به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 37 , از مجموع 37
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام مریم جان

    من بهت حق میدم حساس بشی. ولی سعی کن از یه زاویه دیگه هم به موضوع نگاه کنی.

    از نظر منطقی حق با شماست. شما همسرش هستی و درسته که انتظار داشته باشی نظر و خواسته های شما براش در اولویت باشه.

    ولی به اینم فکر کن که شما خیلی وقت نیست به زندگی ایشون وارد شدی در حالی که خانوادش تمام عمرش باهاش بودن. به خاطر همین شاید فعلا از دید اون خانوادش

    بهتر درکش می کنند و نظرات بهتری دارند.

    احتیاج به زمان هست که حسن نیت و منطقی تر بودن نظرات شما بهش ثابت بشه.

    ببین خودمونم تا حدی همینجوریم.من ممکنه مسائل مالیم رو مثلا به مادرم راحت تر بگم تا به همسرم .چون هنوز به شناخت کافی به همسرم و اینکه اون چه دیدی

    نسبت به این مسائل داره نرسیدم.یا توی ناخودآگاهم فکر کنم نظرات مادرم درست تره چون اون خیر و صلاحم رو بهتر می دونه هر چند از نظر منطقی بدونم اون گاهی

    به خاطر عواطف مادرانش ممکنه خیلی هم نظراتش منصفانه نباشه.

    این مسائلی که ازش تا این حد ناراحتی که حتی به جدایی فکر می کنی تو زندگی خیلی ها کم و بیش هست ولی شما به خاطر ناراحتی ها و اذیت های شدیدی

    که اوایل از خانوادش دیدی به شدت حساس شدی.

    به نظرم چون به این حد از نارضایتی رسیدی ارزشش رو داره قبل از هر تصمیمی با یه مشاور خوب حضوری حرف بزنی اول خودت به تنهایی بعد اگر شد با همسرت.

  2. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    maryam.mim (شنبه 29 آبان 95), نیلوفر:-) (شنبه 29 آبان 95), ستاره زیبا (شنبه 29 آبان 95)

  3. #32
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام مریم جان

    من بهت حق میدم حساس بشی. ولی سعی کن از یه زاویه دیگه هم به موضوع نگاه کنی.

    از نظر منطقی حق با شماست. شما همسرش هستی و درسته که انتظار داشته باشی نظر و خواسته های شما براش در اولویت باشه.

    ولی به اینم فکر کن که شما خیلی وقت نیست به زندگی ایشون وارد شدی در حالی که خانوادش تمام عمرش باهاش بودن. به خاطر همین شاید فعلا از دید اون خانوادش

    بهتر درکش می کنند و نظرات بهتری دارند.

    احتیاج به زمان هست که حسن نیت و منطقی تر بودن نظرات شما بهش ثابت بشه.

    ببین خودمونم تا حدی همینجوریم.من ممکنه مسائل مالیم رو مثلا به مادرم راحت تر بگم تا به همسرم .چون هنوز به شناخت کافی به همسرم و اینکه اون چه دیدی

    نسبت به این مسائل داره نرسیدم.یا توی ناخودآگاهم فکر کنم نظرات مادرم درست تره چون اون خیر و صلاحم رو بهتر می دونه هر چند از نظر منطقی بدونم اون گاهی

    به خاطر عواطف مادرانش ممکنه خیلی هم نظراتش منصفانه نباشه.

    این مسائلی که ازش تا این حد ناراحتی که حتی به جدایی فکر می کنی تو زندگی خیلی ها کم و بیش هست ولی شما به خاطر ناراحتی ها و اذیت های شدیدی

    که اوایل از خانوادش دیدی به شدت حساس شدی.

    به نظرم چون به این حد از نارضایتی رسیدی ارزشش رو داره قبل از هر تصمیمی با یه مشاور خوب حضوری حرف بزنی اول خودت به تنهایی بعد اگر شد با همسرت.
    آنیتا جان ممنونم به خاطر وقتی که گذاشتی و درک بالایی که داری . درست می گی و کاملا حق با شماست اول زندگی هست و تا الان سختی زیاد کشیدم و شخصیتی دارم که فکر می کنم این همه سختی حق من نبوده و یه کم از انتخابم و قبول این سختیها دلخورم که باعث می شه مسائل مثبت زندگیم رو نبینم و خیلی دارم تلاش می کنم اما با یه حرف یا یه حرکت به هم می ریزم دوباره .
    می دونم از نظر خیلی از خواننده ها مشکلات من مسخره به نظر می آد اما نمی دونن وقتی دشمنی و بی اعتمادی و دو دوتا چهار تا بیاد تو زندگی چقدر گذشت کردن و بخشیدن و خوش بودن سخت می شه . بله حق با شماست باید با یه مشاور صحبت کنم و این صحبتتون رو به شدت قبول دارم که اول زندگی هستش و این مسائل طبیعیه و اینم قبول دارم خیلی حساس شدم واسه همین تاپیک باز کردم که راهنمایی بشم چطور حساسیتم رو کم کنم و می دونم گذر زمان درستش می کنه اما الان دارم عذاب می کشم . ممنون بابت نظرت که وقتی خوندم یکم آروم شدم و مشاوره ای که خانم مهندس معرفی کرد رو پیدا کردم می خوام با همسرم برم پیشش و حرف بزنیم هرچند از الان حدس می زنم جوابش چیه چون کسی جای کس دیگه نیست و غیر از خود آدم کسی نمی تونه 100 درصد کمکش کنه اما نظرات شما باعث می شه وضعیتم رو از بیرون ببینم و ببینم نظر بقیه به این ماجرا ها چیه . کسانی که براشون پیش اومده می فهمن این عذابو یه حس خواسته نشدن و بی اعتمادی به وجود می آره تو روح آدم که خیلی سخته کافیه یه مقدارم حساس باشی و زندگیتو با بقیه مقایسه کنی اونوقت دیگه سرد می شی . هر چند مقایسه کردن کار 100 درصد اشتباهی هست .

  4. 3 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (شنبه 29 آبان 95), آنیتا123 (شنبه 29 آبان 95), خانم مهندس (دوشنبه 01 آذر 95)

  5. #33
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوستان

    من برای این مشکلاتی که دارم به مشاور مراجعه کردم به من قرص ضد افسردگی داد ولی تست افسردگی دادم در حد خفیف بود و اینکه هیچ کدوم از علائم افسردگی رو ندارم . خوابم خوبه غذام مثل همیشه است ورزش می کنم و بعضی وقتها هم می رقصم مسافرت رفتم و کلا حالم خوبه . عوارض قرص رو که خوندم می گه گیجی و خواب می آره اشتها رو کم می کنه و ... به نظرتون مشاور رو عوض کنم یا قرص رو مصرف کنم . راستش زیاد طرفدار خوردن داروی شیمیایی نیستم و نسبت به پارسال خودم مقایسه می کنم پارسال افسرده تر بودم انگار .

    میشه خواهش کنم متخصص ها هم بخونن نظر بدن . چون قرص رو بخورم دیگه تا 1 ماه باید بخورم . و بعدش هم یه دفعه قطع نمی شه کم کم قطع می کنه . راستش نمی خوام خواب و خوراکم به هم بریزه .

  6. #34
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    سلام دوستان

    من برای این مشکلاتی که دارم به مشاور مراجعه کردم به من قرص ضد افسردگی داد ولی تست افسردگی دادم در حد خفیف بود و اینکه هیچ کدوم از علائم افسردگی رو ندارم . خوابم خوبه غذام مثل همیشه است ورزش می کنم و بعضی وقتها هم می رقصم مسافرت رفتم و کلا حالم خوبه . عوارض قرص رو که خوندم می گه گیجی و خواب می آره اشتها رو کم می کنه و ... به نظرتون مشاور رو عوض کنم یا قرص رو مصرف کنم . راستش زیاد طرفدار خوردن داروی شیمیایی نیستم و نسبت به پارسال خودم مقایسه می کنم پارسال افسرده تر بودم انگار .

    میشه خواهش کنم متخصص ها هم بخونن نظر بدن . چون قرص رو بخورم دیگه تا 1 ماه باید بخورم . و بعدش هم یه دفعه قطع نمی شه کم کم قطع می کنه . راستش نمی خوام خواب و خوراکم به هم بریزه .

    سلام مریم جان
    چند جلسه مشاوره رفتی؟ فقط خودت رفتی یا همسرت هم اومد؟ بعد این مشاوره ای که رفتی تخصصش چی بود؟ متخصص ازدواج بود یا روانشناس؟
    من هم با داروی شیمیایی مگر تو مواقع خاص مخالفم. به نظرم مشاورت رو عوض کنی بهتره.

  7. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    نیلوفر:-) (جمعه 03 دی 95)

  8. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام عزیزم ممنون از جوابت

    با همسرم رفتیم دو جلسه که جلسه اول یه تست ازمون گرفت و به من گفت تو غمگینی . گفتم خوب آره هستم اگه نبودم که نمی اومدم مشاوره و شروع کرد به خوندن جواب تست که اونم مثلا از 10 تاش 5 6 تاشو قبول داشتم مثلا 60 درصد به نظرم درست بود . بعد گفت با دکتر روانشناس حرف می زنی روزای دوشنبه هستش گفتم دوشنبه ها کلاس دارم تا دیر وقت گفت اشکال نداره تا 10 شب هستش شاید مجبور باشی قرص بخوری اما چیزایی که خوند به نظرم انقدر حاد نبود که قرص بخورم چون در مقایسه با پارسال بی خیال تر هم شده بودم فشار کاریم کم شده و اضطرابمم بهتر شده . گفتم داروی شیمیایی مصرف نمی کنم سرما هم بخورم با آبلیمو و عسل درمان می کنم حتی . اما گفت چه اشکالی داره مگه چی می شه قرص بخوری بعد با شوهرم جدا صحبت کرد و یه فیلمی بازی کردن که حال شوهرت خیلی خرابه احتیاج داره قرص بخوره بیشتر از شما حتی منم باورم شد و خداییش دو روز ناراحت بودم به خاطر شوهرم نه خودم تا اینکه شوهرم گفت با هم تبانی کردن اینجوری بگه که من قبول کنم برم پیش دکتر . خیلی بدم اومد از این حرکتش انگار با یه جانیه دیوونه طرفه . منم رفتم پیش دکتر گفت ورزش می کنی گفتم هفته ای یه بار تو خونه اگه وقت کنم هر روز هم 30 دقیقه پیاده روی می کنم . گفت گریه می کنی گفتم با فیلمای رمانتیک آره شاید . گفت تپش قلب داری گفتم نه شاید موقع ارائه درسی یا چیزایی از این دست اینم از بچگی داشتم . بعد خود دکتر گفت با خودت قرار گذاشتی هرچی گفتم بگی نه اوکیه و ... اما خداییش اینجوری نبود .

    قبول دارم به شوهرم زیاد گیر دادم اما اونم کم انتقاد نمی کرد ازم و کلا انتقاد کردن و دروغ گفتنش اذیتم می کرد که رفتیم پیش مشاور بعد برای یک ماه قرص نوشت که اومدم خوندم عوارضش زیاده و خورد و خوراک و خواب آدم رو به هم می زنه . از طرفی احساس می کنم دکتر ها فکر می کنن من دروغ می گم که اصلا اینطور نیست بدبختانه به تستشون بیشتر از خود فرد اعتماد دارن . مثلا تو جواب تست اومده بود اگه پول نداشته باشی حاضری گرشنه بمونی یا پیاده بری خونه اما از دوستت پول نگیری در صورتی که دقیقا روز قبل مورد مشابه پیش اومده بود که شوهرم شاهد بود براش تعریف کردم پول پارکینگ نداشتم رفتم از یکی از هم کلاسی هام قرض کردم روز بعد هم بهش دادم . بعد در نهایت آخر تست هم گفته بود آدمی هستی که هیچی رو قبول نداری . خوب این خیلی کلیه و اگه به جواب تست اعتراضی هم می کردم می گفتن توی تست اومده .

    یه شوهرم می گم مشاور رو عوض کنیم می گه هیچکسو قبول نداری تو تست هم اومده بود این دوره درمان رو کامل کن بعد مشاور رو عوض می کنیم

    یعنی یک ساعت با مشاور حرف زدم و علتای ناراحتیم رو گفتم و اینکه گفتم کار خونوادشو فراموش نمی کنم اما کاریم به کارشون ندارم شوهرم در مورد بعضی مسائل دروغ می گه آخرش برگشته می گه تو هیچی رو فراموش نمی کنی بهت توهین کنن ناراحت می شی و ... خوب به نظرم اینا طبیعیه من که نمی تونم یکی می زنه تو گوشم برگردم ببوسمش تشکر کنم و چون این کارو نمی کنم بگن باید قرص بخوری .

    خانم مهندس عزیز . اولی متخصص ازدواج بود دومی هم دکتر روانشناس که آدم معروفی هم هست اسمش رو زیاد شنیده بودم

  9. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    مریم جان چه بهتر بود اگر اول یه جلسه خودت میرفتی و فرصت داشتی کامل افکار و نگرانی هات رو با مشاور در میون بذاری و یه تایم لاین از زمان آشناییتون تا حالا با مشکلاتی که داشتین بهش میدادی. بعد یه جلسه دیگه با همسرت میرفتی.
    اما حالا.
    اول بگم که به شوهرت حق میدم اگر بهت بدبین بشه، چون تو خودت پیشنهاد مشاوره رو دادی و رفتین و حالا نتیجه رو قبول نمیکنی.
    از همه جزئیات که بگذریم، چیزی که الان واضحه اینه که تو کمی غمگین و افسرده هستی و اینو هم خودت قبول داری هم مشاورت که با این مشکلاتی که داشتی طبیعی هم هست. توصیه مشاورت هم این بوده که اول درمان بشی که به نظر غیر منطقی هم نمیاد. البته اینکه برات دارو نوشته تصمیمش با خودته که عوارضش رو قبول کنی و استفاده کنی یا نه، چون مشکلت اونقدر ها حاد نیست و ممکنه عوارضش برات بیشتر از خود افسردگیت آزار دهنده باشه.
    اگر من تو موقعیت تو بودم، اول اینکه میپذیرفتم قدم اول درمان خودمه. اما درمان دارویی انجام نمیدادم. نهایتش اگر دیدم همسرم رو استفاده قرص ها حساسیت داره، ظاهرا قبول میکردم، اما درمان ذهنی خودم رو شروع میکردم. من عقیده دارم درمان ذهنی از درمان دارویی موثر تره، درمان ذهنی حتی بدخیم ترین سرطان ها رو هم شفا داده چه برسه به یه افسردگی خفیف... روشش هم اینه که یه مدتی مدام در حال مراقبه باشی و افکارت رو تحت کنترل بگیری و اجازه ندی افکارت تو رو کنترل کنن. از همین الان تصمیم بگیر فقط و فقط به افکار مثبت اجازه ورود به ذهنت رو بدی، افکار منفی رو سریع شناسایی و بلاک کن.
    کار ساده ای نیست مریم جان، خیلی از درمان دارویی سخت تره و نیاز به مراقبت 24 ساعته از ذهن و افکارت داره. ولی عوارض جانبی ای نداره و برعکس حس و حالت رو هم خیلی بهتر میکنه. در اصل، تو داری نیمه پر لیوان زندگیت رو میبینی با علم به اینکه نیمه دیگش خالی هست، اما تو به اختیار خودت توجه و تمرکزت رو میاری روی اون نیمه پر، و از نیمه خالی کاملا بر میداری.
    در مورد آدم هایی که یه زمانی تو زندگی بهت بد کردن و الان تو فکرت میان هم، سریع عکس العمل نشون بده و با خودت تکرار کن: من تو رو میبخشم که اونجوری که میخواستم نبودی، میبخشم و آزادت میکنم. و بعد ذهنت رو از یادشون خالی کن.
    اوایل کمی مشکله و باید خیلی تمرکز کنی ولی بعد مدتی برات عادت میشه، درست مثل رانندگی.
    درمان دارویی راحت تره و فقط باید روزی یه قرص کوچیک رو با یه لیوان آب بخوری، اما این روش نیاز به اراده قوی و توجه همه جانبه داره، با این حال، من اگر جای تو بودم درمان ذهنی رو انجام میدادم چون تو زندگی الان خودم تجربه کردم و واقعا بیشتر از اونی که فکر میکردم نتیجه گرفتم!
    به هر حال چیزی که مهمه اینه که قدم اول رو برای حل مشکلاتت برداری و اون هم رها شدن از افسردگی و غمگینیته.
    برات بهترین ها رو آرزو میکنم و از صمیم قلبم میخوام آرامش رو با تمام وجودت حس کنی...

  10. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    آنیتا123 (شنبه 04 دی 95)

  11. #37
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم مهندس نمایش پست ها
    مریم جان چه بهتر بود اگر اول یه جلسه خودت میرفتی و فرصت داشتی کامل افکار و نگرانی هات رو با مشاور در میون بذاری و یه تایم لاین از زمان آشناییتون تا حالا با مشکلاتی که داشتین بهش میدادی. بعد یه جلسه دیگه با همسرت میرفتی.
    اما حالا.
    اول بگم که به شوهرت حق میدم اگر بهت بدبین بشه، چون تو خودت پیشنهاد مشاوره رو دادی و رفتین و حالا نتیجه رو قبول نمیکنی.
    از همه جزئیات که بگذریم، چیزی که الان واضحه اینه که تو کمی غمگین و افسرده هستی و اینو هم خودت قبول داری هم مشاورت که با این مشکلاتی که داشتی طبیعی هم هست. توصیه مشاورت هم این بوده که اول درمان بشی که به نظر غیر منطقی هم نمیاد. البته اینکه برات دارو نوشته تصمیمش با خودته که عوارضش رو قبول کنی و استفاده کنی یا نه، چون مشکلت اونقدر ها حاد نیست و ممکنه عوارضش برات بیشتر از خود افسردگیت آزار دهنده باشه.
    اگر من تو موقعیت تو بودم، اول اینکه میپذیرفتم قدم اول درمان خودمه. اما درمان دارویی انجام نمیدادم. نهایتش اگر دیدم همسرم رو استفاده قرص ها حساسیت داره، ظاهرا قبول میکردم، اما درمان ذهنی خودم رو شروع میکردم. من عقیده دارم درمان ذهنی از درمان دارویی موثر تره، درمان ذهنی حتی بدخیم ترین سرطان ها رو هم شفا داده چه برسه به یه افسردگی خفیف... روشش هم اینه که یه مدتی مدام در حال مراقبه باشی و افکارت رو تحت کنترل بگیری و اجازه ندی افکارت تو رو کنترل کنن. از همین الان تصمیم بگیر فقط و فقط به افکار مثبت اجازه ورود به ذهنت رو بدی، افکار منفی رو سریع شناسایی و بلاک کن.
    کار ساده ای نیست مریم جان، خیلی از درمان دارویی سخت تره و نیاز به مراقبت 24 ساعته از ذهن و افکارت داره. ولی عوارض جانبی ای نداره و برعکس حس و حالت رو هم خیلی بهتر میکنه. در اصل، تو داری نیمه پر لیوان زندگیت رو میبینی با علم به اینکه نیمه دیگش خالی هست، اما تو به اختیار خودت توجه و تمرکزت رو میاری روی اون نیمه پر، و از نیمه خالی کاملا بر میداری.
    در مورد آدم هایی که یه زمانی تو زندگی بهت بد کردن و الان تو فکرت میان هم، سریع عکس العمل نشون بده و با خودت تکرار کن: من تو رو میبخشم که اونجوری که میخواستم نبودی، میبخشم و آزادت میکنم. و بعد ذهنت رو از یادشون خالی کن.
    اوایل کمی مشکله و باید خیلی تمرکز کنی ولی بعد مدتی برات عادت میشه، درست مثل رانندگی.
    درمان دارویی راحت تره و فقط باید روزی یه قرص کوچیک رو با یه لیوان آب بخوری، اما این روش نیاز به اراده قوی و توجه همه جانبه داره، با این حال، من اگر جای تو بودم درمان ذهنی رو انجام میدادم چون تو زندگی الان خودم تجربه کردم و واقعا بیشتر از اونی که فکر میکردم نتیجه گرفتم!
    به هر حال چیزی که مهمه اینه که قدم اول رو برای حل مشکلاتت برداری و اون هم رها شدن از افسردگی و غمگینیته.
    برات بهترین ها رو آرزو میکنم و از صمیم قلبم میخوام آرامش رو با تمام وجودت حس کنی...

    دوست عزیزم ممنونم که هستی و جواب می دی . منم نظر تورو دارم حاضرم سختی کار کردن روی ذهن رو به جون بخرم و با تمرکز و قدرت فکرم افسردگی و غمگینی ام رو از بین ببرم و تا الان هم حدودا 20 درصد موفق بودم طوریکه وقتی از مشاوره برگشتیم و قبول کردم غمگینم یا زیادی حساسم تصمیم گرفتم عوض شم . آرایشگاه رفتم و رنگ موهامو کلا عوض کردم و برای آخر هفته ها برنامه می چینم (هر چند که امتحانام شروع می شه) اما کمال طلبی رو گذاشتم کنار و اصلا از خونواده شوهرم ناراحت نیستم قبلا همش می خواستم یه جوری تنبیهشون کنم اما الان عین خیالمم نیست . ورزش می کنم بعضی وقتها می رقصم . ترتیب مسافرت دادم حتی با هزینه خودم . کلا تصمیم گرفتم یه مدت پولامو واسه شادی خودم و همسرم خرج کنم . قبلا از سر و صدای بقیه سر کار یا تو تاکسی اذیت می شدم اما الان اصلا متوجه نمی شم (یعنی می فهمم اعصابم آروم شده) قبلا از آدما خوشم نمی اومد که می دونم از علائم افسردگیه اما الان نه با لبخند با هاشون صحبت می کنم . اینا رو در خودم حس می کنم که شک کردم به مصرف قرص و عوارضش منو اذیت می کنه. چون من به شدت خواب راحت و اشتهامو دوست دارم از اینکه تا به رختخواب می رم خوابم می بره و هرچی دلم بخواد رو می تونم بخورم ذوق می کنم نمی خوام اینا به هم بریزه چون نزدیک امتحانامه و به هم می ریزم .

    همسرمم تغییرو در من احساس کرده و ابراز علاقه می کنه و می گه همیشه همینجوری باش. اینا بدون خوردن قرص پیش اومده و فقط با کنترل ذهنم. هرچی می شه که قبلا حساس بودم می گم ولش کن بعدا بهش فکر می کنم الان غصه ی چی رو می خورم و خیلی تاثیر داشته واسم .

    به نظرم بهتره واسه دو هفته دیگه با مشاور وقت بگیرم ببینم چی می گه اما مشاور به شدت تاکید داره من مشکل دارم و باید درمان بشم نمی گم مشکل ندارم اما انقدرها که تاکید می کنه حاد نیست .

    خانم مهندس عزیزم اینکه گفتی باهاش بدون حضور همسرم صحبت می کردم همین کار رو کردم در واقع این مشاور همان مشاوری بود که قبل از ازدواج پیشش رفتیم و تقریبا در جریان مشکلات من با خانواده همسرم بود و اینکه احساس می کنم یه دید متمایل به نفع مردسالاری داره این حسمه نمی گم درسته اما همون ابتدای جلسه گفت من هیچ وقت رای به جدایی نمی دم و اگه می خوای مشاورت رو عوض کن به نظرم این یه مقدار متعصبانه است که مشاور بدون شنیدن حرفهای طرفین اینو بگه قصدم جدایی نبود اما به خاطر عیب جویی های شوهرم می گفتم اگه اینقدر بدم طلاقم بده و این باعث این همه درگیری و مشاوره رفتن شد و ...

    وقتی با من تنها صحبت می کرد مهربون بود و دلداری می داد ولی وقتی با همسرم بودیم در حضور همسرم به من با حالتی که دلسوزانه نبود یه جورایی مواخذه گرانه بود شاید مثل مادری که بچه اش رو دعوا می کنه که می دونی از روی محبت شاید باشه ولی لحنش تنده، با من صحبت می کرد یه جوری که من حس می کردم در حضور همسرم حق رو به همسرم می داد.

    نمی دونم شایدم برداشتم اشتباه باشه اما مثلا می گفت تو مسائل مادی شوهرت دخالت نکن اما به همسرم نمی گفت تو مسائل مالی زنت دخالت نکن یه جوری که برداشت می شد ایشون حق اظهار نظر دارن اما من نه . در صورتی که دکتر روانشناس گفت هیچ کدوم تو مساله اون یکی دخالت نکنید و منطقی بود . اینا باعث شده به تشخیصش شک کنم . و خطاهایی که تو تستش دیدم که دیگه بدتر . می گفت هیچ انتقادی رو قبول نمی کنی ولی بعدش گفت انتقاد با زبون خوش رو قبول می کنی . نمی دونم آدمی هست که انتقاد بدون زبون خوش رو با روی باز بپذیره مثلا بگن ای بابا اوپن آشپزخونه هم که همیشه به هم ریختست شما چه برداشتی می کنی خوشحال می شی و می دویی می ری مرتب می کنی آشپزخونه رو حالا وقتی تازه از سر کارم اومده باشی. موارد اینجوری پیش اومده به شوهرمم بگم می گه مشاور درست می گه تو ذهنیتت به همه چی منفیه . چون مشاور باهاش خوب رفتار کرده .

    اما اینا مهم نیست واقعا دلم می خواد خودم رو ذهنم کار کنم با ورزش و موزیک درست شم تا با قرص با 1000 تا عوارض .


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.