به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 57
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم از نوع رفتار ایشون من حس کردم ایشون باید سادیسم داشته باشه و به نوع ارتباط اسلیو و مستر علاقه داشته باشه اینکه دستتنو میبنده از اون شرایطتون فیلم میگیره کتکتون میزنه بیرونتون میکنه تحقیرتون میکنه. ا اما بازم روتون حساسه و نسبت بهتون ابراز علاقه میکنه (مثل اینکه بعد باز کردن دستتون میره غذای مورد علاقتو درست میکنه یا بیمار میشی انقدر ابراز نگرانی میکنه)
    متاسفانه این افراد از این کار لذت میبرن و حتی رابطه جنسی بعد کتک زدن شما براش لذت بخش تره .بازم اطلاعات من کامل نیست ولی رفتاراش از جنس افرادی با این گرایش به نظر میاد

  2. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زمستان سیاه نمایش پست ها
    مامانم 50تا سفره حضرت ابوالفضل و ....نزر کرده بود شوهرم دو تا گوسفند و ... مسخرست نه؟؟؟؟؟
    چیزی که مسخرست این لذت شما از باوراندن داستان پردازیهاتون به ذهن خوانندگان و مراجعین این تالاره.
    واقعا فکر میکنین همه به همین شکل با شخصیت خیالیتون همدردی کنن خیلی براتون فایده داره؟ از همین پست آخرتون به بعد دیگه دارید کمی مسیر داستان رو واگراتر میکنین چون متوجه شدین که دیگه جای شخصیت پردازی بیشتر روی مادر و شوهر خیالیتون نیست و حالا برادرشوهرها و پدر شوهر هم باید کم کم به میدون بیان.
    دیگه داره مشمئز کننده میشه رفتارای بعضی از مراجعین به تالار.
    قبلا هم امثال شما بودن ولی شما دیگه شاهکارین. در تاپیکهای فیک دیگه هم که کاملا مشخصه چقدر دری وری نوشتن میاین از نویسنده و مهملاتش حمایت میکنین تا بعد از اون کسی هم به شما نتونه اعتراض کنه.
    مطمئن نیستم ولی چه بسا نویسنده اون تاپیک هم شخص شخیص شما باشه.
    تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.

    "بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"

  3. 2 کاربر از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده اند .

    danger (سه شنبه 04 آبان 95), نازنین2010 (سه شنبه 04 آبان 95)

  4. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 تیر 96 [ 21:27]
    تاریخ عضویت
    1395-7-26
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    246
    سطح
    4
    Points: 246, Level: 4
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکور عزیز
    ممنون از راهنمایی و نظراتتون. درسته که من حمایت بدر شوهرم رو دارم ولی هر چی باشه شوهر من فرزنده ایشون هست و عشق به اولاد از هر چی بالاتره من حتی تو دعوا هم به خودم اجازه نمیدم به بسرش فحش بدم چون میدونم که ته دلش ناراحت میشه و شاید همین حمایتش رو هم از دست بدم! در ثانی ایشون یه ادم قدیمی 65 ساله هستند که البته غرور خاصی هم دارن من چه جوری به ایشون بگم بسرت باید بره روانبزشک؟مادر من که جای دختر ایشون حساب میشه روانشناس و روان بزشک رو قبول نداره چه برسه به ایشون؟
    ماهتابان عزیز
    ازشما هم ممنونم راستش من خیلی مقاله و مطلب در مورد رفتارای شوهرم مطالعه کردم و فهمیدم که بهترین راه درمان و در واقع کنترل این جور افراد اقتدار و محکم بودن در برابرشون هست یعنی هرچی ضعیف تر برخورد کنی رفتارای اونا هم بدتر و بیشرفته تر میشه!!اما متاسفانه من به مرور زمان اعتماد به نفس و غرور و عزت نفس و ...همه چیم و از دست دادم و خیلی خیلی هم ترسو شدم و چون حمایت خونوادم رو هم نداشتم دچار بی هویتی شدم.احساس میکنم زندگی همینه دیگه!!یا اینکه اصلا ااین حق منه و نباید شکایت کنم!

    کاربر عزیزی که یه سری مهملات تو تابیک من نوشتن.من اینجا نیومدم واسه همدردی یا حتی دردو دل(البته از دوستانی که ابراز همدردی کردن سباسگذارم)بلکه برا مشاوره اومدم هم مشاوره روانی و راهکار در مورد ترمیم شخصیت از دست رفتم و هم مشاوره حقوقی برای رهایی از این زندگی(تا الان دوستان نظرات خوبی داشتن مثل بزشکی قانونی یا خانه امن مخصوص زنان بد سربرست)برا شما هم دعا(نفرین )میکنم شرایطی که من توش هستم (از نظر شما داستان)بیش بیاد تا اون وقت شما به جای من داستان نویسی کنید!!!...چون گفتم بدر شوهرم رو دوست دارم میگید شاید شما دو نفر(تابیک مربوط به باتلاق)یکی هستید؟؟؟من فکر میکنم شما در کودکی به فبلمای بلیسی و یا از نوع خانم ماربل خیلی علاقه مند بودید...به هر حال خوشحالم که زمانی شما به تابیکم سر زدی که من تقریبا راهنمایی های خوبی از دوستان گرفتم و تو اون مسیر بیش میرم وگرنه شما با شک و شبهه و ذهن بیمارت تابیک رو به بیراهه میبردی!!!!من خودم بعضی تابیکها رو میخونم که دغدغه و مشکلات افراد بسیار بیش با افتاده و سطحی است با خودم میگم یعنی واقعا کاربر این تابیک چه حوصله و وقت و انرزی داره و چقدر به نظر ضعیف هست که این مسایل براش شده مشکل!!!ولی باز به خودم اجازه توهین نمیدم!

  5. کاربر روبرو از پست مفید زمستان سیاه تشکرکرده است .

    خانم مهندس (سه شنبه 04 آبان 95)

  6. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    شماهمه راهها رو که رفتی آخرین راه را هم برو.همسر منم بیماره ولی نه به شدت همسرشما.منم چندسال پیش از پدرشوهرم کمک گرفتم ازشون خواستم برای درمان شوهرم کمکم کنند بنده های خدا هرکار از دستشون برمیومد کردند ولی شوهرم از هیچکس حرف شنوی نداره ولی اینجور که از نوشته های شما برمیاد میتونی روی کمک اونا حساب کنی.اگه خدای نکرده دوباره ازخونه بیرونتون کرد پیششون برو وبگو تاکی میخواد این وضع ادامه داشته باشه تادری به تخته میخوره ازخونه بیرونم کنه بایدبتونه خشمشو کنترل کنه یا باکمک روانشناس یا روانپزشک.بگو اگه یکبار تو این خشماش بلایی سرم بیاره اونوقت میشه قاتل آبروریزی اونموقع بیشتری یا الان.اگه انصاف داشته باشن حتما قدمی برات برمیدارن دراینصورت نه به خانه امن نیاز داری ونه به بهزیستی و امثالهم.همسرت شما رو دوست داره خیلی هم زیاد فقط متاسفانه بیماره اگه درمان بشه زندگی خیلی خوبی خواهید داشت

  7. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    masomeh2016 (چهارشنبه 05 آبان 95)

  8. #35
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    دوست عزیز میتونی براشون بگی دکتر مغز و اعصاب یا اصلا فقط بگی دکتر
    به هر حال اگر منطقی باشه میپذیره
    لازم نیست جلوشون فحش بدی فقط اتفاقهایی که افتاده رو تعریف کن همین
    اگر میتونستی خونه ای نزدیکشون یا حتی توی یه ساختمون باهاشون داشته باشید حداقل برای یه مدت بد نبود

    به نظرت کمک گرفتن از پدر شوهر از فرار کردن یا رفتن به خانه زنان بد سرپرست بهتر نیست روزنه امید توی زندگی شما همین آدم هستش از پدر مادرت که آبی گرم نمیشه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  9. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    صبا_2009 (چهارشنبه 05 آبان 95)

  10. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 تیر 96 [ 21:27]
    تاریخ عضویت
    1395-7-26
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    246
    سطح
    4
    Points: 246, Level: 4
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    دوباره سر یه موضوع الکی دعواشد، خیلی سعی کردم نذارم دوباره عصبانی شه و کار به جای باریک نکشه ولی نشد....دیروز بهش زنگ زدم گفتم اگه بشه زودتر بیاد بریم خرید،یه مانتو میخواستم گفت باشه ولی ساعت ده شب اومد و هر چی زنگ میزدم جواب نمیداد وقتی اومد شروع کرد از استخر رفتنش با دوستاش تعریف کرد گفتم قرار بود زود بیای گفت یادم رفت گفتم فردا زود بیا گفت قول نمیدم گفتم با خواهرم یا با دوستم برم؟(البته تقریبا میدونستم میگه نه،چون از نظر اون ببخشید زنهای بی صاحاب بدون مرد میرن بازار)گفت نه ..از بی مانتویی که نمردی!!! شب که اومد تا خودش رفته بازار مانتو خریده(قبلا هم اینکارو کرده بود و من بدم اومده بود)یه مانتو مال عهد بوق!!!خیلی زشت و مسخره بود گفتم چرا باز بدون من خریدی گفت واسه من قرار بپوشی یا کسی دیگه!!!شوهرم خیلی خوش سلیقست لباسا و تیپای خودش واقعاشیکه و من دوست دارم ولی برا من تیپای پیرزنونه میزنه بعدم گفت این مانتوت بپوش شام بریم بیرون پوشیدم به خدا شکل منگلا شدم!!!احساس کردم از عمد واسه مسخره کردنم خریده !!!میگفت قشنگه که اولش خنده خنده بود ولی کم کم غر میزد که لیاقت نداری همینم از سرت زیاده و ... منم گفتم شام نمیام بیرون گفت به درک رفتم تو اتاقم دیدم از اشپزخونه صدای دادو فریادش میاد( اینجور وقتا به چیزای الکی گیر میده )،یه عالمه فحش بارم کرد که فلان چیز تو یخچال نداریم چرا نگفتی بگیرم...اومد تو اتاق گفت فرق تو با دیوار تو این خونه چیه؟!!!کاش اینقدر ادعا نداشتی و خودش خودش فحش میداد گفتم چرا بیخودی اعصابت و خورد میکنی گفت بیخودی نیست تو رو اعصابمی وقتی میبینمت حالم به هممیخوره...گفتم خوب که دیر موقع میای خونه و فقط یکی دوساعت باید پیشم باشی !!! یه دفعه زد به سیم اخر دوباره فحاشی و کتک و بدتر از همه....بیرون انداختن از خونه!!!پدر شوهرم اینا مسافرت هستن اومدم خونه بابام، اینجا بودن خیلی سخته!!!خیلی!!!حالا چی کار کنم همینجا باشم تا اونا از سفر برگردن؟

  11. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 تیر 96 [ 02:16]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    3,018
    سطح
    33
    Points: 3,018, Level: 33
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    101

    تشکرشده 87 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آبجی چرا برای طلاق اقدام نمیکنی ؟ الان مادر و پدرت باز بهت گیر میدن ؟ همین یکی دو روزه ؟ یعنی میگن برو ؟
    اگر نری از خونه شون چی میشه ؟ میندازنت بیرون ؟ بابات راضی نمیشه ؟
    البته بگم برای طلاق دو سه تا مدرک پزشک قانونی از واجباته مگرنه اذیتت میکنه

  12. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    شما از این زندگی و این آدم توقع یه زندگی عادی و ایده آل رو نداشته باش
    حالا که پدر شوهرت اینا هم توی شهرتون نبودن درسته که مانتو قشنگ نبود ولی میپوشیدی و به روی خودت نمی آوردی
    حداقل یه وقت دعوا کن که پدر شوهرت اینا باشن
    ای کاش میتونستی به فکر شاغل شدن و استقلال اقتصادی باشی این دفعه اگر رفتی سر کار هر چی هم همسرت غر زد توجه نکن شما
    همینطور هر چی مادرت بهت گفت
    اونا یا باید خودشون حمایتت کنن یا باید بذارن خودت به خودت کمک کنی
    الان هم من اگر جات باشم از خونه پدرم تکون نمیخورم هر چقدرم که بگن برو من نمیرم
    دیگه کتکت که نمیزنن تازه اگر هم بزنن از تحقیرهای شوهرت بهتره

    شوهرتم اومد دنبالت بگو نمیام میخواد وایسه جلو پدر مادرت کتک کاری کنه؟ بکنه مگه بالاتر از سیاهی رنگی هست بذار خودشو قشنگ جلو پدر مادرت نشون بده
    همه بلاهایی که سرت آورده و ماجرای زندانی کردن توی انباری و ... رو با جزییات برای مادر و پدرت تعریف کن
    برای مادرت بگو که وقتی فکر میکردی سرطان داری خیلی هم خوشحال بودی چون از این جهنم خلاص میشدی
    بگو اگر من طلاق بگیرم آبروی شما کمتر از این میره که دائم با قیافه کتک خورده توی دوست و آشناهاتون ظاهر بشم
    کاش پدر مادرت رو میتونستی ببری مشاوره
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  13. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (جمعه 07 آبان 95), ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 09 آبان 95)

  14. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    دوست عزیزم متاسفم، شاید تاسف من به دردتون نخوره اما فقط همینو دارم که بگم.
    راه حل من اینه که:
    1. اول به شماره ی 9099071369(مشاوره حقوقی تلفنی دادفر، تماس از سراسر کشور بدون نیاز به کد با تلفن ثابت) زنگ بزنی و یک مشاوره ی حقوقی تلفنی رایگان بگیری، درسته ما اینجا دانسته هامونو میگیم اما چون رشته ی تحصیلی مون حقوق نیست نمیتونیم کامل راهنماییتون کنیم از دید من مشکل شما بیشتر توسط یک وکیل درست میشه تا روان شناس یا روان پزشک!!! دقیق هر چی میگن یادداشت کن و نگه دار و اجرا کن!
    2. حتما زمانی که کتک خوردی به پزشکی قانونی برو و گواهی ضرب وشتم بگیر!
    3. با خدمات مشاوره ی تلفنی با شماره ی 1480 (خط مشاوره تلفنی دولتی) از ساعت 8 صبح تا 18 عصر تماس بگیر و راهنمایی بگیر و هر چی گفتن یادداشت کن و نگه دار و اجراشون کن!
    4. با پدر شوهرت هم هماهنگ شو.
    5. هر مقدار پول میتونی تهیه کن و نگه دار چون نیازت میشه.
    6. دیگه رو این ادم برای زندگی نمیشه حساب کرد پس بیخیالش شو و تحویلش نگیر.
    7. با اقتدار با همه برخورد کن و اصلا گردن خم نکن یعنی چی مادرم منو زد یا شوهرم منو زد و گریه کردمو ... اگه بخوای تو میتونی اشک همه شونو دربیاری!
    اینطوری بهتر میتونی موفق بشی ان شاالله
    ویرایش توسط nardil : پنجشنبه 06 آبان 95 در ساعت 12:56

  15. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 تیر 96 [ 21:27]
    تاریخ عضویت
    1395-7-26
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    246
    سطح
    4
    Points: 246, Level: 4
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان
    ممنون از راهنماییهاتون اما متاسفانه خیلی کلیشه ای نظر میدید، من الان دقیقا چی رو نشون پزشی قانونی بدم؟؟؟من که جاییم کبود نشده؟؟؟فکور جان من که نمیدونستم پدرشوهرم اینا رفتن مسافرت!!!(گرچه احساس میکنم پدرشوهرم رو زیادی براتون بزرگ کردم چون اونم مخالف سرسخته طلاقه میگه همین مونده که بگن پسر حاج فلانی از زنش جدا شده!!!و خیلی وقتا نصیحتم کرده که عمو جون شوهرت هر چی باشه مرده و بعد از طلاق ابم تو دلش تکون نمیخوره تو باید با سیاست رفتار کنی و حالا که میدونی یکم شوهرت زود از کوره در میره تو اب رو اتیش باشی، وقتی هم که میگم روانی بازی در میاره، بازم میگه علتش رو پیدا کن چون تا قبل از اشنایی با تو هیچ کدوم از این رفتار ها رو نداشت!!!)دو روز به هر زحمتی بود خونه بابام موندم دیروز بابام زنگ زد شوهرم که چرا شما دوباره به جون هم افتادید؟سوهرم گفت اقای فلانی احترام شما واجب ولی من حتی یه روز هم نمیتونم دخترتونو تحمل کنم !!یه وقت من خونه نیستم دوباره نیاریدش خونه ها!!!چون دردی دوا نمیشه!!!گفت رفتم قفل در خونه رو عوض کردم تا دیگه نتونه بیاد تو....بابا ومامانم بعد شنیدن صحبتاش عصبانیتشون و سر من خالی کردن که تو چه جونوری هستی و بیچاره رو روانی کردی اخه چیت کمه که مث ادم زندگی نمیکنی!!!وقتی ماجرا رو تعریف کردم مامانم گفت تو لیاقت همچین شوهری و نداری باید یکی مث بابات گیرت میومد که سالی یه بارم حاضر نباشه پاشو بازار بذاره و دل مرده باشه، شوهر بیچارت خودش با کلی ذوق رفته برات لباس خریده که تو نخوای بری و خسته بشی، اونوقت تو.....مامانم کلی گریه کرد که دخترتی مردم هزار تا اتفاق بد که تو زندگیشون بیفته نمیزارن خونوادشون بفهمه اونوقت تو یه روز خوش واسه ما نذاشتی کلی هم نفرین کرد که کاش میمردی کاش ماشین بهت میزد کاش ..... که اینقدر مایه بی ابروییه من و بابات نباشی!!!مگه من چی کار کردم؟؟!!! بابا مامانم برا اینکه از خرف شوعرم مطمئن باشن رفتند دم خونمون (یه کوچه فاصلست) دیدن بله اقا قفل درو عوض کزده که کلید بهش نخوره(من خودم کلید نداشتم ولی یه کلیدمون پیش مامانم اینا هست) وقتی برگشتن دوباره با زخم زبون و فحاشیشون جهنم برام ساختن مامانم گفت امشب برا خواهرم خواستگار میاد و گمشو از خونه برو بیرون این تو اینم شوهرت هر کار دلت میخواد بکن ما زبونمون مو دراورد و تو ادم نشدی فکر کن ما مردیم!!!


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.