تند و تیزه و قبول دارم اما دست خودم نیست اخلاقم اینجوریه اما خوب چه فایده که دل بقیه رو بشکنه بعد بگه بی منظور بود
    مورد دیگه بی مسوولیتیش هست که فرشته مهربان دلایلش رو گفتن
    اما یکی دیگه از دلایلم به خاطر خود همسرم هست من به جز شش ماه اول که با بچه مخالف بودم دیگه مخالفتی نداشتم اما اون هزار جور بهانه داشت چون تکلیفش با خودش مشخص نیست به آینده این زندگی اطمینانی نداره و این چند ساله نه تصمیم به جدایی میگیره نه به موندن و بچه دار شدن من فکر کردم شاید بعد از جدایی دوباره ازدواج کنه و خوشبخت بشه و همونطور که خودش میخواد چند تا بچه داشته باشه
    اما در مورد اینکه خودم هم مدیریت درستی نداشتم و نتونستم جو شادی رو به وجود بیارم سهم خودم رو قبول دارم و میدونم مقصرم
    ممنونم که منطقی هستین و سهم اشتباهات خودتون رو میپذیرین.
    من یه نمونه از مشکلاتتون رو باز کردم عزیزم و مابقی هم به همین صورت.منظور من این نیست که شما مقصر صدر درصد هستین و یا همسرتون بی گناه و قربانی هستن.همه ایراد دارن من شما همسرتون و دیگران اما باید با وجود همه ایرادها همسرمون رو همونطور که هست بپذیریم دوست داشته باشیم و تلاش کنیم زندگیمون رو اونجوری که دوست داریم بسازیم.البته منظورم ایرادهایی هست که غیر قابل تحمل نباشه.
    جدا شدن هم اسانه هم ممکن اما بنظرتون حیف نیست که به این راحتی این اتفاق بیوفته؟صلاح زندگیتون رو خودتون بهتر از ما میدونید و ما کنار شما زندگیتون رو تجربه نکردیم و نمیتونیم شمارو کاملا درک کنید اما طبق نظر شیدا اگر مشاوره برید من یقین دارم مشکلتون حل میشه.خیلی زندگی ها مشکل دارن و مشکلاتی بدتر ازین نمیگم شما باید تحت هر شرایطی بسازید و بسوزید اما این ایرادهای همسرتونم مثل خیانت و اعتیاد نیست که زود نسخه این زندگی رو بپیچید.
    صندلی پرت کردن همسرتون رو هر کسی میتونه انجام بده وقتی فشار عصبی زیادی روش باشه.منم ممکنه مرتکب همچین کاری بشم و چیزیکه جلوی دستمه پرت کنم حالا یا لیوان یا صندلی(میگم ممکنه بخاطر فشار عصبی این اتفاق بیوفته)اما خب من ادم دیوونه ای نیستم که همسرم نتونه تحملم کنه.
    خوبیها و بدیهای همسرتون رو سبکو سنگین کنید.
    لپ کلام من اینه هردو در این اتفاقات به یه اندازه سهیم بودین.شما باتوجه به زن بودنتون و نزدیک بودن به پسر و همسرتون راحت تر میتونید بینشون دوستی و محبت ایجاد کنید.همسرتون هم مثل همه ما ایرادهایی دارن اما ایرادهاشون بیشتره یا خوبیهاشون؟
    زیر نظر مشاور بخاطر خودتون و همسرتون به فرصت دوباره به این زندگی بدین انشاالله زندگیتون روبه راه میشه

  8. 3 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    آرام 10 (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), بارن (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (دوشنبه 11 اردیبهشت 96)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    دوست عزیز اصلا دوست ندارم این تاپیک بحثش به کل کل و متقاعد کردن همدیگه بکشه ولی اینکه در مورد پست من تا حدودی قضاوت شده از طرف شما، لازم دونستم این رو عنوان کنم که من خودم طلاق رو تجربه کردم توی خونوادم و سختی قبل و بعدش رو دیدم معتقد هم هستم که گره ای رو که با دست می شه باز کرد با دندون باز نمی کنن. حرفهای شما کاملا متین . اما نمی دونم ازدواج کردید یا نه. طلاق کسی رو از نزدیک دیدید یا نه؟ محیط متشنج رو تجربه کردید یا نه ؟ اتفاقا من به شخصه احساسی مشاوره نمی دم فقط قصدم اینه که بگم بعد از طلاق هم زندگی انقدر ترسناک نیست حتی اگه به من بگن حاضری زندگیت برگرده عقب با اطمینان می گم نه چون بعد از طلاق روزها و لحظه های خیلی خیلی بهتری رو مادرم برامون رقم زده نه فقط مادرم پدرم هم همینطور. من از طرف اون بچه که تجربه مشابه داشته مشاوره دادم و مادرم رو دیدم

    بله بحث تنهایی درسته بچه ها می رن دانشگاه و .... اما خود من شخصه از 10 تا خانواده 2 تاشون رو دیدم که توی سن 40 یا 50 طلاق عاطفی نگرفتن و هر کس رو دیدم به زور داره شوهرش رو تحمل می کنه چون مثل شما اعتقاد داره با هر چیزی باید بسازه و دم نزنه چون تنها می شه. واقعا تنهایی انقدرها هم ترسناک نیست

    بازم می گم من اصلا هیچ وقت موافق طلاق نبودم و نیستم اما موافق ادامه زندگی در هر شرایطی هم نیستم. اگر شما ازدواج کردید مطمئنا زندگی خوبی دارید که درک نمی کنید خرد شدن عزت نفس یه زن تو خونش و دست بلند کردن شوهر روی زن جلوی چشم بچش یعنی چی که توصیه به مدیریت می کنید. حالا می گیم یه بار بوده فرصت می دیم بهش بعد از اون دیگه چرا؟ به فرض طرف پسرش رو بگیره خیلی از مادرها و پدرها این کار رو می کنن و اگر پدر واقعی خودش بود حسادت به این قضیه نمی کرد. البته نمی گم کار درستیه منم قبول دارم همسرش باید اولویت اول باشه اما این درسته که کتک بزنه زنشو؟

    خدا رو شکر که جامعه ما هنوز خانوم های صبوری مثل شما دارن که حاضرن با هر وضعیتی شوهرشون رو داشته باشن که تنها نشن. اگر بچه هاتون رو هم مثل خودتون بار بیارید آمار طلاق جامعمون به شدت پایین میاد (این رو مزاح کردم) ایشالا که اگر ازدواج کردید خوشبخت باشی همیشه و هیچ وقت این بدیها رو تجربه نکنی و درک هم نکردی چه بهتر. اگر هم ازدواج نکردی ایشالا ازدواج خیلی موفقی داشته باشی که بازم نظرهای خوب و خوشبینانه بدی.
    ممنون از شما ولی واقعا من نگاه نکرده بودم که پست چاقو و........ رو شما نوشته بودین تنها چیزی بود که در ذهنم بود
    اما حرف شما درسته زمانی که ایشون همه سعی و تلاشش رو برای زندگی کرده باشه اما میبینیم که عامل اصلی رسیدن زندگیشون به اینجا خود استارتر هست که با نداشتن عدم مهارت به اینجا رسیده قبلا هم گفتم مابه همسرشون دسترسینداریم اما کارهای آرام 10هم بسیار نقش مخرب داشته برای همین طلاق بسیار اشتباهه همونطورکه فرشته مهربان هم تایید کردند!!!
    از من پرسیده بودید باید بگم ازدواج کرده ام و همسری دارم که اگربسیاری از شما جای من بودین همان 6 ماه اول طلاقتون رو گرفته بودین اما به لطف خدا و صبر و مطالعه این سایت طوری رفتار کردم که همسرم رو تغییر دادم که میخاستم هرچند اموزش باید همیشگی باشد پس خیلی هم نا اشنا نبودم البته من خودم شخصا مخالف زنهای توسری خور و بساز باهر تحقیر و توهینی هستم !!!!!!!!!!
    اما همیشه فکرم این بوده که علتها رو باید ریشه یابی کرد و با رفتاردرست طرف خودش بفهمه که نباید توهین وتحقیر کنه یعنی با رفتارم اجازه همچین کاری رو نمیدم
    یعنی امکانش هست به ادم بگن بفرما طرف بگه خفه شو ........اگر هستش. طرف روانیه که زندگیبا روانی جایز نیست!!!!
    ویرایش توسط ستاره زیبا : دوشنبه 11 اردیبهشت 96 در ساعت 16:40

  10. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    maryam.mim (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), آرام 10 (سه شنبه 12 اردیبهشت 96)

  11. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    شاید بهتر باشه قبل از رسیدن برگه دادگاه به دست همسرتون شکایت تون رو پس بگیرید.
    مشکل بین شما سه نفر قابل حل به نظر میاد ولی خب زمان بر است و اراده هم میخواد. باید بین خودتون دو نفر زن و شوهر به تفاهم برسید که
    * وجود بچه نباید باعث اختلاف بین تون بشه.
    * هر دو نفر اشتباهات خودتون رو بپذیرید و سعی در تصحیح اون ها و جبران اثراتش در زندگی تان بکنید. نه صرفا اعتراف و تائید بی فایده.
    * اگر نیاز است همسر شما برای حل مشکل اخلاق تندشون به متخصص مراجعه کنند. روان شناس، روان پزشک یا هر تخصصی که مربوط باشد. خود شما و فرزندتان هم باید بررسی بشید شاید نیاز داشته باشید.
    * دنبال راه کارهائی باشید حس اعتماد و علاقه رو بین شوهر و فرزنتان ایجاد کنید. مثلا آقا براشون هدیه بگیرند و "فعلا" بوسیله شما بهشون داده بشه (حتی اگر استقبال نکنه باید ادامه داشته باشه)، برای خود شما هدیه بگیرند از نوعی که پسرتان اون رو که نشانه علاقه همسرتان است مدام ببینند مثلا لباس یا نظایر آن، ...
    یادتون باشه اگر پسر شما و همسرتان در حال حاضر نمی تونند مانند پدر و فرزند باشند، حداقل می تونند دوست هم باشند. مثل بقیه دوست ها حرف بزنند، تفریح بروند و کارهائی از این قبیل
    * تا حد امکان جلو پسرتون بحث و جدل نکنید. نمیشه انتظار داشت همه مشکلات رو از ایشون پنهان کنید ولی هر یکبار هم که موفق بشید مفیده. باید دو نفری سر این موضوع توافق و تلاش کنید.
    * به تدریج بوسیله فرد یا افراد دیگری به پسرتون بیاموزید بین زن و شوهر گاهی حرف ها و بحث هائی پیش میاد. ولی ایشون نباید نگران مادرشون باشند. این مسائل پیش میاد و میگذره. برای توجیه و درک بهترشون نمونه دعواهای زن و شوهری هم خدا بخواد فراوان هستند که دعوا و آشتی می کنند.
    از اون بهتر اگر بشه یاد بگیرند بین شما دو نفر نقش مثبت داشته باشند.
    * شاید احساس حسادت پسرتون نسبت به شوهرتون ... شاید می ترسه شما درآینده مخصوصا اگر مجددا بچه دار بشید، بهشون بی علاقه بشید ؟؟؟ بعضی وقت ها بچه های کم سن خیلی قوی این مسائل رو برای خودشون بازسازی می کنند ولو به اشتباه.
    و ...

    برای همه این ها نیاز به کمک گرفتن از متخصصین مربوطه هستید.
    روان شناس و روان پزشک برای درمان بی صبری و بداخلاقی ناشی از تربیت و منش، ناراحتی های فکری و عصبی.
    مشاور خانواده برای آموزش طرز برخورد شما دو نفر با پسرتون و آموزش پسرتون در مواجهه با زندگی مادر و همسر و احتمالا برادر و خواهر ناتنی.
    .
    .
    .
    ویرایش توسط Ye_Doost : دوشنبه 11 اردیبهشت 96 در ساعت 18:22

  12. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    آرام 10 (سه شنبه 12 اردیبهشت 96)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    اصلا نگران این نباشید که دادخواست طلاق دادید و یا اینکه مادر و خواهرتان اصرار به جدایی دارند ، آنها اینگونه برخورد می کنند چون شما اینگونه می خواهید مطمین باشید در هر شرایطی آنها حامی شما خواهند بود .

    پس گرفتن دادخواست طلاق ، و برگشت به زندگی و همراه کردن خانواده تون کار بسیار راحتیه ، کار مشکل اون تصمیم مهمی است که شما باید برای ساختن زندگی تون بگیرید و به آن عمل کنید.

    نگذارید مسایل حاشیه در تصمیم گیری اصلی شما تاثیر بذاره.

  14. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    آرام 10 (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), شیدا. (سه شنبه 12 اردیبهشت 96)

  15. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    به نظرم شما شوهرتون رو خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا نا آگاهانه ، خیلی تحقیر کرده اید ، همون یه ذره اعتماد به نفسی هم که داشته ازش گرفتید.

    همسرتون شما رو خیلی دوست داره و شما نتونستید با ظرافت های زنانگی تون نقاط ضعف همسرتون را به نقاط قوتش تبدیل کنید.

    آخه دختر خوب ، شوهرت سر میز غذا داره جلوی پسرتون از زنش که شما باشید غیرت نشون می ده و دفاع می کنه ، بعد شما با دفاع از پسرتون حسابی ایشون را ضایع می کنی و به جای اینکه در کنارش باشی در مقابلش قرار می گیری؟ مطمین باش اگر همون موقع می رفتی توی تیم شوهرت نه تنها بحثی نمی شد بلکه عشقولانه ای هم ایجاد می کردی بعدش می رفتی خصوصی با پسرت حرف می زدی و از دلش در می آوردی.

    حالا دعواتون شده ، همسرت خودش را کوچیک کرده ، اومده خونه پدرتینا ، سعی می کنه عادی سازی کنه ، باز هم رویه غلطت را ادامه می دی؟

    دیگه هیچی از این مرد باقی نمی مونه.

    از اونجایی که شما شاغل هم هستی و درآمد خونه هم با شماست ، با توجه به این نمونه رفتاررهاتون زنی در این خونه دیده نمی شه. توی این خونه دو تا نیم چه مرد دیده می شه.

    وقتی همسرتون شب ها دیر می آید خونه یعنی رغبتی برای زود آمدنوجود ندارد و به وجودد آوردن این رغبت به عهده خانم و کدبانوی خانه است. و متاسفانه در این خانه زنی دیده نمی شود.



    هنوز هم دیر نشده ، لازمه یک سری مهارت ها یاد بگیرید اگر تصمیم به ساختن گرفتید حتما برید زیر نظر یک مشاوره و موازات اون هم اینجا تاپیک باز کنید واز دوستان کمک بگیرید.

  16. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), آرام 10 (سه شنبه 12 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (دوشنبه 11 اردیبهشت 96), شیدا. (سه شنبه 12 اردیبهشت 96)

  17. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام به دوستان عزیزم و ممنون از راهنمایی ها تون

    غبار غم عزیز یکی از نگرانیهای من همین مساله هست که خیلییی ذهن من درگیر کرده من خودم به شخصه هیچ تجربه ای در مورد اعتیاد ندارم و در این مورد تشخیصی نمیتونم بدم اما چند بار چند نفر این موضوع رو غیر مستقیم به من تذکر دادند مثلا یکی از همکارای خودم یا خانومی که برای نظافت و کارای خونه میامد و ...

    من به شدت از این موضوع میترسم و حتی توی ذهن خودم میترسم که راجع بهش فکر کنم اما بعد از اینکه چند نفر غیر مستقیم اشاره کردند رفتم توی نت و خیلی راجع بهش خوندم و متاسفانه خیلی از نشانه هاش به همسرم مطابقت داشت مثلا همین تا دیروقت بیرون بودنش همیشه بدهکار بودنش (البته میدونم شرایط کاری خوبی هم نداره ) عصبانیت و پرخاشگریهای بی مورد و بیخیالی و بی مسوولیت بودنش فشار خون و تپش قلب بالا قرمزی چشمهاش
    یکبار هم علی یک سنجاق و یک کاغذ لوله شده از خونه پیدا کرد که زیر کابینت جاسازی شده بود البته علی بیخیال انداخته بودش روی میز آشپزخونه فکر کرده بود وسایل خیاطیه من که دیدمش شکه شدم یکبار هم همسرم برای یک انتخاباتی کاندید شده بود مربوط به صنف شغلی خودش که من مخالف بودم به خاطر یک سری مسایل اما خودش اصرار داشت و کاندید شد یکی از مراحل ثبت نامش آزمایش اعتیاد بود که منصرف شد و گفت باید برای آزمایش یه مقدار پول هزینه کنم و ممکنه اصلا رای نیارم و این پول هم به هدر بره منم با توجه به اوضاع مالیش فکر کردم دلیلش همینه اما بعدها که فکر کردم قضیه به نظرم خیلی مشکوک بود
    شاید نود درصد ترس من از برگشت همین مساله باشه اما واقعا نمیدونم چطور باید از این مساله مطمعن بشم بدون اینکه خودش متوجه بشه بهش مشکوک شدم چون حتی اگه جدا هم بشیم نمیخوام بفهمه در این مورد بهش شک داشتم خواهش میکنم اگه دوستان راهی به ذهنشون میرسه کمکم کنن

    شیدای عزیز من از حرفاتون اصلا ناراحت نمیشم من واقعیتهارو میپذیرم و میدونم ازدواج ما اصلا همطراز نبوده اون موقعها هم به همسرم گفتم فقط در صورتی پیشنهاد ازدواجش رو قبول میکنم که خانوادش موافق باشند و بهشون حق دادم که مخالفت کنند اما همسرم اطمینان داد که مخالفتی ندارند
    خیلی از مشکلات همسرم برمیگرده به خانوادش البته من زیاد رفت و امدی باهاشون نداشتم اما فهمیدم اصلا اهل رفت و امد حتی با اقوام نزدیک خودشون هم نیستن حتی خواهر همسرم که ازدواج کرد بدون هیچ مراسمی و بدون لباس عروس و فقط با حضور خانواده همسرش و خانواده خودش که البته من در آخرین لحظات فهمیدم و با دعوای همسرم با خانوادش اجازه داشتم که حضور داشته باشم که خودش ماجرایی بود
    همسرم واقعا هیچ حمایتی از طرف خانوادش نداره و در بدترین شرایط مالی هم اصلا کمکی از اونها نگرفت و هیچ کمکی چه مادی چه معنوی از طرف اونها نداره من اون اوایل ازدواج با خودم فکر میکردم خوب اصلا همسر من اشتباه کرده و اصلا فرضا یه آدم خیلی بد از یک خانواده خیلی بد انتخاب کرده یعنی خانواده اون نباید بخوان ببینن که پسرشون تو چه راهی قدم گذاشته و اصلا نگرانش نیستن ؟
    مشاوره رو همسرم قبول نداره اما تو این شرایط اگه بهش بگم فکر میکنم قبول کنه بیاد اما چقدر به توصیه های مشاور عمل کنه نمیدونم

    زندگی بهتر ستاره زیبا جناب یه دوست و بینهایت عزیز ممنون از نظراتتون
    خواهش میکنم دوستان در مورد مساله اعتیاد راهنمایی کنند خیلی در این مورد نگرانم و حتی فکر کردن بهش من دیوونه میکنه

  18. کاربر روبرو از پست مفید آرام 10 تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 12 اردیبهشت 96)

  19. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام به همدردیهای عزیز
    هیچکی هیچ نظری راجع به اعتیاد نداره ؟ فرشته مهربان خوبم و دوستای مهربون خیلی به کمکتون احتیاج دارم خواهش میکنم اگه کسی راهنمایی به ذهنش میرسه بهم کمک کنه


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.