به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    متونم بگم درک میکنم شرایطت رو و بهت تا حد زیادی حق میدم
    خودم گاهی با این قضیه مواجه شدم و می دونم که تا توی این شرایط قرار نگیری نمیشه بگی فلان کارو بکن یا بهمان کارو

    همسر شما بعد از حرفهای غیر منطقی پدرش خونه مونده ولی اخم می کنه اخم کردنش رو تحمل کن و عادی رفتار کن دائم به روش نیار که چرا اخلاقت اینجوریه و ...
    نذار دائم حرف خانوادش پیش بیاد خیلی عادی رفتار کن تا کمی به موضوع فکر کنه
    خودتو یه جور سرگرم کن که نخوای بهش گیر بدی

    به نظر من همسر شما نیاز به فکر کردن داره وقتی باهاش هی صحبت کنی و راجع به بدیهای پدرش بگی فکر نکرده حق رو به ایشون میده
    بعدا هم یه چند وقت دیگه همونجوری که قبلا با خانوادش آشتی میکردید آشتی کن به پیشنهاد خودت

    همینکه بعضی وقتها نرید و اونها بدونن حضور شما دائمی و ثابت نیست خودش یه قدم مثبت هست

    گاهی از خانوادت بخواه دعوتتون کنن جمعه ها
    دو هفته یکبار برید روستا

    در رابطه با بچه هات چکار میکنن؟ یعنی چقدر علاقه به دیدنشون دارن خانواده همسرت؟
    همسرت با بچه ها چه جوریه روابطش؟

    گاهی از همسرت بخواه که مثلا یه روز یه برنامه بذاره بچه ها رو ببره شهربازی سرپوشیده نمیخواد اسمی از جمعه بودن اون روز بیاری ولی با توجه به کار همسرت اون روز قطعا جمعه هست
    هر چقدرم که بعد از رفتن اخم کرد به دل نگیر
    این یک قدم مثبت هست در مسیر تبدیل شما به یک خانواده مستقل که البته افراد این خانواده به پدر مادر هم احترام میذارن ولی برنامه های شخصی هم دارن یعنی گاهی دیدن پدر مادر گاهی هم سایر برنامه ها

    هر چند همسر شما دفعات اول قطعا اخم می کنه ولی حضور در چنین محیطهایی و دیدن شادی بچه هاش ممکنه یواش یواش دیدگاهشو عوض کنه
    اصلا اگر خواست پدر مادرش رو هم بیاره ولی گاهی اونها بیان توی برنامه شما نه اینکه دائما شما توی برنامه اونها باشید

    نمیدونم شاید مواردی که گفتم کمی بدجنسی به نظر بیاد ولی به هر حال به نظر من داشتن یه استقلال نسبی از نیازهای هر آدم محسوب میشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  2. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 06 آبان 95)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array
    سلام فکور عزیز، ممنون از پاسخت
    واقعیتش تو این هفته همسرم خیلی بهتر بود انگار اونم داره تلاششو می کنه که آرامشمون بهم نخوره، خوب و مهربان برخورد می کنه و همش می گه درکت می کنم که چقدر با این دوتا بچه سختته،
    منم سعی کردم تو این هفته هر روز عصر بچه ها رو ببرم پارک هم برای روحیه خودم خوبه هم برای بچه ها
    هیچ حرفی هم از پدر و مادرش تو این هفته بینمون رد و بدل نشد،
    حتی من سعی کردم که این هفته خونه پدر و مادر خودمم نرم تا آرامشمون بهم نخوره
    حالا موندم که چی کار کنم، بهش پیشنهاد رفتن خونه پدر و مادرشو بدم یا نه؟
    پدر و مادرش خیلی به بجه های من وابسته هستن و دو ستشون دارند
    ولی آخه واقعا من مقصر نبودم که بخوام برم معذرت خواهی یا....
    همیشه هر طور می خوان رفتار می کنند اخرش من باید برم خونشون

    نمی دونم تو این چند هفته همسرم رفته خونخ پدر و مادرش یا نه، دلمم نمی خواد بدونم
    یعنی جوری شدم که از کوچکترین چیز که بخواد آرامش نسبی زندگیمو بهم بزنه فراریم، حتی حاضرم مدتها پدر و مادر خودمم نبینم ولی رابطم با همسرم همین جوری بمونه
    خواهش می کنم بهم بگید در ادامه با خانواده همسرم چی کار کنم
    آیا دوباره برم خونشون
    یا به همسرم بگم که بریم اونجا

    - - - Updated - - -

    سلام فکور عزیز، ممنون از پاسخت
    واقعیتش تو این هفته همسرم خیلی بهتر بود انگار اونم داره تلاششو می کنه که آرامشمون بهم نخوره، خوب و مهربان برخورد می کنه و همش می گه درکت می کنم که چقدر با این دوتا بچه سختته،
    منم سعی کردم تو این هفته هر روز عصر بچه ها رو ببرم پارک هم برای روحیه خودم خوبه هم برای بچه ها
    هیچ حرفی هم از پدر و مادرش تو این هفته بینمون رد و بدل نشد،
    حتی من سعی کردم که این هفته خونه پدر و مادر خودمم نرم تا آرامشمون بهم نخوره
    حالا موندم که چی کار کنم، بهش پیشنهاد رفتن خونه پدر و مادرشو بدم یا نه؟
    پدر و مادرش خیلی به بجه های من وابسته هستن و دو ستشون دارند
    ولی آخه واقعا من مقصر نبودم که بخوام برم معذرت خواهی یا....
    همیشه هر طور می خوان رفتار می کنند اخرش من باید برم خونشون

    نمی دونم تو این چند هفته همسرم رفته خونخ پدر و مادرش یا نه، دلمم نمی خواد بدونم
    یعنی جوری شدم که از کوچکترین چیز که بخواد آرامش نسبی زندگیمو بهم بزنه فراریم، حتی حاضرم مدتها پدر و مادر خودمم نبینم ولی رابطم با همسرم همین جوری بمونه
    خواهش می کنم بهم بگید در ادامه با خانواده همسرم چی کار کنم
    آیا دوباره برم خونشون
    یا به همسرم بگم که بریم اونجا
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  4. کاربر روبرو از پست مفید eghlima تشکرکرده است .

    فکور (پنجشنبه 06 آبان 95)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    فعلا از زندگیت لذت ببر و کاری کن که همسرت هم لذت ببره
    یه جاهایی مثل موزه شهربازی و یا مثلا برج میلاد برید
    مکانهای تفریحی که توی شهر شما زیاد هم هست رو پیشنهاد بده برای گردش بذار همسرت ببینه که تفریح فقط رفتن به روستا نیست
    هر جایی که رفتید بعدش حسابی ازش تشکر کن و بگو چقدر به این گردشها نیاز داشتی

    اگر موقعیت مناسبی پیش اومد یا حرفش پیش اومد به همسرت بگو اون جریان رو (حرفهای پدرش رو) فراموش کردی و اگر همسرت صلاح بدونه حاضر هستی به دیدن پدر مادرش بری بگو ودیگه ادامه نده بذار فقط به عنوان یک گزینه توی ذهنش باشه

    زیاد نذار فکر کردن به دیگران و صحبت راجع بهشون تمام اوقات خوش زندگیت رو تلخ کنه (فعلا به اینکه اونها وابسته بچه ها هستن زیاد فکر نکن شاید موقعیت ایجاد شده باعث بشه یه استقلال نسبی شما پیدا کنید)
    فقط اگر ازت خواست اونجا بری و رفتید خیلی عادی برخورد کن نه توقع معذرت خواهی داشته باش و نه معذرت خواهی کن پدر شوهرت که سنش بالاست و احتمالا معذرت نخواد شما هم دلیل نداره برای ادامه رابطه از کاری که نکردی عذر خواهی کنی

    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : پنجشنبه 06 آبان 95 در ساعت 11:43

  6. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 06 آبان 95)

  7. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بسته به شرایط و رفتارهای والدین همسرت ( اگه می دونی خیلی اهل پشت سر حرف زدن و پر کردن گوش همسرتون نیستن )
    یه روز عصر بچه ها را بده همسرت بگو برید به مامان اینا سر بزنید منم یه دوش بگیرم یه کم استراحت کنم.

    بذار بچه ها را ببینن و کینه نشه توی دلشون.

    به همسرت بگو ایشالا دفعه بعدی منم باهاتون می آم. الان خیلی سرم درد می کنه و می خوام استراحت کنم.
    به مامان اینا سلام برسون.

    ---------------------------
    من از پستهات حس کردم خودت هم ته دلت نمی تونی نری. دلت نمی آد.
    زود نظرت عوض می شه و دلت به رحم می آد.
    اما انتظار داری دیگران هم همینقدر مراعاتت را بکنن و منصف باشن ... که متاسفانه همیشه اینطور نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    نازنین2010 (پنجشنبه 06 آبان 95)

  9. #15
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array
    سلام
    ممنون که بهم کمک می کنید
    راستش چند روزی همه چیز خوب بود، جمعه هم با هم بودیم و خوب بود
    تا امروز که همسرم به من گفت که می خوام هفته ای یه بار می خوام بجه ها رو ببرم خونه بابام اینا و تو هم نیا چون من دیگه حوصله حرف و حدیث نه از جانب تورو دارم نه از جانب اونا، که من گفتم بچه ها هر کجا باشند منم همون جا هستم، بعد گفت توخیلی برای بجه ها تعین و تکلیف می کنی که من گفتم من برای خودم تصمیم می گیرم نه برای تو و نه برای بچه ها که گفت باشه خودم تنها می رم خونه پدر و مادرم که من گفتم چرا تنها منم باهات می رم، خلاصه بحثمان مثه همیشه بی نتیجه موند
    حالا موندم که چی کار کنم و چه طوری این قضیه رو حل کنم
    دوست ندارم خذف بشم، ولی انگا ر اونا اینو می خوان، اخه خواهرشم بدون شوهرش خونخ مامان و باباش می اد
    لطفا منو راهنمایی کنید که چی کار کنم
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  10. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    نمیدونم دقیقا شرایط به چه صورت هست ولی یه مدت اگر میذاشتی با بچه ها بره بد نبود
    بچه ها رو مادر باید نگه داره مثلا اونجا برن بدون شما چقدر میتونن بمونن خودشون به این نتیجه میرسن که مادر لازمه
    مثلا بچه شما دستشویی بخواد بره یا اون پسر کوچکه پوشکش رو خراب کنه شاید مادرشوهرت این کارها رو انجام بده ولی مطمئنا خسته میشه
    خواهر شوهرات زن هستن که میتونن با بچه هاشون بیان تنها خونه مادرشون

    من اگر جای شما بودم به همسرم می گفتم که فعلا برای یه مدت مشکلی نیست گاهی با بچه ها برو (هم کلمه "یه مدت" و هم کلمه "گاهی" رو استفاده میکردم)
    حسن این کار اینه که همسرت و بچه ها نهایتا دو سه ساعت اونجا دوام میارن
    شما هم میتونی یه نفس راحت بکشی توی اون تایم و استراحت کنی
    همسرت پدر مادرشو میشناسه و میدونه که الان صلاح نیست شما بری اونجا

    اگر دیدی این سیستم ادامه پیدا کرد و دفعاتش در هفته زیاد شد اون موقع میتونی مانع از رفتن بچه ها بشی

    چرا انقدر اصرار داری الان بری اونجا
    شما که الان که نمیری بیشتر آرامش داری چه اشکال داره فعلا نری
    فعلا این حذف شدن برای شما آرامش به ارمغان آورده
    اینکه ما گفتیم به همسرت بگو اگر بخواد شما میری دیدنشون منظور فقط نشون دادن حسن نیت شما به همسرت بود نه دیدار پدر مادر ایشون

    مهم آرامش شماست نه دیدار اونها
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  11. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    میشل (دوشنبه 10 آبان 95)

  12. #17
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array
    سلام
    من دو هفته هست که دوباره دارم با خانواده همسرم رفت و آمد می کنم
    ولی رفتارهای سابق به قوت خودش باقیه
    توقع زیادشون و اینکه همش می خوان تعطیلات رو با اونا بگذرانیم
    و جالب اینجاست پدر شوهر می ره منبر و شروع می کنه به سخنرانی که باید بیاین و به ما سر بزنید و تعطیلات با ما باشید
    دلم می خواد خیلی خیلی محکم تز از قبل باشم، تا زندگیم دوباره خراب نشه
    تنها چیزی که تونستم عوض کنم بعد اون دعوا، این بود که ارتباط تلفنی روزانه ام رو کامل قطع کردم چون واقعا از زنگ زدن های زیادشون تو طول روز کلافه بودم و استرس می گرفتم م ش هر چند روز یه بار زنگ می زنه ولی من اصلا زنگ نمی زنم
    خواهش می کنم بهم بگید رفتار درست این وسط چیه
    من باید چطوری رفتار کنم تا اینا دست از سرم بردارند
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.