به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    1- توی تاپیک قبلی شما دیدم که گفتید خانواده همسرتون مخالف ازدواج شما بودن
    و گویا پدرشون توی مراسم عقد شرکت نکردند ( یا گفتند شرکت نمی کنم)

    2- به نظر خودتون همسرتون کمالگراست

    3- بعد از دو سال آشنایی و نامزدی و ... بعد از عروسی شما از ایشون برای رابطه جنسی فرصت خواستی
    قطعا منظورم این نیست که شما بدون آمادگی و خواست خودتون باید رابطه را قبول می کردید

    اما آیا دو سال زمان کافی نبود که شما به این آمادگی برسید؟

    به نظر من فرد کمالگرایی که علیرغم مخالفت خانواده اش و مشکلات دیگه با دختر مورد نظرش ازدواج می کنه
    و این دختر حتی برای رابطه جنسی به ایشون ایراد می گیره ( نکاتی از رابطه را بهشون گوشزد کردی) و از رابطه کامل سرباز می زنه ...

    یه شهر دیگه هم رفته و بیکاره و ....
    اینا رو بذار کنار همدیگه و ببین چقد مایوس می شه از کاری که کرده ( ازدواج)

    سعی کن یه جوری این جو ایجاد شده را درست کنی. مشکل بزرگی نیست
    ولی حیفه زندگی نوپایی که می تونه با شادی و آرامش و انگیزه شروع بشه، در افسردگی و یاس سپری بشه.

    ---------------

    فکر نمی کنم مشکل بزرگی باشه که برای رابطه پیشقدم بشید.
    لازم هم نیست در قالب کلمات و برنامه ریزی و ... باشه
    من اصلا نمی فهمم می گید صحبت کردم و نشد و اشتیاق نداره یعنی چی؟
    خودت هم اشتیاقی نداری؟ تمایلی نداری؟
    از یه متخصص کمک بگیر.
    سلام شیدای عزیز
    چه قدر خوب گفتین. من شاید با این دید نگاه نکرده بودم. هرچند مطمئنم خودمم تقصیراتی دارم اما این طور واضح خودم رو مقصر ندیده بودم. شیدای عزیز البته من به نحوی از ایشون انتقاد نکردم در رابطه که بگم تو نمیتونی یا هیچ وقت نتونستی و ...برعکس کلی در این مورد تلاش کردم که خوب نقد کنم و سعی کردم قوانین نقد از ایشون رو رعایت کنم. در مورد مهلتی هم که از ایشون خواستم قبلا با هم حرف زده بودیم و به دلایل منظقی خواستم این اتفاق در موقع بهتری بیفته تا در شرایط ابتدای جابه جاییمون نباشه و این بیشتر از اینکه مهلت امادگی روحی باشه، مربوط به فضا و فیزیک بود البته من اینو هیچ وقت واضح بهش نگفتم که چرا الان نمیخوام و اون هم گذاشت به حساب امادگی روحی من و نپرسید که شاید باعث شده مثل شما فکر کنه که من از لحاظ روحی نپذیرفتم!
    واقعا ممنون باعث شدید که من این رو بفهمم و حتما باهاش در این مورد حرف میزنم.
    شما فرمودین که سعی کنم این مشکل موجود رو حلش کنم. واقعا ازتون میخوام بگین چه طوری. البته در مورد رابطه از من پرسیدین اشتیاقی دارم یا نه. من مشکلی ندارم و فکر میکنم اگه رابطمون درست باشه بله میخواستم که این رابطه عمیق تر و بیشتر بشه. به طور غیرمستقیم هم سعی کردم پیشنهاد بدم اما ایشون گفت تو که نمیخواستی و نمیخوای و من هم نمیخوام! من هم نتونستم بگم که واقعا اوضاع عوض شده و فقط باعث شده احساس کنم بیشتر نشون دادن احساس و اشتیاقم ، باعث میشه کوچک بشم. دلیل این حس منفی من هم این هست که همسر من در این موارد صحبت نمیکنه، و وقتی فقط منم که خواسته دارم و ازش حرف میزنم حس خوبی به من نمیده چون من خودم هم ذاتا ادمی نیستم که در مورد هر مسئله راحت حرف بزنم.
    الان شما گفتین من پیشقدم بشم ولی ازتون میخوام قبل از اقدام من، این پاسخم رو بخونین و راهنمایی های بیشتری در اختیارم بگذارین.
    ببینین به فرض اینکه صحبت شما درست باشه و همسر من از همین امتناع من دلخور شده باشه، من مشکلم اینه که چرا نمیگه! چرا هیچ وقت نمیشینه به من بگه ماهانه چرا نخواستی با هم باشیم؟ اصلا چی شده که اینقدر ناراحتی؟ همیشه من باید ناراحت شدنم رو بروز ندم و خودم رو قوی نشون بدم و ایشون بدون توجه به احساسات من عمل کنه؟!! بعد من الان با شرایط روحی فعلیم میترسم که پیش قدم بشم و دوباره با بی میلی ایشون رو به رو بشم که باعث بشه دل شکسته تر از الانم بشم! در این صورت چی؟ اجازه بدم حتی این بخش از زندگی جدیدمون هم با خاطرات منفی شکل بگیره؟
    پیشاپیش ممنون که خالصانه و خواهرانه کمک میکنین....

    نقل قول نوشته اصلی توسط yarmehrban نمایش پست ها
    ماهانه ی عزیزم سلام.. با این تفاسیر به‍تر هست با هم پیش یک مشاور خانواده، روانشناس برین. علاوه بر شما باید همسرتون هم قدم بردارن. تلاش یک طرفی نتیجه مطلوبی نداره. شما هم از حساسیت و واکنش های زیادی پرهیز کنین چون مردها نسبت به این چیزها هوشیارن و واکنششون بیشتر شبیه لج کردن هست و بدتر کردن اوضاع. حتما مراجعه کنین تا همسرتون چند جلسه باهاشون صحبت بشه و مشکلتون انشالله حل بشه.
    یار مهربان من هم با شما موافق هستم که تلاش یک طرفه فایده نداره. دیروز متاسفانه علی رغم کنترل خودم که گفته بودید عدم رضایتت رو نشون نده، نتونستم خودمو کنترل کنم و در تنهایی خودم کلی گریه کردم و واقعا حالم بد بود که همسرم متوجه شد. خودش گفت این به خاطر رفتارهای منه و داره سعی میکنه اون طور نباشه اما من از دردم کم نشده. ادم کینه ای نیستم و اصلا نمیدونم چرا علی رغم اینکه دیدم نمیخواد من بد باشم حالم خوب نشد! فکر میکنم چون در مورد ناراحتی من هیچ حرف دیگه ای نزد! نگفت ماهانه کدوم رفتار من اذیتت کرد! ماهانه این کارو کردم چون مثلا عصبانی بودم. هیچی نگفت. سعی کردم باهاش حرف بزنم اما بحثو منحرف کرد و گفت بریم قدم بزنیم. این حرف نزدنا باعث میشه قضایا سربسته توی دل من بمونه و حالم خوب نباشه. متاسفانه الان نمیتونم برم مشاوره ولی اگه شرایط فراهم شد حتما این کارو میکنم. خودم هم نمیدونم چه طور با همسرم حرف بزنم. حس میکنم هر روز دارم با نگاهم ، با کلامم با احساسم مستقیم و غیر مستقیم بهش خواسته هامو میگم. درد و دل میکنم و تازه حرف زدن بیشتر در موردش یه جور بی تاثیرترش میکنه چون براش عادی میشه. منظورم این نیست که مدام دارم غر میزنم ولی وقتی روزی چندبار با رفتار نادرستی روبه رو میشم لااقل یک نگاه معنادار میکنم، یک جمله میگم که بهتر بود این جور میکردی، و حالا نمیدونم در مورد چی باید باهاش حرف بزنم چون همه چیز رو گفتم! باز هم ممنون و اگه ایده ای داشتید حتما بهم بگین...

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستانی که همراه من بودین سلام
    من امروز خونه بودم و از صبح فکر کردم که شاید بد نباشه یک بار دیگه شانس شاد بودن زندگیمو با حرف زدم مستقیم با همسرم امتحان کنم. تو فکرم سناریوهایی که سازنده تر باشه رو انتخاب کردمو و ظهر خواستم با همسرم حرف بزنم. اینجوری شروع کردم که فکر کنم این هفته من با ناراحتییام اذیتت کردم. اونم گفت اره. گفتم نمیخواستم این جوری بشه اونم تو شرایطی که باید پشتت باشم و محبت بهت بکنم. اونم گفت از نظر من همه چی خوب بوده و عالی اصلا هم موضوعی برای بحث نیست و خواست بحثو تموم کنه که من واقعا با عصبانیت ازش خواستم ادامه بدیم. ایشونم قبول کرد و گفت بگو. منم از رفتارهای سردش بهش گفتم. اینکه چه قدر اذیت میشم، و اون گفت دلیلش فقط اینه که من رو کارم تمرکز دارم و نمیتونم عکس العملای طبیعی نشون بدم و این ویژگی من هست که تا غرق در کاریم دوست ندارم به چیز دیگه ای مشغول بشم! گفت میفهمم تو ناراحتی و منم ناراحت میشم اما اینقدر باهوش هستی که خودت راه حلاشو همیشه پیدا میکنی و موضوعات حل میشه! گفتم یعنی چی که عکس العمل طبیعی و نرمال ندارم! هرکس یک طوری هست اما بیا با هم تمرین میکنیم گفت من این طوریم و این قابل اصلاح نیست! دوست ندارم و ... ازش پرسیدم چرا اصلا وقتی حالم اینقدر بد بود نیومدی بپرسی چی شده!؟ نگفتی کمک کنم که حالش خوب بشه گفت الان دارم میپرسم!!! و جواب قانع کننده ای نداشت براش! ازش چند بار پرسیدم که خواسته هاتو من براورده میکنم؟ رضایت داری از رابطمون و تایید کرد که حتی بیش از تصورش و خواستش هستم براش!! تایید کرد دوستم داره اما رفتار اون به این شکل هست!!
    شیدای عزیز امیدوارم بهم باز سربزنی و اینو ببینی که نظرتو بگی، با توجه به راهنمایی شما حتی بهش گفتم دلیل من برای مهلت از رابطه با تو امادگی روحی و .. نبوده و من همیشه دوستت داشتم و دارم و خلاصه مفصل دلیلمو گفتم! گفت اهان من فکر کرده بودم تو امادگی نداری، میترسی یا هرچی اما مهم نیست اصلا ناراحت نشدم و ...
    نهایتا گفتم ببین مشکل من حل نشد! دل شکستگیام، ناراحتیام، همه مونده. باز سرد بودنت اتفاق میفته و باز من میشکنم و اگه مدام بیام بهت بگم برای جفتمون عادی میشه و دفعه بعدی حتی مهم نیست برات که من گریه میکنم یا زجر میکشم! گفت خب چی کارکنیم؟ منم گفتم هر چند وقت یک بار به رابطمون و ایده ال هات فکر کن. ببین چه جوری میشه بهتر باشه و باهام حرف بزن ازش... خلاصه بحث موفقی نبود بچه ها :((((( تنها راه حل من کم کردن حساسیتم رو رفتارهای همسرم هست، در مورد رابطمونم من فکر نمیکنم درست باشه مستقیم بهش پیشنهادی بدم (منظورم رابطه کامل هست چون در غیر این صورتش که وجود داره)، نمیدونم یک حسی تو وجودم میگه اصلا یک سری رویاها و خواسته های تو به درک... وقتی همه حرفامو قبول داره اما حاضر نیست برای شاد بودن من کاری کنه این چه معنی داره! این چه دوست داشتن مسخره ای هست!هرچی دست و پا میزنم تا درست زندگی کنم نمیشه انگار پام زنجیر شده و فقط زجر میکشم. از طرفی قبول اینکه زندگیم با همه سختی هایی که براش کشیدم بشه یک ازدواج مثل هزاران ازدواج بقیه که فقط دارن زندگی رو میگذرونن برام سخته. هیچ وقت نمیخواستم و نمیخوام این طوری باشه...
    ببخشید که اینجا دردودل کردم اما دو دلیل داشت، یکی اینکه دوستانی که راهنماییم میکردن در جریان وضعیت من باشند و یکی اینکه واقعا به گفتن حرفام نیاز داشتم. منتظر نظرات جدیدتون هستم....
    ویرایش توسط Mahaneh : شنبه 14 اسفند 95 در ساعت 02:07

  3. #13
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    من فکر می کنم شما زیادی حساسی. زیادتر از حد می خوای طرف مقابلت را کامل تحت کنترل داشته باشی

    این چیزایی که داری می گی بخشیش ویژگی بیشتر مردهاست. اونقدر که شما راحت از احساست حرف می زنی اونا از احساسشون یا مشکلشون و ... حرف نمی زنن.
    انتظار داری همه چیز در قالب کلمات گفته بشه. تا این حد انتظار حرف زدن از مردها، انتظار عادی نیست.
    گاهی اوقات و شاید بعد مثلا یکسال توی یه بحث، گفتگو یا حتی دعوا ... شما جمله ای از همسرت بشنوی که فکر می کنی هیچوقت حتی بهش فکر هم نمی کرده. اما می کرده. ولی به این راحتی که ما خانمها حرف می زنیم، حرف نمی زنن.

    شاید بهتر باشه هم مردها را به طور عام بیشتر بشناسی و هم همسرت را به طور خاص.

    من احساس می کنم یه مقدار هم انتظارت از زندگی مشترک رمانتیک تر و غیرعادی تر از واقعیت زندگی هست.

    خیلی طرف را محاکمه می کنی که حرف بزنه. اینقدر تحت فشار نذارش.
    سعی کن حسش کنی، درکش کنی.

    در مورد رابطه جنسی هم اگه زیاد سوال کنی به نظرم بیشتر گیج و حساسش می کنی.
    بذار راحت باشه و سعی کن خودت از نوع برخورد و رفتارش بفهمی چی می خواد و چه احساسی داره به رابطه تون.
    البته که اگه ازش بپرسی رابطه خوب بود ... می گه آره. اونم با این اخلاق شما عمرا جرات کنه چیزی بگه ( شوخی بود، ولی کمی جدی هم توشه)

    اگه همسرت عادت به حرف زدن تو رابطه را نداره، بعیده بتونی این عادت را توش ایجاد کنی
    و حتی بهتره اونقدر روش پافشاری نکنی. شاید بتونی گاهی سوالی بپرسی و جوابت را بگیری
    اما این که انتظار داشته باشی خودجوش حرفی بزنه ... شاید درست نباشه.
    مردها روی رابطه شون حساسند. اگه شما ایراد بگیری یا حتی خواسته ات را درست مطرح نکنی ممکنه فکر کنه توانایی جواب دادن به نیاز شما را نداره و از این ناتوانی اذیت بشه. خیلی ظریف خواسته ات را باید مطرح کنی، طوری که شکل انتقاد و ایراد گرفتن نداشته باشه. می تونی از سایتهای معتبر کمک بگیری.

    به هر حال آدمها با هم فرق دارند. اگه بشه این فرقها را درک کنی و باهاشون کنار بیایی زندگی قشنگ تری خواهی داشت
    سعی کن توی رابطه به شکل دیگه ای لذت ببری. الزاما وابسته به کلام همسرت نباش.
    اگه نیاز به شنیدن چیزی داری می تونی از موسیقی بدون کلام استفاده کنی
    از عود و شمع و خوش بو کننده هایی که فضا را برات لذت بخش تر کنه

    گفتگو می تونه کمک کننده باشه
    اما من فکر می کنم یه جاهایی خیلی گفتگو موثر نیست.
    یا مهارت بالایی می خواد، یا مداخله ی نفر سوم ( مشاور) که بتونه گفتگو را هدایت کنه.

    در مجموع بهتره اینقدر همسرت را زیر ذره بین نذاری.
    ما همه متفاوتیم ... تحت فشار نذارش که تو قالبی که شما می خوای در بیاد.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 14 اسفند 95 در ساعت 19:05

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    نازنین2010 (سه شنبه 17 اسفند 95)

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون شیدای عزیز از راهنماییتون
    چیزی که گفتین خیلی نکته خوبی بود: "سعی کن حسش کنی، درکش کنی"
    چشم حتما سعی میکنم از حالت مواخذه بیرون بیام، و ببینم واقعیت قضیه و حالت همسرم چی هست.
    در مورد رابطه هم شما فرمودین شاید ناراحتیش چیزی باشه به همین خاطر من باز سوال کردم اگرنه با شما موافقم که سوال کردن بیش از حد ممکنه بدترش کنه. ولی طبق راهنماییتون همین کار رو میکنم. سعی میکنم بسپارمش به حسش!
    متسفانه شاید شوخی به جایی کردین! درواقع ممکنه به خاطر حساسیت های زیاد من همسرم تازه کمتر از خواسته هاش میگه چون میترسه منو برنجونه. لازمه کاری در این مورد بکنم؟ یا کلا اصلا من دیگه من نزنم!!
    به طور کلی باید بگم اینکه من بازخواستش کردم به قول شما یا بیش از حد حتی تو موضوع رابطه پافشاری کردم علتش این بود که ایشون به این شکل نبود و طبیعتا من خودم هم گیج شدم که چرا و مدام ازش پرسیدم و خواستم همه چیز رو اصلاح کنم اگه نه اهل غرغر کردن بهش یا رنجوندنش اصلا نیستم! ولی میبینم از چیزی که میگفت و بود فاصله گرفته و این نگرانم میکنه. مثلا شما میگین اگر اهل حرف زدن نبوده بعیده تغییرش بدی... قصد من تغییر نیست مشکل اینجاست ایشون کسی بود که قبلا این خواسته رو از من داشت و انجام میداد و الان تغییر کرده در حالیکه قبول داره خوب بوده و میخواد باشه اما انجام نمیده.....
    واقعا ممنون. سایر جملات کامنتتون رو چندین بار خوندم و سعی میکنم با خودم مرورشون کنم چون شاید عادی به نظر برسه ولی حق با شماست. پذیرش تفاوت ها کار من رو خیلی راحت تر میکنه. من سعی میکنم از همه راهنمایی هاتون استفاده کنم تا زندگی بهتری بسازم. نمیدونم چه طور از همراهیتون تشکر کنم فقط امیدوارم پاسخ محبتتون رو دریافت کنین....
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    من فکر می کنم شما زیادی حساسی. زیادتر از حد می خوای طرف مقابلت را کامل تحت کنترل داشته باشی

    این چیزایی که داری می گی بخشیش ویژگی بیشتر مردهاست. اونقدر که شما راحت از احساست حرف می زنی اونا از احساسشون یا مشکلشون و ... حرف نمی زنن.
    انتظار داری همه چیز در قالب کلمات گفته بشه. تا این حد انتظار حرف زدن از مردها، انتظار عادی نیست.
    گاهی اوقات و شاید بعد مثلا یکسال توی یه بحث، گفتگو یا حتی دعوا ... شما جمله ای از همسرت بشنوی که فکر می کنی هیچوقت حتی بهش فکر هم نمی کرده. اما می کرده. ولی به این راحتی که ما خانمها حرف می زنیم، حرف نمی زنن.

    شاید بهتر باشه هم مردها را به طور عام بیشتر بشناسی و هم همسرت را به طور خاص.

    من احساس می کنم یه مقدار هم انتظارت از زندگی مشترک رمانتیک تر و غیرعادی تر از واقعیت زندگی هست.

    خیلی طرف را محاکمه می کنی که حرف بزنه. اینقدر تحت فشار نذارش.
    سعی کن حسش کنی، درکش کنی.

    در مورد رابطه جنسی هم اگه زیاد سوال کنی به نظرم بیشتر گیج و حساسش می کنی.
    بذار راحت باشه و سعی کن خودت از نوع برخورد و رفتارش بفهمی چی می خواد و چه احساسی داره به رابطه تون.
    البته که اگه ازش بپرسی رابطه خوب بود ... می گه آره. اونم با این اخلاق شما عمرا جرات کنه چیزی بگه ( شوخی بود، ولی کمی جدی هم توشه)

    اگه همسرت عادت به حرف زدن تو رابطه را نداره، بعیده بتونی این عادت را توش ایجاد کنی
    و حتی بهتره اونقدر روش پافشاری نکنی. شاید بتونی گاهی سوالی بپرسی و جوابت را بگیری
    اما این که انتظار داشته باشی خودجوش حرفی بزنه ... شاید درست نباشه.
    مردها روی رابطه شون حساسند. اگه شما ایراد بگیری یا حتی خواسته ات را درست مطرح نکنی ممکنه فکر کنه توانایی جواب دادن به نیاز شما را نداره و از این ناتوانی اذیت بشه. خیلی ظریف خواسته ات را باید مطرح کنی، طوری که شکل انتقاد و ایراد گرفتن نداشته باشه. می تونی از سایتهای معتبر کمک بگیری.

    به هر حال آدمها با هم فرق دارند. اگه بشه این فرقها را درک کنی و باهاشون کنار بیایی زندگی قشنگ تری خواهی داشت
    سعی کن توی رابطه به شکل دیگه ای لذت ببری. الزاما وابسته به کلام همسرت نباش.
    اگه نیاز به شنیدن چیزی داری می تونی از موسیقی بدون کلام استفاده کنی
    از عود و شمع و خوش بو کننده هایی که فضا را برات لذت بخش تر کنه

    گفتگو می تونه کمک کننده باشه
    اما من فکر می کنم یه جاهایی خیلی گفتگو موثر نیست.
    یا مهارت بالایی می خواد، یا مداخله ی نفر سوم ( مشاور) که بتونه گفتگو را هدایت کنه.

    در مجموع بهتره اینقدر همسرت را زیر ذره بین نذاری.
    ما همه متفاوتیم ... تحت فشار نذارش که تو قالبی که شما می خوای در بیاد.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Mahaneh تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 15 اسفند 95)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب دوستان عزیزظاهرا دیگه ایده ای نداشتن. اما من خواستم اینجا نتایجی رو بنویسم تا شاید کسی در اینده بتونه ازش استفاده کنه.
    همون طور که قبلا گفتم، من نهایتا در مورد این مشکل مستقیم با همسرم صحبت کردم که این پیشنهاد یکی از کاربرای محترم به اسم "بهاره جون" بود. به نظرم ایده خوبی بود البته همراه با راهنمایی های سایر دوستان. من ضمن اینکه حالت اعتراض و بازخواست رو از خودم گرفتم، سعی کردم خیلی شاد و سرزنده باشم، بیشتر برای خودم اهمیت قایل بشم، و نهایتا خواسته هامو صرف نظر از اینکه همسرم چی فکر میکنه بگم البته به صورتی که فقط انگار داری خودتو معرفی میکنی. نتیجه هم نسبتا خوب بود. گرچه همسرم توی اون گفت و گو خیلی ساکت بود اما بعد از اون سعی کرد بیشتر احساسات من رو به رسمیت بشناسه ضمن اینکه من مداوم دارم میگم ادما متفاوت هستند و نباید هیچ انتظاری داشته باشم!!! فعلا چند روز هست که اوضاع بهتری دارم. در مورد رابطه کامل هم ایشون یک بار در این چند روز پیشنهاد داد اما بعد از اون دیگه در اون مورد چیزی نگفته! من به پیشنهاد دوستان حرفی در این مورد نزدم. حس میکنم بعد از صحبتمون در مورد دلایل من از امتناع برای رابطه، حالش نسبت به این قضیه بهتر شده هرچند خودش میگفت اصلا دلخور نبوده!
    خلاصه اینکه گرچه مشکلم هنوز هم دیده میشه اما از شدتش کاسته شده. خواستم جمع بندی کرده باشم برای دیگر دوستانی که به اینجا سر میزنن.
    امیدوارم هیچ خانمی و مخصوصا تازه عروسی احساسات منفی رو در ابتدای راهش تجربه نکنه .....

  8. 3 کاربر از پست مفید Mahaneh تشکرکرده اند .

    بهاره جون (جمعه 20 اسفند 95), زن ایرانی (چهارشنبه 18 اسفند 95), شیدا. (چهارشنبه 18 اسفند 95)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.