من مهدي 24 ساله و همسرم 21 سالشه (توجه كنيد من مردم !!!!)چهار ماه میشه عقد کردیم...ولی خانمم اصلا توجهی به من نداره.مهم خانواده ی خودش به خصوص مادرشه.یعنی با همه ی اعضا خانوادش خوش و بش میکنه به من میرسه میشه سنگ با خانوادش حرف زیاد میزنه در جمع دونفرمون میشه لال. همه ی چیزهای زندگیش رو به مامانش میگه ولی به من هیچی نمیگه(خيلي چيزهايي كه اول بايد به من بگه رو نميگه)در صورتی که من هر هفته که میبینمش(محل کارم دور از خانمم هست) براش کادو میگیرم ولی تشکرش خیلی خیلی کمه ..تو تلگرام روزانه 30 تا پیام عاشقانه میزام ولی اون فقط چند تا استیکر میزاره. هر روز شب بخیر و صبح بخیر با پیامک میگم ولی اون شاید 10 روز یک بار یک صبح بخیر بگه یا نه هر روز زنگ میزنم ولی بعضی روزها میگه بهم زنگ نزن درس دارم یعنی 5 دقیقه مکالمه با من کم اهمیت تر از درسشه؟ و یک جوری هم حرف میزنه که من زودتر قطع کنم(در اين مدت شايد فقط 5 بار بدون دليلي و به خاطر رابطمون زنگ زده و بقيه رو من هر روز زنگ ميزنم و اون اگه من زنگ نزم انگار نه انگار) در مواقع حضوري بهتره ولي از هم دوريم خيلي براش مهم نيستم ...بهش هم میگم میگه به وقت نیاز دارم اخه چهار ماه کمه؟ مگه من از سنگ که هر چی محبت میکنم اون بی توجه بهم هست.در موقع پریود شدن خیلی درد میکشه و من کلا کنارشم ولی یک تشکر خشک و خالی نمیکنه راه حلش چیه؟ این همه سردی از یک دختر بعیده...شايد بگيد من زياد عاشقم ولي حداقل انتظار دارم اون بهم محبت كنه ...هر چقدر من بد باشم من شوهرش هستم ..به خدا دارم ديوونه ميشم ..... ميدونم دوستت دارم و هيچ وقت بهم خيانت نميكنه ولي چرا دوستاش و خانوادش و درسش از من مهمتره؟ ميگه من ادم انر‍ژيتيكي نيستم ولي فكر كنم فقط بريا من اينطوريه؟ اگر آقايون اينطور تجربه اي دارن بگم...مرسي مهدي 24 ساله