به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 بهمن 95 [ 17:37]
    تاریخ عضویت
    1395-10-06
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    272
    سطح
    5
    Points: 272, Level: 5
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من این حس هایی که دارم سعی میکنم اینجا بنویسم تا بعدا کسی خوند بدونه دچار چه مراحلی میشه بعد جدایی.
    امروز صبح که پاشدم دلم برای خانوادش تنگ شد، واقعا دوستشون داشتم و آدمهای خیلی خوبی بودن هرچند یکی از مشکلاتش با من همین بود که با خانوادش صمیمی نیستم و یکی از دلایل جداییمون نظر منفی خانوادش بود که تفاهم ندارین! به این فکر میکنم چطور باباش در عرض یکی دو هفته نظرش از مثبت به منفی تغییر کرد و چطور تونست در حالی که کامل در جریان جزئیات ما نبود مخالفت کنه و تموم کنه رابطه رو! هرچند دروغ چرا اونقد حس خسران ندارم الان.
    بعد از ظهر هم دلم برای خودش تنگ شد و بدبختی اینجاست ما خیلی خوش گذروندیم و با اینکه تلاش میکنم در کنار نکات مثبتش منفی ها ام بیاد تو ذهنم ولی بیشتر خاطرات خوش میاد.
    میدونم که یکی پیدا میکنم که بیشتر از ایشون دوسم داشته باشه و دوسش داشته باشم و تفاهم داشته باشیم ولی این خاطرات لعنتی...
    و فک میکنم که اون چه حسی داره الان و به چی فکر میکنه.
    از خوبی های الانم اینه که به شدت مطالعه میکنم و تو موضوعاتی که علاقه داشتم دارم پیش میرم چون تقریبا تمام تایمی که با ایشون بودم آزاد شده که خیلی هم زیاد بود.
    از اونور کلی برنامه برای پیشرفت کاری و شخصیتی و اخلاقی دارم که میتونم بهشون برسم و خوشحالم بابتش.
    ویرایش توسط ali-alavi : جمعه 24 دی 95 در ساعت 00:30

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 دی 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,905
    سطح
    26
    Points: 1,905, Level: 26
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    45

    تشکرشده 64 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali-alavi نمایش پست ها
    سلام
    من این حس هایی که دارم سعی میکنم اینجا بنویسم تا بعدا کسی خوند بدونه دچار چه مراحلی میشه بعد جدایی.
    امروز صبح که پاشدم دلم برای خانوادش تنگ شد، واقعا دوستشون داشتم و آدمهای خیلی خوبی بودن هرچند یکی از مشکلاتش با من همین بود که با خانوادش صمیمی نیستم و یکی از دلایل جداییمون نظر منفی خانوادش بود که تفاهم ندارین! به این فکر میکنم چطور باباش در عرض یکی دو هفته نظرش از مثبت به منفی تغییر کرد و چطور تونست در حالی که کامل در جریان جزئیات ما نبود مخالفت کنه و تموم کنه رابطه رو! هرچند دروغ چرا اونقد حس خسران ندارم الان.
    بعد از ظهر هم دلم برای خودش تنگ شد و بدبختی اینجاست ما خیلی خوش گذروندیم و با اینکه تلاش میکنم در کنار نکات مثبتش منفی ها ام بیاد تو ذهنم ولی بیشتر خاطرات خوش میاد.
    میدونم که یکی پیدا میکنم که بیشتر از ایشون دوسم داشته باشه و دوسش داشته باشم و تفاهم داشته باشیم ولی این خاطرات لعنتی...
    و فک میکنم که اون چه حسی داره الان و به چی فکر میکنه.
    از خوبی های الانم اینه که به شدت مطالعه میکنم و تو موضوعاتی که علاقه داشتم دارم پیش میرم چون تقریبا تمام تایمی که با ایشون بودم آزاد شده که خیلی هم زیاد بود.
    از اونور کلی برنامه برای پیشرفت کاری و شخصیتی و اخلاقی دارم که میتونم بهشون برسم و خوشحالم بابتش.
    درود مجدد
    علی جان واقعا ناراحت شدم که میبینم حرفهای چند روز پیشم داره کم کم به واقعیت تبدیل میشه ...من تمام این مراحل رو طی کردم و هنوزم ذهنم درگیرشه ...کسایی که اومدن برات نظر گذاشتن و گفتن ممکنه هر کسی گرفتار این خاطرات و دلنگرانیا نشه ..با تمام احترامی که براشون قایلم باید عرض کنم هیچکدوم همچین تجربه ای نداشتن ..کسایی که همچین تجربه ای ندارن هرگز نمیتونن درست قضاوت کنن
    من بهت گفتم اون اوایل وقتی از خانومت جدا میشی حس میکنی مهم نیست چون گرمی ..مرور زمان بدی ها رو کم رنگ و خاطرات خوب رو پر رنگ میکنه..و این تازه اولشه ...تمام زندگیت رو تحث تاثیر قرار میده ..طوری که حتی این کارایی که گفتی بهت لذت میده و براش برنامه چیدی دیگه برات ارزش ندارن ...
    پسر تو کسی رو که دوس داشتی رو از دست دادی ..شوخی که نیست ..البته من نیومدم اینجا نظر بدم که بهت القا کنم که بیچاره شدی ..بلکه دارم میگم که بدونی جدایی ها به این راحتی نیست ...به نظر من اگه تمام پل های پشت سرتو خراب نکردی و به خاطر چیزهای جزیی از هم جدا شدید برگرد و ازش خواستگاری کن ..امید است با تجاربی که این مدت هر دو به دست آوردید قدر هم دیگه رو بدونید ...اگه هم راهی نمونده .........فقط دعا کن خدا بهت صبر بده

  3. 3 کاربر از پست مفید behnam2020gh تشکرکرده اند .

    ali-alavi (جمعه 24 دی 95), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 25 دی 95), جوادیان (جمعه 24 دی 95)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 بهمن 95 [ 17:37]
    تاریخ عضویت
    1395-10-06
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    272
    سطح
    5
    Points: 272, Level: 5
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط behnam2020gh نمایش پست ها
    درود مجدد
    علی جان واقعا ناراحت شدم که میبینم حرفهای چند روز پیشم داره کم کم به واقعیت تبدیل میشه ...من تمام این مراحل رو طی کردم و هنوزم ذهنم درگیرشه ...کسایی که اومدن برات نظر گذاشتن و گفتن ممکنه هر کسی گرفتار این خاطرات و دلنگرانیا نشه ..با تمام احترامی که براشون قایلم باید عرض کنم هیچکدوم همچین تجربه ای نداشتن ..کسایی که همچین تجربه ای ندارن هرگز نمیتونن درست قضاوت کنن
    من بهت گفتم اون اوایل وقتی از خانومت جدا میشی حس میکنی مهم نیست چون گرمی ..مرور زمان بدی ها رو کم رنگ و خاطرات خوب رو پر رنگ میکنه..و این تازه اولشه ...تمام زندگیت رو تحث تاثیر قرار میده ..طوری که حتی این کارایی که گفتی بهت لذت میده و براش برنامه چیدی دیگه برات ارزش ندارن ...
    پسر تو کسی رو که دوس داشتی رو از دست دادی ..شوخی که نیست ..البته من نیومدم اینجا نظر بدم که بهت القا کنم که بیچاره شدی ..بلکه دارم میگم که بدونی جدایی ها به این راحتی نیست ...به نظر من اگه تمام پل های پشت سرتو خراب نکردی و به خاطر چیزهای جزیی از هم جدا شدید برگرد و ازش خواستگاری کن ..امید است با تجاربی که این مدت هر دو به دست آوردید قدر هم دیگه رو بدونید ...اگه هم راهی نمونده .........فقط دعا کن خدا بهت صبر بده
    سلام
    ممنون از پاسخت
    من دفعه پیش گفتم به نظرم شما کاملا اشتباه میکنی.چون برخلاف گفته شما که "میرسی به این مرحله که تمام تلاشت رو نکردی و ای کاش تموم نمیکردی" این من نبودم که تمومش کردم.
    خیلی خیلی هم تلاش کردم و گذشت کردم برای بهبود و ادامه رابطه و حتی خانوادم چقدر تلاش کردن. ولی متاسفانه از اون طرف قاطعانه جواب نه گرفتم بارها و بارها.چه خودش چه خانوادش.
    چون اصلا این تفکر رو نداشتن که باید مشکلات بزرگ رو حل کرد و میگفتن خوب دوران نامزدی برای شناخته.حالا که فهمیدیم سر 2 تا مساله مهم تفاهم نداریم باید جدا شیم چون تلاش و اینا برای بعد ازدواجه نه نامزدی!
    شما که هیچی ولی یه مرد معمولی این همه تلاش من رو میدید حتی شاید ملامت میکرد منو که خوب نمیخواد که نمیخواد چرا انقد خودت رو کوچیک میکنی و تلاش میکنی!
    پس به هیچ وجه دچار حسی نمیشم که ای کاش بیشتر تلاش میکردم. شاید به این برسم که ای کاش کمتر تلاش میکردم.
    ولی این دلتنگی ها و اینها طبیعیه و حرف شما درسته. مگه سنگیم که به این راحتی فراموش کنیم اون همه خاطرات خوب رو؟
    با همه اینها من احساس خسران نمیکنم ولی به هر حال یکی اومده تو زندگیم کلی خاطره خوب ساخته و معلومه بهشون فک میکنم و دلتنگش میشم.
    منم نگفتم در جا فراموشش میکنم و همه چی مث اولش میشه.
    با این حال همه اون حس های هیجانیم خیلی کم شده الان و با منطق میگم ایشون اگه الان برگرده و بگه خوب ادامه بدیم میگم من دیگه ادامه نمیدم چون هیچ تضمیمی نیست این جدایی چند سال بعد دوباره اتفاق نیوفته و برای انتخاب بعدی هم چند تا معیار مهم به معیارهام اضافه شده تا جلوگیری کنه از این اتفاق.
    زن باید صبور باشه و نه انقدر عجول و باید به شوهرش این حس رو بده من به تو اعتماد دارم ولی ایشون با اینکه بارها و بارها دیده بود کاری که میکنم درسته و بعدا دلیلش رو میفهمید بازم میگفت من اصلا قبول نمیکنم اگه همون موقع قانعم نکنی بابت یه کاری یا حرفی و حاضر نیستم انجامش بدم و بعدا بهم دلیلش رو بگی.خوب میخوام صد سال تو زندگی که همسرم انقد لجوجه که قبول نمیکنه بهم تو تصمیمات اعتماد داشته باشه وارد نشم.
    و اینکه ایشون هنوز تو معیار ها و روش زندگیش به بلوغ نرسیده بود. چندین مورد مختلف بود که اول رابطه درباره معیارها گفته بود که این اواخر عوضش کرد و گفت اشتباه میکردم. شما خودت حاضری با کسی که هنوز نمیدونه چی میخواد وارد زندگی بشی؟
    در کل اونقد احساس نمیکنم خیلی ضایعه بزرگی اتفاق افتاده. من اگه قرار باشه برای شادی و خوشبختی و پیشرفت به فقط ایشون نیاز داشته باشم که باید برم یه تجدید نظر اساسی تو زندگیم انجام بدم.
    ویرایش توسط ali-alavi : جمعه 24 دی 95 در ساعت 19:20

  5. 4 کاربر از پست مفید ali-alavi تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (پنجشنبه 30 دی 95), بارن (جمعه 24 دی 95), جوادیان (جمعه 24 دی 95), خانم مهندس (جمعه 24 دی 95)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 اسفند 95 [ 16:38]
    تاریخ عضویت
    1395-10-30
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تروخدا راهنماییم کنید

    من تازه تو انجمن ثبت نام کردم و نمیدونم کجاهارو ببینم و تازه هم تصمیم به طلاق گرفتم. به معنای واقعی داغونم. نمیدونم چیکار کنم. نیاز دارم با کسی حرف بزنم. تروخدا راهنماییم کنید

  7. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    اگر می خواهی مطالب مربوط به طلاق را بخونی برو انجمن "متارکه و طلاق"، احتمالا مطالب مربوط به موضوع شما هست.

    اگر هم می خواهی تاپیک باز کنی از لینک زیر برو قسمت متارکه و طلاق
    بعد بالای جدول مطالب ، روی "ارسال موضوع جدید" کلیک کن و موضوعت را مطرح کن.



    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 بهمن 95 [ 17:37]
    تاریخ عضویت
    1395-10-06
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    272
    سطح
    5
    Points: 272, Level: 5
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    حال و احوالم رو اینجا مینویسم که اگه کسی مسیر زندگیش مثل من شد یکم براش روشن باشه، کمکش کنه این حرفها.
    حدود یک ماه میگذره از جدایی و من همچنان بیشتر از هرچیز دیگه ای به نامزد سابقم فکر میکنم.
    خدارو شکر زمان این فکر کردن کمتر و کمتر میشه و البته یه حالت سینوسی داره.
    ولی حالم خوبه، پشیمون نیستم و اصلا حس عذاب وجدان ندارم و خودم رو بابت این جدایی مقصر نمیدونم.
    درکنارش با وجود اینکه برام سخته ولی با گذشت زمان با وجود هجوم همه خاطرات خوب و خوبی هاش ولی نکات منفی هم میاد و بیشتر مطمئن میشم که چه اتفاق خوبی بود.
    هرچند خیلی سخته و هنوز با تمام وجود نپذیرفتم ولی به خودم میگم حتما خیر و صلاحم توی این بوده، چون این اواخر که در گیر و دار بودیم خیلی دعا کردیم هر دو که هر چی خیر و صلاحه پیش بیاد و من مطمئنم خدا خوبم رو خواسته که اینطوری شده.
    بهش فک میکنم، راستش به خودش که نه. به همه خاطرات خوبمون فک میکنم و دلم براشون تنگ میشه. شادترین روزهام.
    ولی این همیشه ته ذهنم هست که چه خوب که الان تموم شد. رابطه ای که قراره تموم بشه چه بهتر الان باشه و نه با 2 تا بچه.
    امروز یه مطلب میخوندم راجع به همین دوران که لینکش رو میزارم ببینید اگه خواستید.
    بررسی علمی دلشکستگی عاشقانه
    فقط و فقط اگه مثل من بودید بدونید زمان همه چیز رو حل میکنه. من فکر میکنم ولی حالم خوبه. خیلی چیزها تو زندگیم بود که قدرش رو نمیدونستم و الان بیشتر میدونم. علاقه ام به خانوادم بیشتر شده و حس میکنم به خدا نزدیکتر شدم.
    میدونم الان با تجربه تر هستم و مطمئنا انتخاب بعدیم خیلی نزدیکتر خواهد بود به اون چه که باید.
    ویرایش توسط ali-alavi : جمعه 08 بهمن 95 در ساعت 17:36


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 دی 93, 15:27
  2. ازدواج با همسر سوم
    توسط سید علی شاه در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 36
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 مهر 93, 13:09
  3. ازدواج برای بار سوم _ اینبار دیگه اشتباه انتخاب کنم کارم تمامه (( لطفا کمک م کنید ))
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 81
    آخرين نوشته: شنبه 09 شهریور 92, 12:27
  4. اقدام برای داشتن فرزند سوم ایا صحیح است
    توسط rasa39 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 آذر 91, 16:32
  5. حرف های نفر سوم من را نسبت به ازدواج 2 دل کرد
    توسط aramesh1390 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 شهریور 91, 15:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.