به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط arah نمایش پست ها
    سلام ارم عزیز ممنون که جواب دادی
    8ساعت فاصله داریم
    من کارشناسی مهندسیم،الان بیکارم متاسفانه
    نزدیک دو هفته میشه،درحد چندساعت خونشون بودم خیلیییی زیاد راحتن مشکل خاصی نبود اما درحد همون چند ساعت که مهمون بودم انتظار داشتن مثلا پاشم بشقاباروجمع کنم و بشورم و مستقیمم گفتن که مثلا بمون ماکارداریم واسمون غذا بپز
    مشکل من کار نیس اما دلم نمیخواد از همین حالا خیلی صمیمی بشم
    چیکارکنم که نامزدم ناراحت نشه چون خیلی خوبه نمیخوام اذیت بشه
    خانوم خانوما تازه 2 هفتس عقد کردی ، این حالات طبیعیه.می فهمم چی میگی. چون خودم توی دوران عقد هستم و این مسائل رو داشتم . معذب بودم و هنوزم هستم اما منم اولش

    مثل خودت سخت می گرفتم و سردرگم بودم ،ولی وقتی زمان گذشت کم کم یادگرفتم چه رفتاری داشته باشم.

    8 ساعت فاصله ای هست که اینطور رفت و آمد رو ایجاب میکنه..بالاخره توی دوران عقد هم باید زمانی پیش همسرت باشی الان دیگه با هم محرم هستید و دلیلی نداره حضورتون رو از هم

    دریغ کنید.منتها مهم اینه که شما بتونید وقت هایی که اونجا هستی برای خودتون مشغله ایجاد کنی .

    تازه وارد یه شرایطی شدی که برات کاملا جدیده پس طبیعیه هم شما و هم خانواده همسرت به زمان نیاز دارید تا همدیگرو بشناسید.

    به نظر من ،همیشه خونه نمون و توی شهر همسرت به دنبال فعالیت جدیدی برو و برای خودت مشغله درس کن ،شما الان توی این سن و شرایط نباید که کاملا بیکار باشی. مثلا:

    برای مطالعه به کتابخونه برو -اگر قصد ادامه تحصیل داری برو کتابخونه و کتاب های کنکور رو بگیر بخون یا نه اصلا برو مطالعه آزاد کن.

    - برای ورزش برو باشگاه یا برای شنا برو استخر.

    -اگر شهرشون دانشگاه معتبری داره برو به اونجا سربزن،به کتابخونش برو .

    -کارهایی رو انجام بده که همیشه دوست داشتی انجام بدی منتها وقت آزاد نداشتی.

    -به آرایشگاه برو،به تیپت و ظاهرت برس و.. .

    تا وقتی که کاملا بیکار باشی این مسائل هست.پس برای خودت مشغله ایجاد کن.برنامه ریزی کن.و فعال باش.اگر این جوری باشی دیگران هم با این شرایط می پذیرنت و به چشم یه آدم پویا و فعال بهت نگاه می کنن وتوقع هاشون رو متناسب با تو تنظیم می کنن.

    تازه اینجوری می بینی اون یکی دوساعتی هم که کاملا پیش خانواده شوهرت هستی مفید تر میشه و دوست داری باهاشون گرم و صمیمی بشی.


    چنتا سوال :
    برنامت برای آینده چیه؟
    قصد ادامه تحصیل داری؟یا اینکه می خوای شاغل بشی؟
    و آینده قراره کجا زندگی کنید؟
    کی قراره عروسی بگیرید؟
    خانواده همسرت هرکدوم چه وقتایی بیرون خونه هستن و از تو توقع دارن براشون ناهار درست کنی؟یا شام؟یا خونه رو تمیز کنی؟
    برادر و خواهر همسرت چیکار میکنن؟خونه نیستن؟
    همسرت کی میاد خونه؟و بقیه اعضای خانواده کی میان خونه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    arah (سه شنبه 13 مهر 95)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای عزیزم خیلی خوشحال شدم پیامهاتونو دیدم ممنون از همتون.

    مهستی جان
    من نمیگم نرم اما همین رفتنمم مشکله از یه طرف خونوادم مخالفن و در ظاهر ممکنه موافقت کنن اما بعدش ناراحتی ها رو سرم خالی میکنن و کلا روز خوش واسم نمیذارن. من واقعا از خونواده نامزدم ترسی ندارم ترس من شاید بخاطر زندگی مامانمه که سالها فقط سرویس داد و بدترین رفتار باهاش شد. خونوادم انتظار دارن همش من بگم نمیام که مسولیتی پای خودشون نباشه و متاسفانه منم به نامزدم گفتم این دفعه نه، قبول کرد اما دلخور شد.

    آقای سوشیانت عزیز ممنون که تو هر دو تاپیکم همراهم بودین. چقد حرفاتون منطقیه و به آدم آرامش میده واقعا استرسمو درک کردین. کاش به همین سادگی بود واقعا دلم میخواد از این دوران لذت ببرم اما خونوادم نمیذارن زندگی رو به کام من زهر میکنن خودشونم میکشن کنار،میگن ما رسم نداریم زیاد برین و بیاین مردم حرف درمیارن اما همه چیزم میندازن گردن خودم، اگه برم بعدش تا مدتها دعوا و سرکوفت دارم و به خودم نامزدم و خونوادش بد میگن اگه نرم نامزدم فک میکنه دوس ندارم باهاش باشم واقعا نمیدونم باید چیکار کنم موندم بین خونوادم و نامزدم همش با خودم میگم الان زندگیم مهمتره و باید اولویتم نامزدم باشه ولی از طرفیم واقعا در مقابل مامانم و دعواهاش کم میارم 5 ماه قبل از عقدو به معنای واقعی زهرمارم کردم جوری که بدترین روزای زندگیم بود الانم که عقد کردیم همچنان روز خوش برام نذاشته.

    خانم مهندس عزیز ممنون که دوباره به تاپیکم سر زدی،اگه این مشکل دوری راه نبود رفت و آمدم خیلی راحتتر بود واقعا موندم تو این 1سال تا عروسی چیکار کنم تعطیلات واسم کابوس شده.
    ما قراره تو شهر محل زندگی نامزدم زندگی کنیم چون شهر خودمه و ما دوساله که ازونجا اومدیم.خیلی ناراحتم نامزدم فک میکنه دوس ندارم ببینمش درحالی که واقعا دلتنگشم.اگه نزدیک بودیم میشد چند روز یه بار برم خونشون شبم نمونم اما حالا خونواده من با شب موندن مخالفن چند روزم که نمیشه رفت خونه فامیل. متاسفانه بهش گفتم نمیشه بیام و خیلی ازم دلخور شد الان واقعا منم ناراحتم بخاطر یه موضوع الکی ناراحتش کردم.


  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    آآآآآآآآآآآآفرین که در زمان مناسب به این فکر افتادین خیلی خوبه که حد حدود خودت را حفظ کنی زندگی که فقط دوران نامزدی نیست بلکه به اندازه یک عمر هستش
    یادم هست مادر شوهرم به دخترش میگفت زیاد خودت را تو دست پا ننداز راضی نبود دخترش خونه مادر شوهرش بماند یا بخواهد مثلا لباس شوهرش اتو بزند همش میگفت خودت را بگیر
    ولی دخترش مثل من خیلی به این نکته ها دقت نمیکرد یک مدت بعد از ازدواجشون امد و به مادرش گفت اشتباه کردم حرف شما را گوش نکردم
    حالا به معنای صحبت شما رسیدم
    زندگی فرصت تکرار ندارد چقدر خوب هست که همه کارهامون را حساب شده انجام دهیم با رعایت ادب نزاکت و منطقی بودن
    موفق باشین

  5. 4 کاربر از پست مفید اسما@ تشکرکرده اند .

    arah (سه شنبه 13 مهر 95), خانم مهندس (چهارشنبه 14 مهر 95), ستاره زیبا (جمعه 16 مهر 95), شیدا. (سه شنبه 13 مهر 95)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    خانوم خانوما تازه 2 هفتس عقد کردی ، این حالات طبیعیه.می فهمم چی میگی. چون خودم توی دوران عقد هستم و این مسائل رو داشتم . معذب بودم و هنوزم هستم اما منم اولش

    مثل خودت سخت می گرفتم و سردرگم بودم ،ولی وقتی زمان گذشت کم کم یادگرفتم چه رفتاری داشته باشم.

    8 ساعت فاصله ای هست که اینطور رفت و آمد رو ایجاب میکنه..بالاخره توی دوران عقد هم باید زمانی پیش همسرت باشی الان دیگه با هم محرم هستید و دلیلی نداره حضورتون رو از هم

    دریغ کنید.منتها مهم اینه که شما بتونید وقت هایی که اونجا هستی برای خودتون مشغله ایجاد کنی .

    تازه وارد یه شرایطی شدی که برات کاملا جدیده پس طبیعیه هم شما و هم خانواده همسرت به زمان نیاز دارید تا همدیگرو بشناسید.

    به نظر من ،همیشه خونه نمون و توی شهر همسرت به دنبال فعالیت جدیدی برو و برای خودت مشغله درس کن ،شما الان توی این سن و شرایط نباید که کاملا بیکار باشی. مثلا:

    برای مطالعه به کتابخونه برو -اگر قصد ادامه تحصیل داری برو کتابخونه و کتاب های کنکور رو بگیر بخون یا نه اصلا برو مطالعه آزاد کن.

    - برای ورزش برو باشگاه یا برای شنا برو استخر.

    -اگر شهرشون دانشگاه معتبری داره برو به اونجا سربزن،به کتابخونش برو .

    -کارهایی رو انجام بده که همیشه دوست داشتی انجام بدی منتها وقت آزاد نداشتی.

    -به آرایشگاه برو،به تیپت و ظاهرت برس و.. .

    تا وقتی که کاملا بیکار باشی این مسائل هست.پس برای خودت مشغله ایجاد کن.برنامه ریزی کن.و فعال باش.اگر این جوری باشی دیگران هم با این شرایط می پذیرنت و به چشم یه آدم پویا و فعال بهت نگاه می کنن وتوقع هاشون رو متناسب با تو تنظیم می کنن.

    تازه اینجوری می بینی اون یکی دوساعتی هم که کاملا پیش خانواده شوهرت هستی مفید تر میشه و دوست داری باهاشون گرم و صمیمی بشی.


    چنتا سوال :
    برنامت برای آینده چیه؟
    قصد ادامه تحصیل داری؟یا اینکه می خوای شاغل بشی؟
    و آینده قراره کجا زندگی کنید؟
    کی قراره عروسی بگیرید؟
    خانواده همسرت هرکدوم چه وقتایی بیرون خونه هستن و از تو توقع دارن براشون ناهار درست کنی؟یا شام؟یا خونه رو تمیز کنی؟
    برادر و خواهر همسرت چیکار میکنن؟خونه نیستن؟
    همسرت کی میاد خونه؟و بقیه اعضای خانواده کی میان خونه؟
    سلام ارم جان
    آخ دقیقا احساساتمو بیان کردی خیلی همه چی واسم سخته و سردرگمم ممنون میشم تجربیاتتونو در اختیارم بذارین.

    واقعا دلم میخواد با نامزدم باشم خیلی زیاد دلم واسش تنگ میشه نامزدم واقعا خوبه و دوسم داره اصلا دلم نمیاد ناراحتش کنم اونم بخاطر همچین مسائلی.
    من از خدامه برم دنبال کار و فعالیت اتفاقا اونجا شهر خودمه اما مشکل اینجاس فرهنگ ما خیییللللییی محدوده تو تاپیک قبلیمم گفتم حتی واسه حرف زدن با نامزدمم مشکل داشتم و عملا تنها دنبال کاری رفتن واسم محاله چون خونوادم واقعا بیچارم میکنن. من نهایتش بتونم اونجا برم دنبال یه سری کار که اولا تنها محاله ثانیا نامزدمم که همیشه نمیتونه باهام باشه باید بره سرکار،و یه چیز دیگه فامیل هم هزارتا حرف واسم درمیارن که بی بند و باره هنوز عقده همش خونه نامزدشه اومده میره شهرو میگرده،این حرفا واسه خودمم مهم نیس اما پدر و مادرم حساسن و سر من خالی میکنن چون خودشونم این حرفا رو باور دارن. تو پست قبلیمم درمورد رفتار خونوادم توضیح دادم که اونم واسم مشکل شده.

    جواب سوالاتت
    1.اگه خدا بخواد ارشد بخونم و تو شهر نامزدم دنبال کار باشم واسه بعد ازدواج
    2.شاغل شدن واسم اولویت داره اما قصد ادامه تحصیلم دارم
    3.شهر محل زندگی نامزدم
    4.نزدیک 1 سال دیگه
    5.همه از صبح تا شب بیرونن فقط ناهار و شام هستن،هم ناهار و هم شام
    6.خواهر و بردادرش دانشگاه و سرکار میرن اکثر وقتا نیستن
    7. غیر از تعطیلات نامزدم 5 برمیگرده اما گاهیم زودتر مثلا 12 یا 1. پدر و مادر همسرم صبحا و عصرا تا شب بیرونن خواهر نامزدم بستگی به کلاسای دانشگاهش داره و برادرشم تا 2.

  7. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    فکری که می کنی درسته. نذار زود و زیاد صمیمی بشین.
    هر خانواده ای جنبه ی این را نداره و ممکنه برات مشکل ساز بشه.

    باید یه طوری برنامه بریزی که هر روز عصر ( همون 5 به بعد که گفتی) با همسرت برید بیرون و مسئولیت آماده کردن شام به هیچ وجه گردنت نیوفته.
    تا حالا هر کس شام درست می کرده از این به بعد هم درست کنه. دستیار خانواده که نیستی.
    توی این بیرون رفتنها اگه همسرت شرایط مالیش عالی نیست، زیاد خرج نکن، اما کاری کن که به همسرت خیلی خوش بگذره و کنارت آرامش داشته باشه تا این برنامه ها را به بهانه ای کنسل نکنه.


    از زیر نهار درست کردن نمی شه در بری متاسفانه
    سعی کن یکی درمیون و جسته گریخته درست کنی. خیلی روتین و منظم نکنش وظیفه خودت.
    تا جایی که می شه برای خودت برنامه بیرون بودن جور کن که خونه نباشی.

    یه چیزایی را نذار بفهمن.
    حتی نامزدت ممکنه ناخودآگاه به خانواده اش منتقل کنه. پس نگو.
    مثلا خانواده ام حساسن که من تو این شهر ازخونه بیرون نرم و مردم نفهمن اینجام !!

    اینطوری یعنی بمون تو خونه و کارهای ما را بکن ...
    لازم نیست بدونن.
    کلی بگو که با رفتنت موافق نیستن. نه این که بری و تو خونه قایم شی.

    یکسال طولانیه. مدیریتش سخته
    زودتر توی شهر خودتون یه برنامه ثابت برای خودت جور کن که این رفت و آمدها کمتر بشه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    arah (پنجشنبه 15 مهر 95), Eram (چهارشنبه 14 مهر 95), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 14 مهر 95)

  9. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام تازه عروس

    حق داری !اولای ازدواج پر از ابهام و سوال و سردرگمی هست
    من هم همینطور بودم خیلی جاها نمیدونستم چه رفتاری کنم .
    ولی دیگه اینقدر قضیه رو بغرنج نکن سعی کن در هر صورت با ارامش راهی پیدا کنی .

    مادر شوهرت میتونه نهارو شب قبلش درست کنه میتونی این رو یجوری بفهمونی این دیگه به هنر خودت بستگی داره !

    میتونی جوری رفتار کنی که ازت انتظار نداشته باشن که نهار درست کنی

    من میدونم بیشترین مشغله ذهنی ات همین نهاره اون هم نه بخاطر زحمتش اون توقعی که ایجاد میشه و دوست نداری خیلی احساس راحتی کنن .

    اما در مورد رفتن مگه میشه نری؟ بهرحال شما همو باید ببینیند دیگه . نمیشه همسرت بیاد خونتون بمونه دو سه روز ؟
    ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : چهارشنبه 14 مهر 95 در ساعت 21:25

  10. 3 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    arah (پنجشنبه 15 مهر 95), Eram (پنجشنبه 15 مهر 95), شیدا. (پنجشنبه 15 مهر 95)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    فکری که می کنی درسته. نذار زود و زیاد صمیمی بشین.
    هر خانواده ای جنبه ی این را نداره و ممکنه برات مشکل ساز بشه.

    باید یه طوری برنامه بریزی که هر روز عصر ( همون 5 به بعد که گفتی) با همسرت برید بیرون و مسئولیت آماده کردن شام به هیچ وجه گردنت نیوفته.
    تا حالا هر کس شام درست می کرده از این به بعد هم درست کنه. دستیار خانواده که نیستی.
    توی این بیرون رفتنها اگه همسرت شرایط مالیش عالی نیست، زیاد خرج نکن، اما کاری کن که به همسرت خیلی خوش بگذره و کنارت آرامش داشته باشه تا این برنامه ها را به بهانه ای کنسل نکنه.


    از زیر نهار درست کردن نمی شه در بری متاسفانه
    سعی کن یکی درمیون و جسته گریخته درست کنی. خیلی روتین و منظم نکنش وظیفه خودت.
    تا جایی که می شه برای خودت برنامه بیرون بودن جور کن که خونه نباشی.

    یه چیزایی را نذار بفهمن.
    حتی نامزدت ممکنه ناخودآگاه به خانواده اش منتقل کنه. پس نگو.
    مثلا خانواده ام حساسن که من تو این شهر ازخونه بیرون نرم و مردم نفهمن اینجام !!

    اینطوری یعنی بمون تو خونه و کارهای ما را بکن ...
    لازم نیست بدونن.
    کلی بگو که با رفتنت موافق نیستن. نه این که بری و تو خونه قایم شی.

    یکسال طولانیه. مدیریتش سخته
    زودتر توی شهر خودتون یه برنامه ثابت برای خودت جور کن که این رفت و آمدها کمتر بشه.
    سلام از همه دوستان سپاسگزارم نظرات همه عزیزان واقعا بهم کمک کرد

    شیدا جان و فرشته اردیبهشت عزیز واقعا ممنونم که راهنماییم کردین توصیه هاتونو حتما به کار میگیرم.

    شیدای عزیز دقیقا درست میگی مدیریت یه سال خیلی سخته مخصوصا با توجه به فرهنگ ما. فعلا با نامزدم صحبت کردم که رفت و آمد زیاد من درست نیست مخصوصا اینکه خونوادمم مخالفتشونو اعلام کردن نامزدم خدارو شکر حرفامو قبول کرد بدون دلخوری اما از این دوری ناراحته چون ارتباط ما عملا محدود میشه به چند وقت یه بار که اون بیاد. امیدوارم این یک سال بدون دلخوری و ناراحتی بگذره.

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت نمایش پست ها
    سلام تازه عروس

    حق داری !اولای ازدواج پر از ابهام و سوال و سردرگمی هست
    من هم همینطور بودم خیلی جاها نمیدونستم چه رفتاری کنم .
    ولی دیگه اینقدر قضیه رو بغرنج نکن سعی کن در هر صورت با ارامش راهی پیدا کنی .

    مادر شوهرت میتونه نهارو شب قبلش درست کنه میتونی این رو یجوری بفهمونی این دیگه به هنر خودت بستگی داره !

    میتونی جوری رفتار کنی که ازت انتظار نداشته باشن که نهار درست کنی

    من میدونم بیشترین مشغله ذهنی ات همین نهاره اون هم نه بخاطر زحمتش اون توقعی که ایجاد میشه و دوست نداری خیلی احساس راحتی کنن .

    اما در مورد رفتن مگه میشه نری؟ بهرحال شما همو باید ببینیند دیگه . نمیشه همسرت بیاد خونتون بمونه دو سه روز ؟
    فرشته اردیبهشت عزیز دقیقا مشکلم بی تجربگیه و چون راهنما ندارم واسم سختتر شده. من نسبت به خونواده نامزدم اصلا دید بدی ندارم و دوستشون دارم اما نگران همون توقعم که ممکنه ایجاد بشه وگرنه همونطور که گفتی درست کردن ناهار و شام اصلا واسم سخت نیست.

    درمورد رفتن فعلا نامزدم قبول کرده من نرم چون فرهنگمونو میدونه خونوادمم گفتن که مخالفن چون ما رسم نداریم دوران عقد دختر بره و بمونه خونه نامزدش، یعنی تو فرهنگ ما عقد زیاد با دوران نامزدی فرق نداره و محدودیتا هست خدا رو شکر با کمک دوستان تونستم باهاش آروم حرف بزنم و قضیه تا حدودی حل شد اما واقعا نامزدمم حق داره چون اونم زیاد نمیتونه بیاد.

    خواهش میکنم بازم کمک کنید که من الان چیکار کنم و چطوری رفتار کنم که تحمل دوری واسه هردومون راحتتر بشه مخصوصا اینکه حرف زیادیم با هم نداریم وهمیشه موضوع واسه صحبت کم میاریم

  12. کاربر روبرو از پست مفید arah تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 15 مهر 95)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.