به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 63
  1. #11
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام

    صبا_2009

    کسی رو ندارم پیش ما بیاد.قضیه پرستار هم واسم دردسر شده اون خانم هم بعد کلی تحقیق و از طریق آشنا گرفته بودم .


    meinoush


    مدارس تا بعدازظهر هم هست اگر چاره ای نباشه مجبورم بچه رو تا بعدازظهر مدرسه بگذارم کلاسهای خارج از برنامه هم دارند.


    بهاره جون

    بله متاسفانه از چیزیکه میترسیدم سرم اومد بی مادرشدن پسرم.


    به قیمت نادیده گرفتن خودم... منظورشما این است بچه رو به مادرش بدم؟


    maziyarhosaini

    شما بیرون از گود نشستید و قضاوت میکنید



    ----------------------------------------------------------------------------------------


    بچه دوست داره پیش هر دوی ما باشه پیش هر کدام باشه دلش برای اون یکی تنگ میشه و هی تلفن میزنه.
    اون رو به مادرش بسپارم جز از اخلاق و رفتارهای آنها، پس حق پدری من چی .من میخوام پسرم پیشم باشه چرا نباید بزرگ شدنش رو ببینم

    به من گیر دادند بچه رو به مادرش بده چرا باید بدم . از مقصر جلوه دادن دیگران یا قربانی کردن خودم متنفرم اما خودشون بریدن و دوختن زندگی من این شد حالا برای بچه من هم میخوان تصمیم بگیرن


    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
    ویرایش توسط پژمان : چهارشنبه 21 مهر 95 در ساعت 14:21

  2. 2 کاربر از پست مفید پژمان تشکرکرده اند .

    meinoush (چهارشنبه 21 مهر 95), همراهی (شنبه 24 مهر 95)

  3. #12
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    کاش از خود فرزندتون بپرسید کجا دوست داره باشه. شما که همش سر کارید آخر هفته ها میتونید برید فرزندتون ببینید و اگر مشاهده کردید آسیبی از نظر اخلاقی دارد پیش میاد از حق حضانتتون استفاده کنید
    خانوم شما شاید یه همسر خوبی از نظر رفتاری نتونن باشن ولی شاید یک مادر خوب برای فرزندتون باشند مگر تا الان مشکلی در خصوص فرزندتون داشتند؟ مهم شاد بودن و احساس امنیت برای فرزندتون.

  4. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    پژمان (چهارشنبه 21 مهر 95), میشل (چهارشنبه 21 مهر 95)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پژمان نمایش پست ها
    من همه تلاشم اینست بهترین شرایط رو برای پسرم فراهم کنم ....میتونستم خودم رو راحت کنم از قبد حضانتش بگذرم ودنبال خوشی و جوونی خودم برم



    اگرنخواستم و چنین نکردم یعنی زندگی پسرم از زندگی خودم واسم مهمتر و ارجح ترهستش.



    پژمان جان، مسئولیت پذیری شما ارزشمنده. من برای این رویکرد شما احترام زیادی قائلم.

    دوم اینکه، من شاید نتونم به زوج هایی که از هم جدا می شن حق بدم که نتونن موضوع بچه رو مستقل از سایر موضوعات حل کنن، اما با این وجود می تونم درکشون کنم. شما رو هم درک می کنم. وقتی دو نفر و دو خانواده بعد از چند سال به نقطه ی جدایی می رسن، قطعا بینشون خیلی مسائل ریز و درشت هست. مسائل حل نشده ای که هرکدوم حواشی احساسی خودشون رو دارن. این حجم احساسات روی هر موضوعی (شامل موضوع بچه) اثر می گذاره.

    خیلی سخته که حتی نسبت به مکان ها و وسایل مشترک استقلال عاطفی و فکری داشته باشیم، و مثلا از یه جایی که با هم رفتیم احساس غم یا خشم یا نفرت یا ... پیدا نکنیم، و برامون بکر باشه. تا بتونیم مستقلا در مورد خودش (جدای از خاطره ای که اونو به همسر سابق وصل کرده) تصمیم بگیریم.

    شما رو درک می کنم. و مقاومتتون در مورد بچه رو می فهمم. اگه خودم در جایگاه شما بودم، اصلا و اصلا نمی تونم بگم بچه رو به سمت خودم نمی کشیدم، و می تونستم با وجود صدمه هایی که از جدایی خوردم، یکبار دیگه هم خودم رو فدای بچه کنم و از احساس امنیت و آرامشی که بهم می ده بگذرم.

    شاید آخرش هم تصمیم می گرفتم یه چیزی در این دنیا رو برای خودم نگهدارم، خصوصا اگه چیزی باشه که قلب همسر سابقم براش پر می کشه. با این وجود یک چیز رو مطمئنم، و اون اینکه اگه موضوع رو در همدردی مطرح می کردم و کسی جمله های زیر رو از بین حرفام نقل قول می گرفت، حتما در خلوت خودم خیلی جدی بهش فکر می کردم. و سعی می کردم بفهمم واقعا ته ذهنم چه خبره؟ دارم به کی فکر می کنم؟ حداقل لطفش این بود که با خودم صادق و شفاف می شدم، و فردا به خودم و به پسرم نمی گفتم که من زندگیم رو فدای تو کردم، بلکه می فهمیدم که من هم مثل هر انسان دیگری زندگی و امنیت خودم برام در اولویت بوده. و در عوض قدردان پسرم بودم بخاطر اینکه همون کم هایی که می تونست داشته باشه (مثلا همون یه مقدار شادی بیشتر یا تنهایی کمتر که از زندگی با همسرم نصیبش می شد) رو فدای من کرد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط پژمان نمایش پست ها
    پس حق پدری من چی .

    من میخوام پسرم پیشم باشه چرا نباید بزرگ شدنش رو ببینم
    به من گیر دادند بچه رو به مادرش بده چرا باید بدم .

    خودشون بریدن و دوختن زندگی من این شد حالا برای بچه من هم میخوان تصمیم بگیرن


    سخته، می فهمم خیلی سخته که از بچه بگذرید. بازم تکرار می کنم که شاید خودم نمی گذشتم. اما اینکه با خودتون صادق باشید اونقدرا هم سخت نیست.

    اگه خواستید موضوع بچه رو مستقلا برای خودتون بررسی کنید و ببینید چه چیزی واقعا "برای بچه" بهتره، و اون رو انجام بدید، مثل هر موضوعی، اول باید برای این "بهتر" بودن یک "محک" پیدا کنید.

    بهتر برای ما انسان ها اونجاست که شاد تر هستیم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط پژمان نمایش پست ها


    وقتی با مادرش هست شادتره این رو نمیتونم کتمان کنم
    همونطور که گفتید پسر شما، مثل همه، دلش می خواد یه زندگی بهتری نصیبش می شد و پدر و مادرش با هم خوب بودند و هردو رو با هم داشت. اما حالا که سرنوشتش این شده و مجبوره یکی رو داشته باشه، باید دید اولا، کجا می تونه حداقل "یکی رو" داشته باشه؟ تو خونه ی شما تقریبا از هردو محروم هست، و در عوض باید به یه عمه ای پدربزرگی یا یه پرستاری چیزی قناعت کنه. البته غیر از شبها، که می تونه همون پدر خسته ای که تقریبا به درد هیچ کدوممون نخورده رو داشته باشه. بالاخره شما هم یک انسانید، نه فرشته اید، نه آدم آهنی. مثل همه مردها وقتی میاید خونه تازه وقتیه که دلتون می خواد یه زن دورتون بچرخه و بهتون برسه. انرژی کمی برای رسیدگی به یه نفر دیگه دارید.

    دوما: از بین این دو نفر، حضور کدوم یکی بیشتر این بچه رو شاد می کنه؟

    جواب این دوتا سوال خیلی راحت مشخص می کنه برای پسرتون بهتره کجا باشه.

    و دوتا نکته: اگه پسرتون پیش مادرش باشه، بازم بر شماست که مسئولیت های پدری رو ایفا کنید و اینکار نشونه بی مسئولیتی شما نیست که پسرتون رو (حداقل برای چند سال) بفرستید پیش مادرش. چون واضحه که انجام وظایف پدری، برای پسری که کنار آدمه، خیلی راحت تر از پسریه که تو یه شهر دیگست، یا آدم مجبور بشه از شغلش و محل زندگی محبوبش و غیره بگذره تا بهش نزدیک تر بشه.

    نکته دوم اینکه: فکر نکنید می تونید پسرتون رو از اثرات منفی محیطش (شامل پدر و مادرش) حفظ کنید. اون پیش شما باشه یه سری اثرات مثبت و منفی می گیره پیش مادرش هم همینطور. وقتی بزرگ شد و عقلش رسید، مثل هر انسان دیگری وظیفه داره که خودش رو اصلاح کنه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : چهارشنبه 21 مهر 95 در ساعت 19:30

  6. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    پژمان (چهارشنبه 21 مهر 95), همراهی (شنبه 24 مهر 95)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    omid12

    سلام


    ذهنم درگیره . پسر نیاز به پدر داره الگو میخواد. به مادرش تحویل بدم اگر ازدواج کرد نمیخوام بچه م زیر دست یه مرد دیگه باشه مگر من نمیتونم بچه م رو نگه دارم چه میدونم اون طرف کیه چطور آدمیه .به تمام این مسائل فکر میکنم.
    اگر بی تفاوت بودم و بچه رو میدادم میگفتن بی خیاله بی مسئولیته از سرش وا کرده بچه رو داده دنبال یللی تللی رفته .الان نگهش داشتم دشمنش شدم.
    از بچه سئوال کردم دوست داری با من باشی یا مادرت.جواب میده با هر دو. با من باشه میگه منو ببر پیش مامان. پیش مادرش باشه زنگ میزنه بابا بیا منو ببر. دوباره میارمش میگه منو ببر پیش مامان . میره اونجا زنگ میزنه مدرسه م رو بیار اینجا .


    ---------------------------------------------------------------------------

    حضانتش رو هیچوقت نمیدم اگربرخلاف میلم مجبور شدم بچه رو بدم فقط میدم نگهش داره تا زمانی که مجرده فقط بچه رو نگه داره ازدواج کرد بچه رو نمیذارم زیر دست یه مرد دیگه بزرگ شه.

    از کجا معلوم آسیبی که زندگی در کنار ناپدری به بچه وارد میکنه بیشتر از آسیبی که الان در کنار من و بدون مادرش زندگی میکنه نباشه.
    قبل از جدایی سه ماه رفت کانادا بچه هم کوچیکتر بود .با اینکه دستم شکسته بود بچه رو نگه داشتم و همه کارهاش رو انجام دادم.همچینم عرق و عشق مادری نداره از پسرم داره بعنوان حربه استفاده میکنه منو تحت فشار بذاره چون میدونه بدون یچه واسم سخته.فکرکنم بهترین کار فعلا" همان مدرسه تا بعدازظهرباشه.


    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  8. کاربر روبرو از پست مفید پژمان تشکرکرده است .

    نازنین2010 (پنجشنبه 22 مهر 95)

  9. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    میشل جان

    اینکه من اینهمه زحمت بچه رو کشیدم و بهترین سالهای جوونیم رو توی این زندگی ناخواسته گذاشتم و الان بیام دو دستی ثمره این همه سال رو تحویل اونا بدم خیلی زور داره.
    برمیگردم به عقب حالم از خودم و زندگیم بهم میخوره همین بچه است که فکرمیکنم حداقل اگه جوونیم تباه شد این بچه رو دارم دلم خوشه.همجوره منو تابم دادن با زندگیم بازی کردن الان برای بچه منم میخوان تصمیم بگیرند شما نمیدونید نمیدونی

    الان بچه رو بدم بره همینطوری ؟ انگارهیچوقت زندگی نکردم. حالا بچه رو هم بهش بدم در حالیکه میدونم شادی بچه مهمه. پس آیندش چی میشه؟ من به مادرش اعتماد ندارم. از بچه خوب نگهداری میکنه با نه.بچه با با چه کسانی رفت و آمد داره.چطوری باهاش رفتار مبکنن.مجهولات ذهنم زیاده .



    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  10. 3 کاربر از پست مفید پژمان تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (پنجشنبه 22 مهر 95), همراهی (شنبه 24 مهر 95), میشل (پنجشنبه 22 مهر 95)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    بسیار ناراحت و متاسفم برای اتفاتی که در زندگی تون افتاده... ولی شما باید زندگی جدیدی شروع کنید و ازدواج مناشبی داشته باشید.کسی که هم همسر مناسبی برای شما باشه و هم مادر مناسبی برای پسرتون .هر چند که هیچ کس مادر خودش نمیشه...

    - - - Updated - - -

    بسیار ناراحت و متاسفم برای اتفاتی که در زندگی تون افتاده... ولی شما باید زندگی جدیدی شروع کنید و ازدواج مناسبی داشته باشید.کسی که هم همسر مناسبی برای شما باشه و هم مادر مناسبی برای پسرتون .هر چند که هیچ کس مادر خودش نمیشه...

  12. کاربر روبرو از پست مفید رنگین تشکرکرده است .

    پژمان (پنجشنبه 22 مهر 95)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    عزیز دل برادر چزا خودتو اینقدر اذیت میکنی.
    چی باعث میشه اینهمه خود آزاری کنی نسبت به گذشته.
    من نخوندم چه اتفاقی برای شما افتاده.تنها راه شما ازدواجه.
    اگه خداییش از بچه بعنوان یه حربه استفاده نمیکنی و وجدانت از این نظر راحته و قصد برگشت نداری ازدواج کن.
    اینقدر سخت نیست.من مردی و میشناسم که در شرف ازدواج سوم هست.
    زندگی و راحت بگیر

  14. کاربر روبرو از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده است .

    پژمان (پنجشنبه 22 مهر 95)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    تاپیکهای قبلی شما برام آشناست ولی متاسفانه فرصت ندارم بخونمشون
    ظاهرا شما از طلاق کاملا راضی هستید و قصد برگشت به زندگی قبلی رو هم ندارید
    خوب از یه دیدگاه دیگه به زندگیتون نگاه کنید تصور کنید همسر شما کارمند هست اون موقع برای نگهداری بچه تون چکار میکردید احتمالا یا همون پرستار و یا مدرسه ای که گفتید میتونست مشکل گشا باشه پرستار رو که به هر دلیل نمیخواین می مونه همون نوع مدرسه که الان خیلی از پدر مادرهای شاغل این راه رو انتخاب می کنن
    من خودم بچه هام پرستار دارن و به مشکلات داشتن پرستار آگاهی دارم اگر بچه من 7 سالش بود و توی شهر ما مدرسه تا بعد از ظهر بود من هم حتما همون گزینه مدرسه رو انتخاب میکردم
    البته مشکل پنج شنبه ها و همینطور تابستان همچنان به قوت خودش باقی می مونه که برای اون باید فکری کرد مثلا پنج شنبه ها ببریدش با خودتون و تابستان هم یه مدت پیش خانوادتون باشه یا هر برنامه ای که میدونید


    ولی در مورد مادرش هم لطفا منصف باشید
    در مورد دیدن فرزندش بهش سخت نگیرید
    نمیشه مادری که بچه ای رو به دنیا آورده و سخت ترین سالهای پرورشش رو در کنارش بوده علاقه ای به بچش نداشته باشه
    اگر مشکل روانی شدید داره یه موضوع دیگه هستش
    ولی اگر دیدارهای ایشون تاثیر منفی روی روان بچه نمیذاره و خوشحالش هم میکنه ازش دریغ نکنید یه برنامه منظم برای این دیدارها در نظر بگیرید
    درسته که ثمره شما از جوانیتون این بچه هست ولی ثمره زندگی اون خانم چی هست
    من سپردن بچه به خانوادتون یا مثلا خواهرتون رو اصلا نمی پسندم اون میتونه گاهی انجام بشه ولی به عنوان یه مسافرت نه به طور دائم
    به نظر من بچه حتما باید پیش حداقل یکی از والدینش باشه


    در مورد ازدواج مجدد هم لطفا عجولانه عمل نکنید و حواستون حتما به گزینه بچه باشه یه موقع کسی که بچه شما رو نمی پذیره انتخاب نکنید
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  16. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    meinoush (جمعه 23 مهر 95), پژمان (پنجشنبه 22 مهر 95)

  17. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    احساس مسولیت و عشق به فرزندتون قابل ستایش است.

    دلایل تون هم کاملا منطقی و درست هست (اینکه بچه را به مادرش ندید)
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
    ویرایش توسط نازنین2010 : پنجشنبه 22 مهر 95 در ساعت 16:32

  18. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    Shadi2 (دوشنبه 26 مهر 95), پژمان (پنجشنبه 22 مهر 95)

  19. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام

    رنگین

    توی این شرایط آمادگی ایجاد یه رابطه و زندگی دیگه رو ندارم



    Mr Dani

    وجدانم راحته چون آدم تلافی و انتقام نیستم
    هیچی با بیست وشش هفت سال سن فقط دور خودم میچرخم داغونم

    فکور

    مادرش مشکل روانی نداره با من مشکل داره .هیچکس ازدواج نمیکنه جدا بشه دیگه راهی نداشتم

    نازنین 2010

    علی رغم میلم بابد بچه رو به مادرش بدم

    ------------------------------------------------------------------------------------------

    تصمیم گرفتم بچه رو پیش مادرش بگذارم و از ایران برم.
    گفتن بچه پیش مادرش بود گفته چراغها روخاموش کنید کسی حرف نرنه میخوام توی بغل مامانم بخوابم.
    تاوان اشتیاهات ما رو نمیخوام اون پس بده. سئوال کردم میخوای پیش مامانت باشی؟ گفت بله مدرسه م رو بیار اینجا تو هم بیا اینجا. نمیدونم حرفای خودشه یا حرف دیگران رو طوطی وار تکرار میکنه.

    میخوام شاد زندگی کنه خوشحال باشه.امشب برمیگردم وسایلش رو میفرستم ...




    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.