به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همیشه فردی بودم راحت طلب. اصولا هرگز تقلب نکردم و اهلش نبودم و نیستم ولی حتی برای درس خوندن هم دنبال ساده ترین ها بودم. رفتم رشته ی تجربی که ریاضی نداشته باشه و از تجربی هم در دانشگاه رفتم رشته هاس علوم انسانی چون از شیمی و فیزیک هم فرار میکردم.
    نمیدونم شاید دارم خیلی منفی و سخت گیرانه به خودم نگاه میکنم.
    چون من در یکی از بهترین دانشگاه های دولتی کشور با معدل خوب لیسانسم رو گرفتم و شاید صحیح نیست اینطوری خودمو قضاوت کنم. اما میخوام که منتقد خودم باشم تا بتونم پیشرفت کنم.
    برای ارشد خوندن به شدت تنبلی کردم و همش میگفتم خب میرم دانشگاه آزاد و تمام کتابامو جمع کردم و بخشیدم و ...
    ولی این چند روز با خودم فکر کردم و دیدم راحت طلبی چه کمکی میخواد به من بکنه.
    اینکه درس نخونم و هر روز بخورم و بخوابم و منتظر معجزه باشم هیچ کمکی بهم نخواهد کرد.

    لذا تصمیم گرفتم با جدیت برای ارشد سال ۹۶ اقدام کنم و هدفم رو هم دانشگاه های تاپ بذارم.

    نمیدونم چقدر بتونم رو تصمیمم پایدار بمونم. میدونم که تو خونه تمرکز کافی رو ندارم و میخوام کتاب خونه برم.
    آخر هفته میخوام برم و منابع رو جمع کنم و از شنبه استارت بزنم برای خوندن.

    یک آدمی که تصمیم میگیره یهویی از فاز تنبلی به فاز اهداف بزرگ بره چطور میتونه موفق باشه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید تولددوباره تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 26 آبان 95)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 آبان 96 [ 23:34]
    تاریخ عضویت
    1395-7-05
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    982
    سطح
    16
    Points: 982, Level: 16
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستم
    کودکی منم مثل تو بوده...هنوزم که هنوزه توی 32 سالگی منم از صدای داد بابا و مامانم می ترسم هنوز با جیغ از خواب میپرم....خیلی چیزامون شبیه همه...سهی کن یه کاری پیدا کنی و دوستان حقیقت رو گفتن روی عزت نفست کار کن ....کاری که من نکردم...دست از مقایسه بردار چون واقعا ریشه آدم رو میسوزونه....من هنوزم که هنوزه در دام مقایسه گرفتارم تو 7 سال از من کوچیکتری ...پس 7 سال جلوییی تبریک میگم که تصمیم به تغییر گرفتی...حتما اینجا بنویس راه کارهایی که میدا میکنی شاید به درد منم خورد....چون خیلی از حالتات شبیه به منه

  4. 2 کاربر از پست مفید مهرساده تشکرکرده اند .

    تولددوباره (پنجشنبه 18 آذر 95), شیدا. (دوشنبه 01 آذر 95)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    من فکر نمیکنم مشکلاتت چندان بزرگ باشن در واقع برای حل شدن در مقایسه با سایر مشکلات روان در محدوده ی عادی ان. میدونی یه سری اتفاقا افتاده برات و یه سری ناراحتی ها داشتی و شما هم مناسب ترین واکنش رو بهشون نشون دادی مشکل شما مغزی نیست من پرسیدم و متوجه شدم که اون فردی که مثال زدم با شما یه فرقایی داشته به هر حال اینجا فضای مجازیه دیگه .... ببین عزیزم از نظر من شما هیچ کار خجالت آور یا بد یا حتی گناهی انجام ندادی. نمیخوام توجیه کنم اشتباهاتتو ولی واقعا نظرم اینه.

    در واقع عزیزم اگه یه روزی برسه که استرس نداشته باشی کاری که گفتی رو انجام نمیدی . تو عمدا که این کار رو نمیکنی واقعیت اینه که به جای اینکه تو استرستو کنترل کنی استرس

    داره تو رو کنترل میکنه.

    کلا تلاش کن که استرس رو در خودت بیاری پایین. با روش های صحیح. ورزش و تغذیه و کار و ...

    یکی از بزرگترین کارایی که باعث ایجاد استرس میشه رویا پردازی خارج از محدوده و کنترل هستش. در واقع اگه تو واقعیت نگر باشی و سعی کنی تو دنیای واقعی مشکلاتت رو حل کنی

    استرس هات خیلی کم میشن.

    من هم رویا پردازی میکنم اما خودم خوب میدونم که من قرار نیست مثلا ماشین بنز داشته باشم بنابراین نهایت ماجرا تصور خودم با یه پرایده اگه من هم مثل شما اشتباه کنم و به بنز

    فکر کنم دقیقا مثل شما دچار غم و نا امیدی میشم و اون رو با افسردگی اشتباه میگیرم. همیشه سعی کنید به اندازه ی چیزایی که میدونید قراره بهش برسید رویا پردازی کنید.

    در هر موردی که دارید رویا پردازی میکنید یادتون باشه از محدوده خارج نشید. چیزی که میتونید بهش برسید چیه؟ مثلا علوم انسانی خوندید دیگه به پزشکی فکر نکنید.

    خو ارضایی شما با کاهش استرستون کنترل میشه. واقع گرا که باشید کمتر دچار حملات استرس میشید و طبیعتا نیازی به انجام چنین کاری ندارید. نظرم در مورد شما تغییر کرده 180 درجه کلا یه چیز دیگه بودید الان یه چیز دیگه شدید تو نظرم.

    فاز نا امیدی و غم و غصه رم بی خیال بشید. میشه ازتون خواهش کنم این همه خودتون رو بدبخت و با مشکل و با درد و با ناراحتی و ... نبینید؟

    درسته این حسا آفریده ی خداست ولی تنها کسی که نباید ازشون استفاده کنه شمایی. جدی میگم. خدا این حسا رو برای شما نیافریده. بذارش کنار این بدبخت انگاری و درمانده دیدن خود

    رو.

    توصیه ی دیگه ای نمی تونم داشته باشم جز اینایی که گفتم. استرست رو کنترل کنی و رویا پردازی تو جهت بدی بهتر از من و امثال من مشکلات زندگی تو حل میکنی.

    قطعا در راستای حرفایی که گفتم خودت میدونی چه کتابایی باید بخونی و چه کارایی باید بکنی چون دیگه همه بلدن. هدف داشتن و برنامه ریزی و انجام قدم به قدم کارا. معنا گرایی و تعیین اهداف متناسب با معنای زندگی. ایجاد سبک رفتاری درست (تیپ مشخص رفتاری، تیپ پوششی مشخص، تیپ ورزشی مشخص و ثابت، تیپ تغذیه و کلا آدم مشخصی بودن ) ، پرهیز از هر نوع کمال گرایی و عدم انتخاب هدف های دور از دسترس و ...

    من یه کمک کوچولو برای پیدا کردن تیپ بهت میدم: کلا شالوده ی وجود تو بر این اساس بنیان شده که تو قرار نیست به موفقیت برسی پس چرا تلاش کنی؟. یعنی کلا قبل از هر گونه اقدامی شما با چنین دیدگاهی وارد کار میشی بنابراین آخرشم مشخصه. پس عزیزم کلا تیپ فیلما یا آهنگ هایی که نگاه میکنی رو بر این اساس قرار بده که مثلا بازیگر اصلی با وجود تمام مشکلاتی که داره باز هم موفق میشه.

    فیلمای شکست عشقی و نمیدونم ترس و غیره برای شما ساخته نمیشه کلا برای یه نوع افراد دیگه ساخته میشه که به نوعی با شما متفاوتن.

    کلا دیدن فیلم های انگیزشی آهنگ های انگیزشی چیزایی که آدم رو بر می انگیزه و یه شوری در وجودش ایجاد میکنه رو توصیه میکنم و به دیگران هم هدیه بده به طوری که دیگران شما رو

    با این شخصیت بشناسن.

    در مورد دانشگاه قبول شده خودت قضاوت کن.فکر نمیکنی نظر هیچ کدوم از ما مهم نیست بلکه چیزی که مهمه عمل شما و درس خوندنتونه؟ میشه کلا از زندگی خیالی بیای بیرون لطفا؟ میشه یه ذره به این فکر کنی که هر چیزی که میکاری همون رو برداشت میکنی؟ میشه حرف نزنی مدتی عمل کنی؟ میشه ادعاتو بیاری پایین؟ میشه به جای نظر سنجی روزی 10 دقیقه درس بخونی؟ آره تو آدمی هستی که همیشه دوست داری حداکثر 50 درصد ظرفیتتو استفاده کنی. میشه بهم بگی چرا؟ مگه تو نمیدونی به خودت بدهکاری؟ مگه نمیدونی که وظیفه ای در قبال خودت داری؟ چرا خودتو تحت فشار نمیذاری؟ چرا سعی نمیکنی که بدهی تو به خودت پس بدی؟ تا کی بدبختی تا کی رنج تا کی عذاب. منتظری چه اتفاقی بیوفته تو زندگیت تا از ظرفیت بدنت و توانایی مغزت استفاده کنی؟ میخوای مغزتو آکبند شده و بدون استفاده بسپری به خاک ؟ به چه درد خاک میخوره ؟ میدونی عمرت محدوده میدونی گذشت زمان داره تو رو میکشه نه تو!!! میدونی تا کی زنده هستی؟ تو این عمر محدودت تا کی قراره منتظر بمونی تو خیالت که موفق باشی و تو واقعیت شاهد موفقیت دیگران باشی؟ دقیقا میتونی زمان شو بهم بگی تا 30 سالگیت یا تا 50 سالگیت یا نه تا همین الان ؟ کی میخوای شروع کنی به تغییر؟ کی میخوای شروع کنی به زندگی؟ کی قراره کنترل زندگیتو به دست بگیری؟
    تو مسئولی. مسئول خودت و عمرت. یادت باشه برنده ها همیشه برنده ان و بازنده ها همیشه بازنده حالا خودت به من بگو میخوای چه انتخابی داشته باشی بازنده باشی یا برنده؟

    من برنده بودن رو انتخاب کردم و تا جون دارم تلاش خواهم کرد. اگه زندگیت بده باید بدونی شرایط همیشه این طوری که الان هست نمی مونه. همه چی درست میشه. مشکلات حل میشن. بالاخره تلاش ها نتیجه میدن و برنده بودن حق مسلم آدم تلاش گره.

  6. کاربر روبرو از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده است .

    تولددوباره (پنجشنبه 18 آذر 95)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    من فکر نمیکنم مشکلاتت چندان بزرگ باشن در واقع برای حل شدن در مقایسه با سایر مشکلات روان در محدوده ی عادی ان. میدونی یه سری اتفاقا افتاده برات و یه سری ناراحتی ها داشتی و شما هم مناسب ترین واکنش رو بهشون نشون دادی مشکل شما مغزی نیست من پرسیدم و متوجه شدم که اون فردی که مثال زدم با شما یه فرقایی داشته به هر حال اینجا فضای مجازیه دیگه .... ببین عزیزم از نظر من شما هیچ کار خجالت آور یا بد یا حتی گناهی انجام ندادی. نمیخوام توجیه کنم اشتباهاتتو ولی واقعا نظرم اینه.

    در واقع عزیزم اگه یه روزی برسه که استرس نداشته باشی کاری که گفتی رو انجام نمیدی . تو عمدا که این کار رو نمیکنی واقعیت اینه که به جای اینکه تو استرستو کنترل کنی استرس

    داره تو رو کنترل میکنه.

    کلا تلاش کن که استرس رو در خودت بیاری پایین. با روش های صحیح. ورزش و تغذیه و کار و ...

    یکی از بزرگترین کارایی که باعث ایجاد استرس میشه رویا پردازی خارج از محدوده و کنترل هستش. در واقع اگه تو واقعیت نگر باشی و سعی کنی تو دنیای واقعی مشکلاتت رو حل کنی

    استرس هات خیلی کم میشن.

    من هم رویا پردازی میکنم اما خودم خوب میدونم که من قرار نیست مثلا ماشین بنز داشته باشم بنابراین نهایت ماجرا تصور خودم با یه پرایده اگه من هم مثل شما اشتباه کنم و به بنز

    فکر کنم دقیقا مثل شما دچار غم و نا امیدی میشم و اون رو با افسردگی اشتباه میگیرم. همیشه سعی کنید به اندازه ی چیزایی که میدونید قراره بهش برسید رویا پردازی کنید.

    در هر موردی که دارید رویا پردازی میکنید یادتون باشه از محدوده خارج نشید. چیزی که میتونید بهش برسید چیه؟ مثلا علوم انسانی خوندید دیگه به پزشکی فکر نکنید.

    خو ارضایی شما با کاهش استرستون کنترل میشه. واقع گرا که باشید کمتر دچار حملات استرس میشید و طبیعتا نیازی به انجام چنین کاری ندارید. نظرم در مورد شما تغییر کرده 180 درجه کلا یه چیز دیگه بودید الان یه چیز دیگه شدید تو نظرم.

    فاز نا امیدی و غم و غصه رم بی خیال بشید. میشه ازتون خواهش کنم این همه خودتون رو بدبخت و با مشکل و با درد و با ناراحتی و ... نبینید؟

    درسته این حسا آفریده ی خداست ولی تنها کسی که نباید ازشون استفاده کنه شمایی. جدی میگم. خدا این حسا رو برای شما نیافریده. بذارش کنار این بدبخت انگاری و درمانده دیدن خود

    رو.

    توصیه ی دیگه ای نمی تونم داشته باشم جز اینایی که گفتم. استرست رو کنترل کنی و رویا پردازی تو جهت بدی بهتر از من و امثال من مشکلات زندگی تو حل میکنی.

    قطعا در راستای حرفایی که گفتم خودت میدونی چه کتابایی باید بخونی و چه کارایی باید بکنی چون دیگه همه بلدن. هدف داشتن و برنامه ریزی و انجام قدم به قدم کارا. معنا گرایی و تعیین اهداف متناسب با معنای زندگی. ایجاد سبک رفتاری درست (تیپ مشخص رفتاری، تیپ پوششی مشخص، تیپ ورزشی مشخص و ثابت، تیپ تغذیه و کلا آدم مشخصی بودن ) ، پرهیز از هر نوع کمال گرایی و عدم انتخاب هدف های دور از دسترس و ...

    من یه کمک کوچولو برای پیدا کردن تیپ بهت میدم: کلا شالوده ی وجود تو بر این اساس بنیان شده که تو قرار نیست به موفقیت برسی پس چرا تلاش کنی؟. یعنی کلا قبل از هر گونه اقدامی شما با چنین دیدگاهی وارد کار میشی بنابراین آخرشم مشخصه. پس عزیزم کلا تیپ فیلما یا آهنگ هایی که نگاه میکنی رو بر این اساس قرار بده که مثلا بازیگر اصلی با وجود تمام مشکلاتی که داره باز هم موفق میشه.

    فیلمای شکست عشقی و نمیدونم ترس و غیره برای شما ساخته نمیشه کلا برای یه نوع افراد دیگه ساخته میشه که به نوعی با شما متفاوتن.

    کلا دیدن فیلم های انگیزشی آهنگ های انگیزشی چیزایی که آدم رو بر می انگیزه و یه شوری در وجودش ایجاد میکنه رو توصیه میکنم و به دیگران هم هدیه بده به طوری که دیگران شما رو

    با این شخصیت بشناسن.

    در مورد دانشگاه قبول شده خودت قضاوت کن.فکر نمیکنی نظر هیچ کدوم از ما مهم نیست بلکه چیزی که مهمه عمل شما و درس خوندنتونه؟ میشه کلا از زندگی خیالی بیای بیرون لطفا؟ میشه یه ذره به این فکر کنی که هر چیزی که میکاری همون رو برداشت میکنی؟ میشه حرف نزنی مدتی عمل کنی؟ میشه ادعاتو بیاری پایین؟ میشه به جای نظر سنجی روزی 10 دقیقه درس بخونی؟ آره تو آدمی هستی که همیشه دوست داری حداکثر 50 درصد ظرفیتتو استفاده کنی. میشه بهم بگی چرا؟ مگه تو نمیدونی به خودت بدهکاری؟ مگه نمیدونی که وظیفه ای در قبال خودت داری؟ چرا خودتو تحت فشار نمیذاری؟ چرا سعی نمیکنی که بدهی تو به خودت پس بدی؟ تا کی بدبختی تا کی رنج تا کی عذاب. منتظری چه اتفاقی بیوفته تو زندگیت تا از ظرفیت بدنت و توانایی مغزت استفاده کنی؟ میخوای مغزتو آکبند شده و بدون استفاده بسپری به خاک ؟ به چه درد خاک میخوره ؟ میدونی عمرت محدوده میدونی گذشت زمان داره تو رو میکشه نه تو!!! میدونی تا کی زنده هستی؟ تو این عمر محدودت تا کی قراره منتظر بمونی تو خیالت که موفق باشی و تو واقعیت شاهد موفقیت دیگران باشی؟ دقیقا میتونی زمان شو بهم بگی تا 30 سالگیت یا تا 50 سالگیت یا نه تا همین الان ؟ کی میخوای شروع کنی به تغییر؟ کی میخوای شروع کنی به زندگی؟ کی قراره کنترل زندگیتو به دست بگیری؟
    تو مسئولی. مسئول خودت و عمرت. یادت باشه برنده ها همیشه برنده ان و بازنده ها همیشه بازنده حالا خودت به من بگو میخوای چه انتخابی داشته باشی بازنده باشی یا برنده؟

    من برنده بودن رو انتخاب کردم و تا جون دارم تلاش خواهم کرد. اگه زندگیت بده باید بدونی شرایط همیشه این طوری که الان هست نمی مونه. همه چی درست میشه. مشکلات حل میشن. بالاخره تلاش ها نتیجه میدن و برنده بودن حق مسلم آدم تلاش گره.

    زندگی خوب عزیز ممنونم که وقت میذاری و مطالب رو دنبال میکنی.
    من چند روزی هست شاغل شدم و کارم هم از بعد از ظهره تا شب.
    یه مقدار خوبه چون کارم طوریه که مشکلات مردم رو میبینم و باهاشون همدری میکنم.
    لذا ساعاتی رو که سر کار هستم واقعا کمتر فکر میکنم و خوبم.
    اما وقتی میام خونه و میبینم همه تو خونه افسرده هستن خصوصا مادرم حالم به شدت گرفته میشه.
    من روزها به درگاه خدا التماس کردم که کار پیدا کنم. بخاطر مامانم. چون فکر میکردم کار پیدا کردن من میتونه به مامانم کمک کنه. چون خیلی غر میزد که تو بیکاری و به هیچ جا نرسیدی.
    اما واقعا کار هم نتونست اون شادی ای که انتظارش رو داشتم بهم بده.
    در مورد ارشد. رفتم یه مقدار کتاب و جزوه گرفتم. اما جهت انگیزه دهی به خودم رفتم حتی دانشگاه مورد نظرمو دیدم تا انگیزم بیشتر شه اما واقعا بیشتر که نشد کمتر هم شد.
    در مورد استرس آره حق با توئه. باید روی فیلما و آهنگایی که گوش میدم هم بیشتر فکر کنم.
    ممنونم که میگی گناه نیست. اما من نسبت به خودم سخت گیرم.
    نسبت به قبل خیلی کمتر انجامش میدم. خیلی کم!! قبلا تا روزی چند بار هم میشد اما الآن هفته ای یک بار شایدم دو هفته ای یکبار و میخوام بازم تلاش کنم تا کمتر و کمتر بشه.
    بدنم به شدت ضعیفه و همیشه تمایل دارم بخوابم. حتی خوردن مولتی ویتامین ها هم کمکم نکرد. آزمایش هم دادم کم خونی ندارم.
    اما همین حالت بی حالی و سستیم خودش موجب افسردگی بیشترم میشه.

  8. کاربر روبرو از پست مفید تولددوباره تشکرکرده است .

    زندگی خوب (سه شنبه 09 آذر 95)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    یه جمله میگم بدون هیچ اما و اگری بپذیرید. این جمله رو من نمیگم. خیلی ها که خیلی با سوادن و تو خیلی دانشگاه های معتبر تدریس میکنن و درمان میگن:

    مشکلات مادرتون به شما ارتباطی نداره. بهش توجه نکنید و فقط و فقط به فکر خودتون باشید.

    دلیلش غرب زدگی نیست که یه عده .... اصلا ولش کنید. دلیلش بحران روحی هست که شما بهش گرفتارید. مطمئنا اگه یک روز که خیلی هم نزدیکه شما تونستید کاملا خودتون رو بازسازی

    کنید مادرتون رو حمایت خواهید کرد. الان بدون ذره ای توجه به ناراحتی ها یا رفتار ایشون ملاک تمامی کارهاتون رو خودتون بدونید و سلامت و شادابی و خوشبختی خودتون.

    ایشون افسرده ان؟ به شما ربطی نداره. ایشون ناراحتن خوب به شما چه؟ پدرتون دختر خاله تون پسر خاله تون هیچ کس و هیچ کس. فقط و فقط خودتون.

    هر چیزی که فکر میکنید درسته همون رو انجام بدید. فیلم های انگیزشی یادتون نره. موفق باشید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده است .

    تولددوباره (پنجشنبه 18 آذر 95)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 96 [ 00:25]
    تاریخ عضویت
    1395-4-28
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام زندگی خوب عزیز

    چند روزی نبودم تا یکم با خودم خلوت کنم.
    یک خلاصه وضعیتی از خودم میدم.
    مدتیه سرکار میرم.
    روزی یکی دوساعت درس میخونم.
    مدت طولانیه به اشتباه نیفتادم و در مجموع حس میکنم حال عمومیم بهتره.

    چند روز پیش برام مشکلی پیش اومد که مجبور شدم یک جراحی انجام بدم و درگیر مطب و بخیه و رعایت غذایی و غیره شدم. منتها از بس احساس میکنم زندگیم راکد و یکنواخته اون جراحی و برو بیاهاش و حتی درد کشیدن هاش برام هیجان داشت. که برام جای تعجبه. چون میدیدم اکثر مردم با ناراحتی و غر غر تن به همچین درمان هایی میدن ولی من نیشم باز بود. آیا این عجیب نیست؟
    نکته ی بعد اینکه مثلا بصورت چند روز پیاپی حالم خوبه و امیدوار به همه چیز... بعد یکهو(البته احساس میکنم با نزدیک شدن به عادت ماهانه همیشه روحیم بدتر شده) بهم میریزم. خود به خود گریه میکنم و اگه کسی ازم بپرسه چته میگم نمیدونم حس میکنم هیچ چیز سرجاش نیست. حس میکنم الان باید بچه داشتم ولی ازدواجم نکردم. الآن باید نگران درس بچم میبودم نه اینکه خودم درس بخونم.

    مساله ی بعدی اینه که من خیلی آدم استقلال طلبی هستم ولی مرتب بهم امر و نهی میشه و شدیدا از کوره در میرم.
    اینو بپوش...امروز برو اونو بخر... اتاقتو مرتب کن... ابروتو اینجوری کن... اینجوری حرف بزن...
    و همه هم از سمت مادرم. گاهی دلم میخواد نباشن...دلم میخواد تنها زندگی کنم. دلم میخواد مسولیت اقدامات زندگیم دست خودم باشه. اگه شکست بخورم بدونن عاملش خودمم. اما با کوچکترین نتیجه ی نامطلوبی سیل انتقاد ها جاری میشه... که من بت گفتم...تو بهم گوش ندادی... هیچ وقت گوش نمیدی
    اینجور مواقع اعتماد بنفسم صفر میشه. من از اشتباه کردن نمیترسم. اما جوری بام برخورد شده و انقدر مقایسه شدم با دیگران که حس میکنم یا من خیلی عنصررنامطلوبم و بقیه بچه ها حرف گوش کنن یا پدر مادر من خیلی بهم گیر میدن.

    احساس میکنم به شدت نسبت به جنس مخالف بی حس شدم. مثلا از وقتی رفتم سرکار خواستگار های بیشتری پیدا کردم اما با واکنش تند همه رو دور کردم. میترسم و با خودم میگم من دیگه نمیتونم و نمیخوام احساسی به وجود بیاد...
    یک جورایی خستم. از احساس خستم.

    فعلا مجموع حالتم اینه که با خودم خیلی درگیرم. خیلی زیاد و نمیدونم چطور با خودم به آشتی برسم.


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 دی 94, 09:34
  2. شوهرم من و دخترم رو ترک کرد و رفت، لطفاً کمکم کنید...
    توسط سوده 82 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 103
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 شهریور 93, 18:56
  3. ریشه حقارت، تاثيرحقارت و برخورد با حقارت
    توسط بالهای صداقت در انجمن اعتماد به نفس
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 06 شهریور 89, 14:53
  4. حالا فهمیدم مشکلات، رحمت هستند:-)
    توسط iman-unicorn در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 فروردین 88, 01:53
  5. تنظیم هیجانات، بهبود روابط
    توسط setareh در انجمن هیجانات و احساسات
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 87, 04:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.