به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 64
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 98 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1394-1-17
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,231
    سطح
    56
    Points: 7,231, Level: 56
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    411

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام.
    یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ چقدر توی پستهات ناله و درماندگی و به قول خودت انفعال موج میزنه....من هر پستی که از شما خوندم فقط شرح وقایع بوده و ناراحتیاتون و بعدش داد و بیداد همسر و.... چه خبره؟! یه استپ به خودت و روح و روانت بده تا آروم بشن.خودتو از بین می بری اینجوری.درسته میدونم برات ممکنه خیلی سخت باشه این چیزایی که میگی ولی سلامتیت برات مهم تر باشه. یکم خودتو دوست داشته باش.بیشتر به خودت برس.یکم زندگی کن.اگر میبینی فکر و خیال نمیذاره سرتو بند کن.حتی بشین بافتنی بباف برای بچه هات ولی فکر نکن. دو روز دیگه که دستات بخاطر اعصابت خرابت شروع کنن به لرزش خوبه؟ حواست باشه. تو برای خودت سرگرمی که ایجاد کنی وااااقعا کمتر فکر و خیال میکنی و بعدش میبینی اینجوری حتی تحمل رفتارهای همسرت تا حدودی برات آسونتر میشه.به همسرت بی توجهی نکن.ما از این موارد داشتیم تو فامیلمون که به نظر من مرد احترام و توجه بیش از اندازه میخواست و وقتی این توجه رو میدید آروم میشد.نمیدونم شاید مورد شما فرق کنه ولی راستش بی شباهت نبود.هنوزم دارن زندگی میکنن... یکم از این انفعال لطفا خارج شو ...

  2. کاربر روبرو از پست مفید donya. تشکرکرده است .

    شیدا. (چهارشنبه 15 دی 95)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 شهریور 96 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1391-12-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,752
    سطح
    38
    Points: 3,752, Level: 38
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 107 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم شرایط شما واقعا ناراحت کننده است. شما عزت نفستون رو از دست دادید. مدام به خودتون ایراد میگیرد تو رفتارتون دنبال اشتباهید. خوبه که آدم به فکر خودسازی باشه اما شما همه اش دارد خودتون رو سرکوب میکنید. چرا فقط به فکر این هستید که توجه شوهرتون رو به دست بیارید میدونم مهمه اما شما راه های زیادی رو رفتید و نشده. تا جایی پیش رفتید که خودتون رو کامل ندید میگیرید و فقط به فکر محبت و احترام بیشتر به همسرتون هستید
    چرا ی مدت از فکر شوهرتون بیرون نمیاید به خودتون بگید این همه وقت به فکر اون بودم حالا نوبت خودمه. به خودتون محبت کنید روح و روان شما به توجه از جانب خودتون نیاز داره. آدمی که خودش رو دوست نداشته باشه نمیتونه انتظار دوست داشته شدن از طرف کس دیگه ای رو داشته باشه

    کارهایی رو بکند که دوست دارید به قول این دوستمون نیاز نیست که از خونه بیرون برد بافتنی ببافید باغبانی کنید کیک بپزید با بچه ها آشپزی کنید

    حالا که میخواید به این زندگی ادامه بدید کاری کنید که بچه ها تو یک محیط غمزده بزرگ نشن بخدا آثارش تا همیشه تو روحشون میمونه. باری اونها محیط رو شاد کنید باهم بازی کنید. اصلان ی مدت الویت خودتون و بچه ها باشید. مادر شاد فرزندانی شاد تربیت میکنه اینو یادتون باشه

  4. 3 کاربر از پست مفید مهردخت تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (پنجشنبه 16 دی 95), میس بیوتی (شنبه 02 بهمن 95), ZENDEGIBEHTAR (دوشنبه 11 بهمن 95)

  5. #33
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام دوستان.حدودا دوماه از قهر ما میگذره.تواین مدت سعی کردم توصیه هاتونو بکار ببرم.اول رفتن به خونه مادرشوهرم از هرشب به هفته ای یکبار کم کردم درجواب هم امتحانات پسرمو بهونه کردم چندباری هم که مادرشوهرم وبقیه پرسیدند روابطتون چطوره در جواب خداراشکر خوبه رو ازم شنیدند بااینکه سعی میکردیم جلوی بقیه خودمونو خوب نشون بدیم ولی بازم شک کرده بودند بقول مادرشوهرم که میگفت:رنگ وحالت چیز دیگه ای رو نشون میده قسمم دادند هم حرف خودمو میزدم که ماخوبیم.
    چندبار سعی کردم غیرمستقیم بهش نزدیک بشم ولی انگار یه دیوار بین خودش ومن کشیده باشه.ببخشید اینو میگم حتی یه بار که خواستم از لحاظ جنسی پیشقدم شم به شدت پسم زد.البته دراین دوماه برخلاف دفعات قبل باوجود قهر رابطه رو داشتیم.خلاصه هیچ راهی برای نزدیک شدن نبود همه چیز سپردم بخدا که هرچه اون صلاح بدونه برام اتفاق بیفته.
    متاسفانه باوجود اخطارهام به خونوادم که چیزی از نرفتنم به خونوادش نگن پریروز مثل اینکه اتفاقی مادرشوهرمو دیده بودند وبعد هم گریه وزاری که ماسه ماهه بچمونو ندیدیم.اینجا برادرشوهرم بدون اینکه من درجریان باشم باشوهرم صحبت کرده بود که دیدمشون خیلی لاغر وخراب شدن ولی او درجواب گفت بخاطر قنده وگرنه اینا غمشون از هیچی نیست.
    حالا خونوادش میخوان واسطه بشن که یه جور ماجرا فیصله پیدا کنه.میخوان بهش بگن بخاطر خودتو بچه هاتم شده یه تصمیم درست بگیر که از این بلاتکلیفی در بیای.نظرشون اینه که یه مدت جدا باشیم یا اون تو خونه باشه من برم یابالعکس.که من مخالف بیرون اومدن خودمم چون دفعه قبل که این کارو کردم وقتی خونه مامانش باهم آشتی کردیم ازم خواست که به خونوادم چیزی از این دیدار نگم وبگم به میل خودم میخوام برم خونمون.منم از اونجا که هم خوشحال بودم وهم میخواستم باهم روبرو نشن قبول کردم.وقتی هم که اومدم خونه از اینکه این چند روز بخاطر ناراحتی ودوری ازتو نتونستم درست بخوابم وغذابخورم گفتم.ولی این حرفا رو بعد چندوقت چماق کرد توسرم که خونوادت ازخداشون بود تو رو بیارن خونه وتو اونجا داشتی از گشنگی میمردی و.. ..
    حالا بااین شرایط فعلا ازشون خواستم دخالتی نکنن چون فکرمیکنم فعلا به اندازه کافی از حرفای برادرشوهرم عصبانی هست ونصیحت وحرف الان بدتر میکنه اوضاعو.ممنون میشم اگه نظراتتونو بشنوم تا تصمیم بهتری بگیرم

  6. #34
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    به نظر خودت در مجموع این دوماه بهتر شده بود یا نه؟

    آرامش خودت بیشتر بود؟
    همسرت رفتارش بهتر بود نسبت به قبل؟

    متوجه شدم که گفتی قهر بودید و زیاد جالب نبود، ولی در مقایسه آیا شرایط بهتر شده بود بینتون؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    به نظر خودت در مجموع این دوماه بهتر شده بود یا نه؟

    آرامش خودت بیشتر بود؟
    همسرت رفتارش بهتر بود نسبت به قبل؟

    متوجه شدم که گفتی قهر بودید و زیاد جالب نبود، ولی در مقایسه آیا شرایط بهتر شده بود بینتون؟
    شیداجان تو این دوماه روزای خیلی بدی رو گذروندم.احساسات متفاوتی داشتم یه روز امیدوار یه روز ناامید.یه روز خشم ونفرت تموم وجودمو میگرفت یه روز میبخشیدم.خلاصه بلاتکلیف مطلق بودم.دلم میخواد وضعیتم روشن شه.
    میدونی احساسم در مورد شوهرم اینه که اونم تکلیفش باخودش مشخص نیس یه روز تصمیم میگرفت همه حرفا رو تموم کنه وزندگی عادیشو بچسبه وروز دیگه پشیمون از انتخابش.تو این چندسال اگه از صدبار نودوپنج بارش تاییدش میکردم وپنج بار نکردم همون پنج بار چسبیده.فکر میکنم نه این زندگی رو اینقدر بد میدونه تمومش کنه نه اونقدر خوب که براش تلاش کنه.یه چاقوی دولبه برداشته یک لبش سمت خودشه یک لبش سمت من وبچه هام.نمونش همون پستای عاشقانه ای میذاره که شاید واقعا هیچ چیز نباشه ومیخواد بااین کارش منو زندگیمونو زیر سوال ببره وتحقیرم کنه ویه علامت سوال بزرگ برای بقیه ایجاد کنه ولی به این فکر نمیکنه که یه پسر15ساله داره که اگه این پیجشو ببینه چه فکری درمورد پدرش میکنه!حتی خواهرشوهرم گفته بود بااین کارات داری آبروی خونواده وبچه هاتو میبری ولی تنها تاثیری که داشته پستهاش بیشتر شد واون دختر درجوابش کامنتای بیشتری گذاشت.خیلی دلم میخواد دراینمورد باهاش صحبت کنم از ناراحتیام بگم ولی وقتی قهر باشیم صحبت دراینمورد خیلی بدتره.من که برای آرامش خودم بلاکش کردم تادیگه وسوسه نشم پیجشو ببینم واینجور کمتر اعصابم خورد میشه.
    خیلی میخوام بدونم این روند منفی رو کی تموم میکنه؟آیابه این امید بشینم که روزی سرش به سنگ میخوره واز این هارت وپورتش میفته یا مثل الان سال به سال بدتر میشه؟!
    حالانمیدونم اصلا صلاح هست که خونوادش باهاش صحبت کنن وبگن از ناراحتی خونوادم واوضاع بد رابطمون یااینکه ولش کنند به امید روزی که خودش خسته بشه وبتونه یه تصمیم درست بگیره.اصلا نمیدونم این جدایی رو قبول میکنه یانه؟چون دراین وضعیت هم کارامو به نحو احسن انجام میدم وسعی میکنم روال عادی زندگیمو داشته باشم(پس فعلا او زندگی راحتی داره هرکار دوست داره انجام میده وبه هیچکسم جواب نباید بده)ولی اگه قرارباشه یه مدت جدا زندگی کنیم ترجیح میدم او از خونه بره که بفهمه وقتی آدم از خونش میره چقدر بهش فشار میاد ازلحاظ روحی وبفهمه که زندگی بعد جدایی چه طعمی داره!
    کاش میفهمید من یه زندگی ایده آل نمیخوام یه زندگی معمولی میخوام مثل بقیه باهمون قهر وآشتیهای معمول.یه زندگی که زن وشوهر به هم عشق میورزند وبخاطر هم گذشت میکنن نه که بعد هر آشتی نگران باشم نکنه حرف اشتباهی بزنم یاخطایی کنم که دوباره تبدیل میشه به یه قهرطولانی مدت که حتما باید چند نفر واسطه بشن تابعد چندبار بحث بالاخره آشتی کنه.
    بالاخره جواب سوال آخرت که اوضاع توی قهر مسلما اوضاع خوبی نیست.تواین مدت باکوچکترین حرف وحرکتی بشدت بدنم میلرزه ویکبارهم ازحال رفتم.میترسم پیش کشیدن دوباره این حرفا حالمو بدتر کنه ورابطمونو بدتر از بد بشه هرچند بقول خونوادش بدتر از این چی میشه پسرم خیلی گوشه گیر شده ودخترم هم عصبی.بااینکه بین ما هیچ حرفی نیس ولی نمیدونم چرا بچه هام اینجور شدن
    ویرایش توسط tavalode arezoo : یکشنبه 10 بهمن 95 در ساعت 23:13

  8. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 11 بهمن 95)

  9. #36
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    چقدر سخته به کار بردن این مهارتهای ارتباطی وآداب گفتگو توزندگی.دیشب برای اولین بار بعد قهر اخیرمون صحبت کردیم.یعنی او خودش بحثو پیش کشید برخلاف دفعات قبلی که من پیشقدم میشدم برای صحبت.اینکه دوساعت مدام حرف زد ومن طبق آداب گفتگو نباید دفاع میکردم،نباید توجیه میکردم سرزنش وتحقیر که اصلا حرفشو نزنین!باید محکم مینشستم بدون بغض درحالیکه تمام بدنم میلرزید خودمو توی مبل محکم گرفته بودم که متوجه حال بدم نشه.نباید بغض وگریه میکردم.سخت بود ولی نتیجش این بود که دوساعت مدام حرف زد وبین حرفاش هم میگفت نمیدونم اصلا برای چی اینا رومیگم!!چیزی که ناراحتم میکرد او بااینکه مشاوره نرفته واصلا دنبال اون چیزایی که من بودم نیست ولی بلد بود چه جور باید صحبت کنه اینکه بین حرفاش نکات مثبتمو بگه درکنار منفیام.بقول او من در خونه داری،بچه داری،آشپزی،قناعت وحتی شوهرداری از عالی بالاتر فوق عالیم ولی همه اینا فایده نداره چون صداقت نداشتم پشتش نبودم(ازنظر او من اگه واقعا بدونم خونوادم چه حرفایی پشت او زدن ولی بازم بخوام ببینمشون نهایت پستییه)
    همه اینا رو میگم برای کسانی که خدای نکرده به مشکل من دچار بشن اینکه بدونن یه مرد خودش شما رو انتخاب میکنه واگه پس از مدتی رفتارش تغییر کرد دلیلشو تو خودتون پیدا کنین نه اینکه بخواین اونو مدام مقصر بدونین.اینکه همسرمن هم مثل بیشتر آقایون چیزی که براش اهمیت داره صداقت ونیاز به تاییده که متاسفانه من اونا رو برآورده نکردم.دیشب حرفاش بااینکه خیلی تلخ بود برام اینکه گفت زندگیمون همینه به امید بهترشدنش نباش اگه جواب سلام وخداحافظیتو میدم بخاطر پسرمونه اگه ناراحتی جداشو.چیزی جوابشو ندادم ولی میخوام باعملم نشون بدم که میخوام زندگیمو بسازم.حدااقل جبران کنم سهم خودم دراین مشکلات رو.نمیخوام جا بزنم.نمیدونم این صبرم از این به بعد یه صبرسازنده است یانه؟
    دراین بین اگه راهنمایی داشته باشین ممنون میشم بشنوم.در کنارش اگه تجربه ای به دست آوردم مینویسم تا اونایی که میخوان زندگیشون بازسازی کنن از این تاپیک استفاده کنن.امیدوارم زندگی من هم مثل چکامه وسوده82 پایان خوبی داشته باشه.امیدوارم پایان همه این اختلافات بخشش باشه اینقدر هممون زنده باشیم که بتونیم ببخشیم وبخشیده شویم ودیگه حساب وکتابمون به اون دنیا کشیده نشه.از همتون التماس دعا دارم
    ویرایش توسط tavalode arezoo : یکشنبه 17 بهمن 95 در ساعت 04:06

  10. 3 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    باغبان (یکشنبه 17 بهمن 95), خانم مهندس (یکشنبه 17 بهمن 95), شیدا. (دوشنبه 18 بهمن 95)

  11. #37
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:29]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,769
    سطح
    100
    Points: 89,769, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,763

    تشکرشده 6,795 در 2,395 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با سلام و احترام




    خیلی خوبه که دارید تلاش می کنید مهارت ها ارتباطی خودتون را بهتر کنید


    یکی از مسیرها ی مهم در مهارت های ارتباطی به نظرم گفتگوی عاطفی هست !

    گفتگو ،،،با گفتگوی عاطفی فرق میکنه .


    گفتگو یعنی انتقال یه پیام از من به فرد مقابلم - یعنی یه چیزی بگم و در مقابل به چیزی بگیرم ،،،،، مثل بازی پینگ پونگ

    البته بعضی ها گفتگو را با گشتی کج یا مسابقه بوکس اشتباه می گیرند

    به نظرم اگه تو همین هم پیشرفت کنیم به جاهای خوبی میرسیم - یعی هر وقت خواستیم حرف بزنیم با طرف مقابلمان یادمان باشه داریم پینگ پونگ بازی می کنیم نه بوکس !


    گفتگوی عاطفی با گفتگو فرق می کنه ! - گفتگوی عاطفی یعنی گفتگو بین دو نفر که برای هم هستند ،،، نفس هم هستند ،،،،به هم تعلق دارنند ،،،به هم حساس هستند ،،،برای هم غیرتی هستند و ...

    یعنی گفتگوی زن و شوهر !



    بعضی موقع ها در گفتگوها یه چیزی بین همسران بیگانه میشه ،،،یعنی تفاوت نظرات و باورها نسبت به هم !



    در اینجا دو کار می تونیم بکنیم :

    یا بحث عاطفی کنیم یا درگیر بشیم !



    برای اینکه بحث عاطفی را انتخاب کنیم و درگیر نشیم باید به مهارتی مسلح بشیم :


    1) اول طرف مقابلمان را خوب بشناسیم ! یعنی باید شخصیت شناسی بلد باشیم ! - نقاط مثبت و منفی آقای شوهر را بدونیم و ...

    2) بدانیم کجا یه حرف را بزنیم و کجا نزنیم !

    3) سیستم سوم شخص را پیاده سازی کنیم : موقعی که خواستید با شوهرتان صحبت کنید فرض کنید یه نفر دیگه کنار شماست

    ما وقتی یه فردی ثالثی کنار ما باشه مودبانه تر صحبت می کنیم و کنترل بیشتری در خودمان داریم .



    .....................................



    موضوع بعدی در گفتگوی عاطفی شفافیت بین زوجین هست

    کم تر پنهان کاری کنیم - جوری با همسرمان صحبت کنیم که همسرمون فکر کنه مهمه بنده خدا

    اگر یه مرد حس کنه برای خانمش مهمه ،،، بیشتر نفوذ پذیر میشه !




    .....................................



    بحث بعدی در گفتگوی عاطفی خط قرمزهای هم دیگه هست !

    مثلا شوهر یه بنده خدایی یه مادرش حساس هست و خط قرمزشه - زن ایشون این خط قرمز را در بحث ها تیر باران میکنه - نکنید تو را خدا

    به خط قرمزهای هم احترام بذاریم .




    .....................................




    مبحث دیگه نیش قبر گذشته همدیگه هست !

    که باید گذشته را رها کنیم و تو سر هم نزنیم .




    .....................................





    ببنید در گفتگوی عاطفی باید یه رهبر باشیم ! یعنی یه فرد استراتژِیک باشیم ،،،، بدانیم کجا عقب نشینی کنیم و امتیاز بگیریم نه اینکه حمله کنیم امتیاز بگیریم !


    سکوت هم نقش مهمی در این رهبری دارد .




    خب شما چقدر در گفتگوی عاطفی موفق بودید خانم margearezooha؟




    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 17 بهمن 95 در ساعت 05:37

  12. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (یکشنبه 17 بهمن 95), جوادیان (یکشنبه 17 بهمن 95)

  13. #38
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام آقای باغبان خیلی خوشحالم که به تاپیک من اومدین.امیدوارم بتونم نظرات مفیدتونو بکار ببرم.
    درسالهای ابتدایی زندگیم همه چی اینقدر خوب وخوش بود که یه جورایی شخصیت اصلیمون زیر لایه خوشبختی پنهان بود.برای همین انگار شناخت ماازهم تو این سالهای بحران شکل گرفت.خط قرمزها رو نمیشناختم ووقتی هم فهمیدم منظور خط قرمز درک نکردم نفهمیدم خط قرمز یعنی خط قرمز وهیچ توجیحی براش نیس.مثل ترک کردن خونه توسط من که فکرمیکردم بااین کار میتونم ازدیگران برای حل مشکلم کمک بگیرم غافل از اینکه وقتی ماخودمون نتونیم مشکلمونو حل کنیم وساطت دیگران بیفایده است.
    روی پنهانکاری حساس بود ولی من به نیت اینکه زندگیمو حفظ میکنم پنهان کاری میکردم.درصورتیکه میتونستم خیلی جاها باعث بشم اتفاقی پیش نیاد تامجبور به پنهانکاری نشم.
    نبش قبر گذشته هم تادلتون بخواد کردیم.
    کجاحرف زدنو دارم کم کم یاد میگیرم.اینو فهمیدم سکوت آگاهانه خیلی بهتر از حرف زدن وگله بی موقع است.
    سیستم سوم شخص تقریبا تو گفتگوهام رعایت میکردم.
    حالا بااین حساب نمره من چند میشه؟!میدونم خیلی پایینه.چون اصل گفتگو روهم بلد نبودم چه برسه به گفتگوی عاطفی!
    همش باخودم فکرمیکنم کاش مادران اینقدر که بفکر جهیزیه بودند بفکر راه ورسم شوهرداری به دختراشون بودند.هرچند این بنده های خدا هم تو زندگی خودشون سوختن وساختن بلد بودند نه چیز دیگه واین کار برای نسل پدران ما جواب میداد نه برای نسل جدید.
    هرچی که جلوتر میرم نقش پررنگتری از خودم تو این اتفاقات میبینم واین کار جدا ازاینکه مرثیه سرایی برای خودمو کمرنگ کرده باعث شده کمی بفهمم کجاها اشتباه کردم.هرچند شناخت این اشتباهات به تنهایی کافی نیس باید طریقه جبرانشو یاد بگیرم.انشالله که تنهام نذارین وکمکم کنید

  14. 3 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    باغبان (دوشنبه 18 بهمن 95), خانم مهندس (یکشنبه 17 بهمن 95), شیدا. (دوشنبه 18 بهمن 95)

  15. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 19:11]
    تاریخ عضویت
    1395-6-03
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    388
    سطح
    7
    Points: 388, Level: 7
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ببخشیدا شوهرتون مشکل روحی روانی داره با این برخورد بدی که با شما داره چیز دیگه ای نمیشه گفت .اینقدر خودتون را مقصر ندونید اگه یه جایی هم اشتباه کردین بازم سزاوار چنین برخوردی نیستین کاش از نظرمالی مستقل بودین و این زندگی را رها میکردین .خانواده خودش هم میدونن شما زن بدی براش نبودین برای همین نگران شما هستن و همچنین طرفدارتون.خجالت نمیکشه با دو تا بچه بزرگ این کارها و اذیتهارا میکنه .به نظر من فقط این آدما با مراجعه به روانپزشک آروم و قابل تحمل میشن .تو رو خدا ایننقدر بهش باج ندین مگه زبونم لال گناه کبیره کردین .مدتها از اون جریان گذشته این مسخره بازیها چیه درمیاره .ببخشید لحنم تنده خیلی خشمگین میشم ناراحتی شما را میبینم یاد زندگی خواهرم افتادم که الحمدالله از یوق شوهر ظالمش نجات پیدا کرد و الان خوشبخته.

  16. کاربر روبرو از پست مفید نیلو1363 تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (یکشنبه 17 بهمن 95)

  17. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام
    من با خوندن پست آخرتون حس کردم همسرتون ازون آدماست که کینه رو تو دلشون نگه میدارن و پرورشش میدن. زندگی کردن با این آدما ساده نیست، اما جدایی اون هم بعد از عروسی و با داشتن بچه کار هر کسی نیست و خیلی مشکله و کاملا قابل درکه با تمام اینها باید تلاش کنید هر چقدر که میشه رابطه رو ترمیم کنید. به این که شما هم اشتباهاتی داشتید شکی نیست اما یادتون باشه همه ما انسانیم و حتمی الخطا، پس به خاطر اشتباهاتتون خودتون رو سرزنش نکنید چون فایده ای نداره که هیچ، اعتماد به نفستون رو هم از بین میبره. بهترین کار اینه که اول خودت رو به خاطر غفلت هات ببخشی بعد هم همسرت رو به خاطر کارهایی که کرده و به مشکل دامن زده ببخش. بعد از اینکه با بخشش خودت و ديگران به آرامش رسیدی، سعی کن به زندگیت روح و انرژی تازه بدی. زن قلب خونست، اگر شاد و با اعتماد به نفس باشه خونه رو تبدیل به بهشت میکنه برای شوهر و بچه هاش و اگر افسرده و بی اعتماد به نفس باشه برعکس. پس اول از همه روحیه آسیب دیده خودت رو یه سروسامونی بده. چجوری؟ این طور که بیشتر از قبل به ظاهرت رسیدگی کن و شیک باش و شیک بپوش. بذار وقتی خودتو توی آیینه میبینی سر ذوق بیای و حالت خوب شه. دیگه اینکه برای اوقات فراغتت برنامه بریز و اگر به حرفه یا هنری علاقه داری پیگیریش کن. یادگیری چیزای جدید و انجام دادن کارهای مورد علاقه به آدم اعتماد به نفس میده. خلاصه اگر میخوای کاری برای خونوادت انجام بدی اول همه باید روحیه و احساسات خودتو بازسازی کنی کمبود عاطفه ای که این مدت تحمل کردی رو خودت برای خودت جبران کن. با خودت با ملاطفت و مراعات صحبت کن و هیچ وقت تو دلت خودت رو سرزنش نکن. سعی کن با خودت به صلح برسی. همون طور که اگر یکی از بچه هات کار اشتباهی انجام بده و بعد پشیمون بشه و برگرده سمتت میپذیریش و میبخشیش و بهش آرامش میدی، با خودت هم مهربون باش.
    درمورد همسرت هم، الان چون به تو بدبینه هر چقدر سعی کنی نازشو بکشی بدتر بینتون فاصله میفته. بهتره زیاد به پرو پاش نپیچی و فقط رو شادابی خودت کار کنی. عوضش وقتی با هم جایی میرین توی جمع حسابی تحویلش بگیر و اگر بحثش پیش اومد ازش تعریف کن. اگر کاری رو خوب انجام میده هر چند کوچیک با آب و تاب برای بقیه تعریف کن و نشون بده که از داشتنش خوشحالی. بذار حس کنه در مقابل بقیه حمایتش میکنی و روشت رو تغییر دادی. امیدوارم اینجوری کم کم دلش نرم شه و جذب زن و زندگی خودش بشه و کینه های گذشته رو فراموش کنه

  18. 5 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    maryam.mim (چهارشنبه 27 بهمن 95), tavalode arezoo (یکشنبه 17 بهمن 95), میس بیوتی (سه شنبه 19 بهمن 95), زن ایرانی (یکشنبه 17 بهمن 95), شیدا. (دوشنبه 18 بهمن 95)


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.