مونا جان من تقریبا از اولین پست تاپیکتو خوندم و راستشو بخوای از همون دفعه اول خیلیییییی اعصابمو خورد کرد و از همه بیشتر تو این ماجرا از تو عصبانی شدم که چرا این همه با اون رفتارا و نامهربونیا کنار اومدی و یه جورایی بد قضاوتت کردم که امیدوارم منو ببخشی یه مدت انجمن نیومده بودم و وقتی دوباره یه سر زدم ، تاپیکتو دیدم ولی یادم نبود تو همون دختره ای که اونقد عصبانیم کرد و خلاصه ادامه ی ماجرا رو هم خوندم ولی ایندفعه انقدر اتیشی شدم از دستت که طاقت نیاوردم و نظرمو گفتم الان که فکرشو میکنم میبینم تو ضعیف نبودی که هیچ خیلیییییییم قوی بودی و من یا حتی خیلی از دخترای دیگه اگ جای تو بودیم عمرااا میتونستیم انقد خالصانه واسه زندگی و خوشبختیمون بجنگیم ! خلاصه که به شجاعتت افتخار میکنم هرچند بلد نبودی چطور باید درست بجنگی ولی همین فرار نکردنت با ارزش بود . مطمئنم دختر قوی ای مث تو به سادگی میتونه با مشکلات زندگی کنار بیاد و خوشبختیشو پیدا کنه . تو لازم بود این تجربه ها رو داشته باشی تا ببینی متاسفانه لطف زیادی باعث میشه ادما یادشون بره توام خواسته و توقع داری و کم کم واسشون کم رنگ میشی . هر مردی با تو میتونه خوشبخت بشه فقط اگ یکم چشاش باز باشن پس دیگه به خودت شک نکن و بدون لایق بهترینی
علاقه مندی ها (Bookmarks)