به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 31
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از دوستان دیگه هم تقاضا دارم نظراتشون رو بگن و زندگیمو نجات بدن

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    اون جواب ندادن تون که کار درستی بوده. هر آدم معمولی هم که باشه وقتی بهش بی اعتنایی بشه یک بار دوبار نه سه یبار گذشت می کنه. هر کسی شخصیتش رو خودش تعیین می کنه. اینکه بی ارزش باشه و اجازه بده بهش توهین بشه یا برا ی خودش و دیگران ارزش قائل باشه و به بقیه هم بفهمونه هر رابطه ای دو طرفه است. احترام در مقابل احترام. محبت در مقابل محبت.... .گذست و صبر و غیره هم باید در زندگی باشه ولی در حد و اندازه مناسب.


    شما مدتی بهشون کم اعتنایی کنید. کاری کنید از دیگران بشنوه شما دیگه ایشون و رفتارهاشون رو حاضر نیستید تحمل کنید، قیمتش هم هرچی می خواد باشه. حتی اگر شما رو نمی خواد شما هم اهمیتی نمی دید. هدف اینه که ایشون واقعا احساس کنه داره شما رو ازدست میده. شاید به خودش بیاد.
    این امکان هست رفتار ایشون بدتر هم بشه ولی در مقابل این هم هست با ادامه این وضعیت احتمالا به نقطه ی برسید که شما دیگه ایشون رو نخواهید. خودتون باید تصمیم بگیرید. و از خانواده تون یا فرد دلسوز و قابل اعتماد و (حتما) عاقلی کمک بگیرید چطور به این وضعیت و رفتار ایشون خاتمه بدید.

    بازهم پیشنهاد می کنم همراه یکی از بستگان نزدیک تان حضوری به مشاور خانواده مراجعه کنید.

  3. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95), پاپیون (دوشنبه 16 اسفند 95)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    اون جواب ندادن تون که کار درستی بوده. هر آدم معمولی هم که باشه وقتی بهش بی اعتنایی بشه یک بار دوبار نه سه یبار گذشت می کنه. هر کسی شخصیتش رو خودش تعیین می کنه. اینکه بی ارزش باشه و اجازه بده بهش توهین بشه یا برا ی خودش و دیگران ارزش قائل باشه و به بقیه هم بفهمونه هر رابطه ای دو طرفه است. احترام در مقابل احترام. محبت در مقابل محبت.... .گذست و صبر و غیره هم باید در زندگی باشه ولی در حد و اندازه مناسب.


    شما مدتی بهشون کم اعتنایی کنید. کاری کنید از دیگران بشنوه شما دیگه ایشون و رفتارهاشون رو حاضر نیستید تحمل کنید، قیمتش هم هرچی می خواد باشه. حتی اگر شما رو نمی خواد شما هم اهمیتی نمی دید. هدف اینه که ایشون واقعا احساس کنه داره شما رو ازدست میده. شاید به خودش بیاد.
    این امکان هست رفتار ایشون بدتر هم بشه ولی در مقابل این هم هست با ادامه این وضعیت احتمالا به نقطه ی برسید که شما دیگه ایشون رو نخواهید. خودتون باید تصمیم بگیرید. و از خانواده تون یا فرد دلسوز و قابل اعتماد و (حتما) عاقلی کمک بگیرید چطور به این وضعیت و رفتار ایشون خاتمه بدید.

    بازهم پیشنهاد می کنم همراه یکی از بستگان نزدیک تان حضوری به مشاور خانواده مراجعه کنید.
    سلام مجدد ممنونم دوست خوبم همش عذاب وجدان داشتم که آیا اینکار من مقابل مثله ؟ که نکنه منم بم مثل خودش...
    بله درست میگید
    بلخره ادم یروز خسته میشه از بدوش کشیدن تنهاییه رابطه خسته میشه کمرش تا میشه
    شاید تا یه زمانی بشه وزنشو تحمل کن اما از یه جایی به بعد ادم کم میاره
    من واقعا الان کم اوردم از بس گذشت کردم
    دیگه خسته شدم
    مرسی
    یکبار مشاوره مراجعه کردم و متاسفانه کمکی بهم نشد باورتون نمیشه همین چندخطی که شما توضیح دادیدو
    زحمت ندادن به خودشون که بگن فقط من صحبت کردم و هزینه هنگفتی برای صحبتم پرداخت کردم به محض اینکه
    مشاوره مجربی پیدا کنم حتما مراجعه میکنم
    اگر اتفاقی بیوفته حتما در میون میزارمو ممنون میشم دوباره ببینمتو اینجا
    حرفاتون مثل آبه سرده رو اتیش دلم
    ممنون

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    اخرین بار همسرم روز سیزدهم بهم پیام داد سلام خوبی و من جوابی ندادم...
    همون اخرین پیامیه که ازش دارم
    دیگه نه خونمون امد نه تماسی گرفت..
    حتی به خودش زحمت نداد حال من رو بعد از جراحیم سوال کنه
    ما قرار گذاشته بودیم دیروز برای خرید وسایلمون بریم بازهم خبری ازش نشد
    انگار هیچ هدف و برنامه ای برای زندگیش نداره
    انگار حضب باده ، باد به هر سمتی هلش بده میره
    تو این 16 روز خون به دلم افتاد و زندگیم رو به هواست و اون راست راست راه میره
    اگر دوستم نداشت میگفتم خب عادیه احساسی وسط نیست
    ولی اون وقتی خوبیم برای من جون هم میده!
    واسه همینه که حاج و واج موندم...
    کلا یا صفره یا 100...
    دوستان عزیزم ایا دست روی دست گذاشتن واقعا چیزی رو حل میکنه ؟
    واقعا همینطور ادامه بدم ؟
    اون تویه بی محلی نمونه نداره..
    من واقعا الان چه کنم ؟

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    فکر کنم ایشون رفتارشون شک برانگیز باشه. شما دیگه نباید بی تفاوت بمونید و باید همه مشکلات رو با خانواده تون درمیان گذاشته و ازشون کمک بخواهید. من شخصا احساس می کنم شما درباره علاقه ایشان به خودتان اشتباه می کنید. فریب من بمیرم های چند وقت به چند وقت رو نخورید. در حالت عادی (حتی نه عاشقانه) ایشون باید در همه طول زمان نسبت به شما احساس داشته باشه. حالا یه موقع بیشتر یا کمتر. نه اینکه 16 روز شما رو با بیماری که می فرمایید جراحی هم بوده است ول کنه. خانم ها با خیلی کمتر از این ها عطای آقا رو به لقاءشون می بخشند. حرف شان هم حرف حسابه. الان که دوران پر شور و شوق عاشقی است این بی توجهی ها و بی مسئولیتی ها باشه بعد از ازدواج و برگشتن روال زندگی و احساسات به مسیر عادی خودش چی می خواد بشه؟
    این آقا یا
    کسی دیگه ای سرش رو گرم کرده
    یا
    علاقه چندانی به شما نداره
    یا
    بی فکر،بی مسئولیت و بی توجه با تاثیر اعمالش بر دیگران است.
    یا ترکیبی از احتمالات فوق. (و البته بدون هیچ تردیدی شما رو هم شل و بی حال دیده. با عرض معذرت، ولی واقعیته. واقعیت بد دیگه کم بودن مهریه تونه که اون هم از خودتون بر خودتونه و باید بپذیرید)

    نمی دونم هنوز عروسی کرده اید یا خیر.
    * اولا حتما ازشون به خانواده خودتون و خانواده ایشون "شدیدا و بدون بخشش" گله کنید چرا باوجود بیماری تان، ایشون نه ازتون عیادت کرده اند و نه دنبال انجام کارهای پزشکی و مراقبت از شما نبوده اند. مگه شما زن ایشون نیستید (ولو عروسی نکرده) نکنه انتظار دارند غریبه ها بیان به شما رسیدگی کنند. عشق و علاقه تو سرشون بخوره اصلا ایشون احساس مسئولیت و غیرت سرشون میشه؟ (اگر درست برداشت کرده باشمم که این کارها رو نکرده باشند؟؟؟)
    * دوما تکلیف تون رو با اون مورد ارتباط اینترنتی شون روشن کنید هنوز ادامه داره یا خیر. همون موقع بایست سخت می گرفتید هم در مورد اینکه بدونند راحت نمی تونند قصر دربرند و هم مهریه تون رو افزایش می دادید.
    * سوما ببینید ایشون بجز گاهی (آنهم نه همیشه) زبان ریختن مرد زندگی است؟ تا بحال که طبق فرمایشات شما اینطور نبوده. دقت کنید کسی نباشند که بعد از ازدواج متوجه شوید هم باید زن و مادر برای فرزندان تان باشید و هم پدر (و شاید مادر برای آقا)

    تاکید می کنم
    * نمیگم به سمت جدایی بروید. این زندگی شما است و خودتان با مسئولیت خودتان باید تصمیم بگیرید*
    ولی میگم خوب چشم هاتون رو باز کنید. برای من خواننده این متون، درصورتیکه تغییرات اساسی در روابط شما دو نفر و شخصیت آقا صورت نگیره تنها چیزی که قابل پیش بینی است دردسر و جنگ و دعواهای بعد از ازدواج و پشیمانی بدون فایده است.
    تغییرات حتما باید قبل از ازدواج صورت بگیره و در طول یک دوره زمانی خودش رو ثابت و بدون برگشت نشون بده. برای کوتاه مدت همه می تونند ظاهرسازی کنند یا حتی موقتا تغییر کنند ولی قادر به ادامه نباشند و برگردند به وضعیت قبل. امید به "تغییر بعد از ازدواج" تابحال برای امیدوارانش همیشه شکست به همراه داشته نه هیچ معتادی بعد از ازدواج ترک کرده، نه بداخلاقی و فحاشی خوش اخلاق و خوش برخورد شده و نه آدم خوش گذران و یا بی احساس مسئولیت اهل زن و زندگی و خانواده شده.

    موفق باشید
    ویرایش توسط Ye_Doost : شنبه 21 اسفند 95 در ساعت 19:29

  7. 3 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    maryam.mim (چهارشنبه 25 اسفند 95), Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95), پاپیون (یکشنبه 22 اسفند 95)

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    فکر کنم ایشون رفتارشون شک برانگیز باشه. شما دیگه نباید بی تفاوت بمونید و باید همه مشکلات رو با خانواده تون درمیان گذاشته و ازشون کمک بخواهید. من شخصا احساس می کنم شما درباره علاقه ایشان به خودتان اشتباه می کنید. فریب من بمیرم های چند وقت به چند وقت رو نخورید. در حالت عادی (حتی نه عاشقانه) ایشون باید در همه طول زمان نسبت به شما احساس داشته باشه. حالا یه موقع بیشتر یا کمتر. نه اینکه 16 روز شما رو با بیماری که می فرمایید جراحی هم بوده است ول کنه. خانم ها با خیلی کمتر از این ها عطای آقا رو به لقاءشون می بخشند. حرف شان هم حرف حسابه. الان که دوران پر شور و شوق عاشقی است این بی توجهی ها و بی مسئولیتی ها باشه بعد از ازدواج و برگشتن روال زندگی و احساسات به مسیر عادی خودش چی می خواد بشه؟
    این آقا یا
    کسی دیگه ای سرش رو گرم کرده
    یا
    علاقه چندانی به شما نداره
    یا
    بی فکر،بی مسئولیت و بی توجه با تاثیر اعمالش بر دیگران است.
    یا ترکیبی از احتمالات فوق. (و البته بدون هیچ تردیدی شما رو هم شل و بی حال دیده. با عرض معذرت، ولی واقعیته. واقعیت بد دیگه کم بودن مهریه تونه که اون هم از خودتون بر خودتونه و باید بپذیرید)

    نمی دونم هنوز عروسی کرده اید یا خیر.
    * اولا حتما ازشون به خانواده خودتون و خانواده ایشون "شدیدا و بدون بخشش" گله کنید چرا باوجود بیماری تان، ایشون نه ازتون عیادت کرده اند و نه دنبال انجام کارهای پزشکی و مراقبت از شما نبوده اند. مگه شما زن ایشون نیستید (ولو عروسی نکرده) نکنه انتظار دارند غریبه ها بیان به شما رسیدگی کنند. عشق و علاقه تو سرشون بخوره اصلا ایشون احساس مسئولیت و غیرت سرشون میشه؟ (اگر درست برداشت کرده باشمم که این کارها رو نکرده باشند؟؟؟)
    * دوما تکلیف تون رو با اون مورد ارتباط اینترنتی شون روشن کنید هنوز ادامه داره یا خیر. همون موقع بایست سخت می گرفتید هم در مورد اینکه بدونند راحت نمی تونند قصر دربرند و هم مهریه تون رو افزایش می دادید.
    * سوما ببینید ایشون بجز گاهی (آنهم نه همیشه) زبان ریختن مرد زندگی است؟ تا بحال که طبق فرمایشات شما اینطور نبوده. دقت کنید کسی نباشند که بعد از ازدواج متوجه شوید هم باید زن و مادر برای فرزندان تان باشید و هم پدر (و شاید مادر برای آقا)

    تاکید می کنم
    * نمیگم به سمت جدایی بروید. این زندگی شما است و خودتان با مسئولیت خودتان باید تصمیم بگیرید*
    ولی میگم خوب چشم هاتون رو باز کنید. برای من خواننده این متون، درصورتیکه تغییرات اساسی در روابط شما دو نفر و شخصیت آقا صورت نگیره تنها چیزی که قابل پیش بینی است دردسر و جنگ و دعواهای بعد از ازدواج و پشیمانی بدون فایده است.
    تغییرات حتما باید قبل از ازدواج صورت بگیره و در طول یک دوره زمانی خودش رو ثابت و بدون برگشت نشون بده. برای کوتاه مدت همه می تونند ظاهرسازی کنند یا حتی موقتا تغییر کنند ولی قادر به ادامه نباشند و برگردند به وضعیت قبل. امید به "تغییر بعد از ازدواج" تابحال برای امیدوارانش همیشه شکست به همراه داشته نه هیچ معتادی بعد از ازدواج ترک کرده، نه بداخلاقی و فحاشی خوش اخلاق و خوش برخورد شده و نه آدم خوش گذران و یا بی احساس مسئولیت اهل زن و زندگی و خانواده شده.

    موفق باشید
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    فکر کنم ایشون رفتارشون شک برانگیز باشه. شما دیگه نباید بی تفاوت بمونید و باید همه مشکلات رو با خانواده تون درمیان گذاشته و ازشون کمک بخواهید. من شخصا احساس می کنم شما درباره علاقه ایشان به خودتان اشتباه می کنید. فریب من بمیرم های چند وقت به چند وقت رو نخورید. در حالت عادی (حتی نه عاشقانه) ایشون باید در همه طول زمان نسبت به شما احساس داشته باشه. حالا یه موقع بیشتر یا کمتر. نه اینکه 16 روز شما رو با بیماری که می فرمایید جراحی هم بوده است ول کنه. خانم ها با خیلی کمتر از این ها عطای آقا رو به لقاءشون می بخشند. حرف شان هم حرف حسابه. الان که دوران پر شور و شوق عاشقی است این بی توجهی ها و بی مسئولیتی ها باشه بعد از ازدواج و برگشتن روال زندگی و احساسات به مسیر عادی خودش چی می خواد بشه؟
    این آقا یا
    کسی دیگه ای سرش رو گرم کرده
    یا
    علاقه چندانی به شما نداره
    یا
    بی فکر،بی مسئولیت و بی توجه با تاثیر اعمالش بر دیگران است.
    یا ترکیبی از احتمالات فوق. (و البته بدون هیچ تردیدی شما رو هم شل و بی حال دیده. با عرض معذرت، ولی واقعیته. واقعیت بد دیگه کم بودن مهریه تونه که اون هم از خودتون بر خودتونه و باید بپذیرید)

    نمی دونم هنوز عروسی کرده اید یا خیر.
    * اولا حتما ازشون به خانواده خودتون و خانواده ایشون "شدیدا و بدون بخشش" گله کنید چرا باوجود بیماری تان، ایشون نه ازتون عیادت کرده اند و نه دنبال انجام کارهای پزشکی و مراقبت از شما نبوده اند. مگه شما زن ایشون نیستید (ولو عروسی نکرده) نکنه انتظار دارند غریبه ها بیان به شما رسیدگی کنند. عشق و علاقه تو سرشون بخوره اصلا ایشون احساس مسئولیت و غیرت سرشون میشه؟ (اگر درست برداشت کرده باشمم که این کارها رو نکرده باشند؟؟؟)
    * دوما تکلیف تون رو با اون مورد ارتباط اینترنتی شون روشن کنید هنوز ادامه داره یا خیر. همون موقع بایستت سخت می گرفتید هم در مورد اینکه بدونند راحت نمی تونند قصر دربرند و هم مهریه تون رو افزایش می دادید.
    * سوما ببینید ایشون بجز گاهی (آنهم نه همیشه) زبان ریختن مرد زندگی است؟ تا بحال که طبق فرمایشاتت شما اینطور نبوده. دقت کنید کسی نباشند که بعد از ازدواج متوجه شوید هم باید زن و مادر برای فرزندان تانن باشید و هم پدر (و شاید مادر برای آقا)

    تاکید می کنم
    * نمیگم به سمت جدایی بروید. این زندگی شما است و خودتان با مسئولیت خودتان باید تصمیم بگیرید*
    ولی میگم خوب چشم هاتون رو باز کنید. برای من خواننده این متون، درصورتیکه تغییرات اساسی در روابط شما دو نفر و شخصیت آقا صورت نگیره تنها چیزی که قابل پیش بینی است دردسر و جنگ و دعواهای بعد از ازدواج و پشیمانی بدون فایده است.
    تغییرات حتما باید قبل از ازدواج صورت بگیره و در طول یک دوره زمانی خودش رو ثابت و بدون برگشت نشون بده. برای کوتاه مدت همه می تونند ظاهرسازی کنند یا حتی موقتا تغییر کنند ولی قادر به ادامه نباشند و برگردند به وضعیت قبل. امید به "تغییر بعد از ازدواج" تابحال برای امیدوارانش همیشه شکست به همراه داشتهه نه هیچ معتادی بعد از ازدواج ترک کرده، نه بداخلاقی و فحاشی خوش اخلاق و خوش برخورد شده و نه آدمم خوش گذران و یا بی احساس مسئولیت اهل زن و زندگی و خانواده شده.

    موفق باشید
    سلام دوست خوبم
    ممنونم که باز هم سر زدی
    بگذارید یکم راجب همسرم بگم
    همسر من ادمیه 0 یا 100 درباره مادرش براتون مثال میزنم ایشون بسیار مادرشو دوست داره و من به عینه دیدم چقدر بهشون احترام میزاره و کمکش هست،ولی وقتی بحث کوچکی بینشون می افته (خیلی کوچیک مثلا یکبار مادرش گوشت گوسفندی که همسر من ازش بیزاره تو غذا ریخت و همسرم خورد و حالش بد شد همین بحث کوچیک که چرا ریختی و ازین حرفها)
    کلا همسرمنو از مادرش بیزار کرد!!!!!!!
    در حدی که میگفت دیگه برام مهم نیست دیگه مادری ندارهم روزها و روزها خونه نمیرفت سر نمیزد
    مادرشم همینطور میگفت دیگه پسری ندارم(هردو 0 و 100 هستن)
    از هم متنفر میشن تا مثلا چند وقته دیگه که مثلا اتفاقی همو ببین و صحبت کنن تا اوضاع بشه مصل قبل
    یا شوهر من با همکاراشم همینطوره کوچکترین چیزی ببینه رها میکنه اون ادمو و بکل ازش متنفر میشه
    تا اون ادم یا خودش بیاد رودرو بشه یا اتفاقی همو ببینن
    در غیر این صورت رها میکنه
    کلا انگار سعی نداره هیچ چیزی رو درست کنه..

    نه من منظورم از علاقش فقط کلامی نبود..
    مادرش همیشه میگه پسر من تابحال به هیچکس اینقدر وابسته نبوده و تو تنها کسی هستی که
    ازش نمیتونه دست برداره
    کارهایی که برام کرده رو نمیگم سرتون درد نمیارم ولی شده از نیازهای مهم خودش گذشته تا نیازهای
    سطحی منو براورده کنه تا در رفاه باشم
    همیشه راحتی منو در نظر داشته و هیچوقت اجازه نداده کسی کوچکترین اذیتی منو بکنه و خیلی کارهای دیگه..

    از شناختی که ازش دارم الان حال و روزش خوش نیست و دلتنگه اما نمیاد جلو
    مثلا اگر اتفاقی هم رو تو خیابون ببینیم میاد جلو و دلم بدست میاره
    اما اگه منو نبینه هرگز

    میدونم بنظرتون مسخره میاد منم همین فکر میکنم اما واقعا حقیقته...
    میدونم از لحاسظ روانی عجیبه برای منم عجیبه من تو اوج عصبانیتم نمیتونم ببینم حتی سردرد بگیره..

    بگذریم..
    بله با اینکه میدونست جراحی دارم نه خودش اقدامی کرد نه به مادرش گفت که بیاد عیادت..
    درست میگید من همیشه شل گرفتم بلاها به سرم اورد و من به لبخندی ساده از بخشیدم
    خیلی شل گرفتم خیلی
    نه اون مسئله اینترنتی حل شد برنامه مجازی نداره همه رو پاک کردو خطش تغییر داد.

    به مادرم گفتم مسئله رو ، وقتی پیامتون دیدم
    بشدت عصبانی شد
    می خواست باهاش تماس بگیره که نزاشتم
    چون مادرم اصلا منطقی نیست خیلی ام عصبانی بود ترسیدم بهم بی احترامی کنن
    گفت یا بزار زنگ بزنم بگم دستت درد نکنه اینطوری داری از دخترم مراقبت میکنی
    بگم اینطوری قول دادی خم به ابروش نیاری؟
    بگم کجایی که حال ازش نپرسیدی؟!
    بگم دیگه حق نداری پاتو بزاری اینجا تا طلاقشو بگیرم
    من نزاشتم
    بنظرم کارش عاقلانه نیست...

    نمیدونم چیکار کنم
    گفت اگه نمیزاری زنگ بزنم حق نداری خودتم زنگ بزنی تا ببینیم بالاخره چه میکنه!!

    خدایامن
    یه ادم نرمال منطقی تو زندگیم ندارم پشتمو بگیره اخه چیکار کنم
    بزارم تماس بگیره ؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید پاپیون تشکرکرده است .

    Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95)

  10. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    به نظرتون همچین فردی می تونه مسولیت زن و بچه رو به عهده بگیره؟ الان شما خودتون هستید. فردا بچه دار بشید چطور؟ چه وضعی پیش میاد با یه بگومگو بخواد شما و بچه ها رو بی خیال بشه؟ ول تون کنه تا کی دوباره اخلاقش سرجا بیاد؟ یا با یه بحث و درگیری ساده متنفر بشه و محیط زندگی رو متشنج کنه؟ راستش برای من تصور یک همچین فردی سخته. شما حتما قبل از ازدواج (اگر هنوز ازدواج نکرده اید)

    با مشاور خانواده برای ازدواج تون

    و روان شناس برای شناخت و تصمیم گیری در مورد این آقا و اگر نیاز باشه درمان وی

    مشورت کنید.
    حتما این دو کار رو بکنید.

    موفق باشید

  11. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    maryam.mim (چهارشنبه 25 اسفند 95), Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    به نظرتون همچین فردی می تونه مسولیت زن و بچه رو به عهده بگیره؟ الان شما خودتون هستید. فردا بچه دار بشید چطور؟ چه وضعی پیش میاد با یه بگومگو بخواد شما و بچه ها رو بی خیال بشه؟ ول تون کنه تا کی دوباره اخلاقش سرجا بیاد؟ یا با یه بحث و درگیری ساده متنفر بشه و محیط زندگی رو متشنج کنه؟ راستش برای من تصور یک همچین فردی سخته. شما حتما قبل از ازدواج (اگر هنوز ازدواج نکرده اید)

    با مشاور خانواده برای ازدواج تون

    و روان شناس برای شناخت و تصمیم گیری در مورد این آقا و اگر نیاز باشه درمان وی

    مشورت کنید.
    حتما این دو کار رو بکنید.

    موفق باشید
    نه نمیشه واقعا نمیشه..درسته من عقدم هنوز
    مادرم بی توجه به حرفهای من باهاش تماس گرفت ولی جواب نداد!!!
    خیلی عصبانی شدم که انقدر بی چشم روئه
    سه چهار دفعه باهاش تماس گرفتم تا جواب دادو گفت چیشده باز؟
    بهش گفتم یعنی چی چرا جواب نمیدی؟
    گفت دوهفته پپیش بهت پیام دادم جواب ندادی کجایی دوهفته برو همونجایی که بودی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    گفتم خجالت نمیکشی جواب مادرم نمیدی خجالت نمیکشی پیامت به چه دردم میخورد وقتی زمان جراحیم نیومدی؟گفت یادم نبودی جراحی داری

    دروغ میگفت چون ما هروز راجب جراحی من صحبت میکردیم بارها راجب تاریخو روزش حرف زدیم حافظه خوبی داره پس دروغ گفت..

    هیچی دیگه دست پیشو گرفت و گفت هرکاری دوست داری بکن دیگه برام اهمیتی نداره
    گفتم پاشو بیا حرف بزنیم گفت نمیام نمیخام ببینمت برو هرکاری میخای بکن
    طلاق بگیر هرکاری میخای بکن (الفاظ رکیکم خیلی بکار میبرد..)


    هرچی غرور داشتم شکست خورد شدم پیش مادرم
    چیکار کنم چطوری به پدرم بگم؟
    اخه مگه دوستمه که انقدر راحت داره میگذره ؟
    نمیفهمم نمیفهمم چیه دردش دیگه الان با اینکارش روانشناس مگه کاری میتونه کنه ؟
    چقدر تحقیرم کنه دیگه

    لعنت بهش لعنت به همه مردایی که اینطوری با زندگی زنشون بازی میکنن

    مادرم گفت خودم باید به پدرم بگمو بعدش واسه اجرا گذاشتن مهریه برم و همرو ازش بگیرم فکر کنم تقریبا کل داراییش اندازه کل مهریمه
    ویرایش توسط پاپیون : سه شنبه 24 اسفند 95 در ساعت 14:51

  13. کاربر روبرو از پست مفید پاپیون تشکرکرده است .

    Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95)

  14. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    خب اینطور که نمیشه بمونه. از خانواده باید کمک بگیرید. دوران نامزدی هم برای همین شناخت ها است. در هیچ حالتی حتی اگر ایشون هزارجور ضمانت هم بده ازدواج تون مصلحت نیست. مگر اینکه مشاور خانواده و روان شناس هر دو تایید کنند و خانواده تون هم با شناختی که دارند اجازه بدند (هر 3 با هم)

  15. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    maryam.mim (چهارشنبه 25 اسفند 95), Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95)

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    125
    امتیاز
    4,990
    سطح
    45
    Points: 4,990, Level: 45
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    532

    تشکرشده 229 در 100 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام...
    خوبه که با خانوادتون صحبت کردین.
    این بقول شما 0 یا 100 بودن مربوط به سن پایینه و اخلاقیه که گاها دیدم بعضی داشتن.

    خودتون سبک سنگین کنید که شرایط خانواده، رابطتتون، این آقا و از همه مهمتر، حال روحی خودتون چطوره.. بعد ببینید بهتره بازم مشاوره برید یا قضیه رو جدی تر بین خانواده ها مطرح کنید.

    درک میکنم که بهشون علاقه دارین ولی تا الان کاملا عاقلانه جلو رفتین...


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.