به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 57
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    دارم خفه ميشم از غصه....
    امروز عموم اينا خونمون بودن، دختر عموم چند ماهه تازه عقد كرده، از من دوازده سال كوچيكتره، مامانش اينا همه جهازشو آماده كردن، تالار گرفتن، چهار ماه ديگه عروسيشونه، انقدر ذوق داشت وقتى از وسايلاشو كاراشون و آرايشگاه و آتليه و .... حرف ميزد. تو دلم پر از غصه شد، دادمادشون هم باهاشون اومده بود خيلى دلم به حال خودم سوخت، شوهر من اصلا خونه هيچكدوم از فاميلامون نميومد، انقدر غصه دارم كه ميخوام بميرم.
    مامانم باز هم با من قهره، اون روز با مامانم حرفم شد برگشت گفت حتما شوهرت و مادرشوهرت هم اينجورى كردى كه الان اينجورى آواره اى. گفت شوهرت هم آدم حسابت نميكنه. من انتظار هر حرفى رو داشتم جز اين حرف، فكر نميكردم مامانم اينطورى زخم زبون بزنه، اون كه ميدونه مشكل من با اون آدم خيانت و كتك و توهين و فحش و از خونه بيرون كردن و هزار تا كار غير عاديشه، اون كه ميدونه مشكل من حرف مادرشوهر و دعواى عادى نيست، يعنى يه مادر انقدر ميتونه بى عاطفه و بد باشه كه تو بدترين روزهاى زندگى بچه اش از حساس ترين نقطه زخم زبون بزنه؟!
    من الان بيشتر از هر وقتى بهش احتياج داشتم ولى اون جمعا تو اين يكسال و نيم، بيست روز با من حرف نزده، همش با من قهر بوده.
    اون روز منو از خونه بيرون كرد گفت من همه وظايفمو در مورد تو انجام دادم ديگه كى از دستت ميخوام راحت بشم، منم چمدونم رو جمع كردم ميخواستم برم كه بابام نذاشت، كلى گريه كردم گفتم اون منو از خونه بيرون كرده ميخوام برم كه بابام اصلا نذاشت چمدونم رو گرفت يه سيلى محكم زد تو صورتم گفت برو تو اتاق. بعدش بابام اومد تو اتاقم منو بوس كرد گفت ناراحت نشو منو ببخش. منم گفتم بذار برم بيرون حداقل حالم خوب بشه، گفت باشه برو.
    رفتم پيش يه مشاور كه تو دانشگاه از همكارامه، دكتراى روانشناسى داره و يه مركز مشاوره داره. رفتم پيشش تا شب ساعت ٨ نشستم پيشش و كلى گريه كردم. گفت از اين به بعد حق ندارى تو خونه بشينى، گفت از اين به بعد هر روز بيا پيشم، گفت امشب شوهرم خونه نيست، شب بيا بريم پيش من. منم زنگ زدم به بابام گفتم من شب ميرم خونه دوستم كه بابام اجازه نداد. گفت برو ولى موقع خواب برگرد خونه. الان هر روز ميرم دفتر دوستم، همه فكر ميكنن من اونجا منشى هستم. حال و هوام اونجا كمى عوض ميشه ولى وقتى بر ميگردم خونه و مامانم و اين محيط رو ميبينم داغون ميشم. امروز محمد منو تو تلگرام بلاك كرده.
    من هر روز ميرم دفتر دوستم از ساعت ٣ تا ٧:٣٠. اصلا نه مامانم و نه بابام نميپرسن كه تو هر روز كجا ميرى، وقتى هم ميام همش تو اتاق ميشينم. كاملا بى خيال هستن، اصلا نه ميگن برو دنبال كارهاى طلاقت، نه ميگن بچه مون از غصه آب شد. خوب من نميدونم چيكار كنم. به بابام امروز گفتم من برم مهريه مو بذارم اجرا يا درخواست طلاق بدم؟! گفت هيچ كارى نكن، صبر كن ميان دنبالت برو زندگيتو بكن. گفتم بابا اونا نه ميان دنبال من و نه محمد اهل زندگيه. گفت ميان يه روزى. گفتم خوب شايد تا يك سال هم نيومدن، من سنم داره ميره بالا فرصتهام داره ميره، گفت پس خودت بهش زنگ بزن، گفتم خودمو بشكنم؟! گفت باشه نزن منتظرش باش. گفتم بابا اون دوست دختر داره، به من خيانت ميكنه، منو ميزنه، گفت عيبى نداره درست ميشه هر كسى يه ايرادى داره ديگه. گفتم با يه آدم هوسباز عياش زندگى كنم؟! داد زد سرم گفت چيكار كنم خودت پيداش كردى ديگه مگه من پيداش كردم؟! گفت ميخواى برم بزنم تو دهنش آدم بشه؟! ميخوام به فلك ببندمش؟! گفت دسته گليه كه خودت پيدا كردى بايد كوتاه بياى و احترام بذارى. گفتم بابا مگه مشكل كن بى احتراميه؟! تو كه ميدونى مشكل من اينا نيستن. گفت بايد چشمو گوش تو ببندى و زندگى كنى. منم ديدم بحث بى فايده است هيچى نگفتم.
    حالا شما خودتون رو بذارين جاى من، اين از بابا، اون از مامان، اينم از شوهر. من چيكار كنم؟! نگين برو خونه بگير برو خوابگاه كه نميشه چون بابام نميذاره و با شرايط من سازگار نيست.

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    والا شما که هرچی ما میگیم گوش نمیکنی و باز کار خودتو میکنی!! الان توقع داری چی بگیم؟؟؟ میشه بگی اون روز که چمدون بستی از خونه بری کجا میخواستی بری؟!شما که میگی خوابگاه وخونه که نمیتونی بگیری لابد مثه قبلا میخواستی بری پیش همسرت؟؟ باور کن خانوادت ادمای بدی نیستن فقط از این وضعیتی که واسه خودت درست کردی خسته شدن خسته! تو گامنت قبلی هم گفتم تا رفتارت این باشه همه تقصیرا رو میندازن گردن خودت! این بحث رفتارای بد همسرت و خیانت و .... رو هم میذارن پای حساسیت بیش از اندازه خودت !!
    تکلیفت با خودت روشن نیست!!!
    ویرایش توسط میس بیوتی : شنبه 27 آذر 95 در ساعت 09:13

  3. 4 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    sanjab (شنبه 27 آذر 95), نیلوفر:-) (شنبه 27 آذر 95), نجمه چ (شنبه 27 آذر 95), بارن (یکشنبه 28 آذر 95)

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    حنا تا وقتی انقد ضعیف و سستی ، هر کسی هر رفتاری دلش خواست باهات میکنه !! قرار نیست تو با دیدن دختر عموت اینهمه بهم بریزی و بری با مادرت دعوا راه بندازی و خستش کنی ! درسته رفتار مادرت هم درست نیست ولی من خودت و مقصر این برخوردای پدر و مادرت میبینم ! قرار شد به خودت و روحیت برسی . دوست مشاورت اینا رو بهت نمیگه؟ تا وقتی به روح و روانت نرسی و قدرت و تو وجودت احساس نکنی ، وضع زندگیت همینه ! تا وقتی خوشبختی و آرامشت و وابسته به یه مرد بدونی و خودت به تنهایی نتونی خودت و خوشبخت کنی ، زندگیت همینه ! دوست من ، با این عدم اعتماد بنفست و ضعفی که توی رفتارات داری ، هرجایی باشی اطرافیات همین رفتارو باعات دارن . توی این مدت . از خونه بزن بیرون ، کارو دانشگات و تعطیل نکن ! لطفا بخودت و روحیت برس و کم کم با یک وکیل درست حسابی صحبت کن و برو دنبال حق و حقوقت ! اگر خانوادت اینکارو اشتباه میبینن و میگن منتظر بمون تا برگرده ، بجای دعوا باهاشون ، با آرامش قانعشون کن نه دعوا ! وقتی خودت و ضعیف نشون میدی اونا هم به حرفات توجه نمیکنن . و میگن باید برگردی پیش شوهرت ! وقتی خودت با تمام وجود اون زندگی و ترک کردی ، و تشخیص دادی برات مناسب نیست ، دیگه غصه خوردن و آتیش گرفتن چه دردی ازت دوا میکنه ؟ بپذیر که انتخابت اشتباه بوده و بپذیر که تلاش کردی و نشد و الان با گرفتن حقت میتونی مستقل بشی و اینکه پدرت اجازه مستقل شدن رو به تو نمیده بخاطر اینکه تورو یه دختر ضعیف و وابسته دیده که حتما یه مرد باید بالای سرت باشه ! بهش اثبات کن که اینطور نیست ! با جمع و جور کردن خودت

  5. 3 کاربر از پست مفید نجمه چ تشکرکرده اند .

    sanjab (شنبه 27 آذر 95), نیلوفر:-) (شنبه 27 آذر 95), بارن (یکشنبه 28 آذر 95)

  6. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    حنا عزیز

    به نظر من عمده ترین مشکل شما اینه که همش میخوای خم بشی و تکیه بدی به دیگران الان که از شوهر

    پدر و مادرت ناامید شدی رفتی سراغ دوستت مطمینا اون رو هم خسته میکنی و اونم ازت ناامید میشه.

    متاسفانه دنیای امروز دنیای پر مشغله ای هست و همه برای خودشون هزار درگیری ذهنی و روحی و جسمی

    دارند و هیچکس نمیتونه بطور مرتب یکی را ساپورت روحی - روانی و .... کنه و این همه افراد را خسته میکنه

    قبل از اینکه دوستت هم از این رفتارات خسته و دلزده بشه بلندشو و به خودت فرصت روی پای خودت ایستادن را بده.

    جا و مکان از خانواده ات ولی انتطار هیچ حمایت دیگه ای نداشته باش. یک زیارتگاه یا مسجد نزدیک خونتون

    در نظر بگیر هرموقع از همه جا ناامید و مستاصل شدی برو اونجا گریه کن و خودت را خالی کن ولی پیش هیچکس دیگه ای نه پدر و مادرت و نه همکار و دوستت اینطور درمونده نباش.

    این رفتارات را اگر ادامه بدی همین میشه که پدر و مادرت میخواند پاست بدند خونه شوهر سابقت.

    دوستت هم بزودی ازت خسته میشه.

    فعلا فکر کارهای طلاق هم نباش این کارها فوق العاده انرژی گیر هست با این روحیه و روان خسته ای که شما

    داری زود جا میزنی و برمی گردی خونه اول پیش همسرت. فعلا تمرکزت را روی سلامتی و پیشرفتت بزار مثل زمانی که مجرد بودی و همسرت در زندگیت نبود.

    لطفا بلندشو یک لیست از کارهایی که برای حرکت رو به جلو و پیشرفتت لازمه تهیه کن و اروم

    اروم شروع کن به انجام دادنشون.

    لطفا خودت به خودت کمک کن دنیا خیلی بی رحمه و برای هیچکس صبر نمیکنه.

    اینقدر به فکر اینکه فرصتهام را از دست میدم اگه صبر کنم نباش شما در مسیر رشدت باید

    بزرگ و توانمند بشی این مسیر رشد شماست که با افراد دیگه خیلی خیلی متفاوته اگه نگران

    بچه دار شدن هم هستی کمی دور و برت را عمیق تر نگاه کن مثلا مادر شما که شما را

    به دنیا اورده و بزرگ کرده الان خیلی شاد و خوشحال که شما هم میخواهی همین موقعیت را به

    هر قیمتی به دست بیاری؟!

    آیا هدف زندگی همین چیزهایی هست که ذهن تو را اینقدر درگیر کرده؟!

    آیا دختر عمو یا خاله ات دیگه الان تاج سلطنت روی سرشون هست و زندگی اونها مسیرش با

    مسیر زندگی شما یکی هست و قرار به یک جهت بره؟!

    لطفا کمی عمیق تر و صبورانه تر فکر کن.

    و اینقدر به ظاهر و ویترین زندگی بقیه نگاه نکن.

    به قول بزرگی تنها دعات این باشه خدا هیچ بنده ای را محتاج بنده دیگه ات نکن.

    امیدوارم بزودی گزارشی از قدمهای مثبت و سازنده ات برامون بنویسی.
    ویرایش توسط sanjab : شنبه 27 آذر 95 در ساعت 11:12

  7. 7 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (شنبه 27 آذر 95), نیلوفر:-) (شنبه 27 آذر 95), نجمه چ (شنبه 27 آذر 95), بارن (یکشنبه 28 آذر 95), دیده (دوشنبه 29 آذر 95), زن ایرانی (یکشنبه 28 آذر 95), شمیم الزهرا (یکشنبه 28 آذر 95)

  8. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میس بیوتی نمایش پست ها
    والا شما که هرچی ما میگیم گوش نمیکنی و باز کار خودتو میکنی!! الان توقع داری چی بگیم؟؟؟ میشه بگی اون روز که چمدون بستی از خونه بری کجا میخواستی بری؟!شما که میگی خوابگاه وخونه که نمیتونی بگیری لابد مثه قبلا میخواستی بری پیش همسرت؟؟ باور کن خانوادت ادمای بدی نیستن فقط از این وضعیتی که واسه خودت درست کردی خسته شدن خسته! تو گامنت قبلی هم گفتم تا رفتارت این باشه همه تقصیرا رو میندازن گردن خودت! این بحث رفتارای بد همسرت و خیانت و .... رو هم میذارن پای حساسیت بیش از اندازه خودت !!
    تکلیفت با خودت روشن نیست!!!
    کامنتم نصفه نیمه موند نتونستم ویرایشش کنم.ببین حنا خانم تو زندگی متاهلی هم حتی اگه شوهرت عاشقترین مرد دنیا هم باشه بازم این گریه زاریا و زودرنجیا کلافه و مستاصلش میکنه و از کوره در میره و ممکنه چیزی بگه یا کاری بکنه که اصلا توقعشو نداشته باشی!پدر و مادر که جای خود داره! انتظار داری صبح تا شب بشینی گریه کنی و غصه بخوری و اه و ناله کنی اونام پا به پات همراهیت کنن؟؟ بابا هرکی باشه کم میاره! ادم یه عمر زحمت میکشه بچه بزرگ میکنه توقع داره وقتی بزرگ شد بتونه مثه یه ادم بالغ رفتار کنه و مشکلاتشو مدیریت کنه ! ببخشید قصد جسارت ندارم ولی رفتارت گاهی شبیه دختر شیش ساله منه! نمیییییییییییییخوای مسوولیت زندگیت ،انتخابات، کارات و… رو بپذیری! خیلی راحت کارت رو ول کردی !درست رو ول کردی! نشستی گوشه خونه زندگی رو زهر مار کردی به پدر و مادرت! فکر کردی واسشون راحته تو رو تو همچین وضعی میبینن.غصه میخوری که چرا محمد بلاکم کرد خواهرش فلان کرد مامانم درکم نکرد بابام همدردی نکرد!! رفتار خودتو عوض نمیکنی اونوقت میشینی از رفتار بقیه عیب و ایراد میگیری! شرایطی که الان توشی مسوولیتش صد درصد با خودته!ایییییییینقد انگشت اتهامو به سمت بقیه نشونه نگیر !

  9. 3 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (شنبه 27 آذر 95), ماه گردون (دوشنبه 11 دی 96), بارن (یکشنبه 28 آذر 95)

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    عزیزم مامانت که اخلاق جدیدش نیس این حال روحی که الان شما داری مال زمانیه که تو خونه محمد بودی وقتی همه بهت میگفتن خودتو از این زندگی بکش بیرون تابه همچین روزایی دچارنشی.اگه الانم همه بهت میگن برو درستو ادامه بده،به تفریحاتت برس برای اینکه بدتر از این نشی.مطمئنا تلاش raha-asheghبرای زندگیش کمتر از شما نبوده ولی وقتی دید نمیتونه بیشتر از این برای زندگیش کاری کنه خیلی صبورانه جداشد واینقدر آه وناله های شما رو هم نکرد مسئولیت اشتباهی که کرده بود پذیرفت وبعد ازاون دوباره اشتباه نکرد.
    درکت میکنم دخترعموتو ببینی حالت بدبشه چون خیلی ازکسایی که زندگی خوبی نداشتن غصه میخورن که چرااونا نتونستن این زندگی رو داشته باشن فقط مواظب باش اینقدر حسرتشونو نخوری که چشمشون بزنی
    تصورم از شمااینه که قبل ازعقد هم آدم حساس و زودرنجی بود که این زندگی بیشتر داغونت کرد.ببین الان با این اخلاقی که داری شاید روانشناسا نتونن کمکت کنن چه برسه به پدرومادرت که آدمای عامین.
    اگه بابات میگه صبرکن چون میدونه تقاضای طلاق ازطرف زن چقدرسخته اگه اوناهم هیچکاری نکردن برای اینه که تامیشه میخوان از گیر مهریه وحق وحقوقت دربرن.پس تنها کاری که فعلا میتونی بکنی اجرای مهریت هست.
    اگه باخودت همش فکرمیکنی از تو بدبختتر هم کسی هست باید بگم آره.تمام اون کسایی که بچه دارن وبخاطربچشون مجبورن تحمل کنن وحرف نزنن.وازاونا بدتر کسانی که جداشدند والان همسرشون نمیذاره بچشونو ببینن.پس اینقدر غصه نخور مثلا ازدواج چه گلی به سرت زده که زود میخوای طلاق بگیری ودوباره ازدواج کنی
    ویرایش توسط tavalode arezoo : شنبه 27 آذر 95 در ساعت 19:23

  11. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (شنبه 27 آذر 95), بارن (یکشنبه 28 آذر 95)

  12. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام حنا جان
    زمان باید همه چی رو حل کنه و اینکه شما این زمان رو چطور سپری کنی خیلی مهمه...فکر کنم در جریان تایپیک های من بودی ...مشکل منم دست کمی از مشکل شما رو نداشت...ولی حداقل اینه که تونستم خودمو جمع و جور کنم....عزیزم تو که میفهمی مادرت اونجوری که تو دوست داری نیست و مادرت رو میشناسی که دلسوزیاش که اون جور که تو میخای نمیشه...پس چرا منتظر مادرت میشینی که اون تو رو بسازه و پا به پای سختی هات بیاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!درسته که هر شخصی دوست داره توی مراحل سخت زندگیش مادرش و پدرش کنارش باشن ولی همیشه که اینجوری نمیشه...!!!!!!!!!!!!!!خیلی وقت ها یه دوست یا آشنا خیلی بهتر میتونه تو رو تسکین بده...اصلا دنبال این نباش که مادرت درکت کنه و شبانه روز هواسش به تو باشه، خودت حواست به خودت باشه و زندگیت رو بساز. فکر کن که خانواده ای نداری و کسی پشتوانه ات نیست و خودت باید مسیر رو واسه خودت هموار کنی....فکر نکن که من کارم آسون تر از تو بوده ...منم اگه در کنار مادرم بودم هزار و یک جور مشکل داشتم ...همین الان که بعضی و قت ها به مادرم سر میزنم ،مادرم تیکه خودش رو میپرونه که بچه های من نمیتونن زندگی و شوهرشون رو نگه دارن!!!!!!!!!!!!!!من خیلی ناراحت میشم ولی چیزی نمیگم...بیخیال از کنار حرفش رد میشم چون میدونم که این اخلاقشه دیگه....تو هم زوم نکن رو مادرت و ازش بگذر...خودت هوای خودت رو داشته باش

  13. 2 کاربر از پست مفید haniye68 تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (یکشنبه 28 آذر 95), بارن (یکشنبه 28 آذر 95)

  14. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 مرداد 96 [ 12:17]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    81

    تشکرشده 99 در 49 پست

    Rep Power
    25
    Array
    راستش حنا جان. حرفای همه بچه ها تلخ هست ولی حقیقت.
    شما الان میتونی بیای بگی شماهاه درکم نمیکنید من نمیتونم برم دنبال درس و کارم تمرکز ندارم. با این پدر مادر و اینقد سن و این شوهر شماها بودن چیکار میکردین
    و اینکه من هر روز از ضب تا شب گریه میکنم و تو اتاقم هستم.
    ولی حنا جان خواهش میکنم به خودت بیا با صه خوردن تو پدر و مدرت عوض نمیشن.
    با گریه کردن تو همسرت درست نمیشه
    با موندت تو اتاق عمر و روزای گذشته بر نمیگرده.
    به جاش هر روز روزای بیشتری رو از دست میدی موقعیت های بیشتری رو از دست میدی.
    کارت درست همه موفقیت های تا الانت رو از دست میدی. و مشکلات قبلیت نه تنها باقی میمونن که بهشون اضافه هم میشه.
    اگه قراره اتفاق خوبی تو زندگی تو بیفته فقط فقط فقط فقط خودت باید دست ب کار بشی نه اینکه دستتو دراز کنی که یکی رد شه دلش بسوزه دستت بگیره حالا پدر یا مادر.
    کلی روز گذشته. غض هاتو خوردی. تمومش کن.
    تو زنده ای هنوز زندگی هم ادامه داره.
    اشتباه کردی پاش واستا ازش درس بگیر و مسیر زندگی خودت رو ادامه بده.

  15. 3 کاربر از پست مفید tanha67 تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (یکشنبه 28 آذر 95), نیلوفر:-) (یکشنبه 28 آذر 95), بارن (یکشنبه 28 آذر 95)

  16. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 مرداد 01 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1394-9-14
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    6,098
    سطح
    50
    Points: 6,098, Level: 50
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 87 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم


    می دونی اگه با خودت کنار بیایی تمام مشکلات حل میشه

    از امروز به بعد در گریه وغصه وغم واندوه رو به بندد روی خودت اینقدر مدیریت داشته باش که کوچکترین که نه حتی بزرگترین حرفها هم تو را تکان ندهد



    برای چه از حرفهای مادرت به هم می ریزی برای چه به فکر حرف مردم وخواهر شوهر این افراد هستی



    محکم تر باش وقویتر اصلا به هیچ حرفی وهیچ موضوعی بها نده فقط فقط یک موضوع هست که ذهن تورا مشغول کرده واون هم ادامه دادن یا ندادن زندگیت هست وسلام



    به قول یکی از دوستان تالار اول سوپر مارکت ذهنت رو مرتب کن دسته بندی کن ...به اولویتها برس به اهم ومهم



    پس از امروز مامان وبابا ودختر عمو وخواهر شوهر و غیره تعطیل



    گوشه نشینی واتاق وتنهایی تعطیل


    از دنیا لدت ببر این روزها روزهای تجربه اند .دنیا ختم نخواهد شد


    وتصمیم بگیر برای خودت با اراده ی خودت
    ویرایش توسط دیده : دوشنبه 29 آذر 95 در ساعت 15:13

  17. 3 کاربر از پست مفید دیده تشکرکرده اند .

    Hanli (چهارشنبه 01 دی 95), نیلوفر:-) (دوشنبه 29 آذر 95), بارن (سه شنبه 30 آذر 95)

  18. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    متاسفانه عیب بزرگ ما ایرانی ها اینه که برای خودمون زندگی نمیکنیم یعنی بلد نیستیم برای خودمون زندگی کنیم
    برای حرف مردم ازدواج میکنیم درس میخونیم جهیزیه میبریم سیسمونی میخریم خونمونو بر اساس تایید دیگران دکور میکنیم براساس حرف ملت حتی لباس میپوشیمو غذا میخوریم و چقدر که خودمونو بخاطر حرف های الکی مردم زجر ندادیم مردمی که همه چیز برای دیگران بد و زشته و برای خودشون از اب زلال هم پاکتر

    تمرین کنید که بر اساس مصلحت و خواست خودتون و فقط و فقط بخاطر ارامش خودتون تصمیم های مهم زندگیتونو بگیرید کاری به حرف دیگران نداشته باشید
    یه دوستی به من گفت یادت باشه مردم یه سردرد خودشون بیشتر از خبر مرگ منو تو براشون مهمه پس برات ذره ای حرف دیگران اهمیت نداشته باشه

    شما حتی میخوای مهریتو نگیری که مردم قضاوتت نکنن !!!!!!!!که به نظرمن مورد شما تنها موردی هست که باید تا قرون اخر مهریتو بگیری چرا باید نگیری؟؟؟
    تو همه ی تلاشتو کردی نهایت کوتاه اومدنو داشتی نهایت بی احترامی و تحقیر و نامردی رو دیدی بهت به کرات خیانت شد کتک خوردی دیگه باید ایشون چکار میکرد که شما الان حقتو تمام و کمال ازش بگیری مهریتو بگیر که ایشون بفهمه در برابر انتخابش مسووله و تاوان نامردی هاشو باید بده به حررررررررررف مردم هم خواهشا اهمیت نده ماه هیچ وقت پشت ابر نمیمونه مطمین باش که اگر زمانی کسی بخواد با شما ازدواج کنه و شما تمام و کمال ماجرا براشون بگی محاله ممکنه که ازت نپذیره

    منم یه زمانی ازین ترسها زیاد داشتم اما همه ی ترسهام الکی و بیخود بود پس الان دارم بهتون میگم پرونده ی این زندگی رو تمام و کمال و به بهترین شکل ببند بقیشو بسپار دست خدا

    همه ی ادمها ازین فراز و نشیب ها تو زندگیشون داشتن فکر نکن فقط شمایی که الان داری این شرایطو تجربه میکنی

    حیف که نمیشه تو فضای مجازی خیلی مسایلونوشت اما مطمین باش همه ی ادمهای دیگم تو زندگیشون یه جاهایی زمین خوردن مهم اینه ادم بلند بشه و ادامه بده

    فکرتو باز کن اینقدر حصار و در و دیوار و اما و اگر و شاید و ای کاش برا خودت درست نکن هرانچه که برات پیش امده رو با اغوش باز بپذیر و برو جلو

    ازکجا میدونی شاید خدا ادم بهتری رو برات در نظر گرفته فقط خواسته اول کمی بهت سختی بده که بعدها قدر اونو بهتر بدونی اتفاقی که برای من خودم پیش اومد عین همین بود

    سعی کن کمی خودتو قوی کنی با یه حرف تا اسمون نری و با یه حرف با مغز بیای زمین
    به خودت متکی شو و فقط و فقط خودتو مسوول خوب کردن حالت ببین از خودت بخواه که به خودت کمک کنی اینو مطمین باش که کسی بیشتر از خودت دلسوزت نیست یعنی باید اینطوری باشه پس از کسی توقع نداشته باش جز خودت

    راستی بذار یه همدردی کوچیک باهات بکنم
    فکر نکن همه ی دخترهایی که تو ایران زندگی میکنن از حمایت همه جانبه مادر و پدرشون برخوردارن فکر نکن همه ی مادرها یه روانشناس حاذق هستن که بلدن در هر موقعیت و بحرانی فرزندشونو یاری کنن اینو بدون نود درصد مادرها مادری کردنشون رو از مادراشون یاد گرفتن و به هیچ وجه بر اساس علم روانشناسی نبوده و نیست

    پس توقعاتتو از اطرافیانت کم کن و به خودت تکیه کن انتظارنداشته باش حالا که این مشکل برات ایجاد شده مادرت شب تاصبح مشغول همدردی باتو باشه و درکت بکنه متاسفانه متاسفانه نود درصد ما دخترها با مادران نا اگاهی طرف بودیم که در نود درصد مواقع لزوم در کنار دخترانشون به شکل درست نبودن

    فکر کردی من چرا هنوز بعد از پنج سال نمیتونم برای بچه دار شدن تصمیم بگیرم با اینکه واقعا دیگه داره دیرمیشه برای اینکه نمیخوام مثل مادران خودمون مادری کنم برای اینکه نمیخوام تا به اون درجه ی مناسب نرسیدم موجودی رو به دنیا بیارم و بعدها هم خودمو زجر بدم هم اونو

    امیدوارم زودتر حال دلت خوب بشه
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  19. 4 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    Hanli (چهارشنبه 01 دی 95), tavalode arezoo (دوشنبه 29 آذر 95), بارن (سه شنبه 30 آذر 95), دیار (سه شنبه 30 آذر 95)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا بايد از هم ترازان خود در زندگي پايين تر باشم‌؟!
    توسط m.h23 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 مرداد 91, 01:12
  2. در مورد مراحل طلاق و مشكلاتش راهنماييم كنيد
    توسط nahid-n در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 خرداد 91, 00:42
  3. لطفا راهنماييم كنيد
    توسط nabitanha در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 خرداد 91, 16:27
  4. پاسخ ها: 244
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 بهمن 89, 08:32
  5. ديگه راه حلي به نظرم نمي رسه،لطفاً راهنماييم کنيد
    توسط sogand_nou در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 اسفند 86, 10:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.