سلام معصومه جان
خواسته بودی به تاپیک شما سر بزنم
در رابطه با پست آخر شما
اینکه آدم بتونه زیادی به قول شما آویزون نباشه خیلی خوبه
اینکه وابستگی عاطفی خانمها بیشتره و بیشتر دوست دارن اوقاتشونو با همسرشون بگذرونن فکر میکنم توی اغلب زندگیها هست یعنی مردها خیلی راحت تر میتونن بدون همسرشون برنامه بذارن ولی خانمها خیلی خودشونو درگیر همسر میکنن
فکر می کنم طبیعی باشه
درسته کلاس ورزش و ارتباط با دوستان هم نمیتونه جای همسر رو بگیره
جالبیش به این هست که دقیقا وقتی مرد کمتر وقت میذاره زن مشتاق تر هم میشه و البته اگر مرد به این روند ادامه بده انقدر این چرخه ادامه پیدا می کنه تا زن دلزده بشه و تبدیل بشه به همون مدلی که خیلی از زنهای مسن هستن که دیگه کلا از خیر شوهرشون گذشتن و هرچی کمتر توی خونه ببیننش راحت ترن
راستش در مورد زندگی خودم مواقعی که میدونم صلاحم به این هست که زیاد نزدیک به همسرم نباشم و از طرفی خیلی دلم میخواد که باشم زمانهایی که ایشون خونه هست یه رمان جذاب میگیرم و دقیقا همون زمان که فکر میکنم ممکن هست اختیار احساسم از دستم بیرون بره اون رمان رو شروع می کنم به خوندن البته من به رمان خیلی علاقمندم و کامل سرگرمم میکنه در واقع یه جور تفریح هست (البته در عین حال باید احساسم رو کنترل کنم که کارمو ول نکنم و در مواقعی که باید کار کنم بشینم سر رمان)
البته برام زیاد پیش نمیاد بیشتر اگر سر موضوعی با همسرم اختلاف نظر یا بحث داشته باشم و آخر بحث ایشون به شکل غیر منطقی و بدون آوردن استدلال قابل قبول به خودش حق داده باشه و به بحث پایان داده باشه این کارو میکنم
چون اگر احساساتمو رها کنم دقیقا اون زمان که نباید زیاد نزدیک همسرم باشم تا کمی به موضوع بیشتر فکر کنه و به اشتباه حق رو به خودش نده، شدیدتر از قبل میرم سمتش و همه چیز خراب میشه
و البته یه کار دیگه هم که در این موارد می کنم این هست که سعی می کنم نگاه نکنم به همسرم چون اگر نگاه کنم احتمال غلبه احساسم بهم بیشتر میشه
و البته رفتن به بازار و پاساژ هم کمی فکرمو منحرف میکنه
البته گفتم برای من این شرایط زیاد پیش نمیاد نمیدونم در دراز مدت این راهها اثر دارن یا نه
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
علاقه مندی ها (Bookmarks)