به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 55
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهش میکنم کمکم کنید زمان داره میگذره و من هنوز نمیدونم چیکار کنم، اگر اون پرونده کتک زدن منو پیگیری کنم به نظرتون روز دادگاه چی میشه؟ من خودم نظرم اینه که به دیه اون مورد کاری نداشته باشم اما روز دادگاه بگم من بخشی از مهریه م رو میخوام.... البته دفعه آخری که دادخواست رو ارسال کردیم مامانم حرف مهریه رو که زد همسرم شروع کرد به اینکه زنمو میخوام با خودم ببرم در واقع سیاستی که میخواد عملی کنه همینه اگر حرف مهریه رو بزنم فوری میگه طلاقت نمیدم باید باهام بیای بعد معلوم نیست چه بلایی سرم بیاره... خواهش میکنم اگر کسی میتونه کمک کنه راهنماییم کنه...پدرم نظرش اینه که حتما پرونده کتک زدنمو پیگیری کنم...
    ویرایش توسط ss1367 : یکشنبه 05 دی 95 در ساعت 10:37

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط anargol نمایش پست ها
    سلام

    عزیزم تمام تلاشت رو برا نگه داشتن همسرت کن.......... و بعد می بینی که بخاطر تمام تلاش های نکردت پشیمون نیستی و ارامش داری..........ببین پدرتون نظرشون چیه..........به حرف اونا توجه نکن........حرف مفت زیاده..............ایشون نمیتونه شما رو ول کنه.........چون خودش هم نمی تونه ازدواج کنه و اگر مخفیانه هم کنه و لو بره حق طلاق برا شما محفوظ میشه........ اگر ازدواج هم نکنه چهار ماه بعد از اینکه ولتون کرد دادگاه محکومش میکنه و کیفری میشه و اگر تکرار کنه حق طلاق با مهریه به شما داده میشه.............پس توجه نکن........

    الان تمرکزتون رو این باشه که چه بخواین زندگی کنین چ نخواین سعی کنید همسرتون و زندگیتون رو حتی با بی میلی نجات بدین........... این تو ارامش و عدم افسردگی بعد از طلاق خیلی مهمه..............فکر گذشت سنتون رو نکنید و با ارامش درست رفتار کنید............ اگر قسمتتون به هر کسی باشه شما با عجله نمی تونید بهترش کنید یا با خونسردی بدترش کنید................بعد از طلاق هم هیچ خبری این بیرون نیست.............

    اما اونا نمی تونن شما رو از مهرتون محروم کنن.........شما توکل کنید به خدا و سعی کنید زندگیتون رو نجات بدین..............
    اگر دوست داشتین به پست های من سری بزنید...............میبینید که روزی در شرایط شما بودم.........................
    تقریبا پست های شما رو خوندم انارجان
    شما چطوری ۱۵میلیون تونستی از همسرت بگیری و چرا این مبلغ رو؟
    به نظرت با شرایطی که دارم و چیزایی که بقیه بچه ها در این سایت گفتن چیکار کنم که یه وقت پشیمون نشم؟؟ خیلی نگران و سردرگمم در رابطه با شکایتمم...نمیدونم دوباره پرونده رو به جریان بندازم یا نه....با اینکه آخرین بار ازم به خاطر کتک زدنش عذرخواهی کرد و گفت دیه ت رو بگیر اما مهریه نمیده...

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 02 [ 00:23]
    تاریخ عضویت
    1393-6-17
    نوشته ها
    141
    امتیاز
    8,913
    سطح
    63
    Points: 8,913, Level: 63
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    597

    تشکرشده 274 در 108 پست

    Rep Power
    31
    Array
    هر کاری کردی یبارم مشاوره برید دو نفری

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Quality نمایش پست ها
    هر کاری کردی یبارم مشاوره برید دو نفری
    دو نفره مشاوره رفتیم و اون هم مشاوره ای بود که از طرف دادگاه رفتیم و مشاور گفت اگر هیچ کدومتون نخاین ادامه بدین منم صورت جلسه رو براتون آماده میکنم جلسه اول که اول از من پرسید .. و من به خاطر مشکلاتی که داشتیم در رابطه مون گفتم نمیتونیم و انتظار داشتم مشاور بگه یه فرصت دیگه بهم بدین اما این کار رو نکرد و همسرم هم بعد از من گفت نمیشه... قرار شد جلسه دوم بریم فقط برای امضا... که رفتیم اما گفتم اگر مشکلاتمون قابل حل باشه من حاضرم جلسات رو ادامه بدیم اما همسرم موافق نبود منم وقتی دیدم هیچ تمایلی نشون نمیده گفتم اصراری ندارم و مشاور برگه صورت جلسه رو آورد که امضا کنیم.. اما همسرم گفت که با خانواده یه مشورتی بکنم که همین باعث شده خانواده جفتمون اومدن داخل و بعد از حرف های مشاور قرار شد که یک جلسه بیشتر فکر کنیم چون وقتی دید او هم کاملا مصمم نیست و پای خانواده ش رو وسط کشید شاید این حرف رو زد... بعد از حرف های خانم مشاور بین مادر هامون درگیری لفظی پیش اومد جفتشون فقط میخواستن خودشون رو تخلیه کنن و حرف هایی زده شد که خیلی خیلی بد بود و حرمت ها بیشتر از قبل شکسته شد و البته شروع کننده این دعوا و بی حرمتی از طرف مادر ایشون بود... با دیدن این شرایط هر دو خانواده رفتیم و برگه رو امضا کردیم.. اما من هنوز احساساتم درگیر هست و همه چی برام تموم نشده بر خلاف او ... نمیدونم باید چیکار کنم.. به لحاظ عقلی ادامه این رابطه درست نیست اما من نمیدونم چمه!! هنوز با خودم کنار نیومدم حتی نمیدونم اون پرونده رو دوباره به جریان بندازم یا نه .... لطفا اگر کسی راه حلی به ذهنش میرسه کمکم کنه....

  5. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 95 [ 11:34]
    تاریخ عضویت
    1394-5-04
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,429
    سطح
    36
    Points: 3,429, Level: 36
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    21

    تشکرشده 298 در 108 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خودت هم متوجه هستی که این داستان تمام شده، اولین قدم اینه که همین واقعیت رو بپذیری. سخته اما تا وقتی بقول خودت احساساتت درگیره نمیتونی راه قانونی درستی در پیش بگیری و در نهایت مهریه ت هم از دست میدی
    به همان مقدار که ته دلت فکر کنی میشه این رابطه رو درست کرد به همان مقدار به خودت ضربه زدی و مشکلت رو بیشتر کردی
    هرچه زودتر احساساتت رو فراموش کنی شانس گرفتن مهریه ت بیشتر میشه
    شکایت کتک زدن رو پیگیری کن حتما و حالا که اون به طلاق اصرار داره تو روی مهریه تمرکز کن
    از برخورد بیشتر خانواده ها و حرفهای خاله زنکی پرهیز کنید و با صبر و حوصله مسیر قانونی رو دنبال کن
    ایشون به شرطی میتونه شمارو با خودش ببره که مسکن و معیشت شمارو تامین کنه و تعهد کنه آسیبی بهتون نرسونه
    بطور کلی متاسفم برای زنهایی که در قرن ۲۱م هنوز اجازه میدن مردی دست روشون بلند کنه. چجوری به همچین آدم ناسالمی احساس دارن؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید Kaveh_r تشکرکرده است .

    غبار غم (یکشنبه 13 فروردین 96)

  7. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-9-05
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,169
    سطح
    18
    Points: 1,169, Level: 18
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 68 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاوه جان شما ازهیچی خبر نداری نمیتونی قضاوت کنی،من الان تو منجلابی گیر کردم که از پدر خودم بدترین فحشارو شنیدم اولش فقط بخاطر اینکه ازسرش بازم کنه منو به یه مرد لاقید و بی سروپا داد چهار سال بااین مرد فقط همخونه بودیم ولی جرات نداشتم برگردم خونه پدری چون وضعیتم وحشتناکتر میشد،شوهرنامردم ولم کرد رفت الان یکسال وچن ماه دوباره تو این جهنمم پریروز با پدرم دعوامون شد میگفت به خواهرزاده هام حسودی میکنی چون شوهر دارن حقته شوهرت با یک ...انداختت بیرون یعنی فک کن آدم اینارو از پدرش بشنوه اینم نیست که اجازه بدن تنهایی زندگی کنم میخاستم اینو بگم هر خفت وخواری خونه شوهرم چون فقط یکنفر بود و تنهایی و خرجی داشتم اونجا رو با تمام مشکلاتش دلپذیرتر میدونستم شوهرم خیانت کرد معتاد بود...ولی بازم اونجا راحتتر بودم صب تاشب تنها بودم هرکار دلم میخاست میتونستم تو خونم انجام بدم ولی الان اینجا حتی نباید لباس آستین کوتاه نپوشم شلوارم نبایدجذب باشه چون پدر بهش برمیخوره فک کن با بدن خودمم قهرم حموم میرم تازه یادم میفته من یه زنم و چقد بابدنم غریبم،خیلی دلم میگیره آدمابدون اینکه یه لحظه کل زندگی یه فردو در نظر بگیرن سرزنشش میکنن...عزیزم ببخش تو تاپیک شما حرف زدم دلم خیلی گرفته بود جملات آخر کاوه هم دلمو بیشتر به درد آورد...
    لحظه ها راباید زندگی کرد...
    ویرایش توسط ruth : چهارشنبه 08 دی 95 در ساعت 11:23

  8. کاربر روبرو از پست مفید ruth تشکرکرده است .

    میس بیوتی (چهارشنبه 24 خرداد 96)

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Kaveh_r نمایش پست ها
    خودت هم متوجه هستی که این داستان تمام شده، اولین قدم اینه که همین واقعیت رو بپذیری. سخته اما تا وقتی بقول خودت احساساتت درگیره نمیتونی راه قانونی درستی در پیش بگیری و در نهایت مهریه ت هم از دست میدی
    به همان مقدار که ته دلت فکر کنی میشه این رابطه رو درست کرد به همان مقدار به خودت ضربه زدی و مشکلت رو بیشتر کردی
    هرچه زودتر احساساتت رو فراموش کنی شانس گرفتن مهریه ت بیشتر میشه
    شکایت کتک زدن رو پیگیری کن حتما و حالا که اون به طلاق اصرار داره تو روی مهریه تمرکز کن
    از برخورد بیشتر خانواده ها و حرفهای خاله زنکی پرهیز کنید و با صبر و حوصله مسیر قانونی رو دنبال کن
    ایشون به شرطی میتونه شمارو با خودش ببره که مسکن و معیشت شمارو تامین کنه و تعهد کنه آسیبی بهتون نرسونه
    بطور کلی متاسفم برای زنهایی که در قرن ۲۱م هنوز اجازه میدن مردی دست روشون بلند کنه. چجوری به همچین آدم ناسالمی احساس دارن؟
    ممنون از اینکه پاسخ دادین... راستش من تصممیمم رو گرفته بودم و این تاپیک رو زدم که راه حل بهم بدن دوستان برای گرفتن مهریه اما با حرف هایی که بچه های گروه زدن و از تجربیاتشون گفتن ترسیدم که نکنه بعد از جدایی پشیمون بشم الان هم وقتی میشینم همه دلایلو بررسی میکنم و مینویسم همه چیز رو میپذیرم اما دوباره صبح که از خواب بیدار میشم همش فکر میکنم باید یه کاری کنم ...راست میگین شما تا زمانی که احساسی با این قضیه برخورد کنم نمیتونم برم دنبال حق و حقوقم... ولی این نگرانی رو دارم که یه وقت پشیمون نشم که چرا تمام تلاشم رو نکردم... به نظرتون برای آخرین بار درسته که با هم بشینیم حرفامونو بزنیم؟ یا اینکه صبر کنم تا جلسه دادگاه همه حرفامو بزنم؟
    ولی در مورد اینکه گفتین چطور آدمایی مثل من نسبت به کسایی که دست روشون بلند میکنند احساس دارن باید بگم که علاقه یدفعه به وجود نمیاد که یهدفعه هم از بین بره البته فکر کنم آقایون این توانایی رو دارن که احساساتشون رو بذارن کنار و تصمیم گیری کنند ولی برای خانما همچین کاری واقعا دشواره....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ruth نمایش پست ها
    کاوه جان شما ازهیچی خبر نداری نمیتونی قضاوت کنی،من الان تو منجلابی گیر کردم که از پدر خودم بدترین فحشارو شنیدم اولش فقط بخاطر اینکه ازسرش بازم کنه منو به یه مرد لاقید و بی سروپا داد چهار سال بااین مرد فقط همخونه بودیم ولی جرات نداشتم برگردم خونه پدری چون وضعیتم وحشتناکتر میشد،شوهرنامردم ولم کرد رفت الان یکسال وچن ماه دوباره تو این جهنمم پریروز با پدرم دعوامون شد میگفت به خواهرزاده هام حسودی میکنی چون شوهر دارن حقته شوهرت با یک ...انداختت بیرون یعنی فک کن آدم اینارو از پدرش بشنوه اینم نیست که اجازه بدن تنهایی زندگی کنم میخاستم اینو بگم هر خفت وخواری خونه شوهرم چون فقط یکنفر بود و تنهایی و خرجی داشتم اونجا رو با تمام مشکلاتش دلپذیرتر میدونستم شوهرم خیانت کرد معتاد بود...ولی بازم اونجا راحتتر بودم صب تاشب تنها بودم هرکار دلم میخاست میتونستم تو خونم انجام بدم ولی الان اینجا حتی نباید لباس آستین کوتاه نپوشم شلوارم نبایدجذب باشه چون پدر بهش برمیخوره فک کن با بدن خودمم قهرم حموم میرم تازه یادم میفته من یه زنم و چقد بابدنم غریبم،خیلی دلم میگیره آدمابدون اینکه یه لحظه کل زندگی یه فردو در نظر بگیرن سرزنشش میکنن...عزیزم ببخش تو تاپیک شما حرف زدم دلم خیلی گرفته بود جملات آخر کاوه هم دلمو بیشتر به درد آورد...
    واقعا از مشکلاتی که براتون پیش اومده متاسف شدم و امیدوارم مشکلاتتون هرچه سریعتر حل بشه، اما خانم محترم درست نیست توی تاپیکی که اصلا موضوعش ارتباطی با حرفی که میخواین بزنین نداره و صرفا چون دلتون گرفته شروع کنید به نوشتن... لطفا مشکلتون رو در یک تاپیک جدا مطرح کنید شاید کسی راهکاری یه ذهنش برسه و به شما کمک کنه...به هر حال به نظرم رابطتون رو با پدرتون اصلاح کنید چون هیچ کس پدر و مادر نمیشه و امیدوارم هر چی خیر هست براتون اتفاق بیفته....

  10. کاربر روبرو از پست مفید ss1367 تشکرکرده است .

    ruth (چهارشنبه 08 دی 95)

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-9-05
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,169
    سطح
    18
    Points: 1,169, Level: 18
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 68 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا عذرمیخوام...
    لحظه ها راباید زندگی کرد...

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به اعضای محترم همدردی
    راستش بعد از پاسخ kaveh_r و مطالعه چند تا از تاپیک های سایت به خودم اومدم و یکبار دیگه نشستم و همه حرف ها و رفتار همسرم و خانواده ش رو در این مدت داشتن رو مرور کردم..... و تازه شصتم خبردار شد که توی تمام مدتی که کارای طلاق توافقی رو انجام میدادیم و من درگیر احساسات بودم و امیدوار به درست شدن ..ایشون فقط و فقط میخواسته بهم تهمت بزنه و با استفاده از این حربه مهرمو نده و طلاقم بده و من از وقتی متوجه اینـ موضوع شدم خیلی خیلی آتیش گرفتم که چرا جوابش رو زمانی که دادخواست رو ارسال کردیم ندادم... و موضعش در قبال من مثل افرادی بوده که بهش خیانت شده و اصلا نتونسته تحمل کنه و الان به زعم خودش داره لطف میکنه که بی سر و صدا و توافقی داره طلاقم میده چون به همین دلیل دیگه منو نمیخواد!!!!! الان وقتی یاد اون حرفش پیش مشاور بهزیستی می افتم که گفت: تصمیم گرفتم بدون دردسر هر کسی بره دنبال زندگی ش آتیش میگیرم........... به خاطر همین لازم میدونم همه اتفاقات که در این مدت افتاده رو تشریح کنم که شما منو راهنمایی کنید و نظرتون رو بگید.. البته میدونم که هرچه زودتر باید پرونده رو به جریان بندازم که فکر نکنه به خاطر ترس از برملاشدن داستان هایی که ساخته ذهنیش هست رفتم موقتا رضایت دادم....
    موضوع از این قرار هست که به دلیل مشکلاتی که در رابطه ما وجود داشت ما خیلی تنش داشتیم که اغلب شروع کننده همه ی این تنش ها ایشون بود و به هیچ عنوان کوتاه هم نمی یومد... البته بماند که طولانی شدن دوره عقد باعث خیلی از تنش ها بود اما رابطه ما واقعا مشکلاتی داشت که من از آینده و عاقبت اون میترسیدم اینم بگم که بعد از تنش ها همسرم قهر میکرد قهرهای طولانی مدت که اصلا برام قابل تحمل نبود.. تصمیم گرفتم برم پیش یک مشاور... مشاور گفت باید تک تک ویژگی های همسرت رو بهش بگی و ازش بخوای تغییر کنه...تسلیم بودن تو یعنی مجوز ادامه رفتارش و اینکه به موازات سعی کنی مقدمات عروسی رو فراهم کنی تالار و ... از جمله ویژگی هاش این بود که خیلی خیلی زود جوش می آورد و به شدت عصبانی میشد حجم عصبانیتش با خطای انجام شده تطابقی نداشت اگر پشت فرمون بود به شدت ترمز میکرد اگر چیزی دستش بود پاره ش میکرد یا میشکستش و... داد و فریاد راه می انداخت و برایش مکان و زمان مهم نبود... خیلی سیگار میکشید پشت هم و قرص آرام بخش مصرف میکرد... اواخر به خاطر اختلال تمرکز قرصی مصرف میکرد که اتفاقا در مصرفش سوء استفاده میکرد ینی اگر قرار بود روزی ۴ تا بخوره بیستر میخورد و کم میاورد... گاهی حتی به داروخونه های شهرهای دیگه میرفت که بهش بدن چون اسم افرادی که این قرص رو مصرف میکنن در داروخونه ثبت میشه چون نباید بیش از حد مصرف بشه و اعتیاد آور هست... حتی یکبار نمیدونم چطوری اما پزشکش به خواست او یه نسخه به اسم دوستش نوشته بوده که قرص رو بهش بدن....علاوه بر این گاهی اوقات من امنیت روانی نداشتم چون نسبت به خانمایی که بیرون میدیدیم تمایل نشکن میداد که اصلا هیچ سنخیتی با شخصیت من نداشتن مثلا خانمایی که سیگار میکشیدن براش خیلی جذاب بودن و از این قبیل و مدام به زبون میاورد و حال من بد میشد و خیلی بددهن بود ینی فحاشی میکرد و .... چند باری اومدم با خودش صحبت کنم که گفت باشه بعدا... وقتایی هم که با هم بودیم هیچ وقت حرف جدی نمیزدیم و زمان میگذشت ینی رابطه ما یا ۱۰۰ بود یا صفر ینی با خیلی با هم خوب بودیم یا اگه تنشی پیش میومد بعدش کلی فحش و درگیری و قهرهای طولانی... که قبلا هم گفتم من اصلا اهل دعوا نبودم و ایشون بود که همیشه یک موضوع رو اونقدر کش میداد اونقدر تکرار میکرد که.... یک لار خواستم با مادرش صحبت کنم که باهاش تماس گرفتم دیدم حالس خوب نیست از لحاظ روحی میگفت باید بره روانپزشک و... که من این شرایط رو دیدم پشیمون شدم از گفتن... به پدر و مادر خودم هم نمیتونستم بگم چون نمیخواستم وجه ش خراب بشه پیش خانواده م ...باز مدتی شرایط آروم شد و یه موضوعی کاملا پیش و پا افتاده باعث یه دعوای خیلی خیلی بد شد و دوباره قهر کرد.... در این مدتی که قهر بود منو بلاک کرد هم از لیست تماسش و هم از تلگرام... توی این مدتی که قهر بود همش دنبال این بودم یه جوری مشکلات حل بشه.. عضو یک گروهی در تلگرام بودم که که به صورت جمعی چله برگزار میشد من از مدیر گروه که از دوستان خانوادگی دایی م بود و ازش شناخت داشتیم شماره یک مشاوری از قم رو خواستم که مثل آقای بهجت اهل مکاشفه باشه که من باهاشون تماس بگیرم، این آقا به من گفتن که آشنا در قم دارند و قرار شد اول به صورت عقلانی مساله حل بشه و در کنارش با قم تماس بگیرم، یک مشاور معرفی کردن که من و همسرم بریم پیش ایشون و از من خواستن گه نکات مثبت و منفی همسرم رو بنویسم و به صورت کمّی امتیازدهی کنیم و من ابن کار رو کردم و ایشون شماره یک مشاور از قم رو داد... در این مدتی که باهام قهر بودیم یکی از همکارها که با هم عضو یک گروه بودیم بهم شخصا پیام داده بود و ازم یک درخواست کاملا رسمی و کاری داشت منم بهشون چواب داده بودم اما بعد از مدتی دیدم حریم پیام دادن رو رعایت نمیکنه و شروع کرده بود به مفرد حرف زدن و حرف های پوچی که فقط انگتر میخواست وقت بگذرونه البته بگم که اون آقا متاهل بود و میدونست که من هم متاهل هستم، وفتی دیدم این رابطه امکان داره از حد طبیعی خودش خارج بشه گفتم لطفا دیگه پیام ندید ولی اون آقا باز هم پیام میداد که من اونقدر فکرم درگیر بود که به پیام هاش توجهی نمیکردم، و پیش خودم گفتم بالاخره خسته میشه... من هیچ وفت هیچ پیامی رو از تلگرام پاک نمیکردم چون خدا خودش میدونه که هیچ قصد و نیتی نداشتم کخ بخوام اون پیام ها رو پاک کنم ... بعد از مدتی که زنگ زدم به همسرم از اون غار خودش اومده بود بیرون و منو از لیست بلاک آورده بود بیرون و جواب تماسم رو داد و هنوز هم دلگیر بود...

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ازش خواستم که بریم پیش مشاور و به سختی قبول کرد خلاصه رفتیم و من اونجا خواستم عکس خواهرزاده م که تازه متولد شده بود رو بهش نشون بدم که دیگه گوشیم رو بهم نداد و رفت توی تلگرامم و همه پیام ها رو دید پخثوصا اون پیامی که من از مدیر گروه خواسته بودم شماره از قم بده و لیست نکات منفی و مثبت و ... خیلی خیلی عصبانی شد و منو به شدت کتک زد جلوی همه مردم و به زور منو برد تو ماشین و داخل ماشین هم حتی منو میزد و بعد از کتک زدنش ارتباط ما قطع شد تا شش ماه بعد که مادرش ازم خواست توافقی از هم جدا شیم گفتم چرا پسرتون خودش نمیاد جلو گفت او الان فقط دنبال مدرک جمع کردن علیه تو هست و میخواسته بره دانشگاها آبروتو ببره من نذاشتم الان پر از خشمه و بهتربن راه جداییه، من مقاومت کردم و خواستم باهاش حرف بزنم مادرش گفت نمیخوام دوباره دعوا بشه گفتم من باید باهاس صحبت کنم که مادرش گفت او طلاق میخواد وای چون مهریه نمیخواد بده میخواد تا آخر همر همینطوری نگه ت داره ... و رسیدیم به نقطه ای که در پست های اول گفتم براتون...
    با خوندن چندتا تاپیک از سایت متوجه شدم رفتار و برخوردش با من مثل کسایی بوده گه بهش خیانت شده و خیلی اعصابم خورد شد که چراتا الان جوابشو ندادم که فک نکنه حرفشو قبول دارم... لطفا کمکم کنید...


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  2. اهای جماعت من زود زود میگ میگی وابسته میشم.کمکم کنید
    توسط gheryeh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 خرداد 92, 15:29
  3. من آدم حساس و زودرنجی شدم چی کار کنم؟
    توسط saharnaz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 شهریور 90, 17:34
  4. زود رنج کیست و زود رنجی چیست؟
    توسط keyvan در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 15:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.