به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 39
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-3-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    2,831
    سطح
    32
    Points: 2,831, Level: 32
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 73 در 44 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام و خسته نباشید به همه
    کاربران عزیز شوهرم هر جمعه منو میاره خونه مامانم و عصر ها دنبالم میاد امروز که می خواستیم بیایم موقع اومدن با یه تاکسی یه تصادف خیلی جزئی کردیم که مقصر شوهرم بود ولی بهش گفت من خسارت رو به حسابتون می ریزم و وقتی طرف شمارشو خواست اشتباهی داد توی ماشین پدر شوهرم بهش گفت خوب شد نقدی بهش ندادی اونم به من نگاه کرد و خواست اصلاح کنه گفت من اهل دروغ نیستم از بعضی ها هم که دروغ میگن متنفرم مخصوصا توی زندگیم . منم گفتم مثل اینکه حواست نبود شمارت رو اشتباهی بهش دادی . گفت آره حواسم نبود بعد گفت من به اون دروغ میگم به تو نه که خلاصه ما رو آورد اینجا و توی راه به پدرش با کنایه یه چیز هایی می گفت که من بشنوم مثلا می گفت کبوتر با کبوتر باز با باز و ... واقعا یک پیام دوستم چقدر برام مشکل ساز شد . همیشه عصر میومد دنبالمون ولی الان شب شده و ازش خبری نیست منم کلی تماس گرفتم جوابم رو نداد و یه پیام دادم که میای دنبالم یا با آژانس بیام ؟ بازم جواب نداد به نظرتون چیکار کنم ؟ و

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    دوست عزیز باتموم وجود درکتون میکنم که توی چه برزخی هستین.منم مشکلی مشابه شماچندماه پیش برام پیش اومد که براش تاپیک هم زدم.برای درددل بامادرشوهرم که اونم شنید تاچندوقت مثل همین حرفای شوهرشمارو میشنیدم وهمین کینه ونفرت میدیدم،حرف ونصیحت هیچکس روش اثر نذاشت تا زمانی خودش نخواست تموم نکرد این ماجرا رو.بنظرم صبر کنید وسعی کنید شماخوب باشین تاانشالله این دوران سخت بگذرونین.
    ببخشید نتونستم راهنمایی خوبی کنم فقط خواستم بگم که تو این دنیا تنها شمانیستین که اینجور همسری داره واین شاید کمکتون کنه که بتونین بهتر این شرایط تحمل کنین

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-3-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    2,831
    سطح
    32
    Points: 2,831, Level: 32
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 73 در 44 پست

    Rep Power
    26
    Array
    مرسی از همگی بابت فرصتی که برای تاپیکام میزارید
    از جمعه که خونه مامانم اینا بودم هر چه بهش زنگ زدم یا جواب نداد یا پیام داد که امروز حوصله ندارم فردا میام دنبالتون بالاخره دو روز گذشت من بهش پیام دادم که مشکلی نیست من خودم میام خونه فقط خونه باش که کلید ندارم و چون اصلا نمیزاره من تنهایی جایی برم پیام داد گفت نخیر تو زحمت نکش من خودم میام . امروز صبح اومد دنبالمون ولی توی ماشین یه حرف هایی رو می گفت که واقعا طاقت شنیدنش رو ندارم مثلا می گفت ازت متنفرم وقتی تو رو می بینم حالم بد میشه ازت نفرت دارم منم سکوت کردم و چیزی نگفتم سعی می کردم با دخترم حرف بزنم تا نترسه . بعد دم در خونمون بهم گفت فکر نکن زمان می تونه این ماجرا رو حل کنه اگه پنجاه سال هم بگذره من دروغ هات یادم نمیره اگه از جرمش نمی ترسیدم همین الان با دستام خفت می کردم اگه پنجاه سال هم بگذره یادم نمیره باز خفت می کردم . منم برگشتم گفتم به چه جرمی ؟ کدوم دروغ ؟ مدرکت کو؟ اگه پرینت در آوردی بیار نشون بده . در نیاوردی برو در بیار ببینم در مورد کدوم دروغ حرف می زنی ؟ دیگه چند بار مگه به یه آدم توضیح میدن که موضوع این بود . شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی که برو گم شو من ازت متنفرم و ذات پلیدت برام آشکار شد و تو آشغالی . کثافتی و از این حرف ها ... واقعا توی شرایط بحرانی هستم خیلی اذیت میشم به نظرتون چیکار کنم؟

  4. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-3-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    2,831
    سطح
    32
    Points: 2,831, Level: 32
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 73 در 44 پست

    Rep Power
    26
    Array
    جناب باغبان . شیدا جون و همه کاربران عزیز لطفا راهنماییم کنید من و دخترکم خیلی توی شرایط بحرانی هستیم

  5. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    گفتم که مثل مشکلت چندماه پیش داشتم همین حرفا رو میشنیدم همین بی احترامیها.ولی هیچکس هم نتونست برام کاری کنه یعنی همه خونواده شوهرم میخواستن کمک کنن ولی وقتی خودش دوست داره تصور کنه که من بهش خیانت میکنم(به معنای اینکه نمک میخورم ونمکدون میشکنم)آدم دورو دورنگیم هرچی هم بیشتر اصرارکنم که من بیگناهم اون جری تر میشه.الان فقط درحد یک جمله میگم میخواد باورکنه میخوادنکنه.بعدهم باهاش سرسنگین میشم یعنی سلام ووظایف خونه داریم به جاشه ولی حرف باهاش نمیزنم اونم البته نمیزنه.بعد چندوقت خسته میشه وکم کم یخش وا میره.ولی هیچوقت هم بخاطر کاراش عذرخواهی نمیکنه.کم کم رابطه حالت عادی میگیره.فقط اگه بحثی میشه اگه واقعا اون کارو کردی کتمان نکن که خیلی اوضاع بدتر میشه.مثلا چند شب پیش برای کاری به خارج شهررفته بود باورت میشه چقدر خوشحال بودم ازنبودش.درصورتیکه تاچندسال پیش ازم دورمیشد همش گریه میکردم ودلتنگش بود.ولی او بیشتر مواقع میزد تو ذوقم ومیگفت تو ازخداته که من پیشت نباشم تو ازخداته که من بمیرم.اونروزا هرچی دستشو میگرفتم که من دوستت دارم باورش نمیشد ولی الان تاگفت تو ازخدات بود که من برنگردم.بهش گفتم چرا باید جوری باشی که از نبودت احساس آرامش کنم.دیگه اصلا حرفی در اینباره نزد وفرداش خودش کم کم خوب شد وباهام حرف زد اصلابه روی خودش نیاورد که بهم گفته متنفرم وکاش قلم پام میشکست به خواستگاریت نیومده بودم منم به روی خودم نیاوردم که درجوابش گفته بودم فکرنکن میخوامت فقط بخاطر یه سری ملاحظات همسرت هستم واون ملاحظات هم تاابد ادامه ندارن.اصلا انگار خوشش اومد ازاین جواب.فرداش خوب شد
    این تجربه من بود وچند وقت یه بارهم اشتباهاتم توسرم میکوبه ودوباره این بحثا رو پیش میکشه.پس خیلی نگران نباش دوباره همه چی به حالت عادی برمیگرده کسانی مثل همسر ما خیلی دیر موضوعی رو فراموش میکنن.فقط صبرکن اصرار به حل موضوع نداشته باش چون خودش باید با خودش کنار بیاد وآشتی کنه

  6. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    nardil (یکشنبه 28 آذر 95), نیلوفر:-) (یکشنبه 28 آذر 95)

  7. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-3-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    2,831
    سطح
    32
    Points: 2,831, Level: 32
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 73 در 44 پست

    Rep Power
    26
    Array
    margearezooha واقعا ازت ممنونم که اینقدر احساس همدردی میکنی و بهم آرامش میدی . منم واقعا در مقابل تهمت هاش دیگه خسته شدم بس که توضیح دادم . دیگه سکوت رو انتخاب کردم فقط مشکلم اینه که بد بختانه شوهر من از اینکه پیام اولی رو پاک کردم یه ذهنیت غلط به خودش داده و تمام سعی من این بود که اون ذهنیت رو اصلاح کنم . ولی هر چه سعی کردم بی فایده بود اوایل اصلا دلم نمی خواست پرینت در بیاره چون می ترسیدم درد و دل هام رو با دوستم ببینه ناراحت بشه که چرا مسائل زندگیمون رو بیرون بروز دادی ولی وقتی دیدم شوهرم به چیز دیگه ای مشکوک هست خودم خدا خدا میکردم که بره پرینت رو در بیاره . تمام سعی و تلاشم هم این بود که این ذهنیت ازش بره هر چند که شوهرم از اول زندگیمون همش به بهانه های مختلف بهم شک می کرد و همچنان ادامه داره

  8. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    باور کن هر چقدر به این بشر بخوای بیشتر توضیح بدی بیشتر دور برش میداره که بین حق با منه! باید همونطور که margearezooha ی عزیز گفتن جوابای این مدلی بدی. کلا الان دور و زمونه ای شده که وقتی در برابر اشتباهات بقیه سکوت میکنی فکر میکنن یا حق با اوناس و حرف حقشون جواب نداره و یا اینکه دور از جوون هالویی و هیچی حالیت نیست. تو هم کوچکترین تا بزرگترین اشتباهاتشو مدام به روش بیار و اصلا خجالت نکش. اینکه عیبای این تیپ ادما رو فراموش کنی یا به زبون نیاری به پای خانومیت نمیزارن میگن کوره نمیبینه و یا نفهمه نمیفهمه. این فقط برای همسر شما نیست چون من زندگی خوابگاهی دارم تو خوابگاهم از این رفتارای حق به جانب زیاد میبینیم. ولی باید مقابلشون ایستاد تا ببخشید خفه شن و دیگه سر ادمو نخورن. همیشه حق و حقوقت رو بدون و حق و حقوق همه ی ادمای دور و برت رو. نزار پاشونو از گلیمشون درازتر کنن.
    ویرایش توسط nardil : یکشنبه 28 آذر 95 در ساعت 22:53

  9. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-3-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    2,831
    سطح
    32
    Points: 2,831, Level: 32
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 73 در 44 پست

    Rep Power
    26
    Array
    مرسی nardil عزیز بابت توجهتون . واقعا راست می گید من هر چه در مقابل تهمت ها و فحش های همسرم می خوام از خودم دفاع کنم بی ادب تر میشه . بخدا ما توی خانواده خودمون شده گاهی از هم دلخور بشیم ولی اصلا بهم بی احترامی نمی کنیم ولی شوهرم پیش کوچولوی سه سالمون چپ و راست میره بهم تهمت میزنه و فحش میده مثلا میگه دروغگو . خائن . کثافت . آشغال و ... اینا رو که می شنوم حالم خیلی بد میشه به زور خودمو کنترل میکنم و جلوی گریه ام رو می گیرم . به نظرتون من باید همچنان جلوی فحش ها و تهمت هاش سکوت کنم ؟

  10. #29
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    کاربران عزیز شوهرم هر جمعه منو میاره خونه مامانم و عصر ها دنبالم میاد امروز که می خواستیم بیایم موقع اومدن با یه تاکسی یه تصادف خیلی جزئی کردیم که
    مقصر
    شوهرم بود ولی بهش گفت من خسارت رو به حسابتون می ریزم و وقتی طرف شمارشو خواست اشتباهی داد توی ماشین پدر شوهرم بهش گفت خوب شد نقدی بهش ندادی اونم به من نگاه کرد و خواست اصلاح کنه گفت من اهل دروغ نیستم از بعضی ها هم که دروغ میگن متنفرم مخصوصا توی زندگیم . منم گفتم مثل اینکه حواست نبود شمارت رو اشتباهی بهش دادی . گفت آره حواسم نبود بعد گفت من به اون دروغ میگم به تو نه که خلاصه ما رو آورد اینجا و توی راه به پدرش با کنایه یه چیز هایی می گفت که من بشنوم مثلا می گفت کبوتر با کبوتر باز با باز و ... واقعا یک پیام دوستم چقدر برام مشکل ساز شد . همیشه عصر میومد دنبالمون ولی الان شب شده و ازش خبری نیست منم کلی تماس گرفتم جوابم رو نداد و یه پیام دادم که میای دنبالم یا با آژانس بیام ؟ بازم جواب نداد به نظرتون چیکار کنم ؟
    ایشون الان به خون شما تشنه است بس که عصبانیه
    چیکارش داری که بهش می گی شماره اشتباه دادی و دروغ گفتی و ....
    اونم جلوی پدرش و بقیه.
    واقعا تو این شرایطی که رابطتون خوب نیست و نیاز به آرامش داری، به جای بهتر کردن رابطه، اشتباهش را به رخش می کشی که چی؟


    مرسی از همگی شما که اینقدر به مشکلم توجه کردید و راهنماییم می کنید . شیدا جون . جناب باغبان و همه عزیزان من توی این چند سال خیلی تلاش کردم بریم مشاور حضوری ولی هر موقع بهش میگم میگه من هیچ مشکلی ندارم مشاورها اگه مشکلی دارند بیان من راهنمایشون کنم . منم که تنها نمیزاره جایی برم به خاطر همون با یه مشاور تلفنی صحبت می کنم که نظر ایشون هم اینه که شوهر من بیماری پارانوئید داره . شوهرمم دو بار با این مشاور تلفنیم صحبت کرده بود ولی از من مخفی کرده بود . چون آدم مغروریه اصلا مشاور ها رو قبول نداره .
    الان از اون روز با هم اصلا صحبت نمی کنیم منم چند بار خواستم با هاش معمولی صحبت کنم که جوابمو نداد ولی حدس میزنم پرینت رو در آورده چون امروز که اومد خونه دخترم با ترس رفت جلوش که سلام کنه بهش گفت امیدوارم تو اینقدر نادان نباشی که نون شوهرت رو بخوری و اونو به دوستت بدیش رو بگی حالم از هر چی زنه بهم می خوره
    مهم نیست که مخفی کرده. تا ابد هم به روش نیار.
    ولی این یه نکته ی مثبته. یه کاری کن بازم با مشاور تماس بگیره.
    هر طوری که اون دفعه برخورد کردی ( موضوع مشاوره ات را براش گفتی یا اجازه گرفتی زنگ بزنی به مشاور یا .... ) همون کار را باز بکن تا ترغیب بشه.

    به نظر من پرینت را نگرفته. پرینت sms (تا جایی که من می دونستم) حکم دادگاه می خواد و در شرایط حساس می گیرن. نه دعوای زن و شوهری.
    این حرفش داره می گه کمی به پذیرش عذر شما نزدیک شده و قبول کرده ... هیچی نگو. انگار اصلا نشنیدی.

    -------------------------------
    همسرت را باید راضی کنی برای درمان.
    اما در کنار اون، برعکس حرف ناردیل، کل کل کردن و جنگ و بحث باهاش و اشتباهاتش را توی صورتش زدن، دردی از شما دوا نمی کنه.
    میدون جنگ که نیست، یکی اون بزنه، یکی شما

    عصبانی تر و جری ترش بکنی که چی بشه؟
    حتی اون حرفی که موقع تصادف زدی هم اشتباه بوده.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  11. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (دوشنبه 29 آذر 95)

  12. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 96 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1395-3-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    2,831
    سطح
    32
    Points: 2,831, Level: 32
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 73 در 44 پست

    Rep Power
    26
    Array
    نه شیدا جون اون حرفی که موقع تصادف زدم فقط به این دلیل بود که همش پیش پدر شوهرم توی ماشین می گفت از آدم دروغگو متنفرم مخصوصا توی زندگیم منم خواستم بهش بفهمونم که اگه یه دروغ ساده هم برات اینقدر مهمه پس چرا خودت رعایت نمی کنی .
    شماره موبایل مشاور رو از لیست گوشیم برداشته بود و بهش زنگ زده بود اولش هم با مشاور خیلی بد صحبت کرده بود که چرا توی زندگیه شخصی من دخالت می کنی و...
    پرینت رو از این لحاظ که سیم کارت من به نام شوهرمه میگم شاید در آورده آخه فکر کنم اینطوری مال خودش رو راحت بدن


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.