سلام
همونطور که عنوان تاپیکتون میگه و خودتون خوب متوجه هستید، شما باید سعی کنید شرایط همسرتون را درک کنید.
همین
چاره ی دیگه ای هم نیست.
پدر ایشون بیمار هستن و ظاهرا یک دختر و یک پسر دارند(؟). به نظر خودتون کی باید تو این شرایط سخت کمکشون باشه و همراهشون باشه؟
به هر حال این انتخاب همسرتون نیست، شرایطی هست که توش قرار گرفته
سعی کن از راه حلهایی که دوستان گفتند استفاده کنی و خودت به خودت کمک کنی که نبودنهای همسرت و شرایط نامناسبی که توش هستید اثر کمتری روی رابطه دونفره تون بذاره.
مسائل بی اهمیت دیگه را هم قاطی مشکلاتتون نکن.
مادر شوهر زنگ نزد حالم را بپرسه ... نزد که نزد ... مهمه؟
آیا شما واقعا و از ته دل ایشون را مثل مادر خودتون دوست دارید
یا از روی احترام و بخاطر همسرتون به ایشون احترام می ذارید و دوستشون دارید؟
به نظر من که نمی شه گزینه یک باشه و احتمالا گزینه دو هست
شما هم بپذیر که عروسشون هستی و نمی شه مثل دختر یا پسرشون دوستت داشته باشند.
دلیلی هم نداره ...
شاید بعد از ده -بیست سال زندگی اونقدر صمیمیت و انس بینتون به وجود بیاد که این علاقه عمیق شکل بگیره
اما کسی نمی تونه عروسش را مث دخترش دوست داشته باشه. شما به رشته ای به نام پسرشون به اون خانواده متصلید. یه کم زمان می بره تا علاقه و ارتباطتون عمیق بشه.
پس این که دروغ می گن و دوستم ندارن و پس چرا شوهرم دروغ گفت و ... بچه بازیه.
اعصاب خودت و همسرت را خورد نکن.
همونطور که مادرشوهرت توقعاتش را از همسرت می گیره
از اون سیستم استفاده کن و توقعاتت را مطرح کن تا جواب مثبت بگیری.
خودت هم گفتی در نحوه ی بیان درخواستت مشکل داری و همه چی را با هم قاطی می کنی و با ناراحتی درخواستت را مطرح می کنی.
رفعش کن.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)