احتمال اول اینکه برای دیدن بچه تون شما رو تحت فشار میذارن و تقاضائی خواهند داشت، شاید فقط دیدن؟ مهریه، طلاق توافقی بدون اینکه براشون مشکل ایجاد کنید ....؟ مهریه تون چقدره؟ وضع مالی همسر و خانواده اش در چه حدی است؟می تونند راحت مهریه، نفقه و ... رو پرداخت کنند یا برای شان مبلغ قابل توجهی است؟ احتمالا در برابر بچه حق و حقوق تون رو مطالبه خواهند کرد. به این دلیل میگم که فرموده بودید شوهرتان نه تنها علاقه ای به پسرتان نداشتند بلکه خواهان سقط بودند. چه دلیلی داره شوهرتان ناگهانی به بچه علاقه مند بشند تاحدی که ایشون رو از دسترس شما دور کنند؟ پدر ایشان شاید تعصب داشته باشند، اونچا که اشاره کردید "در یک لحظه از کوره در رفت و به پدرش گفت مگه خودت صد دفعه نگفتی طلاقش بدم. پدرش از جاش بلند شد گفت: بله . اگر پای بچه در میان نبود. مادرش به پدرش چشمک زد و هر دو خونه ی ما رو ترک کردند." اگر این حالت (حالت دوم) باشه اجازه دیدن بچه رو نخواهید داشت.
شما بی اندازه ضعیف و منفعل برخورد می کنید. افرادی نظیر این آقا و خانواده شون ذات افراد متکبر و خود برتربین رو دارند (برداشت از برخوردشان با شما). هرچقدر ملایم تر برخورد کنید نتیجه عکس می گیرید. بعیده این افراد شما رو به جمع خودشون بپذیرند. تنها راه ورود شما شوهرتان بود که ایشون هم به هر دلیل دشمن شما شده و کاریش هم نمی تونید بکند. خودتون رو هم فریب ندید.
"این اواخر اعتقاداتش کمرنگ شد... حتی نعوذبالله به قران و پیغمبر بد می گفت" این شخص دیگه اون فردی نیست که باهاش ازدواج کردید. تغییر در تفکرات، تغییر در نظر و ملاک های ایشون در انتخاب و خواستن همسر رو هم به دنبال داره. تحقیق کنید آیا ایشون با زن دیگه ای ارتباط و قرار ازدواج دارندیا خیر؟ یا قصدی برای ازدواج با فردی که با معیارهای خود و خانواده اش متطبق باشه.
راه رو اشتباه رفتید. به جای ممنول الخروج کردن پسرتون باید شوهرتون رو ممنوع الخروج می کردید. چرا ازشون شکایت نمی کنید؟ همینطور از خانواده شون. ازشون به جرم آدم ربائی، قاچاق انسان و هر چیزی که به ذهن تون میرسه و امکانش هست شکایت کنید. اگر دلایلی برای کمک خانواده شان هم دارید از آن ها هم شکایت کنید.
شما روحیه، تیز هوشی و اراده لازم رو برای پیش گیری و مواجهه با این وضعیت نشون نداده اید و احتمالا در ذات تون هم نیست که اهل مقابله باشید، هستید؟ یا شاید در خودتون احساس گناه یا کمبود می کنید. شما احتیاج به وجود یک مرد در کنارتان دارید. دائی، عمو یا برادر...ی که بتوانند پیگیر کارتان و مشاورتان باشند.
"دلم برای هر دویشان خیلی تنگ شده."
ناراحت میشید ولی چاره ای نیست. خیلی به فکر اینکه همسر سابق تان به سمت تان برگردد نباشید. اگرچه بازهم باید بگم جزئیات رو نگفته اید که بشه با اطمینان نسبی صحبت کرد، ولی ایشون بیش از حدی جلو رفته اند که برگردند. برفرض محال اگر نشانه برگشتن نشون بدند باید محتاط و نگران نیت بعدی شان باشید. متاسفانه آدم رو یاد داستان های پسر ارباب ثروتمند و دختر فقیر می اندازید.
* خانواده این آقا کجای تهران ساکن هستند؟ کدوم محدوده؟ وضعیت مالی شان در چه حد است؟ معمولی، مرفه، خیلی مرفه ...کمی توضیح بدید
* قبل از اینکه برای درس خواندن به شهرستان بروید شما و همسرتان کدام نقطه شهر سکونت داشتید؟ یه منزل خانواده همسرتان نزدیک بودید؟
* چه نوع بینش و تفکری نسبت به مردم متفاوت از خودشان دارن؟ مردم عادی بطور عام، شما و خانواده تان یصورت خاص.
* مهریه شما در چه حدی است؟
* روابط خونی و اصالت نژادی و یا طبقاتی برای پدر همسرتان اهمیت دارند؟ در چه حد؟
...
موفق باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)