با سلام خدمت کاربران محترم . مرسی از همگی بابت راهنمایی هاتون . دوستان ( من و شوهرم شش ساله ازدواج کردیم و یک دختر سه ساله داریم و پانزده سال هم تفاوت سنی داریم ) شوهرم وضع مالیش خیلی خوبه البته بعد از ازدواج با من خوب شده اوایل متوسط بود . دلیل من برای ازدواج با ایشون پول نبوده اون زمان من کارمند بودم ولی شوهرم گفت که دوست نداره برم سر کار منم که دیدم مشکل مالی نداریم قبول کردم ولی ... اصلا بهم حتی یک هزاری هم نداد و میگه دوست نداره خانوم پول داشته باشه هرچی دوست داری بگو خودم برات بخرم ولی سر یه چیز کوچولو باید ماهها التماسش کنم تا بخره . الان بعد شش سال با هزار مکافات فقط توانستم یارانه خودم رو ازش بگیرم اونم با اقساط میده . مهمون خونمون نمیاد چون اوایل که خانوادم هر از گاهی میومدن به من سر بزنن بعد رفتنشون باهام جر و بحث می کرد که اینجا هتل نیست من پول اضافی ندارم برای کسی خرج کنم و ... در حالیکه خانواده من اصلا برای ناهار و شام نمیومدن حتی یکبار توی دعوامون پیش خانوادم گفت من کسی خونم یک حبه قند هم بخوره حلال نمیکنم . شوهرم یک کیلو گوشت می خره و بالای سرم وایمیسته و همش می پرسه چند بسته شد و وقتی من میگم نمیدونم هنوز یا مثلا پنج بسته و ... میگه کم شده من دیگه به این خونه گوشت نمی خرم و ... درحالیکه با وضع مالی که شوهرم داره می تونه یه زندگیه مرفه داشته باشه. وقتی ازش یه چیزی درخواست میکنم با زیرکی بهونه میاره مثلا میگم دلم فلان میوه رو می خواد میگه تحقیق کردم اون میوه کلی ضرر داره از معایب اون میوه همش میگه یا مثلا یه مانتو می خوام میگه نمیخرم چون میدونم اگه بخریم تو یک دونه جلفش رو انتخاب میکنی اعصابم داغون میشه یا مثلا میگم وقتی دوتایی میریم بیرون ( تنها نمیزاره بیرون برم ) میگم میشه من رانندگی کنم ؟ میگه اینجا شلوغه یه جای خلوت . درحالیکه من هفت سال رانندگی کردم و خانواده خودش هم همیشه میگن تو خیلی بهتر از شوهرم رانندگی میکنی واقعا دیگه از این اوضاع خسته شدم به نظرتون راهی هست که این رفتارش تغییر کنه