به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 64
  1. #51
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array

    Bow

    مریم جان ازشوهرم مطمئنم که خیانت نمیکنه ولی اینکه بااین کاراش میدونه من اذیت میشم ومطمئنا خونوادم هم درجریان قرار میگیرن انجامش میده.تمام این کاراش هم بخاطرکینه شدیدشه.متاسفانه این اجازه ندادنش برای دیدن خونوادم هم به خودمون برمیگرده.اینکه چندین سال پیش بابای من همین برنامه رو برای مامانم پیاده کرد اونموقع که رابطه ماخوب بود به مامانم گفت درست نیس بابا اینقدر ظلم میکنه شاید منی که اینقدر باشماخوبم روزی بشم چوب خدا،این حرفو اونموقع هیچکس باور نکرد ولی بالاخره اتفاق افتاد.والان هم اگه بخوام ببینمشون یعنی دستی دستی زندگیمو بندازم توآتیش.
    اعتقاد دارم این جریان تموم نمیشه تاهرکسی اشتباهاتشو بپذیره وقبول کنه به اندازه خودش دراین جریان مقصره.ببینید مشکل من اینه که شوهرم مثل یه روانکاو خونوادمو موشکافی میکنه وخیلی میفهمه.اینکه میدونه عقیده اونا اینه که کاش منو به خواستگارسمج قبلی داده بودن دل هرمردی رو به درد میاره.بقول خودش میگه من خواستم همه چیزو تموم کنم بعد مرگ برادرم ولی وقتی اونااحترام منو نگه نمیدارن وبه عروسی میرن نمیتونم باخودم کنار بیام.من کاملا قبول دارم اشتباهات پدرومادرم تواین جریان خیلی خیلی زیاد بوده که هرکدومشون برای یکی مثل شوهرمن مثل سم میمونده.اگه رفتارهای خونوادم درست بود واقعا این حرکاتش میشد ظلم ولی الان فهمیدم هممون مقصر بودیم وکمترین تقصیر متوجه شوهرمه که نمیتونه ببخشه ومقابله به مثل میکنه.البته این حرفافقط بین پدرومادرم بوده واینکه او چه جور متوجه شده مربوط به شناخت کاملش ازاوناست.بدبختی من به اینه که بهشون بارها اعتراض کردم به زبون محترمانه ولی بعد عذاب وجدان میگیرم که ای وای ناراحتشون کردم واشکشونو درآوردم.(البته این ناراحتیها فقط در درون خودم میمونه)هرچند اخلاق اونا اینه که انتقاد وسرزنش ناراحتشون میکنه وبغضشون میگیره.
    همسرمن که میگه تاابدنمیتونه ببخششون چون اوناباعث شدن زندگی عاشقانش بهم بریزه ودیدش نسبت به همه آدما عوض شه.
    درآخراینکه هنوزمعتقدم این زندگی هرچقدر درب وداغونه ولی احتمالا بشه باتکرار نکردن اشتباهاتم درست شه هرچند خیلی سخته وزمان خیلی طولانی میبره تاهمسرم دوباره بهم اعتمادکنه.ولی خداییش خیلی بده یکی احساسات آدمو بدونه بااینکه به زبون نمیارمشون وقتی خیلی ناراحتم آرزوی مرگشو میکردم هرچنددرظاهر انکارمیکردم ولی در درون خودم میدونم که چه خبره.
    انشالله که همه چی درست میشه امااگرنشد حداقل درمقابل خدای خودم ووجدانم شرمنده نیستم.من این مشکلاتو فقط هدیه ای ازجانب خدا میبینم که خواسته خودسازی کنم وباروحی پاکتر بسویش برم امیدوارم خداخودش کمکم کنه تواین راه
    ویرایش توسط tavalode arezoo : چهارشنبه 27 بهمن 95 در ساعت 12:41

  2. 3 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    خانم مهندس (چهارشنبه 27 بهمن 95), شیدا. (چهارشنبه 27 بهمن 95), صبا_2009 (چهارشنبه 27 بهمن 95)

  3. #52
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:39]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,701
    سطح
    100
    Points: 89,701, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,759

    تشکرشده 6,793 در 2,394 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط margearezooha نمایش پست ها

    الان من نمیدونم درمرحله اولم یعنی جراحی یاآخر یعنی صبر برای درمان؟
    چقدر دیرمیگذره این روزها!کاش اونقدر قوی میشدم که هیچ چیز نمیتونست حالمو بدکنه مثل عکس العمل شوهرم درقبال مرگ دو کودک که میگفت:خوب شد راحت شدن از درد دنیا.بهش گفتم شاید آدم بزرگا راحت شن ولی اینا فقط یه بچه ان.نمیدونم چرا اینقدر دلش میخواد تریپ بدبختی برداره؟!آخه جلب توجه به چه قیمت؟!!
    از اونطرف بیتابیهای مامانم!هرچند در اراده من تو این راه خللی وارد نمیکنه وقتی پذیرفتم این زندگی رو باید مصائبشم قبول کنم.ولی ازنظر روحی بهم میریزم.بهش گفتم فعلا دیدار مامنتفیه ولی او داره برای دخترم بافتنی میبافه میدونم باهر دونه ای که میبافه چقدر اشک میریزه یابرای پسرم لباس خریده.ودرآخر میگه حداقل عکس خودتو وبچه ها رو برام بفرست که من حتی از این کارهم وحشت دارم که نکنه دوباره داستان درست شه.نمیدونم اونا خیلی امیدوارن یامن خیلی ناامید؟؟
    شاید به این خاطر هست که اونا از واقعیت زندگی من چیزی نمیدونن.نمیدونن که تواین سه ماه فقط یکشب شوهرم باهام خوب بود وبقیش این منم که باهاش خوش برخوردم سعی میکنم روال عادی زندگیمو بگیرم.ولی او زحمت خداحافظی کردنو هم به خودش نمیده.اصلا نمیتونم بفهمم واقعا میخواد همینجور ادامه بده یعنی پای حرفش وایساده همینیه که هست یافقط داره برای تنبیه منه واینکه محکم کاری بشه که دیگه همچین اشتباهاتی تکرار نشه؟
    کاش ماهم به روزای خوب گذشتمون برگردیم روزایی که توش پر از عشق بود واینقدر کینه وجود نداشت


    با سلام


    مهم نیست در چه مرحله ای هستید !

    مهم اینکه تصمیم دارید تغییراتی ایجاد کنید

    مسیر شاید دراز و ناهموار باشه ،،،،،ولی به نظرم به جای اینکه شکست را قبول کنیم ،، و خود را برای طلاق آماده کنیم ،،،تلاش خودمون را بکنیم برای زندگیمون !

    چون زندگیتون را دوست دارید .



    متاسفانه ما عادت داریم سریع نتیجه بگیریم ،،،،و این خوب نیست !!!



    من حرف شوهر شما به اون بچه ها را منفی نخوندم !

    زیاد روی حرف های شوهرتون زووم نکنید !

    به نظرم علاوه بر مهارت گفتگو عاطفی و صریح ،،،،، این ذربین را هم بردارید!!!!!!!!!!!!!!!

    دنبال نتیجه نباشید،،،،از مسیر لذت ببرید !

    هر چی جلو برید ،،مسیر هموارتر میشه



    موفق باشین.


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 27 بهمن 95 در ساعت 17:26

  4. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95), نازنین2010 (چهارشنبه 27 بهمن 95), میس بیوتی (چهارشنبه 27 بهمن 95), شیدا. (چهارشنبه 27 بهمن 95)

  5. #53
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اگه همسرت اینقدر دقیق می شه توی رفتارها و می دونه بین خانواده ی شما چه حرفهایی هست و چه چیزایی پشت سرش گفته می شه ( یه بار دیگه هم گفتی حرفهایی زده که درست بوده )
    پس حتما شما را هم خوب می شناسه و از دلت خبر داره.

    توی دلت سعی کن به آرامش برسی
    سعی کن همسرت و دلخوریهاش را درک کنی
    سعی کن دوستش داشته باشی. ده سال دیگه شما می مونی و این مرد ... بچه ها می رن سر خونه زندگیشون
    خواهر برادر و پدر و مادر و .... همه دور و دورتر می شن

    بهترین همدم و نزدیکترین آدم زندگیت همین مرد هست.
    رفیق روزهای پیری و تنهاییت
    نذار این چرخه تکرار بشه و زندگی شما هم بشه مثل پدر و مادرت و بشی مشکل زندگی بچه هات

    بذار اینقد با همسرت شاد و خوب باشید که بچه ها با خیال راحت برن دنبال زندگیشون
    نه این که دلشون پیش مامان و بابا و مشکلاتشون بمونه

    همسرت همونقدر که زود رنجه، خوش قلبه. باور کن خودش بیشتر از شما عذاب می کشه.
    فقط شخصیتش اینطوریه. با کوچیکترین بی توجهی دلش می شکنه.
    به خاطر وسواسش اونو اینقدر توی ذهنش بزرگ می کنه که دیگه یادش می ره اصلا هیچی نبوده ...

    یه کم بیشتر درکش کنی، خودت هم کمتر سختی می کشی.

    من مخالف حرفهای مریم عزیز نیستم ... اما تا کجا ما باید گرفتار پدر و مادرهامون باشیم و تاوان اشتباهاتشون را بدیم؟

    خود شما می گی اشتباهات پدر و مادرت رابطه شما و زندگی شما را دچار مشکل کرده،
    چرا باید تاوان ندانم کاریهای اونا رو شما و همسرت و بچه هات بدن؟

    دلشون تنگ می شه یا غصه می خورن یا ... باید درست رفتار کنن.

    من قصی القلب نیستم که بگم بهتر که اون پدر شب یلدا چشمش به در موند و دخترش نیامد
    ولی واقعا اگر پدر و مادرها درست رفتار کنن این اتفاقات کمتر می افته.
    اگه اینقدر وسط زندگی بچه هاشون نباشن و دخالتهای زیادی در روابط عروس و پسرشون، دختر و دامادشون، نکنن، اینطوری نمی شه که چشمشون به در اتاق تو بیمارستان یا خونه خشک بشه و فرزندشون نیاد.

    برای همین می گم این چرخه را شما قطع کن.
    شما نشو یکی دیگه از همون پدر و مادرها.
    الان مسئول زندگی خودت و بچه هاتی
    نه مسئول زندگی خودت و پدر مادرت

    اونا دارن تاوان اشتباهاتشون را می دن
    و شما هم تاوان اشتباهات اونا رو

    اگر رفتارهاشون درست بود، شما هم اینقدر سختی نمی کشیدی.

    اینا رو گفتم که عذاب وجدان نداشته باشی در موردشون
    بهشون تا جایی که می تونی محبت کن، با احترام برخورد کن، دیدنشون برو و هر کاری که می تونی براشون بکن. پدر و مادرت هستن و اگر هم اشتباهی کردن از نادانی بوده، نه از عمد.
    اما خودت را سرزنش نکن. غصه نخور اگر نتونستی. اولویت زندگیت خودت و بچه هات هستید. شوهرته.

    همسرت وقتی بدونه تنها مرد زندگی شماست و با دنیا عوضش نمی کنی، بهترین مرد دنیا می شه برات.

    ----------------
    من فرزند پدری مثل همسر شما
    و مادری تقریبا شبیه شما هستم ... انگار داری داستان زندگی ما رو می نویسی.
    متاسفانه مادر من نتونست این مشکل را حل کنه. هنوزم که هنوزه همه ی ما درگیر اختلافات سی سال پیش مامان و بابا هستیم !
    خودشون دو تا از همه بیشتر. کاش می شد برات بنویسم که این فاجعه تا کجاها پیش رفت ...
    مشکلی که با کمی توجه و محبت از طرف مادرم خیلی می تونست بهتر بشه و در مسیر بهتری قرار بگیره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 27 بهمن 95 در ساعت 19:16

  6. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (پنجشنبه 28 بهمن 95), maryam.mim (شنبه 30 بهمن 95), tavalode arezoo (دوشنبه 14 خرداد 97), نیلوفر:-) (چهارشنبه 27 بهمن 95), نازنین2010 (چهارشنبه 27 بهمن 95), آرام 10 (سه شنبه 03 اسفند 95), باغبان (چهارشنبه 27 بهمن 95), خانم مهندس (پنجشنبه 28 بهمن 95)

  7. #54
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ................
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. #55
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    خانم ارزوهای عزیز به نظرم زیادی داری رو اشتباهات خودت و خانوادت مانور میدی. درسته که شما اشتباهاتی کردین ولی همسرت هم خیلی رفتارای نادرست نشون داده وهنوزم میده ! ادم فووووووق العاده کینه ای و زودرنجیه! با وجود متاهل بودن و داشتن یه پسر ۱۵ ساله ورمیداره تو پیجش حرفای عاشقانه مینویسه که شما و خانواده تون رو اذیت کنه!!کی گفته خانواده تو چون بعد از فوت برادر شوهرت به عروسی رفتن به شوهر تو توهین شده؟؟ اونا که تو مراسم برادر شوهرت شرکت کردن و حتی سعی کردن لباس بیارن تا شوهرتو از عزا درارن!از دست تو و خانوادت ناراحته اون بچه ۱۵ ساله چه گناهی کرده که همچین رفتارایی میبینه؟؟! اینکه شما تغییر رویه دادی خیلی کار خوبیه و از صمیم قلب دعا میکنم موفق بشی و يه زندگی شاد و اروم نصیبت بشه. فقط این احساس گناهی که داری انرژی زیادی ازت خواهد گرفت اگه از بین نبریش! خودت خانوادت و همسرت رو ببخش و سعی کن از نو شروع کنی! از خانوادت عصبانی نباش درسته بعضی رفتاراشون اشتباه بوده ولی به بدی که شوهرت هم میگه نبوده! ایشون زیادی حساس و زودرنج و کینه ایه!.با مادرت تماس بگیر و بگو زندگیت خوبه خداروشکر رو رواله و داره رابطه تون بهتر میشه.خیالشو راحت کن.بگو فقط نمیخوام الان بهونه دست همسرم بدم.منم دلم براتون تنگ شده ولی ایشالا به زودی همو میبینیم.شما که این مدت رو صبوری کردین چند ماه دیگه هم صبر کنین.اصلا هم نگران من و بچه ها نباشین ما خیلی خوبیم ......
    ببین مهمترین چیزی که الان میتونه بهت کمک کنه اینه که ببخشی و به گذشته فکر نکنی....اگه خودتو نیخشی و عذاب وجدان داشته باشی همسرت بیشتر به خودش حق میده که رفتار نامناسبشو ادامه بده ....
    سعی کن شاد باشی و زیاد بخندی....از ته دل .... خیلی روحیه ت رو باز میکنه و بهت انرژی مثبت میده
    راستی عوض کردن اسم کاربری چی شد ؟
    ویرایش توسط میس بیوتی : چهارشنبه 27 بهمن 95 در ساعت 20:04

  9. 4 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    maryam.mim (شنبه 30 بهمن 95), tavalode arezoo (جمعه 29 بهمن 95), آرام 10 (سه شنبه 03 اسفند 95), باغبان (چهارشنبه 27 بهمن 95)

  10. #56
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    راستی یه چیز دیگه: من با اقای باغبان موافقم ...شما زیادی رو کارا و رفتارای همسرت زوم میکنی و اونم که ماشالا از هر فرصتی استفاده میکنه تا بهت عذاب وجدان بده ..... تمرکزت رو رفتار خودت باشه سعی کن اعتماد بنفستو ببری بالا .... بچه ها بارها بهت گفتن که به خودت جسمی و روحی برس ... منم بازم همینو میگم... نشین با خودت فکر کن که چرا شوهرم این حرفو زد چرا اونجا اون کارو کرد ... تمرکزتو بذار روی خودت و مسوولیتای زندگیت ...با همسرت خیلی خوب و محترمانه برخورد کن ( مخصوصا تو جمع خانواده و دوستان)ولی یه جوری رفتار نکن که فکر کنه داری منت کشی میکنی یا لی لی به لالاش میذاری...وقتی هم ازون حرفای ناامیدکننده میزنه خودتون بزن به اون راه که اصلا متوجه نشدی منظورشو...

  11. 2 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (چهارشنبه 27 بهمن 95), باغبان (چهارشنبه 27 بهمن 95)

  12. #57
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    خدای چقدر خوبه دوستانی دارم که دلسوزانه به فکرحل مشکلم هستن.ممنونم ازحضور دلگرم کننده همتون.
    شیداجان رابطه مامان وبابام یه حسنی داشت مامان فوق العاده ازبابا میترسید وازترسش همش بابا روتایید میکرد.این بود که بابام بهش اعتماد کامل داشت نمیدونست تو دل مامان چه خبره.درازای گرفتن خونواده سعی میکرد خیلی به مامانم محبت میکرد تمام داراییش به نام مامانمه.وقتی هم جریان ماپیش اومد بابام متوجه اشتباهش شد الانم مرتب باپدربزرگم رفت وآمد دارن.میترسم این اتفاق خوب روزی تو زندگی ما بیفته که زبونم لال دخترمنم به سرنوشت من دچارشه.
    باحرف همتون موافقم که زیادی روی رفتار شوهرم زوم کردم زیادی خودمو مقصر میدونم.ولی دلم میخواد شوهرم دوباره اعتماد کنه انشالله که درست رفتار کنم جوری که نه اون خیلی هوا برش داره نه من خیلی بیخیال شم
    آقای باغبان عزیز چشم سعی میکنم بفکر نتیجه نباشم وفقط راه خودمو برم.
    میس بیوتی عزیز چندبار تاحالا درخواست تغییر نام کاربری دادم.دنیا رو به صبر ساختن

  13. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 28 بهمن 95), باغبان (پنجشنبه 28 بهمن 95)

  14. #58
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array

  15. #59
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    هوراااااا! به به چه اسم کاربری قشنگی خانم ارزوها

  16. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    Eram (جمعه 29 بهمن 95)

  17. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 فروردین 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1395-11-11
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    934
    سطح
    16
    Points: 934, Level: 16
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چطور میتونم پست هاموحذف کنم از تالارک کسی دیگه نتونه ببینه اصلا


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.