به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 38
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیای یاسی نمایش پست ها
    ممنون دوستان....بخاطر همین چیزایی که فرمودید دکترا رو قصد دارم کنار بذارم....اما مساله اصلی سر جاش برقراره...
    همسر من مرد خوبیه اما با توجه به نوع تربیت خانوادگی اش دچار تناقضه....از طرفی خیلی خوشحاله که من دکترا میخوانم اونم بخاطر کلاس ...پیش همکارانش و دوستانش....به عناوین مختلف این رو عنوان میکنه...از طرفی دوست نداره خسته باشم یا کمی بخاطر درس دردل کنم...همش هم میگه خودت میدونی اگه میتونی چرا رها کنی.....
    اما عملا حمایتی نداره....
    و از طرفی تو موقعیت های مختلف میگه خانمها چرا باید درس بخونن اشتباه محضه درس خوندن خانمها....
    میترسم از این فعالیت هام دست بکشم فردا ی روز نه تنها حمایت نشم کلی هم شماتت بشم که من که گفتم بخون خودت ول کردی.....این اتفاق افتاده که میگم....بعد لیسانس من ارشد قبول شدم اما اون موقع بچه اولم کوچیک بود یه ترم رفتم دیدم دارم ازپا می افتم....بعد ها اگه یه موقع حرفی میشد همسرم میگفت ای کاش میرفتی ها....
    زندگی ام پر شده از پارامترهای متغیر....اما من به امید خدا سرو سامون میدم.....
    ممنون از شما دوستان....گاهی یه حرفی یه نکته ای میتونه برام کارساز باشه
    با سلام

    به نظر من مشکل اصلی شما اینه که دارید تمام تلاشتون رو می کنید که همسرتون از همه نظر راضی باشه. اما رضایت کامل بنده های خدا در گرو کار بنده خدا نیست .
    یک سوال دارم: آیا این خوب بودن در همه چیز تنها خواسته همسرتون هست یا شما هم تمایل دارید چنین نقشی رو بازی کنید (نقش یک زن که در همه ابعاد زندگی در بالاترین حد خودش ظاهر میشه)
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مهر 95 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    605
    سطح
    12
    Points: 605, Level: 12
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 59 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم
    درسته زندگی الویت داره اما طبق نظر من

    یک: درس رو رها نکن . بعدا به شدت پشیمون میشی اگه رها کنی و ممکنه حتی افسرده بشی

    دو : حتما سهم مادی که از شرکت داری چه از طلا و چه زحمت نگه دار . خونه اگه هدیه مادرته برای تو هستش و سهم مادی داری و باید داشته باشیش

    سه: سمینارهای دکتر حبشی رو گوش کن و عمل کن و مهربون باش و لبخند بزن مطمین باش نتیجه میگیری


    شما خانوم شاغل دانشجوری دکتری دانشگاه خوب مادر دو تا بچه
    مطمینا میتونی زندگیت رو مدیریت کنی و حق و حقوقت رو با جراتمندی و مهر و محبت و در آرامش به دست بیاری
    نهایت سختیت سه ساله تا پنج سال
    بعدش حس آرامشی که خواهی داشت رو تصور کن
    هم بچه ها تو داری هم شغلت هم خانوم دکتری هم شرکتت رو داری

    یادت باشه با توجه به وظایف مختص مرد و زن تو زندگی که من قبول دارم
    این زندگی مشترکه این بچه ها مشترک هستن
    هم سختی ها و اذیت ها و شب بیداری هاش
    هم زیبایی ها و لذات و موفقیت های زندگی ، مشترکه

    شما تلاش کردید سختی مادی کشیدید تا شرکت رشد کنه و همسرت دکتری بخونه
    حالا باید همون قدر تلاش کنید تا تو هم موفق باشی تو تحصیل و زندگیتون
    باید بتونی با همسرت مهربون و خوب و جراتمند حرف بزنی حوق مادی زن مختص اون هستش مخصوصا از نظر شرعی و متاسفانه مردها ما طبق فرهنگ غلط اینو نمیپذیرن . شما باید نرمش قاطعانه داشته باشی تو زندگی اما حق و حقوقت رو هم حفظ کنی .

    این برای همه خانومهاس :

    خانوم های محترم

    وقتی خونه برای شماست باید به نامتون باشه وقتی ماشین و از پول طلا های شما خریدن باید به نامتون باشه وقتی برای شرکت زحمت کشیدید انرژی و وقت و سختی و هزینه گذاشتین این حق شماست .
    وقتی غذا درست میکنید حق شماست که بهترین قسمت غذا رو بخورید
    وقتی خسته هستید حق شماست که همسرتون براتون چایی بیاره
    وقتی نه ماه حامله و دو سال شیرده هستین این حق طبیعی شماست که چند شب بچه ها پیش پدر باشن تا شما استراحت کنید
    خانومهای محترم این حداقل حقوق شماست و هزاران حق دیگه هم وجود داره که مجال گفتنش نیست

    اول خودتون این حق رو باور داشته باشین بعد در سایه آرامش و عشق به همسر و بچه هاتون این حقوق رو برای اونها هم قابل پذیرش کنید
    واقعا فق با مطالعه و مشاوره و گوش دادن امثال دکتر حبشی و عمل بهشون میشه کم کم زندگی رو در آرامش اونجوری که میخواین سر و سامون بدین حتی اگه به نظرتون مسخره است و دکتره هیچی حالیش نیستو زندگی شما فرق داره باز هم بخونید و گوش کنید و عمل کنید ضرری که نداره و مطمین باشید نتیجشو میبینید
    تو روانشناسی گاها انسانها در مقابل هر چی مقاومت میکنن همون راه حل کارشونه
    ویرایش توسط نهال :) : سه شنبه 23 شهریور 95 در ساعت 08:44

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون واقعا ممنون
    دلجوی عزیز اینکه سوال کردید خودم چطور: ببینید من دانشجوی کارشناسی بودم و همسرم ارشد....تمام هم دوره های همسرم الان یا خارج از کشورن یا هیات علمی دانشگاههای رنک بالا....ما به خاطر ازدواج و مسایل مادی یکم کند حرکت کردیم البته میدونم زندگی ابعاد دیگه ای داره .....اما با توجه به دانشگاهمان و استادامون و دوستامون یکم هر دو ایده آل به زندگی نگاه میکنیم....
    اما مساله اصلی دید همسرم نسبت به زن سنتی و زن مدرن....میخواد همه رو با هم داشته باشه... ومن اذیت میشم...ببینید وقتی باهم صحبت میکنیم خودش میدونه نگاهش باید اصلاح شه اما با یه تیکی داره که هر از چند گاهی زندگی مون رو میلرزونه ....
    بعدا خودش میگه آره اشتباه میکرده....
    مثلا تو خیابون اگه یه خانوم یکم دست فرمون خوبی نداشته باشه فحش های بدی میده بعد
    میگه خانمها نباید رانندگی بکنند....خودش هم میدونه حرفش منطقی نیست ....بهش میگن سندرم بازگشت به خانه.....
    **دیشب باهاش صحبت کردم گفتم میدونم ته دلت نیست که سهم من حذف شه.....من برام مهم نیست یه درصد سهم داشته باشم یا همش برای من باشه....فکرت منو ناراحت میکنه منو بی اعتماد میکنه....اونم گفت آره میترسم قدرتت زیادشه....گفتم ببین ما الان سیزده سال با همیم من هر چی بخوام و بتونم برای زندگی انجام میدم تو هم همین طور....ما با همیم دوتا بچه گل داریم چرا با وسط کشیدن چیزای مادی که به هیچ کدومشون وفا نداره اوقات الانمون رو بد کنیم نسبت به هم سرد بشیم....بعدش گفتم از من بهتر شریک و سهامدار برای شرکتت نمی یابی شوی جان.....خندید گفت میخواستم امتحانت کنم....گفتم ببین ما دیگه امتحان پس دادیم تو یه هفته است فقط خوشی من رو ازم گرفتی
    فعلا اون قضیه حل شد....ما هر از چند گاهی تو زندگی مون از این زلزله ها داریم....در حالیکه نمای بیرونمون بینهایت شیکه....

    راهکاری دارید چطور پیشگیری کنم از این امتحانات یهویی...از این زلزله های...از این سندرم بازگشت به خانه؟؟؟؟واقعا مستأصل ام....ممنون داره می ره بالا دیگه کشش این امتحانات و زلزله ها رو ندارم...#
    برای دکترا هم ممنون میشم از سایر دوستان و مدیر محترم...

  4. 2 کاربر از پست مفید دنیای یاسی تشکرکرده اند .

    نیکیا (سه شنبه 23 شهریور 95), نازنین2010 (سه شنبه 23 شهریور 95)

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    دوستان دو تا نکته رو نادیده گرفتن.
    اول اینکه شما روی تز کار نمیکنید تا توی خونه درس بخونید و حتما باید سر کلاس برید. به نظر هیچی به اندازه رفت و آمد سخت نیست.
    دوم اینکه سه تا پنج سالی که فرمودند تمام سالهای باقی مونده از خردسالی بچه‌ها و جوونی خودتونه.
    یک مادر تحصیل کرده شاید باعث بشه بچه‌هاش بهش افتخار کنن اما از یه جایی به بعد دیگه نمیتونه علاقه واقعیشون رو جلب یا کمبودها رو جبران کنه. اصولا توی یه مقاله معتبر میخوندم که مادران شاغل ژاپنی، چندین برابر مادران تمام وقت به نیازهای مادی بچه‌هاشون میرسن و علتش اینه که حتی اگر واقعا عالی باشند بازهم ناخودآگاه احساس عذاب وجدان دارند.

    شما نیاز دارید خسته نباشید تا بتونید با آرامش جنبه‌های مختلف زندگی رو مدیریت کنید.
    گمون نمیکنم شادی شما در گرو جنگ با تمام سنتها و به پا خواستن برای حقوق فمینیستی باشه.
    اگر همسرتون دوست نداره رانندگی کنید با کمال میل مجبورش کنید شما رو همه جا ببره.
    اگر زحمت کشیدید و همسرتون رو حمایت کردید تا درس بخونه چرا حالا نباید از نتیجه زحمتهاتون لذت ببرید و با آرامش از سودی که نصیب شرکت میشه استفاده کنید. مدتی رو در مقام مصرف کننده قرار بگیرید و اوقاتی رو به خوشی خودتون اختصاص بدید.
    دوستانی که رفتن، دوستانی که پروفسور بهترین دانشگاه دنیا شدند و... زندگی خودشون رو دارند. شرایط و مشکلات و دغدغه و... خودشون رو هم. شما که نمیتونید زندگیتون رو سر چشم و هم چشمی نابود کنید!

  6. کاربر روبرو از پست مفید mahasty تشکرکرده است .

    abs (چهارشنبه 24 شهریور 95)

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    حرف های شما متین خانم مهستی ولی باید به این مسئله هم توجه کنید که بچه ها به سرعت بزرگ می شن و میرن سراغ کار و زندگی خودشون. دنیای یاسی می مونه با حسرت ول کردن دکترا و...

    مسئله چشم و هم چشمی نیست. مسئله اهداف و آرزوهای فردیه. به نظر من انتظار ایشون کاملا به جا و منطقیه که همون طوری که ایشون از شوهرشون حمایت کردند شوهرشون هم از ایشون حمایت کنه. تا این مسئله برای همسرشون هضم نشه دائما و همیشه با هم درگیری و دعوا خواهند داشت و خانم دنیای یاسی هم فشار فداکاری بیش از حد رو که در نهایت به صورت خشم و نارضایتی از زندگی ظاهر می شه حس خواهند کرد.

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان تمام این چیزایی رو که میگید هر روز و حالا که به مهر نزدیک میشیم هر ساعت با خودم مرور میکنم...تمام این جنبه ها رو سبک سنگین میکنم....انگار خودم و احساسم بین عقل و بینش و باورهام گم شده....
    با دوستانم که دکترا میخونن صحبت میکنم هیچکدوم شرایط منو ندارن یا ازدواج نکردن یا بچه ندارن یا خانواده‌شان خیلی کمک میکنه....مثلا دوستم مادرش بچش نگه می داره ...اما خب شرایط هر کسی منحصر به فرده.....
    همسرم هم همش میگه اگه میتونی حیفه!!! ته دلم میدونم بخاطر ترس از اینه که فردا بگه من گفتم ها خودت نرفتی.....
    آخه در واقع این خودم هستم که باید تصمیم بگیرم....
    ای کاش مورد مشابه بود.... پدرم دست تنهاست همش میگه من کمکت میکنم اما خب واقعا نمیتونه....میگه اگه تردید داری استخاره کن!!
    مادر خودم بخاطر بچه ها سر کار نرفت....همیشه اینو میگفت پشیمون نیستم بچه های خوبی مثل شما دارم....اما عمرش کوتاه بود....گاهی فکر میکنم اگه برای خودش بود شاید تو سن پایین بیمار نمی شد....هر چند عمر دست خداست....اینقدر ذهنم درگیر...
    ممنون دوستان....خیلی خوبه که میبینم فکرام با قلم فرد دیگه بازگو میشه
    دعا کنید ختم بخیر شه....به آرامش برسم....

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    امینا جان اگر قراره بچه‌ها خود به خود بزرگ بشن و برن سراغ زندگیشون؛ پس چرا ایشون بچه‌دار شده؟ که فقط جمعیت رو اضافه کنه؟ ایشون بچه‌دار شدند که لذت مادری رو بچشند و این بچه‌ها به بهیود جامعه کمک کنند و در آینده هم هوای ایشون رو(نه به عنوان وظیفه، بلکه به عنوان یک عضو خانواده) داشته باشند.

    داشتن دکتری بزرگترین آرزوی ایشون نیست. الان هم توی ایران دکتر شدن کار شاقی به نظر نمیرسه تا نرسیدن به این هدف، تاثیر دلخراشی روی روحیه آدم بزاره و حس ناکامی بده.
    اینکه شما میفرمایید باید شوهرش ازش حمایت کنه، موقع نوشتن درست و منطقیه. اما همه میدونیم بین تئوری و عمل حتی در فیزیک هم، فاصله بسیاره. اصولا انتظار منطقی بودن روابط انسانی، غیر منطقی ترین مسئله ممکنه.

    من اصلا نمیدونم کجا گفتم که ایشون فداکاری کنه؟! این واژه معنایی نداره. شما برای چیزهایی که میخواید مجبورید یک سری چیزهای دیگر رو کنار بزارید. نمیتونید در آن واحد هم فلسفه بخونید و هم مهندسی. نمیتونید در آن واحد هم توی امریکا ادامه تحصیل بدید و هم هفته‌ای یک بار عزیزانتون رو ببینید و... اینا فداکاری نیست. انتخابه.
    اگر همه رویاهاتون رو با هم دنبال کنید؛ در نهایت شما یک بازنده خواهید بود.

    خانم یاسی همونطور که میگید دوستان شما بین یه خونواده چهارنفره نرمال و تحصیلات و شغل خوب، حداکثر دو تا رو انتخاب کردن. هیچکس نمیگه شما نمیتونید. میتونید. اما شادی شما در گرو چه چیزیه؟
    رضایت همسرتون؟
    دکتری؟
    موقعیت اجتماعی بهتر؟
    پول بیشتر؟
    تفریح بیشتر؟
    ...
    و یادتون باشه "همه" هرگز جواب صحیح نیست.
    ویرایش توسط mahasty : چهارشنبه 24 شهریور 95 در ساعت 01:24

  10. 2 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    abs (چهارشنبه 24 شهریور 95), صبا_2009 (چهارشنبه 24 شهریور 95)

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    مهستی جان، منظور من این بود که طرف دیگه ی این تصمیم رو توصیف کنم. شما در مورد فداکاری حرف نزنید ولی این برداشت کلی من از این پست و پست قبلی ایشونه که حس خودشون و همچنین عملکردشون نشان دهنده ی فداکاریه.

    یکی از دشواری های زندگی مشترک اینه که زوجین باید به نفع خواسته های طرف مقابل از بعضی خواسته های خودشون بگذرند یا حداقل اون ها رو به تعویق بیندازند. اما نکته ی مهم اینه که نمی شه در زندگی مشترک حل شد. هویت فردی صرفا چون فردی ازدواج کرده یا حتی مادر و پدر شده از بین بره. از طرف دیگه به تجربه دیدم که هر چقدر یک نفر در مقابل تقاضاهای نفر مقابل کوتاه میاد، طرف مقابل اضافه خواه تر می شه. منظورم از این حرف جنگ و دعوا نیست بلکه اینه که اگه نیاز و تقاضای مهمی داریم نباید به خاطر زورگویی طرف مقابل کوتاه بیایم.

    در مورد دکترا برداشت من این از نوشته های ایشون این بود که براشون مهمه. از اونجایی که برای من هم به شخصه خیلی مهمه که مدرک دکترا داشته باشم و اگه نداشته باشم برام شکست خیلی بزرگی محسوب می شه باهاشون همدردی می کنم.

    در مورد بچه، فکر می کنم یک نیاز بیولوژیک به ادامه ی نسله که بخش عمده ی انسان ها دارند. واقعیتی که در اطرافمون می بینیم اینه که بچه ها به سرعت به سمت استقلال و جدایی از خانواده حرکت می کنند و زمان کمتری رو با والدین و بقیه اعضای خانواده سپری می کنند. اما مهم تر اینکه نمی شه ازشون انتظار داشت زندگی خودشون رو به نفع والدین تعطیل کنند. مثلا اگر براشون فرصت تحصیل در یک دانشگاه خوب خارجی پیش بیاد، آیا منصفانه است که والدین ازشون انتظار داشته باشند که مهاجرت نکنند؟ یا اگر بین همسرشون و والدینشون اختلاف بیفته در عمل روابط فرزند با پدر و مادر بسیار سرد می شه. احساس ناکامی و فشاری که والدین بعد از خروج بچه ها از خانواده تجربه می کنند تا حد زیادی به همین موضوع برمی گرده که از نیازهای خودشون در طول سال های پرورش فرزند بیش از اندازه گذشت کرده اند. مسائلی مثل اختلاف های شدید بین مادرشوهر-عروس هم به نوعی نمایشگر همین مشکله.

    من نگاهم مشخصا به زندگی مشترک با شما متفاوته. برای من زندگی که طرف مقابل حداقل حمایت رو از من نداشته باشه یا برخوردهایی که همسر ایشون دارند رو داشته باشه غیر قابل ادامه است. نظری هم که می دهم بر اساس دیدگاه خودمه. اصولا هم فایده ی فروم هایی مثل همدردی اینه که از زوایای مختلف به یک مسئله نگاه می شه و فرد سوال کننده می تونه از این مسئله بهره ببره.


    ***

    دنیای یاسی جان شوهرتون و حتی خودتون به مشاوره فردی نیاز دارید. باید تکلیفتون با زندگی مشخص باشه. اینکه شوهرتون دائما بین دو سیسنم فکری کاملا متضاد نوسان داره باید حتما حل بشه چون همون طوری که خودتون گفتید با این وضع زندگی تون همیشه دچار بحران خواهد بود.
    ویرایش توسط Amina : چهارشنبه 24 شهریور 95 در ساعت 08:31

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-09
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,600
    سطح
    22
    Points: 1,600, Level: 22
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 62 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آمینا و مهستی عزیز...صحبت های شما دقیقا دو زاویه و دو دیدگاهی هست که منم مدام با خودم کلنجار میرم....خودم دوست دارم از بچگی و کودکی فرزندانم لذت ببرم....تا حالا هم سهیم بر این بوده و از طرفی هم به خواسته ها و علایق خودم برسم.....
    من چند تا اشتباه داشتم
    1باید قبل از به دنیا اومدن بچه دوم قضیه دکترام رو حداقل تا امتحان جامع پیش میبردم.....البته کنکور شرکت کردم مجاز شدم اما مصاحبه رد شدم اون موقع ....واقعا فکر نمی کردم هنگام بارداری بتونم رتبه بهتری بیارم ....اما خب رتبم واقعا خوب شد.....گویا ذهن من تو شرایط سخت بهتر جواب میده
    2مساله دوگانگی فکری همسرم رو جدی تر پیگیری میکردم....آخه تا دوسال اول به حساب غیرت و دوست داشتن میذاشتم....بعدا برام آزاردهنده تر شد
    3 باید رو عزت نفس خودم کار کنم و دوست داشتن خودم رو مرتبط با افراد و شرایط ندونم
    این آخری سخت تره
    ++++خیلی ممنون بچه ها....واقعا نوشته خاتون رو می خونم چیزای جدیدی برام مشخص میشه


    مورد مشابه دارید؟ممنون میشم بگید

  13. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    دوست عزیز

    میخواستم به نکته ای اشاره کنم امیدوارم بدردتون بخوره

    متاسفانه اکثر ما انسانها یاد گرفتیم خیلی شتابزده و از روی اجبار جو اطرافمون یا چشم و همچشمی و هزاران

    دلیل موجه یا غیر موجه دیگه یک سری کارها رو انجام بدیم که اصلا فلسفه انجام دادن انها را

    نمیدانیم و یا نمیخواهیم بدانیم و یا صلا تلاش نمیکنیم که بدونیم.

    من زمانی که دانشجو دکتری بودم بخاطر مجرد بودنم تمام انرژی و تمرکزمو را روی درسم گذاشته بودم و

    واقعا به جرات میتونم بگم دوران دکتری یکی از دوران لذت بخش زندگی من هست

    تونستم تجربه کار علمی و پژوهشی را با تمام وجود حس کنم از امتیاز فرصت مطالعاتی و تجربه زندگی

    در چند کشور و دانشگاه دیگه بهره بگیرم. بند بند پایان نامه ام را تجزیه و تحلیل کنم و عمیقا بفهمم و الان

    برای مراجعه دانشجویان بهم بتونم از اون اطلاعات استفاده کنم و پشتوانه خوبی بسازم............

    مطمینا اگه متاهل بودم شرایطم سخت تر میشد ولی من با توجه به شرایط و اهدافم سعی کردم از اون

    دوره لذت ببرم و از اون دوره انرژی و پتانسیلی را برای طی کردن بقیه زندگیم پس انداز کنم.

    الان متاسفانه میبینم خیلی افراد دارند ارشد یا دکتری میخونند ولی ساده ترین کارهای تحقیق و

    پژوهش واقعی را شرکت و افراد دیگه براشون انجام میدهند و فقط دنبال گرفتن مدرک بدون اینکه از این

    مسیر استفاده بهینه و لذت ببرند.

    هدفم از بیان این تجربیات این بود که به شما توصیه کنم لطفا در مسیری قدم بردارید که باتمام وجود از

    اون لذت میبرید و بهتون حس مثبتی میده و مسیولیتهای محول شده در آن مسیر را به نحو احسنت انجام میدید.

    شما بعنوان کسی که مسیولیت همسری و مادری را پذیرفتید باید با تمام وجود از این مسیر که انتخاب

    خودتون بوده لذت ببرید و انرژی مثبت خودتون را به همسر و فرزندانتون با انجام درست مسیولیتهاتون نشون بدید.

    به نظر من شما با مسیری که پیش گرفتید نه از همسری نه از مادری نه از کارمند بودن نه از دانشجوی

    دکتری (محقق و پژوهشگر واقعی) و .... لذت نمیبرید و انرژی مثبت و سازنده ای به اطرافیان نمی دهید.

    ممکنه 5 سال یا 10 سال دیگه بچه هاتون بزرگتر و بی نیاز از شما بشوند مدرک دکتراتون را بگیرید

    شرکتتون را داشته باشید و .............

    ولی واقعا فکر میکنید چقدر از انجام این کارها لذت بردید و احساس رضایت قلبی در خودتون و کسانی که

    وابسته به انرژیهای شما هستند ایجاد کردید و یا پشتوانه احساسی و روانی قوی برای خودتون و

    اطرافیانتون ساختید؟!
    ویرایش توسط sanjab : چهارشنبه 24 شهریور 95 در ساعت 17:19

  14. 3 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    abs (شنبه 27 شهریور 95), Ehsaan (چهارشنبه 24 شهریور 95), صبا_2009 (چهارشنبه 24 شهریور 95)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.