راستش رو بخای جمله اخرت رو خوندم خندم گرفت!!!!!!
مثل دخترای 18 ساله گفتی
عزیزم مشکل اصلی شما احساسی بودن ووابسته بودن زیاد شماست وقتی ما در مورد کسی احساس خوب زیادی داشته باشیم اگر خطایی ازش ببینیم مثل ساختمان پلاسکو از نظرمون فرو میریزه
حالا شما همین احساس وابستگی افراطی رو به پسرت داری یعنی یه جوری میخای خودت رو به چیزی بچسبونی تا اروم بشی اینکه پسرت رفته اردو باعث دلشوره و اشک شما شده ناشی از همینه
یادت باشه تو زندگی به هیچ چیز دلنبند که دقیقا از همونجا فرو میریزی!!!!

ازونجا که میگی همه امیدت توزندگی دست داشتن همسرت بوده پس معلومه که ایشون دوست داشتنش رو خوب نشون میداده و حالا یه اشتباهی کرده که بهت گفتم احساس اتت رو بهش بگو ازش بخاه در غیاب شما در حضور اون افراد از شما تعریف کنه وبگه کهحرفهاشاز عصبانیت بوده
درضمن درزندگی قوی باش تا اینقدر احساسات شما در گرو دیگران نباشه!!!!