به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 68
  1. #51
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    زندگی شما من رو یاد زندگی یکی از نزدیکانم انداخت. دایی من مثل شما مرد پاکی بود و البته چون اون زمان دوستی یا آشنایی قبل ازدواج نبود خواستگاری می رفتن و در این خواستگاری ها عاشق یک دختر خانم شد طوری که من که دختر بچه 10 ساله بودم دلم می خواست همچین مردی عاشقم شه و کارهایی که داییم برای نامزدش می کرد رو برای من انجام بده. ایشون برای نامزدش سنگ تموم می ذاشت چون اولین عشقش بود مثل شما . همه کاری کرد پول جمع کرد و هر چه دختر خانم خواست انجام داد ماشین خوب گرفت خونه جای خوب اجاره کرد و ...

    جشن عروسی مجللی هم گرفتن و ماه عسل رو یایی اما چشمت روز بد نبینه 3 روز بعد از اینکه از سفر برگشتن دختر خانم دعوایی راه انداخت که من شما رو نمی خواستم به زور ازدواج کردم عاشق پسرعموم بودم و می خواستم حرصش رو در بیارم و اینکه یکبار لباس عروس بپوشم ببینم چه شکلی می شم. می خوام بگم یه نفر تا این حد می تونه از نظر روانی مشکل داشته باشه. فکرشو بکنید زندگی یه پسر پاک و مهربون رو به خاطر چه چیزهایی تباه کرد . من کوچیک بودم ولی قشنگ یادمه داییم ساعت 2 نصفه شب اومد خونه ما و تا صبح اشک ریخت . دلم براش کباب شد هر چند من فقط صداش رو می شنیدم .

    آدم با آدم فرق داره اما فکر نمی کنم قدرت شما کمتر از قدرت دایی من باشه. با اینکه خیلی داغون بود همه چیز رو پذیرفت طلاقش داد و کلاس موسیقی رفت و مطالعه کرد تا تونست خودش رو دوباره سر پا کنه و یک سال بعد با زن داییم آشنا شد می تونم قسم بخورم این زن از نظر من یه فرشته است به قدری مهربون و آروم ومتینه که گاهی بد اخلاقیهای الان داییم رو میبینم می گم زن داییم واقعا خوبه. الان عشقشون توی خانواده معروفه با وجود دو بچه هنوز جو خونه اشون گرمه. من خودم به شخصه انقدر رفتار خوب زن داییم با داییم رو دیدم که ایشون رو الگو برای زندگی خودم قرار دادم.

    این رو برات نوشتم که بگم من با چشم دیدم که خداوند گر ببندد ز حکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری.

    اون خانم رو فراموش کن حتی اگه باز هم برگشت فکر کن رفته خارج دیگه دستتم بهش نمی رسه تمرکز کن روی بازپروری حس های خوب خودت کلاس موسیقی و ورزش برو بعد از یه مدت که فکر کردی حالت خوبه تمرکز کن روی شناخت دخترهای مجرد اطرافت توی محل کار یا دانشگاه یا هرجایی یه مدت از نظر رفتاری زیر نظر بگیر بدون اینکه علاقه ای نشون بدی یا حرفی به کسی بزنی اگه از نظرت نرمال بود برو جلو. سعی کن دنبال دخترهایی بگردی که مهربون باشن و خانواده توی زندگیشون نقش پررنگی داشته باشه. بعضی افراد هستن خانواده با آبرو و خوبی هم دارن ولی انقدر با دوستاشون می گردند که تربیتشون از دوستاشون نشات می گیره تا خانوادشون.

    امیدوارم هر چه زودتر به آرامش برسی و تحقیر شدم و ساده بودم و گول خوردم و اینارو همه رو بریز دور. تو خوب و با شخصیت بودی و کاری که به نظرت درست بود رو انجام دادی و نکته مثبتی که کارت داشت این بود که دیگه هیچ وقت حسرت اینو که بهش فرصت ندادم رو نمی خوری.

    دیگه ایشون رو طلاق ذهنی هم بده و هر مشکلی داره به خودش مربوطه نه شما چون شما در زندگی ایشون هیچ کاره اید الان.

    موفق باشی
    ویرایش توسط maryam.mim : پنجشنبه 07 اردیبهشت 96 در ساعت 09:39

  2. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    behnam2020gh (پنجشنبه 07 اردیبهشت 96), بارن (پنجشنبه 07 اردیبهشت 96)

  3. #52
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 دی 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,905
    سطح
    26
    Points: 1,905, Level: 26
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    45

    تشکرشده 64 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    زندگی شما من رو یاد زندگی یکی از نزدیکانم انداخت. دایی من مثل شما مرد پاکی بود و البته چون اون زمان دوستی یا آشنایی قبل ازدواج نبود خواستگاری می رفتن و در این خواستگاری ها عاشق یک دختر خانم شد طوری که من که دختر بچه 10 ساله بودم دلم می خواست همچین مردی عاشقم شه و کارهایی که داییم برای نامزدش می کرد رو برای من انجام بده. ایشون برای نامزدش سنگ تموم می ذاشت چون اولین عشقش بود مثل شما . همه کاری کرد پول جمع کرد و هر چه دختر خانم خواست انجام داد ماشین خوب گرفت خونه جای خوب اجاره کرد و ...

    جشن عروسی مجللی هم گرفتن و ماه عسل رو یایی اما چشمت روز بد نبینه 3 روز بعد از اینکه از سفر برگشتن دختر خانم دعوایی راه انداخت که من شما رو نمی خواستم به زور ازدواج کردم عاشق پسرعموم بودم و می خواستم حرصش رو در بیارم و اینکه یکبار لباس عروس بپوشم ببینم چه شکلی می شم. می خوام بگم یه نفر تا این حد می تونه از نظر روانی مشکل داشته باشه. فکرشو بکنید زندگی یه پسر پاک و مهربون رو به خاطر چه چیزهایی تباه کرد . من کوچیک بودم ولی قشنگ یادمه داییم ساعت 2 نصفه شب اومد خونه ما و تا صبح اشک ریخت . دلم براش کباب شد هر چند من فقط صداش رو می شنیدم .

    آدم با آدم فرق داره اما فکر نمی کنم قدرت شما کمتر از قدرت دایی من باشه. با اینکه خیلی داغون بود همه چیز رو پذیرفت طلاقش داد و کلاس موسیقی رفت و مطالعه کرد تا تونست خودش رو دوباره سر پا کنه و یک سال بعد با زن داییم آشنا شد می تونم قسم بخورم این زن از نظر من یه فرشته است به قدری مهربون و آروم ومتینه که گاهی بد اخلاقیهای الان داییم رو میبینم می گم زن داییم واقعا خوبه. الان عشقشون توی خانواده معروفه با وجود دو بچه هنوز جو خونه اشون گرمه. من خودم به شخصه انقدر رفتار خوب زن داییم با داییم رو دیدم که ایشون رو الگو برای زندگی خودم قرار دادم.

    این رو برات نوشتم که بگم من با چشم دیدم که خداوند گر ببندد ز حکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری.

    اون خانم رو فراموش کن حتی اگه باز هم برگشت فکر کن رفته خارج دیگه دستتم بهش نمی رسه تمرکز کن روی بازپروری حس های خوب خودت کلاس موسیقی و ورزش برو بعد از یه مدت که فکر کردی حالت خوبه تمرکز کن روی شناخت دخترهای مجرد اطرافت توی محل کار یا دانشگاه یا هرجایی یه مدت از نظر رفتاری زیر نظر بگیر بدون اینکه علاقه ای نشون بدی یا حرفی به کسی بزنی اگه از نظرت نرمال بود برو جلو. سعی کن دنبال دخترهایی بگردی که مهربون باشن و خانواده توی زندگیشون نقش پررنگی داشته باشه. بعضی افراد هستن خانواده با آبرو و خوبی هم دارن ولی انقدر با دوستاشون می گردند که تربیتشون از دوستاشون نشات می گیره تا خانوادشون.

    امیدوارم هر چه زودتر به آرامش برسی و تحقیر شدم و ساده بودم و گول خوردم و اینارو همه رو بریز دور. تو خوب و با شخصیت بودی و کاری که به نظرت درست بود رو انجام دادی و نکته مثبتی که کارت داشت این بود که دیگه هیچ وقت حسرت اینو که بهش فرصت ندادم رو نمی خوری.

    دیگه ایشون رو طلاق ذهنی هم بده و هر مشکلی داره به خودش مربوطه نه شما چون شما در زندگی ایشون هیچ کاره اید الان.

    موفق باشی
    سلام بر شما و خیلی ممنون از حرفاتون ...امیدوارم بتونم به خودم برگردم .. و همچنین اینو مطمینم دخترایی که تو زندگیشون مردهای پاک و عاشقی مثله دایی شما قرار میگیرند اگه پسشون بزنن خودشون ضرر میکنن و اینو آینده ثابت خواهد کرد ...به پروردگار قسم که این سه ماه آخری اصلا فراموشش کرده بودم ..کلا داشتم به زندگی بر میگشتم ..به خصوص از یه ماه قبل از عید ..دیگه داشتم دنبال یه دختر خوب میگشتم برای زندگی ..این بی معرفت برگشت و کل ذهن و آرامشمو بهم ریخت ..اصلا نمیدونم هدفش چی بود ...اصلا و ابدا هدفش رو درک نمیکنم که چرا برگشت اونم بعد از 9 ماه بعد از طلاقش....اگه نامزد کرده بود یا زندگیه خوبی داشت اصلا چرا باید بیاد منو حرص بده ..آخه اینا وجدان ندارن ؟ معرفت و انسانیت سرشون نمیشه؟ اگه هم واقعا پشیمون بود و دوس داشت بیاد زندگیشو پس بگیره پس چرا با این روش ؟ واقعا از درک این کارش عاجزم ..کاش کسی بهم میگفت منظورش از این حرکت چی بود
    واقعا دیگه خودم حالم از رفتارا و کاراش بهم میخوره

  4. #53
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    دوست عزیز

    می دونم خیلی برات سخته و می فهمم که روز و شب به این فکر کنی که چرا برگشت؟ یا چرا من باید این بلاها سرم بیاد؟ شما اصلا فکرکن یه آدم مریض بوده که می خواسته شما رو اذیت کنه. چه اهمیتی داره ؟ هدفش هر چی بوده انسانیت و انسان دوستی توش نبوده پس منطقیه ادم برای کسایی که انسانیت براشون کم اهمینه خودش رو عذاب نده.

    دنبال کشف رمز رفتار ایشون نباش من توی دو سال اخیر که سختیهای زیادی کشیدم این رو فهمیدم که یه سری از آدما هستن که هیچ جوره نمی شه رفتارشون رو درک کرد اصلا با منطق آدم و هر منطقی که بشناسی قابل شناخت نیست رفتارهاشون. اوایل هم سعی داشتم بفهممشون اما دیدم خودم رو اذیت می کنم و زمانی رو که برای بهبود حال خودم باید بذارم یا ورزش کنم نشستم به گذشته ای که تموم شده و رفته فکر می کنم

    پس توصیه ام رو به عنوان خواهری که آینده ماجرایی مثل ماجرای شما رو دیده و همچنین شوکی تو زندگیش وارد شده و خداروشکر الان با تجربه های بیشتر رو به بهبوده اینه که دنبال کشف گذشته و پیدا کردن چراها نرو. تمرکز کن روی حال الانت که چیکار کنی دوباره به هم نریزی یا حالت رو خوب کنی. به نظرم اولین کار بلاک کردن شماره اون خانمه.

    هر بار خواستی به این فکر کنی که چرا برگشت به خودت بگو ولش کن دوباره رفت هر وقت باز برگشت بهش فکر می کنم. کلا هر بار بهش فکر کردی بگو ولش کن شب بهش فکر می کنم. بتونی فکرت رو مهار کنی حالت خیلی بهتر می شه. اصلا به خودت بگو واسه اون 400 تومن برگشت پس ارزشش رو داره دوباره به خاطرش بهم بریزم ؟

    دیگه نذار برگرده و به همت بریزه تو قدرتش رو داری و لایق بهترین زندگی ها هستی.

  5. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    behnam2020gh (پنجشنبه 07 اردیبهشت 96)

  6. #54
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    بعید میدونم همسر سابقتون الان با نامزدش اوضاع خوبی داشته باشه و فقط قصدش اذیت کردن شما باشه. به نظر میرسه ایشون هم تکلیف خودش رو نمیدونه. یا این که از روی عادت دلتنگ شده و باز با هم صحبت کردین پشیمون شده و دوباره بیخیالتون شده.

    چیزی که من احساس می کنم اینه که دوست داشتن در زندگی شما بوده. اما هردو طرف نتونستین زندگی رو مدیریت کنین. همیشه خوب بودن و یکطرفه محبت کردن هم راه حل درستی نیست.
    در مورد دیدار مجددتون هم هر دوطرف رفتارتون منطقی نبوده و بیشتر احساسی بوده.

    شما الان فقط به فکر خودتون باشید. اگه برگشتن به زندگی قبل برای شخص شما مفیده به فکر چاره باشین. اما اگه میدونین آینده ای در اون زندگی نخواهید داشت دیگه فکرتون رو از اون رها کنید. به هر حال شما بخش زیادی از راه جدایی که طلاق هست رو رفتین. شاید عوض کردن محیط بهتون کمک کنه.

  7. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    behnam2020gh (پنجشنبه 07 اردیبهشت 96)

  8. #55
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام آقا بهنام
    9 ماه برای بازسازی کامل روح و روان شما زمان زیادی نیست مخصوصا اگر در کنار مشاور این دوران رو طی نکرده باشید و تکنیک های مناسب رو بکار نگرفته باشید . طلاق جزو پراسترس ترین وقایع زندگیه هرفرده. شما حل مساله رو سپردی به گذر زمان و به مشاوره گرفتن از افراد غیر متخصص بسنده کردی و با وجود این عملکردت بد نبوده .
    شما در برابر حرف های همسر سابقت متزلزل شدی و احساس کردی دوباره به وجودش نیاز داری چون توی این 9 ماه تلاش نکردی تا ریشه ای مسائلت رو حل کنی. باید نسبت به مساله ات بصیرت و آگاهی پیداکنی تا گرفتار مشکل یا مشکلات مشابه نشی. شما هنوز به آگاهی نرسیدی که مشکل چیه و کجاست؟ هنوز به درک جامع از شرایطت نرسیدی حتی شاید خودت و نیازهاتم به خوبی درک نکردی و نشناختی.
    شما که دانشجوی خوبی هستید و حتما در دانشگاه خوبی درس می خونید توی این 9 ماه به مرکز مشاوره دانشگاهتون رفتید؟ از یک مشاور معتبر مشورت گرفتید؟ احتمال وجود افسردگی رو در خودت بررسی کردی؟
    آقا بهنام شما علاوه بر اطلاعات نیاز به انجام گام به گام تکنیک های مختلف دارید و حتما این رو باید با یک مشاور پیش ببرید.
    شما مثل راننده ای هستید که برای اولین بار تصادف کرده حالا به جای رفتن به تعمیرگاه داره از تجربه ی بقیه راننده ها استفاده میکنه و فقط این زمان رو کش میده بدون هیچ سودی. درحالیکه اگر به یه تعمیرگاه بری شاید یه هفته ماشینت بمونه و بعد درست بشه. حالا در کنار رفتن به تعمیرگاه اگر از نظر رانندگان باتجربه هم استفاده کنی بد نیست اما اول تعمیرگاه!
    آقا بهنام شما هم اول تعمیرگاه! روان شما بیش ازین نیازمند توجه و مراقبت شماست .

  9. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    behnam2020gh (پنجشنبه 07 اردیبهشت 96), Ye_Doost (شنبه 09 اردیبهشت 96)

  10. #56
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 دی 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,905
    سطح
    26
    Points: 1,905, Level: 26
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    45

    تشکرشده 64 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهاره جون نمایش پست ها
    بعید میدونم همسر سابقتون الان با نامزدش اوضاع خوبی داشته باشه و فقط قصدش اذیت کردن شما باشه. به نظر میرسه ایشون هم تکلیف خودش رو نمیدونه. یا این که از روی عادت دلتنگ شده و باز با هم صحبت کردین پشیمون شده و دوباره بیخیالتون شده.

    چیزی که من احساس می کنم اینه که دوست داشتن در زندگی شما بوده. اما هردو طرف نتونستین زندگی رو مدیریت کنین. همیشه خوب بودن و یکطرفه محبت کردن هم راه حل درستی نیست.
    در مورد دیدار مجددتون هم هر دوطرف رفتارتون منطقی نبوده و بیشتر احساسی بوده.

    شما الان فقط به فکر خودتون باشید. اگه برگشتن به زندگی قبل برای شخص شما مفیده به فکر چاره باشین. اما اگه میدونین آینده ای در اون زندگی نخواهید داشت دیگه فکرتون رو از اون رها کنید. به هر حال شما بخش زیادی از راه جدایی که طلاق هست رو رفتین. شاید عوض کردن محیط بهتون کمک کنه.
    سلام بر شما ..خب معلومه رابطه ي ما سر شار از دوست داشتن بوده ..اگه نبوده پس چطوري 6 سال با هم بوديم ؟ و تصميم گرفتيم ازدواج کنيم ؟
    به هر حال به قول خودش راه آخر رو اول رفتم و از درخواست طلاقم به شدت پشيمانم و عذاب وجدان شديدي دارم ....اينو خودش گفت ....
    گفتم آدمايي عذاب وجدان ميگيرن که کار بدي بکنن ...تو چرا عذاب وجدان داري وقتي حس ميکني طلاقت کار خوبي بوده ...گفت چون ترکت کردم ..چون اون همه زحمتت رو ناديده گرفتم و رفتم ....
    ميگه همون اوايل يه خواستگار داشتم که ازم پرسيده چرا از شوهرت جدا شدي ؟ گفتم بهش چون يه سري جزييات پيش اومد ..بلد نبوديم مديريتش کنيم و راه آخر رو اول رفتيم ...
    فکر کنم اصلا خواشتگار هم نداشته و دروغ گفته ..يا اينکه خواستگارش فهميده اين اهل زندگي کردن نيست بيخيالش شده ...چون همين حرفش که ميگه راه آخر رو اول رفتم خودش نشان دهنده ي اينه که اين خانوم اهل موندن و حل کردن مشکلات نيست بلکه تا تقي به توقي بخوره فورا اقدام به طلاق ميکنه ....
    در ضمن ميگه اين يکي خواستگار هم که دارم به صورت سنتي اومده و از فاميلامونه ....منو بهش قول دادن ...
    من برام جاي سواله که چطور يه دختر طلاق گرفته بعد از 9 ماه فقط اين همه خواستگار داره ..اونم دختري که خيلي هم معمولي هست ...نه کارمنده ..نه هنرمند ...نه اهل زندگي کردن ...و نه اهل تفکر و منطق ...کسي هست که از لحاظ ظاهري هم متوسطه ...من موندم اين همه خواستگار تو اين 6 سال کجا بودن که نيومدن ..و تا من طلاقش دادم ريختن تو خونه شون ؟
    واقعا هر جور حساب ميکنم ايشون فقط براي تحريک غيرت و اعصاب خوردي من دارن اينکارو ميکنن ...
    و مورد آخر اينکه ميگه نامزدم کارمند آموزش و پرورشه ..و خيلي هم از لحاظ ظاهري خوبه ...و چيزي هم از خوبي ها از تو کم نداره.... ..ولي من خودم اگه بخوام ازدواج کنم و ازدواج و خواستگاريه اولم باشه هر گز يه دختر رو که به تازگي طلاق گرفته انتخاب نميکنم ولو اينکه باکره باشه ....دليلم اين هست که اين خانوم هنوز خيلي زوده براي ازدواج مجددش و ذهن و روح و روانش درگيره يکي ديگه ست ...به خصوص اينکه ديگه همه تو فاميلاشون ميدونن اين خانوم با من رابطه ي عاطفي قوي برقرار کرده ..اگه انتخاب کنم حتما کسي رو انتخاب ميکنم که حداقل سه چهار سال از طلاقش گذشته باشه ..تا ذهن و روحشو تونسته باشه آروم بکنه ...
    من خودمم براي همين موضوع تا حالا ازدواج مجدد نکردم ..چون ميگم ميرم خواستگاريه يه نفر ..حتي اگه بهترين دختر دنيا هم باشه ..چون ذهنم يه جا ديگه درگيره هرگز احساس خوشبختي و خوشحالي نميکنم در موردش ....به خصوص اينکه خودش ميگه به خاطر ترس از تنها شدن و تنهايي راضي شدم نامزد کنم که اگه اين مورد تنها دليل نامزديش باشه حتما زندگيش تباه خواهد شد...
    خودش ميگه دليل زنگ زدنم بيشتر به خاطر دلتنگيم بوده و روزهايي که از تو دور بودم زندگيم جهنم بوده و از خدا خواستم يه بار ديگه ما رو بهم برسونه ....فقط نميدونم چرا وقتي من گفتم بيا در عمل بازم بهم برسيم ميگه نه ..شروع کرد به کنار کشيدن ...

  11. 2 کاربر از پست مفید behnam2020gh تشکرکرده اند .

    sia518 (شنبه 09 اردیبهشت 96), آرام 10 (شنبه 09 اردیبهشت 96)

  12. #57
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 دی 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,905
    سطح
    26
    Points: 1,905, Level: 26
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    45

    تشکرشده 64 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    سلام آقا بهنام
    9 ماه برای بازسازی کامل روح و روان شما زمان زیادی نیست مخصوصا اگر در کنار مشاور این دوران رو طی نکرده باشید و تکنیک های مناسب رو بکار نگرفته باشید . طلاق جزو پراسترس ترین وقایع زندگیه هرفرده. شما حل مساله رو سپردی به گذر زمان و به مشاوره گرفتن از افراد غیر متخصص بسنده کردی و با وجود این عملکردت بد نبوده .
    شما در برابر حرف های همسر سابقت متزلزل شدی و احساس کردی دوباره به وجودش نیاز داری چون توی این 9 ماه تلاش نکردی تا ریشه ای مسائلت رو حل کنی. باید نسبت به مساله ات بصیرت و آگاهی پیداکنی تا گرفتار مشکل یا مشکلات مشابه نشی. شما هنوز به آگاهی نرسیدی که مشکل چیه و کجاست؟ هنوز به درک جامع از شرایطت نرسیدی حتی شاید خودت و نیازهاتم به خوبی درک نکردی و نشناختی.
    شما که دانشجوی خوبی هستید و حتما در دانشگاه خوبی درس می خونید توی این 9 ماه به مرکز مشاوره دانشگاهتون رفتید؟ از یک مشاور معتبر مشورت گرفتید؟ احتمال وجود افسردگی رو در خودت بررسی کردی؟
    آقا بهنام شما علاوه بر اطلاعات نیاز به انجام گام به گام تکنیک های مختلف دارید و حتما این رو باید با یک مشاور پیش ببرید.
    شما مثل راننده ای هستید که برای اولین بار تصادف کرده حالا به جای رفتن به تعمیرگاه داره از تجربه ی بقیه راننده ها استفاده میکنه و فقط این زمان رو کش میده بدون هیچ سودی. درحالیکه اگر به یه تعمیرگاه بری شاید یه هفته ماشینت بمونه و بعد درست بشه. حالا در کنار رفتن به تعمیرگاه اگر از نظر رانندگان باتجربه هم استفاده کنی بد نیست اما اول تعمیرگاه!
    آقا بهنام شما هم اول تعمیرگاه! روان شما بیش ازین نیازمند توجه و مراقبت شماست .
    سلام بر شما و ممنون از راهنمایی هاتون ...راستش من خودم اصلا بعد از طلاق به مشاوره و آدمای متخصص مراجعه نکردم ..چون به نظر من گذر زمان خودش بزرگ ترین مشکلات رو تا حدودی حل میکند ....من یکی دو ماه اول به شدت زجر کشیدم ولی بعدش خورده خورده تونستم تا حد زیادی خودمو بازسازی کنم ....دیگه این سه ماه آخری کلا اون خاطرات و اینا برام مثله یه خواب شده بودن ...از نظر خودم به بهترین نحو تونستم خودمو جمع کنم ...
    حالا هم وقتی برگشت حالا با هر دلیلی بوده ...فقط میدونم کارش اصلا درست و انسانی نبوده ....آخه زندگیه منو بهم زدن ..یا اعصاب منو داغون کردن و منو حرص دادن چه فایده ای برای اون داره؟
    حالا هم حدود چند روزه که اصلا باهاش ارتباط نداشتم ..خدا رو شکر خیلی حالم بازم خوب شده ..به خصوص با توجه به اینکه من همه ی تلاشمو رو انجام دادم که ایشون اولا طلاق نگیرن و دوما بعد از طلاقش هم تمام سعیمو کردم که برگرده ....ولی وقتی میبینم اون اصلا دوس نداره برگرده و هنوزم همون آدم سابق و دم دمی مزاج هست و از طرف خودمم همه ی تلاش ها و راهها صورت گرفته تا برگردن ..دیگه خود به خود سرد شدم ازش ....و حسرت هم نمیخورم چون همه تلاشمو کردم ...
    به نظرم هر کسی واقعا دلش با کسی باشه و اونو واقعا بخواد تا پای جونش برای بدست آوردنش میجنگه ...و من این کارو کردم ..ولی وقتی میبینم اون اصلا حتی حاضر نیست برای بدست آوردن من با خانواده ش حرف بزنه ...پس بر دو سویه بودن این عشق شک میکنم ...
    به قول دوستان بهتره آدم عشق رو فدای کسی بکنه که قدر عشق رو بدونه ...نه کسی که اصلا نمیدونه عشق چی هست ..

  13. 2 کاربر از پست مفید behnam2020gh تشکرکرده اند .

    زن ایرانی (یکشنبه 10 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (یکشنبه 10 اردیبهشت 96)

  14. #58
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    . .:
    سلام

    بعد از یه جدایی

    ما تا وقتی تهه قلبمون منتظر برگشت شخص ،زندگی و موقعیت )قبلی( هستیم ، نمیتونیم خوب زندگی کنیم ، شاید شاد شیم شاید فکر کنیم داریم کار میکنیم وتفریح و زندگی خودمونو داریم اما این مقطعیه ،
    یه عکس یه خاطره یه خبر میتونه همه چیزو بهم بریزه ، مثل شما که حالت خوب بود و یه دیدار همه چیزو خراب کرد ،

    ما درگیر کار و مشغله هامون میشیم و فکر میکنیم داریم فراموش میکنیم ، اما به محض خلوت و تنهایی طولانی ، منزوی میشیم ، افسرده میشیم میخواهیم ازین تنهایی فرار کنیم و گاهی فرار میکنیم به جاهایی که نباید.
    اگر اون لحظه خبر بیاد که قراره اون شخص، اون موقعیت قبلی ، (با یه ضمانتی که ترسمون از شکست دوباره رو حل کنه ) برگرده ما از خوشحالی اشک شوق میریزیم ، از ته قلب، آروم و خوشحال میشیم !

    چون ما منتظریم .
    و این منتظر بودن حتی نا خودآگاهه و ازش خبر نداریم . حتی فکر میکنیم اگر طرف برگرده هر گز بهش فرصت دوباره نمیدیم، اما واقعیت چیز دیگه ایه ،اینکه ما جدا شدیم به امید برگشت دوباره ، ما هنوز باور نکردیم و نپذیرفتیم که او با ما هیچ نسبتی نداره و هیچ ربطی به ما نداره ،

    ما دوست داریم دنبال کنیم که سرانجام او چه شد ؟ آیا پشیمون شد ؟ آیا دلتنگ شد؟ و این سوالات و کنجکاویهای ما هر جوابی که داشته باشه ، اون جواب مارو بهم میریزه ،
    چون ما منتظریم و داریم پیگیری میکنیم. این پیگیری ها و این انتظار خیلی نامحسوسه و ما نمیخواهیم قبول کنیم ولی واقعیت داره و باید حلش کنیم .
    مدام از خودمون بپرسیم که آیا اگر الان شخصی با موقعیت و شخصیت همسر سابقمون به ما پیشنهاد بشه ، آیا ما میپذیریمش ؟ اگر 2تا پله بالاتر از او باشه چهطور ، میپذیریمش؟ نه ، گاهی اگر 10 تا پله جلوتر از همسر سابقمون هم باشه ما نمیپذیریمش چون ما متوجه شدیم که کلا با شخصیت دیگه ای سازگاری داریم و خوشبخت میشیم.

    از خودمون بپرسیم ، چند درصد آدما تغیر میکنن ، که ما منتظر تغیر و دگرگونی همسر سابقمون هستیم . چند درصد از مردهای رفیق باز ، این عادت رو ترک کردن و شم اقتصادی پیدا کردن و مدیریت مالی یاد گرفتن و دگرگون شدن؟ چند درصد تا آخر عمر تنبل باقی میمونن و فقط به اندازه حقوق بخور نمیر کار میکنن ؟ هر نوع تغیری در شخصیت آدما دقیقا مثل همین مثاله ...
    اونهایی هم که تغیر میکنن خیلی برای این تغیر زحمت کشیدن و به خودشون سخت گرفتن و تمرین کردن ، در نهایت تغیرشون کاملا واضحه و مشهوده و نیازی به فکر کردن و دلیل و مدرک آوردن برای اثبات اون تغیر و دگرگونی نیست چون کاملا ملموسه.
    همسر سابق ما جزء کدوم دسته است ؟ جزء 95 درصدی که تا آخر عمرش همت تغیر رو نخواهد داشت یا جزء اون 5 درصد؟ اگر جزء اون 5درصده و کلی زحمت کشیده که خودشو تغیر بده پس ...
    اگر جزء اون5درصده دلیل و مدرک نمیخاد که ما به خودمون ثابت کنیم تغیر کرده ، پشیمونه ، چون اینو گفت چون اون کارو کرد . آدم تغیر کرده و اصلاح شده ، با کارهاش و اعمالش ثابت میکنه خودشو ، 4تا پیامک دلیل بر تغیر نیست! در نتیجه یه سوال از خودمون بپرسیم ، آیا زندگی با او به صلاح ما هست ؟
    اگر ما بخواهیم به پیشنهاد رجوع همسر سابقمون جواب مثبت بدیم ، چه فرقی داریم با اون کسی که ملاکهاش برای ازدواج یکی مثل همسر سابقمونه؟ اگر ما بخواهیم جواب مثبت بدیم ، پس ما نسبت به اون موقعی که انتخابش کردیم (اشتباه بزرگ زندگیمون) چقدر رشد کردیم ؟

    اگر ما به تمام نکات بالا فکر کنیم ، خیلی به خودمون کمک کردیم ، چون تنها راه نجات و کنترل احساسات واقع بینی هست ، پذیرفتن شرایط ، دقیقا به همین شکلی که هست .

    امیدوارم از صمیم قلب تسلیم و راضی به رضای خدا باشید و بهش اعتماد کنید
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  15. 4 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    behnam2020gh (پنجشنبه 21 اردیبهشت 96), mohamad.reza164 (شنبه 16 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (شنبه 16 اردیبهشت 96), غبار غم (سه شنبه 02 خرداد 96)

  16. #59
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    من خیلی تلاش میکنم وارد این موضع نشم. می دونم حساسیت ایجاد میکنه.
    ولی از کارشناسان و مدیران سایت تقاضا می کنم با دید تحلیلی، نگاه همه جانبه به این تاپیک داشته باشند.

    تقریبا تمامی اظهارات بیان شده احساسی و بدون درنظر گرفتن این واقعیت است که در این مسائل (تقریبا) همیشه دو طرف نقش دارند. اتکا به دلایل یک طرف دعوا، آنهم در شرایطی که از پاسخ به سوالاتی که می تواند (تاکید می کنم می تواند و نه حتما) کاستی های مدعی رو آشکار کنند امتناع می گردد، دلیل کافی برای عدم تائید فرد است. حداقل تاوقتی که اون جنبه های تاریک رو روشن کند.

    یک نوع نگرانی هم نسبت به این تاپیک دارم که فعلا ترجیح میدم سکوت کنم.

  17. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    behnam2020gh (پنجشنبه 21 اردیبهشت 96), گیسو کمند (یکشنبه 17 اردیبهشت 96)

  18. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    دوست عزیز سلام

    اولا بذارید ابراز خوشحالی کنم از اینکه مردهای با تلاش و پاکی مثل شما وجود دارند و امیدوارم بهترین اتفاق ها براتون بیفته. من یه خانوم هستم و نحوه آشناییم با همسرم تقریبا مشابه با شما بود و البته مخالفت ها و حمایت نشدن های همسرم هم مشابه با شما بود طوری که وسطای تاپیک فکر کردم همسر من این مطالب رو نوشته.

    من می خوام از جنبه خانوم صحبت کنم. هرچند حق کاملا با شماست و خانومتون کار بچه گانه ای کردند که روی طلاق پافشاری کردند اما من فکر می کنم شاید تا حدودی مثل گذشته خودم شدن و خیلی کم به ایشون حق می دم. هر چند مقصر اصلی هم ایشون هستند و راه های دیگه ای هم غیر از طلاق وجود داره.

    من و همسرم هم سر کار با هم آشنا شدیم و از همان ابتدا خانواده ایشون بنای مخالفت گذاشتن و دنبال بهانه های متعدد بودند در صورتی که تعریف از خود نباشه نسبت به معرفی هایی که به همسرم می کردن یه سرو گردن از همشون بالاتر بودم و البته بی عیب تر . تا اینکه بهانه کردند خونواده مارو نمشناسن . ما قبل از خواستگاری حتی رفت و آمد کردیم خلاصه هز سازی زدند ما رقصیدیم. در نهایت خون همسر من رو تو شیشه کردند که نمی خوایم در نهایت خیلی به من ضربه وارد شد و تقریبا افسرده شدم همسر من هم مثل شما تو روی خونوادش ایستاد و ما ازدواج کردیم اما می تونم بگم شش ماه اول زندگی مون جهنم بود. منم مراسم عروسی نگرفتم و شرط گذاشتم ماه عسل یه کشور خوب بریم که همیشه دوست داشتم. عروسی نگرفتن . رو قولشون هم نبودن و ماه عسل جای دیگه بردن چون همسرم پول نداشت.باباش یه قرون نداد نه به خودش نه واسه عروسیش. حالا اینا بماند تموم شده و مهم نیست . اما از یه جایی به خودم اومدم پشیمون بودم که چرا اینقدر یار بودم با همسرم ؟ چرا وایسادم و جنگیدم ؟ به چی رسیدم ؟ همسرم هم مثل شما بی عیب و سخت کوش و مستقل بود و حسن های زیادی داشت اما من تو برهه ای از زمان انگار کور شده بودم . مشکل مالی داشتیم و به آرزوهام نرسیده بودم. مگه یه دختر چند بار ازدواج می کنه. یکی یکی یاد خواستگارام افتادم که وضع مالی خوب با خانواده های خوب و اینکه چطور برام سر و دست می شکوندن. دلم می خواست از شوهرم جدا شم. افسردگی گرفته بودم و سر هر چیز الکی به همسرم گیر می دادم. قبول دارم خیلی اذیتش کردم و الان می خوام براش جبران کنم. خیلی باهام بدرفتاری شد و من همه رو سر همسرم خالی کردم. اما تفاوت ما با شما این بود که خانواده ایشون علنا مشکل ایجاد کردند و غیر از حمایت مالی از پسرشون پولهاش رو هم می گرفتن و این به شدت من رو اذیت می کرد. انقدر پیش می رفتیم که هفته ای یکبار می گفتم طلاق می خوام. اما ایشون صبر کردند پیش مشاور رفتیم . افسردگیم رو تشخیص دادن قرص خوردم و خیلی بهتر شدیم. هر دوتامون.

    سرگذشتم رو گفتم واسه اینکه شاید همسر شما هم از یه سری چیزها ناراحت بود و دچار افسردگی شده بود. گفتین مخالفت خونوادتون رو اونها نفهمیدم اما من شک دارم به خانومتون نگفته باشید.
    اول اینکه خانومتون احتمالا مزیت هایی داره که خواستگارهایی داشته و نا خودآگاه بعد از عقد نداشته های شما رو با داشته های اونها مقایسه کرده که کار 100 درصد اشتباهی هست و دچار بحران شده و فکر می کرده حیف شده که عقد کرده و از خیلی چیزها داره می زنه. اونم مثل من کور شده بوده احتمالا.
    من فکر می کنم که در مورد خونوادتون و مخالفتشون می دونسته و نا خودآگاه یک نگاه از بالا به پایین تو وجودش شکل گرفته که ببین با همه مشکلات و بی پولیش می سازم و این جوابمه. فکر کردن چه خبره. مگه خونوادم منو از سر راه آوردن که اینجوری شوهرم بدن (تمام فکرهایی که من اون موقع می کردم)
    خانومتون مادی نبوده فقط عصبانی بوده که یکی از بزرگترین آرزوهاش که عروس شدن و عروسی گرفتن هست رو قراره نادیده بگیره و تحت تاثیر حرفها و دوستانش هم بوده بدون شک. حتی نا خودآگاه همین مقایسه ها رو تا یکی دو سال بعد از ازدواج برخی خانوما دارن. یا حتی فامیلاشون و دوستانشون.
    و اینکه می گم مادی نبوده به دو علت می گم یکی اینکه حرف شمارو برای مراسم نگرفتن اولش پذیرفته و اینکه مهریش رو بخشیده.
    در مورد جشن عروسی علاوه بر خود دختر خانوم مادرها هم ارزو دارن دخترشون رو توی یه جشن آبرومند با لباس عروس ببینن و این عوض شدن حرف خانوم می تونه تاثیر نظر خانواده هم باشه که تا حدی حق هم دارن. کاری که من نکردم در حق مادرم و نمی تونم خودم رو ببخشم. به خصوص اکه من تک دختر هم بودم.

    در کل دوست عزیز برای من به شخصه خیلی سخته به آدمی اعتماد کنم و مطمئنم بعد از طلاق دیگه نمی تونم طرفم رو مثل سابق دوست داشته باشم اما می خوام بگم خانوم شما بعد از عقد دچار بحران و یه جورایی افسردگی شده شاید مشکلات مالی بوده یا شاید حسادت یا مقایسه یا هر چیز دیگه ای ولی چیزی که مهمه ایشون الان پشیمونه. نظر من اینه که اگه هنوز دوستش دارید ته قلبتون و نمی تونید فرد دیگه رو هنوز دوست داشته باشید یه فرصت بهش بدید که باهاتون حرف بزنه (نمی گم دوباره ازدواج کنید) فقط حرفاش رو بشنوید. اگه قراره فردا همش به این فکر کنی کاش جواب می دادم ببینم چی میگه یا کاش باهاش مونده بودم یا لباس پوشیدنش اینجوری بود عطرش اونجوری بود زن دومتون رو بدبخت خواهید کرد و اینبار شما همش در حال مقایسه خواهید بود.

    اینو تاکید می کنم اگه هنوز دلتون پیششه و ته دل دوسشون دارید در غیر اینصورت فراموشش کنید. (من فکر می کنم هر دو هنوز هم رو دوست دارید چون اگه نداشتید دو دل نمی شدید)
    در ضمن نظر من اصلا کارشناسی یا عاقلانه نیست و کاملا احساسیه و این رو خودم می دونم و فکر می کنم تا حدودی می تونم شما رو درک کنم . بعضی وقتها عاقلانه رفتار کردن باعث می شه از زندگی لذت نبریم.

    ببخشید طولانی شد



    من با نظر شما کاملا موافقم چون خودم الان در همچین شرایطی قرار دارم و وضعیت زندگی منم دقیقا مثل شما بوده .و اینم مطمینم که همسر شما هم مثل من تو یه شرایط بحرانی تصمیم اشتباه طلاق رو گرفتن و احتمالا مثل من به خاطر افسردگی و سر خوردگیشون بوده و مطمینا الان پشیمون هستن.ازتون می خوام که به حرفای همسرتون فکر کنید و بهش یه فرصت دوباره بدین...
    جویبار لحظه ها جاریست....

  19. 2 کاربر از پست مفید بیتا جون تشکرکرده اند .

    behnam2020gh (پنجشنبه 21 اردیبهشت 96), maryam.mim (یکشنبه 24 اردیبهشت 96)


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.