با سلام خدمت دوستان و سروران گرامی

عزیزان من در یک دفتر مهندسی کار میکنم که برای انجام بعضی کارهای دفتری یک خانم را به عنوان همکار استخدام کردم در ابتدا اول از ایشان خوشم نمی آمد ولی رفته رفته وقتی دلسوزی و وقار و متانت و حجب و حیای ایشان را دیدم خیلی شیفته ایشان شدم

با حرفهایی که روز مره در دفتر زده میشود فهمیدم خواستگار داشته و دوبار هم این آقا برای خواستگاری به خانه آنها رفته ولی چون شغل و وضعیت درست و حسابی نداشته پدرایشان از اینکه باهم نامزد کنند جلوگیری کرده و این آقا در کار کامپیوتر ماهر میباشد ولی میبینم که حتی سوالها و کارهای راجع به کامپیوتر و سیستم را از من میپرسد و میخواهد و من هم برای ایشان انجام میدهم چون به صورت تجربی به این کارها تسلط دارم
در صورتی که میتواند به صورت تلفنی هم از ایشان جواب خود را بگیرد و یا به طور یواشکی این کارها را از وی بخواهد تا برایش انجام دهد


حالا من با تمام این تفاسیر تا به حال دو مرتبه از طریق یک شخص ثالث به ایشان رسانده ام که راجع به ازدواج با من فکر کند ولی این موضوع را در لفافه گفتم به طوری که به شخص ثالث گفتم طوری این موضوع را مطرح کند که فقط جنبه پیشنهاد به وی داشته باشد و حتما به ایشان بگوید که نباید من از مطرح کردن پیشنهاد وی مطلع شوم در صورتی که در واقع خود بانی آنها بوده ام

در هر دوبار ایشان جواب منفی به پیشنهاد داده است

حالا من نمیدانم که آیا هنوز در فکر خواستگار هست یا نه

یک بار هم در محل کار پسری از ایشان تقاضای خواستگاری کردند که این موضوع را با من در میان گذاشت ولی در بین صحبتهایش از وی پرسیدم که پای کس دیگری در میان هست که ایشان تایید کردند که بله

ولی هیچ نشانه ای که دائر بر ارتباط ایشان با خواستگار اول باشد وجود ندارد

از لحاظ ظاهر ایشان خیلی عادی هستند و سطح سوادشان لیسانس هست و 25 ساله هستند و قش هم حدود 157 سانته متولد ماه تیر و فوق العاده دختر لجبازی هم هست و حرف پدر و مادرش هم خیلی براش ارزش منده به طوری که اگه پدرش بهش بگه بمیر - میمیره

من هم از لحاظ ظاهر عادی عین خودش و سطح سواد فوق دیپلم و 35 ساله هستم با قدی حدود 173 سانت با تناسب اندام مناسب 73 کیلو متولد ماه مهر تا به این سن و سال هیچ ارتباطی با هیچ دختری نداشته ام

من فکر کنم بیشتر توی سن و سال گیر کرده چون توی صحبتها خیلی روی این مسئله لاک میکنه


بسیار توی کارها کمکش میکنم و خیلی چیزها یادش دادم و رابطمون هم خیلی صمیمی شده و فکر کنم از طرز نگاهها و حرکات من هم یه چیزایی فهمیده ولی بروز نمیده

چطور باید بفهمم که از من خوشش میاد تا این بار خودم مستقیم برم جلو و حرفم را رک و راست بهش بگم

دائم خوابش را میبینم و کلا فکرم را مشغول کرده الان حدود یک سال و نیم هست که روزی 8 ساعت کنار هم کار میکنیم و با اخلاق و روحیات هم آشنا هستیم میدانم که انتخاب مناسبی هست و همسر ایده آلی برای من خواهد بود ولی نمیدانم چکار کنم میترسم از دستم بره

البته به این باور هم اعتقاد دارم که اگه مال هم باشیم خدا همه چیز را ردیف میکنه تا به هم برسیم


از دوستان و سروران عزیز استدعا دارم تجربیات ارزنده خویش را در اختیار این بنده حقیر قرار دهند تا من هم بتوانم مشکل خود را حل کنم اگر هم لازم به اطلاعات بیشتر هست به شما خواهم داد

سالها بود که میگفتم عشق چیست و چطور آدمها در آن گرفتار میشوند و همیشه فکر میکردم عاشق کسی نخواهم شد حال پس از سالها این دل کهنه و بی آلایش توسط این خانم گویی از زیر خروارها خاک بیرون کشیده شده