به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 35
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 آذر 02 [ 05:53]
    تاریخ عضویت
    1395-1-26
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    5,848
    سطح
    49
    Points: 5,848, Level: 49
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    تمام صحبت های شما رو خوندم
    اگه واقعا چیزایی که شما میگی درست باشه (چون الان در واقع شما یک طرفه اومدی به قاضی ... ) از نظر من شما کلا بیخیال اون دختر بشو ، انگار هیچ وقت اصلا نمی شناختیش (و از نظر روحی هم رو خودت کار کن که واقعا بتونی جوری زندگی کنی که انگار هرگز نمی شناختیش ، چون به هر حال 6 سال با هم بودید ) . به هر حال اعتماد و وفاداری مهم ترین خصوصیت های یه رابطه هستن و شما الان به این نتیجه رسیدی که همچین چیزی هایی دیگه در رابطه شما نیستن ، پس دیگه دلیلی برای موندن تو این رابطه نمی مونه ! البته ما انسان ها خصوصیتی داریم که خیلی وقتا برای اینکه ادامه دادن چیزی رو توجیه کنیم ، هزینه های که در گذشته برای اون چیز یا انسان کردیم بهانه می کنیم (مثلا 6 سال با هم بودیم و کلی خاطره داریم) در صورتی که جلو ضرر هرچه زودتر گرفته بشه بهتره ( امروز بهتر از فردا )
    دومین خصوصیت انسان ها هم اینه که دوست دارن تا حد ممکن جلو خودشون گزینه داشته باشن . یعنی مثلا اگه دختری با وجود اینکه با یه پسر هست ، از یه پسر جدید بیشتر خوشش بیاد ، احتمالا نمیاد رابطشو با پسر قبلی به هم بزنه و بعضا تلاش هایی می کنه که رابطه قبلیشو هم زنده نگه داره ، ولی دیگه براش اولویت نیست ! فقط این تمایل رو داره که شخص قبلی هنوز یه پنجره ی باز باشه براش
    در نهایت اگه غرور شما له شده ، اعتماد شما به دختره از بین رفته ، به نظر من دست از توجیه کردن خودتون وردارید و به فکر شخص جدیدی باشید در زندگیتون ! بالاخره جاهایی هم انسان باید از خودش قاطعیت نشون بده ... بخشش زمانی معنی میده که شخص مقابل از رویه گذشتش پشیمون باشه و راه جبران رو در پیش بگیره ، اتفاقی که طبق چیزایی که شما بیان کردید هرگز نیفتاده !
    موفق باشید و خردمند

  2. کاربر روبرو از پست مفید Lman تشکرکرده است .

    Ramin231 (پنجشنبه 24 فروردین 96)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ramin231 نمایش پست ها
    دل کندن سخته ... تلاش برای پایدار نگه داشتن این رابطه ولو با دلیلی که از نظر شما منطقیه، کار درستی نیست...
    دیگه چیو بهتون بگه؟ بنظرم علاقتون نمیذاره تکلیفتونو روشن کنید.
    ببینین من یه سری چیزا رو کاملا مطمئنم ولی این دختر داره همونا رو هم انکار میکنه خب این منو داغون میکنه...میفهمین منظورمه؟

    حالا بعضی چیزا خصوصا ان تماس ان روز با ان پسره (وقتی من کنارش بودم) ، اینو من دقیقا مطمئن نیستم...ولی به احتمال زیاد تماس گرفته. من نباید بدونم چرا تماس گرفته؟ چرا باید از من بترسه و به ان پسر تماس بگیره...چرا بهش همون موقع گفتم گوشی دومش رو بده ببینم ولی نداد! من به عنوان کسی که یه روزی واسه هم عزیز بودیم نباید بدونم؟

    امشب هم پیام داد بهم گفت بهت حق میدم ازم ناراحت باشی بهت حق میدم ازم بیزار باشی بهت حق میدم که فحشم بدی و کتکم بزنی(البته من هیچ وقت کتکش نزدم-اما هر کی جای من بود شاید میزدش)... من باید حقیقت رو میگفتم و اشتباه کردم باید میگفتم چنین پسری امده ازم خواستگاری کرده...بهم گفت بیا مثل قبل باشیم و همه چی رو فراموش کن...بهم میگه پرینت اگه بگیری دیگه اسممو نبر و نمیخوامت و ان یکی گوشیمو بزور ازم گرفتیو هر کاری خواستی کردی دیگه به چی دلمو خوش کنم. بهم گفت من تماسی باهاش نداشتم و صدایی ازش نشنیدم و باور کن. عکس و شماره هم دروغ بهش دادم...فک کردم اگه بدم میره و راحت میشم. گفت حق داری اعتماد نکنی ولی باهاش عشق و عاشقی نکردم و باهاش نبودم. بهم میگه تو زیادی حساسیت به خرج میدی و بزرگش کردی. گفت من حرفامو از دل بهت زدم و پشیمونم. بهم گفت درسته بی اعتماد شدم ولی یه ذره حرفامو باور کن. گفت من نباید اینکار رو میکردم و نباید فحشاتو براش فوروارد میکردم فقط خواستم بفهمه زندگی چندین و چند سالم نابود شد. گفت من ان موقع داغون بودم و حالم خراب بود که فوروارد کردم. گفت درسته بی اعتماد شدم ولی به دوست داشتنم شک نکن. گفت من غلط کردم راجع به گروه چیزی بهت نگفتم. من ان پسره رو اصلا ندیدمش، و فقط به صورت کلی با هم چت کردیم و حرفیدیم ولی باز پشیمونم و تو درست میگی. گفت من همه واقعیت رو گفتم و فقط شمارشو بهت ندادم.
    .................................................. ..................................

    ولی حرف خودم:

    در این شرایط هر پسری بود شک میکرد و بی اعتماد میشد....در حال حاضر من دیگه نمیتونم ادامه بدم...واگذارش کردم به خدا و خدا خودش قضاوت کنه...باید زمان بگذره...من نمیتونم الان این حرفاشو هضم کنم و ان در هر حال بهم خیانت کرده..خیانت در عهد و پیمانی که بستیم....بخشنده بودن در این ماجرا سخته. من میدونم ان باز تمام حقیقتو بهم نگفته.
    من دیگه فهمیدم که باهاش در ارتباط بوده، پس آن باید برای خیالی راحت من، جزییات رو بگه. حداقل به خاطر من. چرا نباید بگه؟ من همه جزئیات زندگیمو بهش میگم ان چرا نگه؟؟ این درست نیست...من دیوانه شدم....دیگه به همه چیزش شک دارم...اگه بخواد دوباره رابطمونو احیا کنه باید خودش بیاد جلو ...نه من هلش بدم....باید همه چی رو بهم توضیح بده...چون من داغونم...من نمیدونم یه لحظه خودتونو جای من بزارید عزیزترین کستون اینکار رو کنه شما هم ازش توضیح میخواین نه انکار و دروغ...فقط باید زمان بگذره و منم دارم خودمو کنترل میکنم که بهش دیگه پیام ندم....دیگه حالم از هر چی دختر داره بهم میخوره.....این حق من نبود...همش منو انداخت تو فشار که چکار کنم چکار نکنم. چون هیچی بهم نمیگفت...هیچی.

  4. کاربر روبرو از پست مفید ART78354353 تشکرکرده است .

    Ramin231 (جمعه 25 فروردین 96)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مه و خورشيد 75 نمایش پست ها
    من فقط و فقط نظر خودمو ميگم كه اين خانوم مناسب ازدواج نيستند البته من فقط با حرفاي شما به اين نتيجه رسيدم شايد اگه دختر خانوم هم حرفاشو بگه قضيه يه طور ديگه بشه
    به طور كلي مانع دخالت احساسات هيجاني در تصميمتون بشيد و عاقلانه تصميم گيري كنيد.
    مشکل اینجاست که این دختر خانم هیچی بهم نمیگه و انکار میکنه.

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام جناب متاسفم اما ازونجا که نیت خیر داری و قصدت ازدواجه باید بگم این خانم طبق نوشتهای شما مناسب همسری با شما نیست شما یه ادم متعهدی اما ایشون تنوع خاه شما داری تلاش به ساختن رابطه میکنی اما ایشون خیالش نطست اگر ایشون میگه دوستت دارم درواقع وابسته هست نه دلبسته
    دروغ میگه درحالیکه خودش میدونه انکار میکنه
    خوب با این اوصاف چطور فردا تو زندگی بهش اطمینان میکنی وقتی سرکار هستی دایم میخوای خودخوری کنی الان داره با کی چت میکنه داره با کی حرف میزنه و......
    ایا خانومی هست که فرزندت رو درست تربیت کنه؟؟؟؟
    خواهش میکنم معیارهات رو تو زندگی و هدفت درست قرار بده حیفه شما که اینقدر متعهدی همسر خوبی نداشته باشی
    شما با از دست دادنش چیزی ازدست نمیدی ایشون هست که یه ادم درست و متعهد رو از دست میده
    حتما تاپیکهای مربوط به منع روابط دوستی در سایت رو بخون بهتر تصمیم میگیری

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امروز با پسره چت کردم و ازش خواستم شمارشو بهم بده باهاش حرف بزنم، نمیداد و میگفت همین جا بگو! بالاخره ازش همون شماره تلگرامی که از گوشی دختر خانم گرفتمو بهم داد!(این شماره رو داشتم ولی مسدود بود چون شماره تلگرام پسره هست) و از حرفای پسره فهمیدم که شماره اصلیشو هم به دختر خانم داده...یعنی بازم دروغ! مطمئنم داخل گوشی دیگش، شماره اصلی پسره بود که گوشیشو نمیداد بهم....

    هر چی فکر میکنم نمیتونم این دختر رو به عنوان همسر آیندم در نظر بگیرم....

    داغون شدم....نابود شدم....اشکمو در آوردی...خدا اشکتو دربیاره....خدا لعنتت کنه.....
    شبهامو زیر و رو کردی....چطوری با خاطراتت روزا و شبهامو بگذرونم......

    باید نفت بریزم روی تمام خاطراتت و اتیش بزنم....نمیخوام با خیالت، عمری درگیر باشم....خیلی برام سخته....من اشتباه کردم. کاشکی از اول وارد این رابطه نمیشدم و سنتی ازدواج میکردم....غلط کردم ...غلط کردم...غلط کردم.....خدا کمکم کن....فقط همین...

  8. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    خیلی یک طرفه قضاوت نکنیم. این همه سال گذشته و کاری نکرده اید. انتظار دیگه ای دارید؟ این خانم و هر فرد دیگری حق داره درباره آینده اش احساس خطر کنه.
    شما می بایستی از ابتدا ازشون خواستگری می کردید. مدتی رو هم برای دوران نامزدی قرار می دادید. اون هم نهایت یک سال نه 6 سال. ایشون کاملا حق دارند به شما اعتماد نداشته باشند. نمیگم به نیت تان. حداقل به توانائی تان برای تشکیل زندگی نمی توانند و نباید اعتماد کنند. 6 سال ایشون رو نگاه داشته اید و هنوز هیچی. از کجا معلوم 6 سال دیگه هم بگذره و شما هنوز در همین وضعیت نمانده باشید؟ مگر ایشون تا چه سنی فرصت ازدواج دارند که بخواهند اون رو صرف شما کنند به امید اینکه کی بتونید ازشون خواستگاری کنید؟ خانواده ها موافقت بکنند یا نکنند؟ مشکلات دیگه پیش بیاد یا نیاد؟ گفتند شوهر کمه ولی نه دیگه تا این حد !!!

    اولا اینکه نمی بایستی وارد این نوع دوستی ها شده و قول و قرارهای بچه گانه و بی پایه و اساس بگذارید. هر دو طرف مقصر هستید.
    دوما همون ابتدا می بایست محکم و قاطع به شما می گفتند برای خواستگاری اقدام کنید. اصلا کی گفته شما می تونید و بهتون اجازه داده میشه با هم ازدواج کنید. شما اول برادریت رو اثبات کن بعد به دنبال ارث و میراث باش. شما اول ببین تو خونه طرف راهت میدند بعد زمان بخواه. بعد طلبکار بشو چرا کسی دیگه رو دوست داری

    دختر خانم هم اگر قصد در آب نمک خواباندن داشته باشند تقصیر کار هستند. اگر کسی رو نمی خواهید صریح بهش بگید بره پی کارش. با زندگی و احساسات خودتون و دیگران بازی نکنید.

    شما هم به جای غر زدن، اول ازشون بپرس نظرشون درباره شما چی هست. نه برای دوستی. بهشون بگید قصد جدی برای خواستگاری دارید. خیلی زود نه 6 سال دیگه؟ اگر نظرش هنوز مثبت باشه کشش نده. برو خواستگاری. یا قبول می کنند یا نمی کنند. یا مشکلات تون با کمک خانواده حل میشه یا اگر نشه به این زودی ها حل نخواهد شد. تعیین تکلیف این رابطه برای هر دو نفر شما بهتره.

    اگر این کارها رو کردی ولی ایشون بازی دربیاره دیگه مشکلی از طرف شما نیست. ولش کن برو دنبال کسی که واقعا قصد تشکیل زندگی داشته باشه.
    اگر هم بپذیره با چشم و گوش باز اقدام کن فردا نگی اینطور بود اونطور بود.

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    خیلی یک طرفه قضاوت نکنیم. این همه سال گذشته و کاری نکرده اید. انتظار دیگه ای دارید؟ این خانم و هر فرد دیگری حق داره درباره آینده اش احساس خطر کنه.
    شما می بایستی از ابتدا ازشون خواستگری می کردید. مدتی رو هم برای دوران نامزدی قرار می دادید. اون هم نهایت یک سال نه 6 سال. ایشون کاملا حق دارند به شما اعتماد نداشته باشند. نمیگم به نیت تان. حداقل به توانائی تان برای تشکیل زندگی نمی توانند و نباید اعتماد کنند. 6 سال ایشون رو نگاه داشته اید و هنوز هیچی. از کجا معلوم 6 سال دیگه هم بگذره و شما هنوز در همین وضعیت نمانده باشید؟ مگر ایشون تا چه سنی فرصت ازدواج دارند که بخواهند اون رو صرف شما کنند به امید اینکه کی بتونید ازشون خواستگاری کنید؟ خانواده ها موافقت بکنند یا نکنند؟ مشکلات دیگه پیش بیاد یا نیاد؟ گفتند شوهر کمه ولی نه دیگه تا این حد !!!

    اولا اینکه نمی بایستی وارد این نوع دوستی ها شده و قول و قرارهای بچه گانه و بی پایه و اساس بگذارید. هر دو طرف مقصر هستید.
    دوما همون ابتدا می بایست محکم و قاطع به شما می گفتند برای خواستگاری اقدام کنید. اصلا کی گفته شما می تونید و بهتون اجازه داده میشه با هم ازدواج کنید. شما اول برادریت رو اثبات کن بعد به دنبال ارث و میراث باش. شما اول ببین تو خونه طرف راهت میدند بعد زمان بخواه. بعد طلبکار بشو چرا کسی دیگه رو دوست داری

    دختر خانم هم اگر قصد در آب نمک خواباندن داشته باشند تقصیر کار هستند. اگر کسی رو نمی خواهید صریح بهش بگید بره پی کارش. با زندگی و احساسات خودتون و دیگران بازی نکنید.

    شما هم به جای غر زدن، اول ازشون بپرس نظرشون درباره شما چی هست. نه برای دوستی. بهشون بگید قصد جدی برای خواستگاری دارید. خیلی زود نه 6 سال دیگه؟ اگر نظرش هنوز مثبت باشه کشش نده. برو خواستگاری. یا قبول می کنند یا نمی کنند. یا مشکلات تون با کمک خانواده حل میشه یا اگر نشه به این زودی ها حل نخواهد شد. تعیین تکلیف این رابطه برای هر دو نفر شما بهتره.

    اگر این کارها رو کردی ولی ایشون بازی دربیاره دیگه مشکلی از طرف شما نیست. ولش کن برو دنبال کسی که واقعا قصد تشکیل زندگی داشته باشه.
    اگر هم بپذیره با چشم و گوش باز اقدام کن فردا نگی اینطور بود اونطور بود.
    دوست عزیز، این دختر خانم از تمامی مشکلات و جزییات زندگیم خبر دارن و در همه مراحل من هیچ وقت خودمو به ایشان تحمیل نکردم و همیشه توافقی بود و ایشان هم از من راضی بودن و من هم تمام سعی خودم را کردم که به ایشان همیشه محبت کنم. خدا به انسان زبان داده که اظهار نظر کنه...این دختر خانم میتوانستند خیلی راحت با من حرف بزنن و نظرشونو بگن و همیشه نظرشون در مورد من مثبت و عالی بود. من اینجا کاملا مقصر نیستم. این دختر خانم میدونن چرا و به چه دلیل 6 سال شد. ضمنا خودش میگفت پدر و مادرش با شرایط من مشکلی ندارند و حتی حمایتم میکنن ولی خوب من یه سری شرایط برای من ایجاد شده بود که باید دیرتر اقدام میکردم..من همه چی رو بهش گفتم...دیگه باید چکار میکردم؟ ... من حداکثر تا مرداد ماه میخواستم بیام خواستگاریش ولی این اتفاق افتاد.

    من اصلا نمیدونم چرا اینطوری شد.

    اگر این دختر خانم جبران کنه و انکار نکنه و بهم توضیح بده، من حتی حاظرم ببخشمش ولی اصلا فقط انکار میکنه...غرور من پیش ان پسر بیشرف له شد. ان پسر داره الان به ریش من میخنده. این دختر خانم شماره اصلی پسره رو داره ولی بهم نمیده..این دختر باعث شد من با ان پسر اینطوری هم کلام بشم..که منجر شد ان پسر بفهمه که دختر خانم از من چیزهایی رو پنهان میکنه..اگه شمارشو میداد پسره هم میفهمید که این دختر خانم با من هستن. الان در این وضعیت ان پسر خیلی پر رو شده و من هم دیگه به ان پسر دیگه کاری ندارم..چون به اندازه کافی خورد شدم....الانم این دختر خانم رو از تمام زندگیم بلاکش کردم...گوشی، تلگرام....


    من نابود شدم....فقط همین.
    ویرایش توسط ART78354353 : یکشنبه 27 فروردین 96 در ساعت 19:53

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اعتماد برای یه پسر خیلی مهمه...

  11. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    خدا رو شکر که این دختر خانم انقدر عقل دارن که چیزی رو توضیح ندن! آخه چرا توضیح بدن؟ که چی بشه؟ تو قرآن خدا گفته وقتی یه اشتباهی می کنین توبه کنین، همچنین گفته به گناهتون اعتراف نکنین. به فرض یه رابطه ای بین اونا هست، میدونین اگه ایشون اعتراف کنن چی میشه؟ همین شمایی که منتظر یه کلمه اعترافی تا از دهن ایشون خارج بشه بعدش ذهنتون مسموم این میشه که آره تو این کاره بودی، اهل خیانت بودی، اگه نبودی اعتراف نمی کردی، من از دهن خودت شنیدم اعتراف کردی به وجود رابطه!!!!!!!!! حالا خر بیار باقالی بار کن....وقتی رابطه بیش از حد طولانی بشه هر دو طرف باید خیلی سنجیده عمل کنن.
    نمی دونم چرا فک می کنین اگه انکار نکنن و اعتراف کنن شما ایشون رو می بخشی (که محاله اینکار و بکنین). اگه بحث بخششه چه حاجته به اعتراف؟! اگه بحث خیانته چه حاجته به بخشش؟!

  12. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    Ye_Doost (دوشنبه 28 فروردین 96)

  13. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    میشه بگین شما توی این چک کردنا و بازجویی ها دنبال چی هستین؟
    میخواین حقیقت چی رو بدونین؟ همین الان در حدی که چند تا جمله ساده میدونید نمیتونید مساله هضم کنید و گذشت کنید و شدیدا دارید واکاوی میکنید .دیگه کامل بدونید که قطعا شرایط سخت تر میشه. و من به خانم حق میدم واقعیت به شما نگه چون شما تحمل همین مقدارشم ندارین چه برسه که کامل بدونید و شاید برای همین پنهانکاری میکنه (چون میدونه با دونستن کامل رابطه تموم میکنید)


    شدیدا بهتون توصیه میکنن این مساله پیگیری نکنید چون با نگاه احساسسی و حساسیتی که دارین بیشتر ضربه میخورین شما دو تا راهکار دارین یا این خانم ببخشین یا این رابطه تمام کنید با توجه به شناختی که دارین و کلیت اطلاعاتی که خانم بهتون داده تصمیم بگیرید .بالاخره شیش سال رفت و امد بوده فقط همین سه ماه نبوده که ببینید ارزششو داره ادامه بدید یا نه . و مشکل اصلا کجا بوده .شاید از دید اون خانم این صحبتا اصلا مشکلی نداره و فکر میکنه از طرف شما تحت فشار و محدودیت با عنوان عشق. در صورتی که شما خیانت میدونید (این زمین تا اسمون تفاوت دیدگاه میشه). برای همین به پنهانکاری هم رسیده اخه چه معنی داره بگین گروه ها بفرست منم ببینم یا دوتایی عضو بشیم این ایجاد محیط امن نیست کنترل .ایشون اگر بخوان متعهد باشن نیازی به حضور شما نیست. یعنی خودشون نمیتونند تصمیم گیری درست داشته باشند؟ (از نظر احساسی شاید جالب باشه ولی وقتی اختیاری نظرتون بگیرن و احترامی براتون قایل شن)
    با توجه به متن حس کردم علاقه زیادتون باعث شده که ایشون تو چارچوب بسته ای قرار بدین و اسمشو بذارین وفاداری این حسی بود که متن بهم داد.


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.