به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 38
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام....
    نمیدونم نوشتن الانم محلی از اعراب داره؟ یا نه؟
    سنجاب عزیز....اینکه فرمودید شما در زمان مجردی تحصیل کردید و نتایج خوبی کسب کردید من منکر این قضیه نمیشم که خیلی با فرد متاهل متفاوت...اما همسر من وقتی دکترا را شروع کردن که هم متاهل بود وهم فرزند اولم بود....اما همچنان موفق بودند شکر خدا....برای اینکه من خیلی خیلی سعی کردم جو خونه رو مطابق خواسته ایشون تنظیم کنم....همه کارهای فرزندم رو خودم تقبل میکردم....از حمام و کلاسها و استخر و خرید مهمونی....من همه مهمونی رو خودم با پسر م میرفتم و از همسرم میخواستم آخر آخرت بیاد و همه فامیل های خودم و حتی همسرم رو توجیه کرده بودم......متاسفانه همین انتظار رو از همسرم داشتم....
    کلمه انتظار داشتن شاید تو زندگی زناشویی خوب و.پسندیده نباشه اما ته دلم این بود که وقتی نوبت من بشه ایشون هم همکاری میکنند جون به طور ضمنی در این مورد صحبت کردیم
    ***
    حالا دیگه گذشته....من تقریبا در شرف انصراف هستم....چون واقعا میدونم در این شرایط فشار زیادی رو خودم میاد...اما به گفته دوستان یه خشم نهفته دارم....نتونستم مساله رو با خودم حل کنم....فقط دیگه از رو انگاری و خستگی این کار رو کردم
    **یاد چند سال پیش که زندگی مشترک رو شروع کردیم ومن چقدر ایده و هدف داشتم و الان فقط خسته ام میرفتم دلم برای این همه سال و الانم ....
    ****اصلا از موج منفی خوشم نمیاد....اما وقتی میبینم همه خوشحال اند از تصمیمم خیلی بیشتر ناراحت میشم
    ++++
    اون قضیه شرکت هم در حالت معلق مونده....همسرم فعلا طرح دیگه ای با یک سرمایه دار داره انجام میده ذهنش درگیره.....عنوان کردن موضوع شرکت دوباره بعد از صحبت اون روز فعلا دیگه ضروری نمی بینم.
    میدونم باید حس ام رو تغییر بدم اما نمیدونم چطوری انگار هر چقدر تلاش میکنم بدتر میشه#ممنون دوستان

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    میدونم در شرایط سختی قرار دارید . این حتما انتخاب سختی براتون بوده. امکان مرخصی گرفتن نداشتین ؟ این که بتونید برای مدتی به خودتون استراحت بدین؟

    در نهایت اگر مجبور به انصراف شدید برای تغییر حستون به نظر من روی بچه هاتون تمرکز کنید . روی عشق و محبتی که به اونها میدید و از اونا میگیرید .

    این یکی از قشنگترین حس های دنیاست.

    خیلی هم خودتون رو درگیر کارهای خونه نکنید . این خشمتون رو بیشتر میکنه. میتونید در کنار مادری مطالعه داشته باشید تا خودتون رو آماده نگه دارید یا برای شروع

    دنبال یه فعالیت سبک مثل شرکت در کلاسهای ورزشی و هنری باشید. فکر نمیکنم این زیاد وقتتون رو بگیره.

    زندگی خیلی کوتاهه. سعی کنید خوش باشید چه در کنار خانواده کنار فرزندان دلبندتون و چه در لحظات و برنامه هایی که برای خودتون دارید.

  3. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما کاملا درکت میکنم به نظر من اگه واقعا ادامه تحصیل رو دوستداری و بخاطر پز دادن همسرت دکتری نمیخونی حتما ادامش بده حتی شده مرخصی بگیر اما انصراف نده با جرات این حرف میزنم
    اما اگه برا دل همسرت داری درس میخونی و خودت خیلی برات مهم نیست انصراف بده

    در این شرایط بچهات رو بذار مهد خوب تا خیالت راحت بشه از جانب اونها بنظرم در اینصورت ادامه تحصیل و کار فشار روانی و جسمانی کمتری بهت میزنه
    در مورد کار خونه لازم نیست مثل خانومهای خونه دار از صبح تا شب بشور بساب کنی و غذاهای انچنانی درست کنی و کیک و دسر و.......
    وقتی بچها مهد باشن خونه تمیزتر میمونه گرد گیری خونه هفته ای یه بار کافیه غذا هم یک ساعت زمان حداکثر برا اماده کردنش لازمه چون بقیه زمان رو گاز انجام میده تا پخته بشه
    هر ماه یه بار هم اگه خاستی یه خدمتکار بگیر برا تمیزی اساسی اگه نیاز داره

    اگه همسرت کمکت نمیکنه و میخاد خودت از پس همه کارها بر بیای دلیل داره
    که بهت میگم علت همه رفتار همسرت خود خود شمایییییییی

    همسرت از شما میترسه از پیشرفت شما از اینکه اقتدارش بخطر بیفته ازش حساب نبری مرد حسابش نکنی و خودسر بشی میترسه !!!!!!
    علت همه مشکلات شما و همکاری نکردن همسرت اینه

    از خصوصیاتی که قبلا از همسرت گفتی ایشون ادمی هست که با سیاست زنانه میشه رامش کرد تا کمکت کنه
    با سیاست زنانه
    شما تا میتونی لطیف شو اخه چرا اینقدر خودت به اب و اتیش زدی طلا فروختی که بدیهای همسرت بدی ونگذاشتی خودش تلاش کنه بلاخره خودش میتونست از فامیلاش قرض کنه بلاخره یه کاری میکرد و خالاهم ازینکه همسرت شرکت رو میخاد فقط به نام خودش باشه داغون بشی حق هم داری
    اما دیگه اشتباهاتت رو تکرار نکن قضیه شرکت رو بهش گفتی حالا اگه به نامت کرد کرد نکرد بیخیال شو ولی من بعد اینقدر مرد نشو
    شمازیادی مردی وهمین شوهرت رو میترسونه ولش کن بذار خودش درگیر مشکلات شرکت بشه یا میتونه یا نمیتونه اصلااااا باهاش در این خصوص کار نداشته باش
    برا خودت زندگی کن یعنی اگه دوست داری درس بخونی بخون دوست داری کار نکنی یا بکنی هرچی که دوست داری اونوقت توقع هم از همسرت نمیکنی و از درون شاد میشی وقتی روانت شاد باشه اونرو بروز میدی و اصلا لازم نیست انرژی بذاری تا زن شاد بنظر برسی
    راحت زندگی کن یکم زندگیت پیچیده شده برا اینکه برای دیگران زندگی میکنی برا همین شده یه کلاف سردرگم
    با همسرت لطیف باش احساس نیاز بهش کن و بیانش کن بهش اقتدار بده بهش بگو تو تکیه گاهمی دلم میخاد وقتی خسته میشم سرم بذارم رو شونت تا خستگیم دربره ، تنها کسی که منو ارام میکنه تویی از در احساس وارد شو حرفهایی بزن که نشون ضعیفیو لطیفی و محکم بودن و اقتدار ایشونرو نشون بده مطمین باش برا اینکه خسته نشی کم کم کمکت میکنه چون احساس قهرمان بودن بهش دست میده
    اینها رو تقریبا از تجربه گفتم
    ویرایش توسط ستاره زیبا : پنجشنبه 01 مهر 95 در ساعت 12:46

  4. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    شما برا ادامه تحصیلت فقط دو تا گزینه در نظر گرفتی
    1- انصراف
    2-عدم انصراف

    چرا به به راه حل دیگه فکر نمیکنی ؟!!!
    یک ترم مرخصی بگیر به هر عنوانی (مثلا مرخصی پزشکی و یا...)
    یه خونه در شهر محل تحصیلت بگیر و شوهرت رفت و آمد کنه
    به یه پرستار یا مهد کودک فکر کن

    چرا اینقدر خودت را محدود کردی خانم دکتر ؟
    چرا سعی نمی کنی مسایل را به یه روش دیگه حل کنی ؟!!!
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  5. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از آنیتا و ستاره و نازنین.....ممنون از وقتی که گذاشتید.
    من استخدام یک ارگان دولتی هستم....برای انتقالی از اردیبهشت درگیرم....حتی همسرم هم اقدام کرد....اما نتیجه نگرفتم....نه با انتقالی همسرم موافقت شد نه با انتقالی خودم...البته ما انتقالی موقت میخواستیم....اولش خیلی قول مساعدت دادند.....اما یک ماه پیش دیگه قطعا گفتند نه.....
    رفت وآمد هم نمیشه ....نه ساعت راهه.....کارم چی....
    من همینطوری از لحاظ فیزیکی خیلی خسته میشم....اما درس خوندن باعث میشه خستگی فیزیکی ام کاهش پیدا کنه...اما خب ذهنم همش درگیره.....

    من به طور حق التدریس در دانشگاه همسرم هم دو روز تدریس میکنم....یعنی از لحاظ زمانی وقت آزاد کمی دارم....پنجشنبه ها هم شرکت هستم.....بعدازظهر ها هم به درس و کلاس بچه بزرگم میرسم....من ارشد رو زمانی شروع کردم که بچه اول سه سال تمام بود و اون موقع خیلی برام خوب بود درس خوندن یه جوری تفریح بود....
    شاید بهتر بود صبر میکردم این یکی هم بزرگتر میشد.....
    شنبه به استادم میل میزنم.....
    دوستان مورد مشابه سراغ دارید.....نمونه عینی ؟
    مرسی

  6. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 18:43]
    تاریخ عضویت
    1395-3-12
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    836
    سطح
    15
    Points: 836, Level: 15
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    153

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دنیاس یاسی عزیز

    بنده تاپیک قبلی شما رو خونده بودم و درجریان مشکلات شما بودم
    با توجه به شرایط و مسائلی که باهاش درگیر هستی و بودی بنظرم تصمیم عاقلانه ای گرفتی
    داشتن دو پسر بچه، زندگی متاهلی، کار، شرکت، درس (واحدهای تئوری، انجام پروژه های مربوط به درس ها)، آزمون جامع، پایان نامه و ...) هر کدام به تنهایی مسائلی سخت و وقت گیر هستند
    انجام دادن همه اینها باهم نفس آدم رو میگیره

    دوستی داشتم متاهل بود و دانشجوی دکتری رشته فنی.
    تمااام سختی های دوران دکتری رو گذرونده بود و تحمل کرد. در مرحله انجام پایان نامه بود
    همسرش هم مانند شما کمکش نمیکرد و مدام سر این مسئله بحث داشتن

    سختی درس ها و مشکلات زندگی متاهلی و دوری دانشگاهش از محل زندگیش امانش رو بریده بود
    انقدر در انجام پایان نامه براش مشکلات و موانع بوجود میومد که واقعا درمانده بود

    همیشه میگفت با این وضعیت زندگی خودم وشرایط جامعه ما برای نداشتن ارزش مدرک دکتری، اشتباه بزرگی کردم تا اینجا جلو اومدم

    میگفت کاش از اول شروع به خواندن نمیکردم یا
    کاش همون اوایل انصراف داده بودم تا بعد از امتحان جامع جلو نمیومدم! و حالا دیگه دلم نمیاد ول کنم اما واقعا آنقدر در راهش سختی کشیدم که دیگه برام ارزش نداره!!

    پس از نظر بنده راه درستی در پیش گرفتی!
    باز هم اگر تونستی با یک مشاور در این زمینه صحبت کن و در حضور ایشان تمام مزیت و معایب ادامه تحصیلت رو بگو شاید بهت کمکی کنه بتونی با قاطعیت و بدون پشیمونی تصمیم بگیری
    ویرایش توسط آبی آسمونی : پنجشنبه 01 مهر 95 در ساعت 17:44

  7. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیای یاسی نمایش پست ها
    من استخدام یک ارگان دولتی هستم....برای انتقالی از اردیبهشت درگیرم....حتی همسرم هم اقدام کرد....اما نتیجه نگرفتم....نه با انتقالی همسرم موافقت شد نه با انتقالی خودم...البته ما انتقالی موقت میخواستیم....اولش خیلی قول مساعدت دادند.....اما یک ماه پیش دیگه قطعا گفتند نه.....
    رفت وآمد هم نمیشه ....نه ساعت راهه.....کارم چی....
    من همینطوری از لحاظ فیزیکی خیلی خسته میشم....اما درس خوندن باعث میشه خستگی فیزیکی ام کاهش پیدا کنه...اما خب ذهنم همش درگیره.....

    من به طور حق التدریس در دانشگاه همسرم هم دو روز تدریس میکنم....یعنی از لحاظ زمانی وقت آزاد کمی دارم....پنجشنبه ها هم شرکت هستم.....بعدازظهر ها هم به درس و کلاس بچه بزرگم میرسم....من ارشد رو زمانی شروع کردم که بچه اول سه سال تمام بود و اون موقع
    شنبه به استادم میل میزنم.....
    دوستان مورد مشابه سراغ دارید.....نمونه عینی ؟
    مرسی
    وای چه خبره ؟ با یه دست چند تا هندونه بر می دارن؟
    همه چی که با هم نمیشه ببین کدام یکی را اگه حذف کنی بعدا می تونی جبران کنی
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  8. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من مشاوره حضوری رفتم....میرم.....

    خودم فکر میکنم مساله اصلی من دکترا نیست.....من خودم بین خودم و اون چیزی که ازم توقع می ره موندم.....
    اگه به خودم بود کارم رو رها میکردم و درسم رو میخوندم.....اما جرأت گفتنش رو هم ندارم

    حتی مشاور هم اصلا اجازه نداددبهش فکر کنم و یا بیان کنم.....پدرم هم که همیشه پشتمه تو این مورد خیلی جدی برخورد کرد....منم دیگه ادامه ندادم

    به نظرم درس خوندن خیلی انرژی بهم میده....حس خوبی بهم میده....اما استادم هم مخالفه کارم رو ول کنم....شرایط مرخصی بدون حقوق رو هم مطرح کردم چون هنوز پیمانی هستم و رسمی نشدم .مخالفت شد.....
    ممنون دوستان
    دارم سعی میکنم فعلا حال گرا باشم
    این موضوع با این عنوان فعلا دیگه مسکوت باقی می مونه....

  9. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما ابتدا مسئول فرزندانتان هستيد.
    سپردن آنها به دست اين و آن،بچه ها را مشکل دار ميکند.مادربزرگ و غيره...
    دوم ازنظر مالي همان وضع قبل را حفظ کنيد،بخشش مالي را به آينده موکول کنيد.
    هر دکترا ،هرپولي را که الان بدست بياوريد بايد در آينده خرج درمان ناهنجاريهاي رواني فرزندانتان کنيد.

  10. کاربر روبرو از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 02 مهر 95)

  11. #30
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    برای چی دو روز می رید حق التدریس؟
    شما که کار ثابت خوبی دارید که همه می گن حیفه رهاش کنید ( منظورم اینه که احتمالا این شغل اصلی و آتی شما خواهد بود)
    حق التدریس معمولا کسانی می رن که یا بیکارن یا قصد دارند بعدها استخدام بشن برای تدریس

    دو روز تدریس حداقل یک روز مطالعه لازم داره
    علت این که موظفی اساتید و معلمها کمتر از کارمندهای دیگه هست چیه؟ برای این که فرض بر این هست که حداقل معادل یا بیشتر از اون چیزی که سر کلاس هستند، مطالعه و کار در منزل لازم هست.

    من جای شما بودم تدریس را کنار می ذاشتم. چون مسیر شغلیم مشخص شده و قرار نیست مدرس بشم.

    -----------------
    با همسرم صحبت می کردم و پنج شنبه ها شرکت نمی رفتم. یک یا دو سال از همسرت مرخصی بگیر
    این را هم بذار کنار فعلا.
    به قول خودتون موقع دکترای ایشون شما همکاری کردید. الان توجیهشون کنید که با وجود بچه ها و نیازشون به شما، یکی دوسال کمتر کار می کنید تا دکتراتون کمی پیش بره و بچه ها هم بزرگتر بشن.
    درخواست زیادی نیست
    حتما درک می کنن

    ----------------------------
    می مونه شغل ثابتتون
    دکترا
    و بچه ها

    تازه می شه یه عالمه کار !!!!!!!

    واسه چی اینقدر به خودتون فشار می آرید؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.